
جامعه شناسی آموزش و پرورش ایران
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره 10 پاییز و زمستان 1403 شماره 2 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
هدف: با تبدیل مدرسه به سازمان یادگیرنده، به تدریج جامعه به سمت توسعه و یادگیری مادام العمر رهنمون می شود. از این رو امروزه تبدیل مدارس به سازمانی یادگیرنده مساله ای مهم می باشد و برای تحقق آن باید به درک و بینش درستی از برخی مفاهیم و مسائل پیرامونی آن رسید. بنابراین هدف پژوهش حاضر، تدوین و برازش مدل عوامل مرتبط با توسعه مدارس دولتی یادگیرنده بود. روش شناسی: رویکرد پژوهش، کیفی و کمی است و از طریق نمونه گیری هدفمند با 22 نفر از خبرگان وزارت آموزش و پرورش و مدارس در شهر تهران تا دستیابی به اشباع نظری مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد و در نهایت بر اساس نتایج بخش کیفی، پرسشنامه ای طراحی گردید و در بین خبرگان پخش شد. برای تدوین مدل توسعه مدارس یادگیرنده، تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تئوری داده بنیاد و از طریق نرم افزار مکس کیودا صورت گرفت. همچنین تعیین برازش مدل مربوطه از طریق معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار اسمارت پی ال اس انجام شد. یافته ها: پس از انجام مصاحبه های کیفی و کدگذاری ها، مقوله های کلی، مقوله های فرعی و مفاهیم شناسایی و عوامل علی، زمینه ای، مداخله ای، راهبردها و پیامدهای توسعه مدارس یادگیرنده مشخص گردید و در نهایت مدل توسعه مدارس یادگیرنده با 6 بعد اصلی و 17 مقوله فرعی و 221 شاخص طراحی شد. همچنین برازش مدل استخراج شده مورد تایید قرار گرفت. بحث و نتیجه گیری: آموزش و پرورش ایران باید همزمان با تحول در رویکردهای آموزشی در جهان، زمینه شکل گیری مدارس یادگیرنده را فراهم نماید و در این مدارس، فرآیندهای یادگیری تقویت شده و محیط تعاملی یکپارچه برای ارتقای مهارت های کلیدی دانش آموزان فراهم شود تا تمامی ذینفعان از مزایای توسعه مدارس یادگیرنده بهره مند شوند.
پیش بینی انگیزه تحصیلی بر اساس میزان استفاده از شبکه های اجتماعی و اجتناب تجربه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیش زمینه و هدف: بررسی چگونگی تعامل عوامل مختلف بر انگیزه تحصیلی از اهمیت بالایی برخوردار است و به دستیابی به مداخلاتی منجر می گردد که می تواند باعث بهبود بهره وری و موفقیت تحصیلی دانشجویان شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی روابط موجود بین انگیزه تحصیلی، استفاده از شبکه های اجتماعی و اجتناب تجربی در بین دانشجویان دانشگاه انجام گرفت.
روش کار و مواد: روش پژوهش توصیفی- همبستگی از نوع پیش بینی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان در سال تحصیلی 1403-1402 به تعداد 4000 نفر بود که 350 نفر به صورت تصافی طبقه ای متناسب و بر اساس جدول مورگان و کرجسی به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس انگیزه تحصیلی (AMS) والراند (1992)، مقیاس یکپارچه سازی استفاده از شبکه های اجتماعی (SMUIS) جنکینز-گوارنیری و همکاران (2013) و پرسشنامه پذیرش و عمل (AAQ-II) بوند و همکاران (2011) برای اجتناب تجربی جمع آوری شد. جهت تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه در نرم افزار SPSS نسخه 27 در سطح معناداری 05/0 استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که روابط منفی معناداری بین انگیزه تحصیلی و هر دو متغیر استفاده از شبکه های اجتماعی (0.21-= β، 0.0002=p) و اجتناب تجربی (0.47-= β، 0.0001=p) وجود دارد. تجزیه وتحلیل رگرسیون نشان داد که این متغیرها به طور مجموع ۳۵٪ از واریانس انگیزه تحصیلی را تبیین می کنند (R2=0/35).
نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهند که استفاده بیشتر از شبکه های اجتماعی و اجتناب تجربی به طور معناداری با انگیزه تحصیلی پایین تر در بین دانشجویان همراه است. این مطالعه نیاز به راهبردهای آموزشی را برجسته می کند که هم به مزایا و هم به چالش های ناشی از استفاده از شبکه های اجتماعی و مکانیزم های روانشناختی مقابله ای مانند اجتناب تجربی پرداخته و به بهبود نتایج تحصیلی کمک می کند.
طراحی و اعتبارسنجی الگوی برنامه درسی زمینه محور با تاکید بر ارتباط گرایی برای آموزش مطالعات اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این مطالعه، طراحی و اعتبارسنجی یک مدل برنامه درسی زمینه محور با تأکید بر ارتباط گرایی برای آموزش مطالعات اجتماعی در دوره اول متوسطه بود. این مدل با هدف ادغام ارتباطات واقعی و ایجاد یک محیط یادگیری متصل، به منظور افزایش مشارکت دانش آموزان و تقویت مهارت های تفکر انتقادی طراحی شد. روش شناسی: این پژوهش از نوع بنیادی-کاربردی و با استفاده از روش های کیفی انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه کتب، مقالات و تحقیقات مرتبط با موضوع بود که به صورت هدفمند انتخاب شدند. همچنین، مصاحبه های نیمه ساختاریافته با 20 نفر از خبرگان حوزه منابع انسانی و آموزش انجام شد. این خبرگان شامل معاونین آموزشی، معاونین پرورشی و اعضای هیات علمی بودند. برای تحلیل داده ها از تکنیک دلفی استفاده شد که در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. یافته ها: پژوهش پنج بعد اصلی با شانزده مولفه را که برای مدل برنامه درسی زمینه محور ضروری بودند شناسایی کرد: منطق و اهداف، محتوا و فعالیت های یادگیری، نقش معلم و مواد و منابع، گروه بندی و سنجش و ارزشیابی، و مکان و زمان. مولفه های کلیدی شامل دانش و یادگیری، مشارکت و درگیری، مهارت های اجتماعی، خودهدایتی و اشتیاق تحصیلی بودند. نتیجه گیری: یافته ها از توسعه یک مدل جامع و متصل برنامه درسی که تجربیات و نتایج آموزشی دانش آموزان دوره اول متوسطه را بهبود می بخشد، حمایت می کنند. ابعاد و مولفه های شناسایی شده با ادبیات موجود همخوانی دارند و اهمیت برنامه های درسی فراگیر، حساس به زمینه و مبتنی بر اخلاق را برجسته می کنند. این مطالعه چارچوبی قوی برای مربیان و سیاست گذاران برای بهبود آموزش مطالعات اجتماعی از طریق طراحی نوآورانه برنامه درسی ارائه می دهد.
اثربخشی و مقایسه رفتار درمانی عقلانی-عاطفی و درمان یکپارچگی حسی بر سبک های تصمیم گیری و مهارت های اجتماعی کودکان مبتلا به کندی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این مطالعه با هدف تعیین اثربخشی و مقایسه رفتاردرمانی عقلانی هیجانی (REBT) و درمان مبتنی بر یکپارچگی حسی (SIT) بر سبک های تصمیم گیری و مهارت های اجتماعی در کودکان با ضرب شناختی کند (SCT) انجام شد. روش شناسی: این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. نمونه شامل 15 کودک 11 تا 14 ساله از ناحیه 2 استان قم در سال 2022 بود که با SCT تشخیص داده شده بودند. شرکت کنندگان به صورت تصادفی به سه گروه تقسیم شدند: REBT (n=5)، SIT (n=5)، و کنترل (n=5). ابزارهای پژوهش شامل مقیاس کندگامی شناختی پنی و همکاران (2009)، پرسشنامه سبک های تصمیم گیری اسکات و بروس (1995)، و پرسشنامه مهارت های اجتماعی ماتسون (1986) بود. مداخلات شامل 9 جلسه REBT و 12 جلسه SIT بود. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس و نرم افزار SPSS 24 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که در گروه های REBT و SIT نسبت به گروه کنترل، بهبود معناداری در تصمیم گیری عقلانی (F(2, 12) = 13.05, p = .002, η² = .72)، تصمیم گیری آنی (F(2, 12) = 15.01, p = .001, η² = .75)، تصمیم گیری اجتنابی (F(2, 12) = 11.12, p = .003, η² = .69)، و مهارت های اجتماعی (F(2, 12) = 24.36, p = .000, η² = .83) مشاهده شد. آزمون های تعقیبی نشان داد که REBT در کاهش سبک های تصمیم گیری آنی و اجتنابی و افزایش مهارت های اجتماعی نسبت به SIT مؤثرتر بود. نتیجه گیری: هر دو روش REBT و SIT در بهبود تصمیم گیری عقلانی و مهارت های اجتماعی کودکان با SCT مؤثر هستند. با این حال، REBT در کاهش سبک های تصمیم گیری آنی و اجتنابی و افزایش مهارت های اجتماعی نسبت به SIT مؤثرتر است.
اثربخشی بسته مداخله روانی- تربیتی هوش سیال ماهر بر کارکردهای اجرایی در کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه و بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی بسته مداخله روانی-تربیتی هوش سیال ماهر بر عملکردهای اجرایی کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه و بیش فعالی (ADHD) انجام شد.
روش شناسی: طرح پژوهش نیمه آزمایشی با استفاده از طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی کودکان مبتلا به ADHD مراجعه کننده به کلینیک های روانشناختی منطقه 1 شهر تهران بود. از این جامعه آماری، 30 کودک به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار گردآوری داده ها شامل مقیاس های استاندارد برای سنجش عملکردهای اجرایی و مصاحبه بالینی بود. مداخله روانی-تربیتی هوش سیال ماهر در 10 جلسه 45 دقیقه ای برای گروه آزمایش انجام شد و پس از اتمام مداخلات، دوباره عملکردهای اجرایی هر دو گروه ارزیابی شدند.
یافته ها: نتایج تحلیل های آماری با استفاده از تحلیل کواریانس (ANCOVA) نشان داد که بسته مداخله روانی-تربیتی هوش سیال ماهر به طور معناداری موجب بهبود عملکردهای اجرایی کودکان مبتلا به ADHD شده است. میانگین نمرات عملکردهای اجرایی و مولفه های آن در گروه آزمایش در مرحله پس آزمون به طور قابل توجهی کاهش یافت. این نتایج نشان دهنده اثربخشی بالای مداخله بر مولفه های مدیریت زمان، سازماندهی خود/حل مسئله، مهار خود، خودانگیزشی و خودنظم جویی هیجانی در این کودکان بود.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده، بسته مداخله روانی-تربیتی هوش سیال ماهر می تواند به عنوان یک رویکرد موثر در بهبود عملکردهای اجرایی کودکان مبتلا به ADHD مورد استفاده قرار گیرد. این مداخله نه تنها به کاهش مشکلات اجرایی این کودکان کمک می کند، بلکه می تواند به بهبود وضعیت تحصیلی و اجتماعی آن ها نیز منجر شود. پیشنهاد می شود این مداخله در برنامه های آموزشی و درمانی مرتبط با ADHD گنجانده شود.
طراحی و ارائه الگوی مطلوب برنامه درسی تربیت اجتماعی فطری در دوره ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف طراحی و ارائه الگویی بهینه برای برنامه ی درسی تربیت اجتماعی فطری در دوره ی ابتدایی انجام شده است.
روش شناسی: این پژوهش به صورت کیفی و با استفاده از تحلیل محتوای کیفی و تحلیل اسنادی انجام شد. جامعه آماری این پژوهش شامل معلمین و صاحب نظران در شهر تهران بود که به طور هدفمند انتخاب شدند. داده ها از طریق مصاحبه های نیمه ساختاریافته جمع آوری شد و تحلیل داده ها تا دستیابی به اشباع نظری ادامه یافت.
یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که اهداف تربیت اجتماعی فطری شامل مواردی همچون تفکر و تعقل، راستگویی و صداقت، مسئولیت پذیری، همکاری و تقویت اعتماد به نفس است. همچنین، استفاده از روش های تدریس متنوع مانند آموزش تعاملی و یادگیری از طریق بازی و پروژه ها، و استفاده از روش های ارزیابی متنوع مانند ارزیابی مستمر و خودارزیابی به عنوان عناصر کلیدی در بهبود تربیت اجتماعی دانش آموزان مورد تأیید قرار گرفت.
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که برای بهبود تربیت اجتماعی دانش آموزان در دوره ی ابتدایی، لازم است برنامه های درسی به گونه ای طراحی شوند که علاوه بر تقویت مهارت های شناختی، به توسعه ی مهارت های اجتماعی، عاطفی و اخلاقی نیز بپردازند. پیشنهاد می شود که سیاست گذاران آموزشی و طراحان برنامه های درسی به ادغام ارزش های اجتماعی و اخلاقی در برنامه های درسی مدارس ابتدایی توجه بیشتری داشته باشند.
شناسایی مولفه ها و شاخص های برنامه درسی مبتنی بر دانش ریزوماتیک در دوره ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف شناسایی مولفه ها و شاخص های برنامه درسی مبتنی بر دانش ریزوماتیک در دوره ابتدایی انجام شد. روش شناسی: روش این پژوهش سنتزپژوهی بود. بنیاد نظری آن را مدل برنامه درسی «میلر» تشکیل داد. جامعه آماری شامل ۲۶ مقاله فارسی و انگلیسی طی سال های ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۲ هجری شمسی (۲۰۱۲ تا ۲۰۲۱ میلادی) بود. روش نمونه گیری به صورت هدفمند انجام شد و ابزار آن فرم محقق ساخته بود که روایی آن با ضریب لاوشه و پایایی با شاخص کاپا بررسی شد. تحلیل داده ها بر اساس مدل رابرتس و کدگذاری باز و محوری انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد در برنامه درسی مبتنی بر دانش ریزوماتیک در دوره ابتدایی، ۱۴ مولفه (تفکر شدن، پرسشگری و نقادی، خلق فضای یادگیری ریزومی باز، قدرت تخیل و استقلال فکری، تعامل گرا، غیرخطی، تسهیل گر، واقع گرا، منعطف و متنوع، تدریس ریزوماتیکی (خلاق و خودمختار)، تدریس در فضای مجازی، تفکر طراحی، رویکرد خودارزیابی، رویکرد عمل گرا) و ۳۹ شاخص دخیل هستند. بحث و نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهد که برنامه درسی مبتنی بر دانش ریزوماتیک در دوره ابتدایی بر خلاقیت، تفکر انتقادی، محیط های یادگیری منعطف و استقلال فکری تأکید دارد. اجرای این برنامه می تواند به افزایش مشارکت دانش آموزان و ارتقاء تجربه یادگیری عمیق تر و معنادارتر منجر شود.
شناسایی ابعاد و مولفه های متاورس در آموزش علوم مدارس متوسطه دوره اول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش شناسایی ابعاد و مؤلفه های کلیدی متاورس در آموزش علوم در مدارس متوسطه دوره اول بود. این پژوهش به بررسی نقش متاورس به عنوان یک فناوری نوین در بهبود کیفیت آموزش و افزایش مشارکت دانش آموزان در یادگیری مفاهیم علمی پرداخت.
روش شناسی: این پژوهش با استفاده از رویکرد کیفی و به کارگیری روش های تحلیل محتوا انجام شد. جامعه آماری شامل دو بخش اسناد علمی و خبرگان آموزشی بود. اسناد علمی شامل مقالات، نشریات و پایان نامه های مرتبط با موضوع پژوهش از سال 1390 تا 1403 به زبان فارسی و از سال 2000 تا 2024 به زبان انگلیسی بودند. بخش دوم شامل مصاحبه های نیمه ساختاریافته با 12 نفر از خبرگان آموزشی با حداقل 5 سال سابقه مدیریتی و اجرایی در مدارس بود که داده های آن ها با استفاده از نرم افزار MaxQDA کدگذاری و تحلیل شد.
یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که متاورس می تواند از طریق عواملی مانند سواد رسانه ای، بلوغ تکنولوژیکی، زیرساخت های فناوری و سیاست های حمایتی به بهبود کیفیت آموزش علوم در مدارس کمک کند. همچنین، مسائل مربوط به حریم خصوصی و امنیت اطلاعات به عنوان چالش های مهم شناسایی شدند. راهبردهای پیشنهادی شامل توسعه آموزش تعاملی و شخصی سازی محتوا، بهبود زیرساخت های فناوری و آموزش معلمان در استفاده از متاورس بود.
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که متاورس می تواند به عنوان یک ابزار نوآورانه در بهبود کیفیت آموزش علوم در مدارس متوسطه دوره اول به کار گرفته شود. با این حال، برای موفقیت در پیاده سازی این فناوری، نیاز به توجه به عواملی مانند سواد رسانه ای، زیرساخت های فناوری، و سیاست های حمایتی وجود دارد. همچنین، توجه به مسائل امنیتی و حریم خصوصی نیز ضروری است.
طراحی و اعتباریابی مدل اقدامات حمایتی مؤثر بر پیشرفت تحصیلی مددجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش طراحی و اعتباریابی مدل اقدامات حمایتی مؤثر بر پیشرفت تحصیلی مددجویان بود. روش شناسی: این پژوهش از روش تحقیق کیفی استفاده کرد و در دو مرحله طراحی و اعتباریابی انجام شد. در مرحله طراحی، از روش نظریه داده بنیاد و نمونه گیری گلوله برفی برای انتخاب ۲۰ خبره از میان اساتید علوم تربیتی و مدیران ارشد نظام آموزشی استفاده شد. در مرحله اعتباریابی، ۲۲ خبره از میان مدیران و کارشناسان آموزش و پرورش و سازمان بهزیستی استان گلستان به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده ها با استفاده از کدگذاری باز، محوری و انتخابی تحلیل شدند و مدل پیشنهادی با روش دلفی در سه مرحله و با استفاده از نرم افزار SPSS اعتبارسنجی شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که مدل پارادایمی شامل ۱۰ طبقه اصلی و ۲۴ مقوله فرعی است که در پنج حوزه شرایط علی، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله ای، راهبردها و پیامدها دسته بندی شده اند. این مدل عواملی مانند مسئولیت پذیری اجتماعی، باورهای دینی، فرهنگ حاکم بر جامعه، و حمایت های دولتی را به عنوان عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی مددجویان شناسایی کرد. نتیجه گیری: این پژوهش یک مدل جامع از اقدامات حمایتی مؤثر بر پیشرفت تحصیلی مددجویان ارائه می دهد که می تواند به عنوان یک چارچوب عملی برای بهبود کیفیت خدمات مددکاری اجتماعی و ارتقای نتایج تحصیلی مددجویان مورد استفاده قرار گیرد. این مدل با در نظر گرفتن عوامل چندبعدی و پیچیده ای که بر پیشرفت تحصیلی تأثیر می گذارند، به مددکاران اجتماعی و نهادهای آموزشی کمک می کند تا برنامه های حمایتی مؤثرتری تدوین و اجرا کنند.
اعتبارسنجی الگوی آسیب شناسی برنامه درسی مغفول در آموزش متوسطه: مطالعه موردی در تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این مطالعه، اعتبارسنجی الگوی آسیب شناسی برنامه درسی مغفول در دوره دوم متوسطه شهر تهران بود.
روش شناسی: این تحقیق از نوع کاربردی و به روش توصیفی-پیمایشی انجام شد. جامعه آماری تحقیق شامل تمامی دبیران دوره دوم متوسطه شهر تهران بود که از میان آن ها 370 نفر به صورت تصادفی انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه ای محقق ساخته بود که هشت بُعد سواد را با ضرایب پایایی مناسب ( α = 0.93 تا α = 0.96) مورد سنجش قرار داد. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل عاملی تأییدی، آزمون تحلیل کوواریانس و مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته ها: یافته های تحقیق نشان داد که شرایط علّی، زمینه ای، راهبردی، مداخله ای و پیامدی با الگوی آسیب شناسی برنامه درسی مغفول همبستگی معناداری دارند. این نتایج نشان می دهد که برنامه های درسی فعلی دوره دوم متوسطه تهران نیاز به بازنگری و تقویت در ابعاد مختلف سواد دارند تا بتوانند به طور جامع تری نیازهای آموزشی و تربیتی دانش آموزان را پوشش دهند.
نتیجه گیری: این مطالعه بر اهمیت بازنگری و اصلاح برنامه های درسی در دوره دوم متوسطه تاکید می کند. یافته ها نشان دهنده نیاز به تمرکز بیشتر بر ابعاد مغفول سواد در برنامه های درسی است که می تواند به بهبود کیفیت آموزش و تربیت دانش آموزان کمک کند. پیشنهاد می شود که سیاست گذاران آموزشی با بهره گیری از این نتایج، برنامه های درسی فعلی را بهبود بخشند و راهکارهای نوینی را در جهت افزایش کارایی این برنامه ها اتخاذ کنند.
ارائه مدل آموزش همراه با تولید مبتنی بر ایده یابی و پرورش خلاقیت در هنرستان های استان گلستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: آموزش همراه با ایده یابی و پرورش خلاقیت در مدارس به ویژه در هنرستان ها از اهمیت خاصی برخوردار می باشد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف ارائه مدل آموزش همراه با تولید مبتنی بر ایده یابی و پرورش خلاقیت در هنرستان های استان گلستان انجام شد.
روش: این مطالعه با رویکرد کیفی انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر، خبرگان آشنا به حیطه پژوهش بودند که طبق اصل اشباع نظری 20 نفر از آنها با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار این مطالعه، مصاحبه نیمه ساختاریافته بود که روایی آن با روش محتوایی 76/0 و پایایی آن با روش ضریب توافق بین دو کدگذار 89/0 محاسبه شد. داده های پژوهش حاضر با روش کدگذاری در نرم افزار مکس کیودا تحلیل شدند.
یافته ها: یافته ها نشان داد که مدل آموزش همراه با تولید مبتنی بر ایده یابی و پرورش خلاقیت در هنرستان های استان گلستان دارای 56 مولفه و 11 بعد داشت. ابعاد مدل مذکور شامل محتوا و سازماندهی (با 5 مولفه)، اهداف برنامه درسی (با 14 مولفه)، راهبردهای تدریس و یادگیری (با 7 مولفه)، ارتباط با بازار کار (با 3 مولفه)، مشارکت در تولید برنامه درسی (با 2 مولفه)، آموزش و مشاوره (با 4 مولفه)، اصول تدوین (با 3 مولفه)، ارزشیابی (با 7 مولفه)، فعال سازی مکان و تسهیل در تولید (با 5 مولفه)، تعامل مستمر با مراکز علمی (با 3 مولفه) و ویژگی های برنامه درسی (با 3 مولفه) بودند.
نتیجه گیری: متخصصان و برنامه ریزان نظام آموزشی به ویژه نظام آموزش هنرستان ها با توجه به ابعاد و مولفه های شناسایی شده می توانند زمینه را برای بهبود آموزش همراه با تولید مبتنی بر ایده یابی و پرورش خلاقیت در هنرستان ها فراهم آورند
ارائه الگوی داربست زنی در جهت ارتقاء کیفیت آموزشی با میانجیگری مدیریت زمان و یادگیری خود راهبری دانش آموزان دوره اول متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف ارائه الگوی داربست زنی در جهت ارتقاء کیفیت آموزشی با میانجیگری مدیریت زمان و یادگیری خودراهبری انجام شد.
روش شناسی: این مطالعه به روش آمیخته اکتشافی انجام شد. جامعه آماری شامل خبرگان آکادمیک و سازمانی و دانش آموزان دوره اول متوسطه شهرستان قائمشهر در سال تحصیلی ۱۴۰1-۱400 بود. در بخش کیفی، 20 نفر به روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند و در بخش کمی، 372 نفر به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. داده ها از طریق تکنیک دلفی و پرسشنامه محقق ساخته جمع آوری و با نرم افزارهای SPSS و Smart PLS تحلیل شد.
یافته ها: یافته ها نشان داد که «داربست زنی» شامل شش مولفه، «مدیریت زمان» شامل شش مولفه، «یادگیری خودراهبری» شامل هشت مولفه و «کیفیت آموزشی» شامل نه مولفه است. نتایج نشان داد که داربست زنی، مدیریت زمان و یادگیری خودراهبری تاثیر معناداری بر کیفیت آموزشی دارند.
بحث و نتیجه گیری: نتایج نشان داد که داربست زنی، مدیریت زمان و یادگیری خودراهبری به طور معناداری بر کیفیت آموزشی تأثیر دارند. این تکنیک ها به عنوان راهبردهای مؤثر برای بهبود فرآیند یاددهی-یادگیری پیشنهاد می شوند. برنامه ریزی و اجرای صحیح این مولفه ها می تواند به ارتقای کیفیت آموزشی منجر شود.
طراحی الگوی شایستگی اعضای هیأت علمی (مورد مطالعه دانشگاه فرهنگیان شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف طراحی الگوی شایستگی اعضای هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان استان تهران انجام شده است. شناسایی و ارزیابی شایستگی های مورد نیاز اعضای هیأت علمی به منظور بهبود کیفیت آموزش و پژوهش در دانشگاه ها از اهداف اصلی این مطالعه بوده است.
روش شناسی: این پژوهش از نظر اهداف، کاربردی و از نظر داده ها، آمیخته اکتشافی (کیفی-کمی) است. جامعه آماری پژوهش شامل خبرگان حوزه مدیریت آموزشی در بخش کیفی و کلیه اعضای هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان استان تهران در بخش کمی است. ابزار گردآوری داده ها شامل مصاحبه های نیمه ساختاریافته در بخش کیفی و پرسشنامه در بخش کمی بود. داده ها با استفاده از روش های کدگذاری نظری و تحلیل عاملی تاییدی تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که الگوی شایستگی های اعضای هیأت علمی شامل چهار بعد اصلی شایستگی های اخلاقی، علمی، ارتباطی و فناوری اطلاعات است. هر یک از این ابعاد شامل مولفه ها و شاخص های متعددی است که می تواند به بهبود کیفیت آموزش و پژوهش در دانشگاه فرهنگیان کمک کند. به عنوان مثال، شایستگی های اخلاقی شامل مولفه هایی نظیر قاطعیت در انجام وظایف کاری و برقراری عدالت در کلاس درس است.
بحث و نتیجه گیری: الگوی شایستگی های تدوین شده می تواند به عنوان یک ابزار کاربردی برای ارزیابی و بهبود شایستگی های اعضای هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان مورد استفاده قرار گیرد. این الگو می تواند به شناسایی نقاط قوت و ضعف اعضای هیأت علمی کمک کرده و برنامه های آموزشی و توسعه ای مناسب برای بهبود عملکرد آنان ارائه دهد.
شناسایی ابعاد و مولفه های برنامه درسی مبتنی بر آموزش کارآفرینی در دوره متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: برنامه درسی نقش موثری در موفقیت نظام های آموزشی دارد و برنامه درسی مبتنی بر آموزش کارآفرینی می تواند در این زمینه کمک کننده باشد. بنابراین، این مطالعه با هدف شناسایی ابعاد و مولفه های برنامه درسی مبتنی بر آموزش کارآفرینی در دوره متوسطه انجام شد.
روش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا کیفی بود. جامعه مطالعه حاضر خبرگان و متخصصان آشنا به حیطه پژوهش بودند که طبق اصل اشباع نظری تعداد 10 نفر از آنها با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختاریافته با خبرگان و متخصصان بود که روایی آن با روش مثلث سازی تایید و پایایی آن با روش ضریب توافق درون موضوعی 33/83 درصد و ضریب توافق بین دوکدگذار 22/72 درصد محاسبه شد. داده ها با روش کدگذاری مبتنی بر نظریه داده بنیاد در نرم افزار MAXQDA تحلیل شدند.
یافته ها: یافته های این مطالعه حاکی از آن بود که برنامه درسی مبتنی بر آموزش کارآفرینی در دوره متوسطه دارای 36 مفهوم، 9 مولفه و 6 بعد بود؛ به طوری که عوامل علّی شامل یک بعد شناخت فرصت های کارآفرینانه با دو مولفه ارتباط با بازار کار و سیاست ها و اهداف کارآفرینی، پدیده محوری شامل یک بعد فرآیندهای محوری طراحی برنامه درسی با یک مولفه طراحی برنامه درسی، عوامل زمینه ای شامل یک بعد دانش عملیاتی با دو مولفه کسب تجربه های واقعی در قالب فعالیت های عملی و مدیریت کسب وکار، عوامل مداخله گر شامل یک بعد موانع پیش روی کارآفرینی با یک مولفه مداخله های اجرایی خط مشی برنامه درسی آموزش کارآفرینی، راهبردها شامل یک بعد فعالیت های یادگیری با دو مولفه راه اندازی کسب وکار و توسعه مهارت ها و پیامدها شامل یک بعد رخداد نتایج تصمیم گیری با یک مولفه موفقیت برنامه درسی آموزش کارآفرینی بود. در پایان، الگوی کدگذاری مبتنی بر نظریه داده بنیاد ابعاد و مولفه های برنامه درسی مبتنی بر آموزش کارآفرینی در دوره متوسطه طراحی شد.
نتیجه گیری: بر اساس ابعاد و مولفه های برنامه درسی مبتنی بر آموزش کارآفرینی در دوره متوسطه، متخصصان و برنامه ریزان می توانند گام موثری در جهت بهبود طراحی برنامه درسی بردارند.
طراحی الگوی مشارکت در شناسایی مسئله در خط مشی گذاری نظام آموزشی در راستای صیانت از حقوق شهروندی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: حفظ و صیانت از حقوق شهروندی در نظام آموزشی مستلزم ایجاد زمینه مشارکت مردم در خط مشی گذاری های مرتبط با این حوزه است. براین اساس، هدف پژوهش حاضر طراحی الگوی مشارکت در شناسایی مسئله در خط مشی گذاری نظام آموزشی در راستای صیانت از حقوق شهروندی می باشد. روش شناسی: این پژوهش به لحاظ هدف کارب ردی، ب رحسب ماهیت پژوهش کیفی از نوع اکتشافی و از حیث گردآوری داده ها و نحوه اجرا توصیفی از نوع پیمایشی م ی باشد. جامعه آماری این مطالعه در مرحله اول، اسناد و مدارک علمی بود که براساس ملاک های ورود در پژوهش و با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، تعداد 17 تحقیق به عنوان نمونه انتخاب شدند. در مرحله دوم نیز خبرگان دانشگاهی و سازمانی بودند که براساس اصل اشباع نظری و تکنیک نمونه گیری هدف مند، تعداد 24 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها در مرحله اول مرور نظام مند اسناد و مدارک علمی با از طریق روش فراترکیب و در مرحله دوم مصاحبه نیمه ساختاریافته با خبرگان از طریق تحلیل مضمون بود. در مرور نظام مند روایی از طریق بیانیه پریزما و پایایی با روش ضریب کاهای کوهن به مقدار 58/0 به دست آمد. روایی و پایایی ابزار مصاحبه نیز براساس معیارهای دقت، اعتبار، قابلیت اعتماد، انتقال پذیری و تأیید پذیری مورد بررسی قرار گرفت که در نهایت تایید شد. در نهایت داده ها با روش تحلیل مضمون در نرم افزار MAXQDA تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که برای مشارکت در شناسایی مسئله در خط مشی گذاری نظام آموزشی در راستای صیانت از حقوق شهروندی، 76 مقوله جزئی، 17 مقوله فرعی و 6 مقوله اصلی شناسایی شد. در این مطالعه، مقوله های اصلی شامل بُعد اطلاع رسانی (با 3 مقوله فرعی آگاه سازی، دانش شهروندان و پردازش اطلاعات)، بُعد مشاوره و نظرخواهی (با 2 مقوله فرعی مشاوره و نظرخواهی سطحی و اثربخش)، بُعد شراکت (با 3 مقوله فرعی بسیج اجتماعی، مسئولیت پذیری شهروندان و سهیم شدن شهروندان)، بُعد حمایت گری (با 3 مقوله فرعی حمایت حقوقی، اداری و اقتصادی)، بُعد توانمندسازی (با 3 مقوله فرعی توانمندسازی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) و بُعد اختیار(قدرت) شهروندان (با 3 مقوله فرعی اعمال نظر، انتقاد و اعتراض و نظارت همگانی) بودند. در نهایت با توجه به ابعاد، مؤلفه ها و شاخص های شناسایی شده، الگوی نهایی پژوهش ارائه شد که از اعتبار مناسبی برخوردار بود. بحث و نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر، می توان زمینه را برای تحقق مقوله های شناسایی شده جهت مشارکت شهروندان در مرحله شناسایی مسئله در خط مشی گذاری نظام آموزشی در راستای صیانت از حقوق شهروندی فراهم ساخت.
طراحی الگوی منتورینگ برای مدیران مدارس استان تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: منتورینگ در محیط های آموزشی از جمله مدارس می تواند باعث بهبود عملکردهای آموزشی شود. در نتیجه، پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی منتورینگ برای مدیران مدارس استان تهران انجام شد. روش شناسی: پژوهش حاضر از نظر هدف و روش اجرا به ترتیب کاربردی و مقطعی از نوع کمی بودند. جامعه پژوهش مدیران مدارس استان تهران در سال تحصیلی 1-1400 بودند که با توجه استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری حجم نمونه 320 نفر در نظر گرفته شد. نمونه ها با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و به پرسشنامه محقق ساخته 81 سوالی منتورینگ برای مدیران مدارس پاسخ دادند. داده های حاصل از اجرای پرسشنامه محقق ساخته منتورینگ برای مدیران مدارس با روش های تحلیل عاملی اکتشافی و مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS نسخه 23 و Lisrel نسخه 8/8 تحلیل شدند. یافته ها: در این مطالعه تعداد 4 پرسشنامه به دلیل نقص کنار گذاشته شد و تحلیل ها برای 316 نفر صورت پذیرفت. یافته های تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد که منتورینگ برای مدیران مدارس استان تهران 81 آیتم در 16 مولفه و 2 بعد داشت. ابعاد شامل منتورینگ برای مدیران مدارس (با 9 مولفه دانش، نگرش، مهارت، مشارکت محوری، تمرکز، سازماندهی، حمایت، رهبری آموزشی و ارتباط آموزشی) و پیامدهای منتورینگ (با 7 مولفه توسعه مهارت های ذاتی، توسعه مهارت های فنی، توسعه مهارت های ارتباطی، توسعه مهارت های محیطی، عملکرد نوآورانه، عملکرد رقابتی و عملکرد آموزشی) بودند. همچنین، بار عاملی مولفه های منتورینگ برای مدیران مدارس بالاتر از 40/0 و پایایی آنها با روش ترکیبی بالاتر از 80/0 محاسبه شد. یافته های مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که الگوی منتورینگ برای مدیران مدارس استان تهران برازش مناسبی داشت و منتورینگ برای مدیران مدارس بر هر 7 پیامد منتورینگ شامل توسعه مهارت های ذاتی، توسعه مهارت های فنی، توسعه مهارت های ارتباطی، توسعه مهارت های محیطی، عملکرد نوآورانه، عملکرد رقابتی و عملکرد آموزشی تاثیر مستقیم و معنادار داشت (05/0P<). نتیجه گیری: الگوی منتورینگ پژوهش حاضر برای مدیران مدارس استان تهران دارای تلویحات کاربردی بسیاری برای مسئولان و دست اندرکاران نظام آموزش وپرورش است و آنان بر اساس الگوی مذکور می توانند از طریق ابعاد و مولفه های شناسایی شده گام های مهم و موثری در راستای بهبود منتورینگ مدیران مدارس بردارند.
نقش میانجی رضایت تحصیلی در رابطه میان آرزوهای شغلی با سرزندگی تحصیلی در دانشجویان شهر واسط عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: سرزندگی تحصیلی برای عملکرد و توانمندی دانشجویان در محیط های دانشگاهی از اهمیت زیادی برخوردار است. این پژوهش با هدف تعیین رابطه آرزوهای شغلی با سرزندگی تحصیلی با توجه به نقش میانجی رضایت تحصیلی در دانشجویان دانشگاه واسط در کشور عراق اجرا شد.
روش شناسی: روش پژوهش همبستگی و جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان شاغل به تحصیل در دانشگاه واسط عراق در بهار و تابستان سال 1403 (تابستان سال 2024) بودند. از جامعه آماری مورد اشاره، 250 نفر دانشجو به صورت در دسترس انتخاب و سپس به سه پرسشنامه آرزوهای شغلی (دانزیگر و همکاران، 2008)، پرسشنامه سرزندگی تحصیلی (حسین چاری و دهقانی زاده، 1391)، و پرسشنامه رضایت تحصیلی (احمدی، 1388) پاسخ دادند. داده های پژوهش با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مدل سازی معادلات ساختاری (SEM) و از طریق دو نرم افزار SPSS نسخه 26 و AMOS نسخه 25 تحلیل گردید.
یافته ها: نتایح نشان داد، آرزوهای شغلی با سرزندگی تحصیلی و رضایت تحصیلی دارای رابطه معنادار هستند (05/0>p و 01/0>p). نتایج مدل سازی معادلات ساختاری نشان داد که رضایت تحصیلی متغیر میانجی کامل در رابطه بین آرزوهای شغلی با سرزندگی تحصیلی است.
نتیجه گیری: بر اساس یافته های مطالعه حاضر، لازم است در محیط های آکادمیک برای توانمندسازی هر چه بیشتر دانشجویان نقش آرزوهای شغلی و رضایت تحصیلی برای سرزندگی دانشجویان، مورد توجه سیاستگزاران نظام آموزش عالی عراق قرار گیرد.
بررسی رابطه تدریس تحول آفرین و تفکر انتقادی با نقش میانجی اشتیاق تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش بررسی رابطه تدریس تحول آفرین و تفکر انتقادی با نقش میانجی اشتیاق تحصیلی دانش آموزان بود.
روش شناسی: پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ شیوه اجرا توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهرستان اسلام آبادغرب در سال تحصیلی 1402-1401 به تعداد 1650 بود. حجم نمونه بر اساس روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای وبا استفاده از جدول کرجسی و مورگان 304 نفر برآورد گردید. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تدریس تحول آفرین بوجامپ و همکاران (2010)، پرسشنامه اشتیاق تحصیلی شافلی و همکاران (2005) و پرسشنامه تفکر انتقادی فاسیون و همکارانش (1989 تا 1990) بود. پایایی پرسشنامه ها از طریق آلفای کرونباخ به ترتیب برای تدریس تحول آفرین 928/ 0اشتیاق تحصیلی 923/0تفکر انتقادی 938/0 به دست آمد. برای تجزیه و تحلیل داده ها و برای پاسخگویی به فرضیه های پژوهش از آزمون های آمار استنباطی (تحلیل مسیر و مدل سازی معادلات ساختاری) با استفاده از نرم افزارهای SPSS و SMART PLS استفاده شد.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد بین تدریس تحول آفرین و تفکر انتقادی با اشتیاق تحصیلی رابطه معنادار وجود دارد ومتغیر اشتیاق تحصیلی اثر میانجی بر رابطه بین تدریس تحول آفرین وعملکرد تحصیلی را دارد.همچنین شاخص های برازندگی مدل حاکی از آن بود که مدل اراه شده از برازش مناسبی برخوردار است..
نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش می توان با استفاده از تدریس تحول آفرین و همچنین تقویت اشتیاق تحصیلی دانش آموزان تفکر انتقادی را تقویت نمود.
واکاوی الگوی رهبری تحول آفرین برای بهبود کیفیت زندگی کاری استادان دانشگاه کابل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف طراحی یک الگوی رهبری تحول آفرین برای بهبود کیفیت زندگی کاری استادان دانشگاه کابل انجام شد. روش شناسی: این مطالعه از روش تحلیل مضمون با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته با ۱۵ تن از استادان دانشگاه کابل بهره برد. نمونه گیری به روش هدفمند و انتخاب افراد به روش گلوله برفی انجام شد. داده ها با استفاده از رویکرد شبکه مضامین تحلیل شده و به چهار حوزه اصلی مرتبط با رهبری تحول آفرین و کیفیت زندگی کاری تقسیم شدند: اقدامات توسعه دانشی، اقدامات انگیزشی الهام بخش، اقدامات حمایتی و اقدامات راهبردی و مدیریتی. یافته ها: نتایج نشان داد که رهبری تحول آفرین در چهار حوزه کلیدی می تواند کیفیت زندگی کاری استادان را بهبود بخشد. اول، اقدامات آموزشی و پرورشی حمایت محور شامل توسعه حرفه ای، تحقیقات و آموزش که به افزایش رضایت شغلی منجر می شود. دوم، اقدامات انگیزشی الهام بخش شامل رفتارهای عادلانه، حمایت از تعادل کار و زندگی و انگیزه های مالی که موجب افزایش انگیزه و کاهش استرس کاری می شود. سوم، اقدامات حمایتی رهبران که در سطح فردی و سازمانی انجام می شود و به تقویت تعهد و احساس تعلق سازمانی کمک می کند. و در نهایت، اقدامات راهبردی و مدیریتی شامل برنامه ریزی استراتژیک، همکاری های بین المللی و فرآیندهای استخدامی که برای ایجاد محیط دانشگاهی پویا و حمایتی ضروری است. نتیجه گیری: رهبری تحول آفرین تأثیر عمیقی بر کیفیت زندگی کاری استادان دارد، به ویژه در حوزه های توسعه حرفه ای، انگیزش، حمایت سازمانی و مدیریت استراتژیک. یافته ها با مطالعات قبلی همخوانی دارد که اهمیت رهبری تحول آفرین در ایجاد فرهنگ سازمانی مثبت و افزایش رضایت شغلی را تأیید می کنند. اجرای این مدل در دانشگاه ها می تواند به افزایش مشارکت، رضایت و تعادل بین کار و زندگی استادان کمک کند و در نهایت به موفقیت کلی دانشگاه منجر شود.
مدل سازی معادلات ساختاری سبک های تعاملی معلمان بر اساس سازگاری اجتماعی و سرسختی روانشناختی با میانجی سلامت روان در دانش آموزان دختر پایه هشتم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: سبک های تعاملی معلمان می تواند نقش مهمی در بهبود وضعیت تحصیلی و غیرتحصیلی دانش آموزان داشته باشد. بنابراین، هدف این مطالعه مدل سازی معادلات ساختاری سبک های تعاملی معلمان بر اساس سازگاری اجتماعی و سرسختی روانشناختی با میانجی سلامت روان در دانش آموزان بود.
روش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش حاضر همه دانش آموزان دختر پایه هشتم شهر کنگاور در سال تحصیلی 1402-1401 به تعداد 2417 نفر بودند که بر اساس جدول کرجسی و مورگان 379 نفر از آنها با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری داده ها شامل پرسشنامه های سبک های تعاملی معلمان (Wubbels, 1993)، سازگاری اجتماعی (Sinha and Singh, 1993)، سرسختی روانشناختی (Kiamersi, 1997) و سلامت روان (Goldberg and Hillier, 1979) بود که داده های حاصل از اجرای آن با روش های ضریب همبستگی پیرسون و مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار Amos تحلیل شدند.
یافته ها: یافته های این مطالعه نشان داد که متغیرهای سازگاری اجتماعی و سرسختی روانشناختی بر سلامت روان و متغیرهای سازگاری اجتماعی، سرسختی روانشناختی و سلامت روان بر سبک های تعاملی معلمان تاثیر مستقیم و معنادار داشت. افزون بر آن، متغیرهای سازگاری اجتماعی و سرسختی روانشناختی با میانجی سلامت روان بر سبک های تعاملی معلمان تاثیر غیرمستقیم و معنادار داشتند (05/0P<).
نتیجه گیری: طبق نتایج مذکور، برای بهبود سبک های تعاملی معلمان می توان زمینه را برای بهبود سازگاری اجتماعی، سرسختی روانشناختی و سلامت روان دانش آموزان فراهم آورد.
اثربخشی روش تدریس مبتنی بر نقشه مفهومی بر باورهای ضمنی هوش و حل مسأله دانش آموزان زاهدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف اصلی این مطالعه بررسی اثربخشی روش تدریس مبتنی بر نقشه مفهومی بر باورهای ضمنی هوش و مهارت های حل مسأله در میان دانش آموزان دبیرستانی زاهدان بود. این تحقیق به دنبال تعیین این بود که آیا استفاده از نقشه های مفهومی می تواند به طور معناداری توانایی های شناختی و تحلیلی دانش آموزان را بهبود بخشد یا خیر.
روش شناسی: این مطالعه از یک طرح کارآزمایی تصادفی کنترل شده استفاده کرد که شامل 30 دانش آموز دبیرستانی از زاهدان بود که به صورت تصادفی به گروه تجربی (n=15) و گروه کنترل (n=15) تخصیص داده شدند. گروه تجربی آموزش با استفاده از نقشه های مفهومی دریافت کرد، در حالی که گروه کنترل به روش های تدریس سنتی ادامه داد. داده ها با استفاده از پرسشنامه باورهای ضمنی هوش (IBI) و پرسشنامه مهارت های حل مسأله (PSS) جمع آوری شد. این مطالعه به مدت پنج ماه ادامه داشت و داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر و آزمون های تعقیبی بنفرونی با نرم افزار SPSS-27 تحلیل شدند.
یافته ها: آمار توصیفی نشان داد که گروه تجربی افزایش قابل توجهی در باورهای ضمنی هوش و مهارت های حل مسأله از پیش آزمون به پس آزمون داشتند، با بهبود میانگین نمرات از 3.45 به 4.12 و از 3.68 به 4.33 به ترتیب. در مقابل، گروه کنترل تغییرات ناچیزی نشان داد. تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر تفاوت های معناداری بین گروه ها و در طول زمان نشان داد (p < 0.05) و آزمون های تعقیبی بنفرونی تایید کرد که این بهبودها در گروه تجربی معنادار بودند.
بحث و نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهند که روش تدریس مبتنی بر نقشه مفهومی در بهبود باورهای ضمنی هوش و مهارت های حل مسأله در میان دانش آموزان دبیرستانی مؤثر است. این روش آموزشی نه تنها به درک عمیق تر مفاهیم کمک می کند بلکه تفکر انتقادی و مهارت های تحلیلی را نیز تقویت می کند. این مطالعه به مزایای بالقوه استفاده از نقشه های مفهومی در برنامه های آموزشی به منظور توسعه شناختی اشاره دارد.
بررسی عوامل موثر بر توسعه مهارت های خلاق در معلمان آموزش هنر عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این مطالعه با بررسی عوامل موثر بر توسعه مهارت های خلاق در معلمان آموزش هنر عراق انجام شده است.
روش شناسی: این پژوهش از نظر هدف یک پژوهش کاربردی-توسعه ای است و از منظر روش گردآوری داده ها یک پژوهش غیرآزمایشی (توصیفی) است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه معلمان آموزش هنر عراق می باشد. حجم نمونه از قاعده تحلیل توان کوهن (1992) و نرم افزار جی پاور اندازه گیری شد که در سطح اطمینان 95% با اندازه اثر 15/0 و توان آزمون 80% حجم نمونه 163 نفر برآورد شد. تجزیه وتحلیل داده های به دست آمده با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و Smart PLS صورت گرفته است.
یافته ها: یافته ها نشان داد که استراتژی توسعه مهارت های خلاق بر خلاقیت دانش آموزان و خلاقیت معلمان و پرورش تفکر خلاق تاثیرگذار بود. فرهنگ نظام آموزش وپرورش بر استراتژی توسعه مهارت های خلاق تاثیرگذار است.
نتیجه گیری: نتایج همچنین نشان داد مهارت های اخلاقی و حرفه ای و مهارت های حل مساله بر مهارت های خلاق تاثیرگذار است و در نهایت مهارت های خلاق، کفایت های شناختی و کفایت های هیجانی بر استراتژی توسعه مهارت های خلاق تاثیرگذار بود.
پیش بینی گرایش به مواد مخدر بر اساس مهارت های ذهن آگاهی، انعطاف پذیری شناختی و سرزندگی ذهنی در نوجوانان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش پیش بینی گرایش به مواد مخدر بر اساس مهارت های ذهن آگاهی، انعطاف پذیری شناختی و سرزندگی ذهنی در نوجوانان بود.
روش شناسی: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از لحاظ روش شناسی توصیفی-همبستگی (پیش بینی) بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه نوجوانان شهر تهران بودند و نمونه ای به تعداد 150 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شد. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسشنامه گرایش به مواد مخدر بهوچر، مک کنا و بن پراث (1992)، پرسشنامه انعطاف پذیری روانشناختی دنیس و وندروال (2010)، پرسشنامه ذهن آگاهی کنتاکی بیر، اسمیت و آلن (2004) و پرسشنامه سرزندگی ذهنی رایان و فردریک (1997) بود. داده ها پس از تأیید مفروضه های آماری با استفاده از رگرسیون چند متغیره و همبستگی پیرسون توسط نرم افزار SPSS23 تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج نشان داد که مهارت های ذهن آگاهی، انعطاف پذیری شناختی و سرزندگی ذهنی در مجموع 95.4 درصد از گرایش به مواد مخدر در نوجوانان را پیش بینی می کنند. در این میان، انعطاف پذیری شناختی (=β 104/0-)، ذهن آگاهی (=β 220/0-) و سرزندگی ذهنی (=β 713/0-) به طور معناداری با گرایش به مواد مخدر مرتبط بودند. همچنین، مولفه های مشاهده گری، توصیف بدون برچسب، تمرکزگری، پذیرش بدون قضاوت، جایگزین ها و کنترل، به طور معناداری با گرایش به مواد مخدر همبستگی داشتند.
نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاکی از آن است که مهارت های ذهن آگاهی، انعطاف پذیری شناختی و سرزندگی ذهنی می توانند به عنوان عوامل مهم در کاهش گرایش به مواد مخدر در نوجوانان نقش ایفا کنند.
روایی همزمان «روش ارزیابی شدلر- وستن» و «نسخه چهارم سیاهه چندمحوری بالینی میلون» در نمونه غیر بالینی صنعت نفت ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش درباره ویژگی های شخصیتی در گروه های مختلف از جمله نمونه های غیربالینی و بررسی روایی همزمان ابزارهای موجود در این زمینه اهمیت زیادی دارد که در این پژوهش، روش ارزیابی شدلر- وستن و نسخه چهارم سیاهه چندمحوری بالینی میلون در نمونه غیربالینی مورد بررسی قرار می گیرند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تعیین روایی همزمان «روش ارزیابی شدلر- وستن» و «نسخه چهارم سیاهه چندمحوری بالینی میلون» در نمونه غیربالینی صنعت نفت ایران انجام شد. روش شناسی: این مطالعه توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این مطالعه همه کارکنان صنعت نفت متقاضی تصدی پست های مدیریتی در سال 1402 بودند که تعداد 500 نفر از آنها با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل روش ارزیابی شدلر- وستن (SWAP-200) و نسخه چهارم سیاهه چندمحوری بالینی میلون (MCMI-4) بودند. در این مطالعه، داده ها با روش ضرایب همبستگی پیرسون در نرم افزار SPSS تحلیل شدند. یافته ها: یافته های این مطالعه نشان داد که مقیاس های بالینی در روش ارزیابی شدلر- وستن با مقیاس های الگوهای شخصیتی بالینی، آسیب شناسی شخصیتی شدید، سندرم های بالینی و سندرم های بالینی شدید در نسخه چهارم سیاهه چندمحوری بالینی میلون همبستگی مثبت و معنادار داشت (05/0P<). نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که بین روش ارزیابی شدلر- وستن و نسخه چهارم سیاهه چندمحوری بالینی میلون در نمونه غیربالینی صنعت نفت ایران روایی همزمان وجود داشت.
مطالعه جامعه شناختی تجرد قطعی دختران شهر تهران (مطالعه موردی دختران 50-40 ساله مناطق 3، 10 و 19 تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف اصلی این مقاله عبارتست از شناخت تاثیر عوامل جامعه شناختی بر تجرد قطعی در بین دختران 50-40 سال. روش شناسی: روش تحقیق از نظر هدف، کاربردی است و روش آن پیمایشی است. جامعه آماری در این تحقیق شامل کلیه دختران مجرد مناطق 3-10– 19 شهر تهران است. روش نمونه گیری در این تحقیق نمونه گیری سهمیه ای و نمونه گیری گلوله برفی می باشد. در این روش، ابتدا کار را با نمونه های آشنا و در دسترس آغاز و هر آزمودنی آشنا منجر به معرفی آزمودنی های پنهانی و نا آشنای بیشتری می شود و به مرور اندازه نمونه افزایش می یابد. یافته ها: یافته های پژوهش حاکی از آن است که: عوامل جامعه شناختی و تغییرو تحولات که در سطح جامعه به خصوص در ابعاد اجتماعی، اقتصادی رخ داده است بر تجرد دختران تاثیرگذار بوده است. در این نوشتار از جمله دلایل اصلی جامعه شناختی تاثیر گذار بر تجرد قطعی در بین دختران 50 - 40 سال شامل تحصیلات عالیه، داشتن شغل و استقلال مالی، تغییر در ارزش ها و نگرش های دختران به ازدواج، بی اعتمادی به مردم و مردان از سوی دختران و همچنین نگرش جامعه به تحصیلات عالیه دختران است. نتیجه گیری: نتایج نشان داد عوامل جامعه شناختی و تغییر و تحولات که در سطح جامعه به خصوص در ابعاد اجتماعی، اقتصادی طبق نظریات مطرح شده گود و کاستلز (در عامل اجتماعی)و کراس و پیترسی(در عامل اقتصادی) منطبق بر یافته های تحقیق بوده است.
طراحی الگوی ویژگی ها و عامل های موثر در طراحی و تدوین برنامه درسی محیط کار مبتنی بر مدیریت یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: برنامه درسی محیط کار مبتنی بر یادگیری می تواند نقش ها و وظایف مختلفی را در سازمان های مختلف ایفا نماید. در نتیجه، هدف این مطالعه طراحی الگوی ویژگی ها و عامل های موثر در طراحی و تدوین برنامه درسی محیط کار مبتنی بر مدیریت یادگیری بود.
روش شناسی: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا کیفی بود. جامعه پژوهش حاضر مدیران و کارکنان سازمان بنادر و دریانوردی و اعضای هیئت علمی در رشته برنامه درسی در سال 1400 بودند که تعداد 20 نفر از آنها طبق اصل اشباع نظری با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. در این پژوهش جهت گردآوری داده ها از مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده که روایی آن با نظر خبرگان تایید و پایایی آن با روش ضریب توافق بین دو کدگذار 71/0 به دست آمد و داده های حاصل از اجرای مصاحبه با روش تحلیل مضمون در نرم افزار MAXQDA تحلیل شدند.
یافته ها: یافته های این مطالعه نشان داد که ویژگی های موثر در طراحی و تدوین برنامه درسی محیط کار مبتنی بر مدیریت یادگیری دارای 14 مضمون فرعی در 3 مضمون اصلی ویژگی های ماهیتی (با 5 مضمون)، ویژگی های یادگیری (با 5 مضمون) و ویژگی های محیطی (با 4 مضمون) و عامل های موثر در طراحی و تدوین برنامه درسی محیط کار مبتنی بر مدیریت یادگیری دارای 26 مضمون فرعی در 4 مضمون اصلی عامل های مدیریتی (با 5 مضمون)، عامل های سازمانی (با 4 مضمون)، عامل های فردی (با 7 مضمون) و عامل های آموزشی (با 10 مضمون) بود.
نتیجه گیری: طبق نتایج این مطالعه، جهت طراحی و تدوین برنامه درسی محیط کار مبتنی بر مدیریت یادگیری باید ویژگی های آن را شناخت و زمینه را برای تحقق عامل های موثر بر آن فراهم ساخت.
ارزیابی چالش های نظام آموزش عالی ایران بعد از انقلاب در فرآیند سیاستگذاری و تصمیم سازی علمی و اجرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف ارزیابی چالش های نظام آموزش عالی ایران بعد از انقلاب در فرآیند سیاستگذاری و تصمیم سازی علمی و اجرایی می باشد.
روش شناسی: پژوهش از نظر هدف کاربردی، از نظر نحوه جمع آوری داده ها ترکیبی(آمیخته اکتشافی) است. جامعه پژوهش شامل اسناد و منابع مکتوب و صاحب نظران و اساتید دانشگاهی بوده اند که در موضوع مورد بررسی دارای اطلاعات کافی باشند. ابزار پژوهش شامل: 1- فرم های فیش برداری، 2- مصاحبه نیمه ساختاریافته، 3- پرسشنامه محقق ساخته بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده های کیفی از روش کدگذاری و در بخش کمی از آزمون های آماری تحلیل عاملی اکتشافی، تحلیل عاملی تأییدی و معدلات ساختاری استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها به کمک نرم افزار PLS انجام شد.
یافته ها: بر اساس نتایج بخش کیفی پژوهش چالش های نظام آموزش عالی جمهوری اسلامی ایران در حوزه علمی و اجرایی در 19 مؤلفه دسته طبقه بندی شدند. در بخش کمی نتایج بیانگر آن است که از 19 مؤلفه چالش های بدست آمده در بخش کیفی مؤلفه های (تمرکز بر گسترش کمی آموزش عالی (حاکمیت پارادایم کمی)، مغفول ماندن کیفیت و بی توجهی به آن در سیاست های کلی آموزش عالی، عدم توجه به آمایش سرزمین در آموزش عالی، مناسب نبودن استانداردهای آموزشی و تسهیلات در سطح جهانی و ابعاد مرتبط با خصوصی سازی دانشگاه ها) به عنوان چالش های نظام آموزش عالی بعد از انقلاب مورد تأیید قرار نگرفت و 14 مؤلفه دیگر مورد تأیید قرار گرفتند.
نتیجه گیری: براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که ارزیابی نظام آموزش عالی ایران بعد انقلاب نشان می دهد که چالش های زیادی در آموزش عالی وجود دارد که مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
ارائه مدل مناسب مدیریت دانش مدیران مقطع متوسطه شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: مدیریت دانش نقش مهمی در بهبود کیفیت سازمان های مختلف به ویژه سازمان های آموزشی دارد. بنابراین، هدف این مطالعه ارائه مدل مناسب مدیریت دانش مدیران مقطع متوسطه شهر تهران بود.
روش: روش پژوهش حاضر کمی و این مطالعه مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش مدیران مقطع متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 1400-1399 به تعداد 2843 نفر بودند و حجم نمونه بر اساس جدول کرجسی و مورگان 341 نفر تعیین که با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل فرم اطلاعات جمعیت شناختی و پرسشنامه محقق ساخته مدیریت دانش مدیران مقطع متوسطه (100 گویه ای) بودند. داده ها با روش های تحلیل عاملی اکتشافی و مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS-27 و Smart PLS-3 تحلیل شدند.
یافته ها: یافته ها نشان داد که 4 گویه به دلیل بار عاملی کمتر از 40/0 حذف و 96 گویه در 16 بعد مدیریت منابع انسانی، فرآیندهای مدیریت دانش، یادگیری و نوآوری، توانمندی های فناورانه، استراتژی و هدف، الگوپذیری، بهره وری و کارآیی، حمایت مدیران ارشد، زیرساخت های فناورانه، زیرساخت های سازمانی، فرهنگ سازمانی، محرک های انگیزاننده دانشی، دانش محوری، توانمندسازی، کار تیمی و معماری دانش قرار گرفتند. همچنین، ابعاد دارای بار عاملی و میانگین واریانس استخراج شده بالاتر از 50/0 و پایایی کرونباخ و ترکیبی بالاتر از 80/0 بودند. افزون بر آن، مدل مناسب مدیریت دانش مدیران مقطع متوسطه شهر تهران دارای برازش مناسبی بود و مدل مذکور بر هر 16 بعد اثر مستقیم و معنادار داشت (05/0P<).
نتیجه گیری: با توجه به نتایج این مطالعه و از آنجایی که مدیریت دانش نقش مهمی در بهبود وضعیت های سازمان های مختلف از جمله سازمان های آموزشی دارد، مسئولان و برنامه ریزان نظام آموزشی با توجه به آنها می توانند گام موثری در جهت بهبود مدیریت دانش بردارند.
شناسایی مولفه های جانشین پروری مدیران مدارس ابتدایی با روش نظریه داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: جانشین پروری فرآیندی است که در آن افراد مستعد برای تصدی مشاغل مدیریتی و پست های مهم و کلیدی سازمان انتخاب و تربیت می شوند. یکی از مشکلات بسیاری از سازمان های امروزی عدم تلاش و سرمایه گذاری برای جانشین پروری مدیران است. بنابراین، هدف این مطالعه شناسایی مولفه های جانشین پروری مدیران مدارس ابتدایی با روش نظریه داده بنیاد بود. روش: پژوهش حاضر کاربردی و از نوع کیفی بود. جامعه پژوهش خبرگان و متخصصان دانشگاهی حوزه مدیریت منابع انسانی و مدیریت آموزشی آشنا به حیطه پژوهش شهر تهران در سال تحصیلی 1400 بودند. حجم نمونه طبق اصل اشباع نظری 25 نفر محاسبه که این افراد با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش حاضر مصاحبه نیمه ساختاریافته بود که روایی آن با روش مثلث سازی تایید و پایایی آن با روش ضریب توافق بین دو کدگذار 79/0 به دست آمد. داده های این مطالعه با روش کدگذاری مبتنی بر روش نظریه داده بنیاد در نرم افزار MAXQDA-20 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج یافته ها نشان داد که جانشین پروری مدیران مدارس ابتدایی دارای 100 شاخص و 26 مولفه در 6 عامل نظریه داده بنیاد بود. پدیده محوری دارای یک مولفه جانشین پروری، شرایط علّی دارای شش مولفه خزانه استعداد، نظام ارتقاء کارآمد، مدیریت منابع انسانی، تفکر سازمانی، حمایت گری سازمان از تلاش فردی و حرفه مندی، شرایط زمینه ای شامل چهار مولفه ساختار سازمانی، فرهنگ و جو سازمانی، ثبات مدیریت و مقاومت در برابر تغییر، شرایط مداخله گر شامل پنج مولفه محیط سیاسی، محیط پیرامونی، محیط اجتماعی- فرهنگی، محیط بین المللی و محیط سیاست گذاری و قانونی، راهبردها شامل هفت مولفه آشناسازی مدیران، مشارکت، یادگیری سازمانی، اعتمادسازی، آینده نگری، استقلال آموزش وپرورش و بینش سیستمی و پیامدها شامل سه مولفه پیامدهای فردی، پیامدهای واحد و پیامدهای سازمان بود. در نهایت، الگوی مولفه های جانشین پروری مدیران مدارس ابتدایی با روش نظریه داده بنیاد ترسیم شد. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه دارای تلویحات کاربردی بسیاری برای سازمان آموزش وپرورش است و با توجه به الگوی مولفه های جانشین پروری مدیران مدارس ابتدایی، مدیران ارشد و مسئولان سازمان آموزش وپرورش می توانند گام موثری در راستای جانشین پروری مدیران مدارس ابتدایی بردارند.
اعتبار سنجی مدل آموزش الکترونیکی دوره ابتدایی کشور عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف کلی این پژوهش اعتبارسنجی مدل آموزش الکترونیکی دوره ابتدایی در کشور عراق بود.
روش شناسی: این پژوهش با استفاده از روش توصیفی از نوع پیمایشی انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه معلمان و مدیران دوره ابتدایی کشور عراق بود که از این میان تعداد 381 نفر به روش نمونه گیری سهمیه ای برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه مدل آموزش الکترونیکی با 152 گویه در مقیاس پنج درجه ای لیکرت بود. داده ها با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی و مدل معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها: مدل آموزش الکترونیکی شامل 15 مقوله اصلی و 31 مقوله فرعی بود که همگی دارای برازش مطلوب بودند. عوامل کلیدی شامل حرکت به سمت تغییر در خدمات آموزشی، تغییر در نیازهای جامعه هدف و دیجیتالی شدن جهان به عنوان شرایط علی شناخته شدند. همچنین تغییر در ماهیت دانش، گفتمان عدالت اجتماعی و پیش بینی ناپذیری به عنوان عوامل مداخله گر و سیستم های زیرساختی و پشتیبانی به عنوان عوامل زمینه ای شناسایی شدند. استراتژی های توسعه سیستمی و مدیریت فضای یادگیری نیز به عنوان راهبردهای مؤثر معرفی شدند. پیامدهای فردی، سازمانی و اجتماعی از نتایج اجرای آموزش الکترونیکی بودند.
نتیجه گیری: یافته های پژوهش نشان داد که مدل آموزش الکترونیکی برای دوره ابتدایی در عراق دارای اعتبار و برازش مناسبی است. این مدل می تواند به عنوان یک چارچوب مؤثر برای بهبود فرآیند آموزش در نظام آموزشی عراق مورد استفاده قرار گیرد و تأثیرات مثبت قابل توجهی بر عملکرد فردی، سازمانی و اجتماعی داشته باشد. بهبود زیرساخت ها، افزایش سواد دیجیتالی و تطبیق با تغییرات تکنولوژیکی برای اجرای موفقیت آمیز آموزش الکترونیکی ضروری است.
شناسایی مؤلفه های زیربنایی در گرایش به روان شناسی کاذب: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: روان شناسی کاذب به شیوه ای از ارائه اطلاعات نادرست، ناروا یا گمراه کننده ی روان شناختی اطلاق می شود که فاقد شواهد یا اعتبار علمی و حرفه ای و اغلب شامل تفسیرهای نادرست از رفتار، ایده های بی اساس، توضیحات اغواگر و ساده انگارانه از پدیده های پیچیده روانی بوده و آسیب ها و صدمات مخاطره آمیزی در سطوح عاطفی، مالی، اخلاقی، مداخله غیراصولی و انگ را برای مراجعان رقم می زند. مطالعه حاضر در پی پاسخ به این سئوال بود که چرا به روان شناسی کاذب و روان شناسان کاذب اعتماد می شود؟ به دیگر سخن، تلاش شده است تا عوامل مرتبط با گرایش مردم به روان شناسی کاذب را بررسی، به شناختی عمیق از این پدیده دست یافته و از بروز و شدت یافتن عواقب جلوگیری شود.
روش: بدین منظور از روش پدیدارشناسی استفاده شد و با استفاده از فن مصاحبه نیمه ساختاریافته، با 24 نفر که به شیوه هدفمند انتخاب شده و تجربه مستقیم مواجهه با روان شناسی کاذب را داشتند، مصاحبه انجام شد. داده ها با استفاده از روش تحلیل کُلایزی تحلیل شد.
یافته ها: تحلیل داده ها به شناسایی 132 عبارت مهم، دسته بندی آن در قالب 21 زیرمضمون و در نهایت طبقه بندی آن در قالب سه مضمون اصلی شامل «جذابیت خدمات روان شناسی کاذب»، «دسترسی پذیری» و «ضعف عملکرد جامعه روان شناسی و سازمان های مرتبط»، به عنوان عوامل زیربنایی افزایش اقبال عمومی به روان شناسی کاذب منجر گردید.
نتیجه گیری: نتیجه ی این مطالعه گویای این مطلب است که وقتی جامعه روان شناسی و سازمان های ذی ربط در ارائه خدمات علمی و موثر روان شناختی و همین طور برخورد و جلوگیری از گسترش و افزایش نفوذ روان شناسی کاذب ضعیف عمل می کنند، مردم برای رفع نیاز خود به خدمات روان شناختی، در دام روان شناسی کاذب و روان شناسان کاذب می افتند. تبعات این کم توجهی به اطلاع رسانی دقیق و جامع به مردم و نظارت ناکافی و قوانین و برخوردهای غیربازدارنده، زمینه بروز و تشدید خطراتی برای جامعه و آسیب دیدن مراجعان و فرهنگ مراجعه به متخصص را ایجاد کرده است.
ارائه مدل توسعه یافته جانشین پروری مبتنی بر شایستگی در سازمان های آموزش محور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش ارائه مدل توسعه یافته جانشین پروری مبتنی بر شایستگی در سازمان های آموزش محور می باشد. این تحقیق از نظر هدف کاربردی – توسعه ای، ازلحاظ گردآوری اطلاعات توصیفی و با شیوه پیمایشی- مقطعی می باشد. جامعه آماری پژوهش شامل کارکنان ستادی و اداری پنج دانشگاه سراسری و آزاد به تعداد 8000 نفر می باشد، که با استفاده از فرمول کوکران تعداد 366 نفر از آنان با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها ی پژوهش، از پرسشنامه استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده با استفاده از نرم افزارهای آماری SPSS وAMOS صورت گرفت. این پژوهش دارای 7 مولفه (شایستگی ها و توانایی های کلیدی, تعیین خط مشی جانشین بروری, بسترسازی ارزشی, حمایت و پشتیبانی سازمانی, برنامه ریزی استراتژیک در حوزه جانشین پروری, شناسایی استعدادها و تشکیل خزانه استعدادها, آموزش و بهسازی استعدادها) می باشد. نتایج نشان داد که مدل پژوهش از برازش مناسبی برخوردار می باشد و به عبارتی شاخص های کلی این مورد را تأیید می کنند که داده ها به خوبی از الگوها حمایت می کنند.
بررسی تجارب زیسته هنرآموزان کاردانش و فنی و حرفه ای به منظور ارائه الگوی مناسب در آموزش های دوره همه گیری کووید 19(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی تجارب زیسته هنرآموزان کاردانش و فنی و حرفه ای در دوران همه گیری کووید-19 و ارائه الگویی مناسب برای آموزش در این دوره انجام شد.
روش شناسی: این پژوهش از نوع کیفی و بر مبنای پدیدارشناسی انجام شد. جامعه آماری شامل هنرآموزان مدارس کاردانش و فنی و حرفه ای شهر تبریز و متخصصان حوزه علوم تربیتی بود. برای گردآوری داده ها از مصاحبه های نیمه ساختاریافته و مطالعات کتابخانه ای استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها بر اساس روش کلایزی (1978) انجام گرفت.
یافته ها: نتایج نشان داد که هنرآموزان و معلمان با چالش های متعددی درزمینه ی زیرساخت های دیجیتال، برنامه های درسی، محیط های یادگیری، و ارزیابی مواجه بودند. همچنین، نیاز به توجه بیشتر به سلامت روانی و رفاه دانش آموزان در این دوره به وضوح مشاهده شد. علاوه بر این، یافته ها نشان داد که ایجاد محیط های یادگیری تعاملی و انعطاف پذیر و تطبیق برنامه های درسی با شرایط جدید می تواند به بهبود کیفیت آموزش ها کمک کند.
نتیجه گیری: پژوهش حاضر نشان داد که برای بهبود کیفیت آموزش های فنی و حرفه ای در دوران همه گیری کووید-19، باید به توسعه زیرساخت های دیجیتال، انعطاف پذیری برنامه های درسی، و حمایت های روانی و اجتماعی بیشتر توجه شود. همچنین، ایجاد یک فرهنگ یادگیری که بر خودسازی و رفاه دانش آموزان تأکید دارد، می تواند به بهبود تجربه یادگیری در شرایط بحرانی کمک کند.
تحلیل محتوای کتاب فارسی چهارم ابتدایی مبتنی بر هوش معنوی و هوش موفق به منظور تدوین بسته آموزشی و اثربخشی آن بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش تحلیل محتوای کتاب فارسی چهارم ابتدایی بر اساس هوش معنوی و هوش موفق به منظور تدوین بسته آموزشی و ارزیابی اثر بخشی آن بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان است.
روش شناسی: این پژوهش آمیخته از تحلیل محتوای کیفی (تحلیل مضمون به روش قیاسی) و روش شبه تجربی (پیش آزمون – پس آزمون)، دلفی فازی و آنتروپی شانون در بخش کمی استفاده کرده است. بخش کیفی شامل مصاحبه های نیمه ساختاریافته با 10 نفر از اساتید روان شناسی و برنامه ریزی درسی بود. در بخش کمی، 120 دانش آموز چهارم ابتدایی به صورت تصادفی به گروه های کنترل و آزمایشی تقسیم شدند. بسته آموزشی تدوین شده اجرا و تاثیر آن با استفاده از تحلیل کوواریانس ارزیابی شد.
یافته ها: تحلیل محتوا نشان داد که کتاب درسی شامل عناصر هوش معنوی و هوش موفق است و بیشترین وزن ها مربوط به عناصری مانند احترام و مهربانی، درک متعالی، معنا بخشیدن به زندگی و خودانگیختگی است. اجرای بسته آموزشی تاثیر مثبت و معناداری بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان نشان داد.
بحث و نتیجه گیری: ادغام هوش معنوی و هوش موفق در برنامه درسی می تواند به طور معناداری عملکرد تحصیلی را بهبود بخشد. این مطالعه پیشنهاد می دهد که استراتژی های آموزشی شامل این عناصر می تواند برای دانش آموزان مفید باشد.
نقش واسطه ای نیازهای بنیادی روانشناختی و شادکامی در رابطه میان سبک های تعامل معلم-دانش آموز با کفایت اجتماعی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی نقش واسطه ای نیازهای بنیادی روانشناختی و شادکامی در رابطه میان سبک های تعامل معلم-دانش آموز با کفایت اجتماعی دانش آموزان مدارس دخترانه دوره متوسطه اول شهرستان لاهیجان انجام شد.
روش شناسی: روش تحقیق توصیفی-همبستگی و از حیث هدف کاربردی بود. جامعه آماری تحقیق را دانش آموزان مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1403-1402 در مدارس دخترانه دوره متوسطه اول شهرستان لاهیجان به تعداد 1885 نفر تشکیل دادند. تعداد 203 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های استاندارد تعامل معلم-دانش آموز موری و زوزاک (2011)، شادکامی آرجیل و لو (1989)، نیازهای بنیادی روانشناختی گاردیا، دسی و رایان (2000) و کفایت اجتماعی پرندین (1385) استفاده شد. روایی ابزارها توسط استاد راهنما تأیید و پایایی آن ها از طریق آزمون ضریب آلفای کرونباخ تأیید گردید. تحلیل داده ها با استفاده از تکنیک معادلات ساختاری و نرم افزارهای آماری Smart PLS و SPSS انجام شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که میان سبک های تعامل معلم-دانش آموز با نیازهای بنیادی روانشناختی (ضریب مسیر 0.799)، شادکامی (ضریب مسیر 0.599) و کفایت اجتماعی (ضریب مسیر 0.451) دانش آموزان رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین، میان نیازهای بنیادی روانشناختی و شادکامی با کفایت اجتماعی دانش آموزان به ترتیب با ضریب مسیر 0.195 و 0.425 رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. تحلیل های بیشتر نشان داد که نیازهای بنیادی روانشناختی و شادکامی نقش واسطه ای در رابطه میان سبک های تعامل معلم-دانش آموز با کفایت اجتماعی دارند.
بحث و نتیجه گیری: نتایج تحقیق نشان می دهد که سبک های تعامل معلم-دانش آموز تأثیر قابل توجهی بر نیازهای بنیادی روانشناختی و شادکامی دانش آموزان دارند و این عوامل به نوبه خود بر کفایت اجتماعی آنان تأثیرگذار هستند. بنابراین، پیشنهاد می شود سیاست گذاران آموزشی به تقویت ارتباط معلمان با دانش آموزان، شناسایی و ارضای نیازهای روانشناختی دانش آموزان و ارتقای شادکامی آنان توجه ویژه ای داشته باشند. به علاوه، برگزاری دوره های آموزشی برای معلمان به منظور بهبود مهارت های ارتباطی و تدریسی می تواند نقش مهمی در بهبود کفایت اجتماعی دانش آموزان ایفا کند.
تبیین جایگاه آموزش فلسفه برای کودکان در الگوی آموزش تفکر منطقی به کودکان پیش دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: آموزش فلسفه برای کودکان، یکی از روش های بینشی تربیت عقلانی است؛ در این مقاله در پی آن بودیم که آیا آموزش فلسفه برای کودکان می تواند منجر به استدلال ورزی و تفکر منطقی در کودکان پیش دبستانی گردد.
روش شناسی: روش تحقیق این پژوهش کیفی با رویکرد گرندد تئوری بوده و داده های جمع آوری شده از پاسخ های 15 نفر از اساتید دانشگاه و خبرگان حوزه تعلیم و تربیت و برنامه آموزش فلسفه برای کودکان می باشد همچنین با استفاده از نرم افزار MAXQDA در سه مرحله «کدگذاری باز»،«کدگذاری محوری» و «کدگذاری انتخابی» مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و مدل نهایی استنتاج شده است.
یافته ها: از داده های مصاحبه ها، نشان می دهد براساس این مدل، برنامه آموزش فلسفه برای کودکان یک روش موفق در آموزش تفکر منطقی است که بر مسئولیت پذیری، توانایی پاسخ مؤثر و تصمیم گیری های م ناسب در ش رایط و موقعیت های مختلف تاثیرگذار است.
بحث و نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که اجرای آموزش فلسفه در کلاس درس می تواند بر پرورش مهارت های استدلال ورزی و تفکر منطقی دانش آموزان تاثیر مثبتی بگذارد.
نقش واسطه ای بهزیستی روانشناختی در رابطه سرمایه روانشناختی با فرسودگی تحصیلی دانشجویان روانشناسی دانشگاه های آزاد اسلامی شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: دوره ی تحصیلی دانشگاهی به واسطه حضور عوامل متعدد، دوره ای فشارزاست و از آنجا که شیوع فرسودگی تحصیلی در مراکز آموزشگاهی روبه افزایش است، توجه به عوامل موثر در فرسودگی تحصیلی اهمیت ویژه ای دارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای بهزیستی روانشناختی در رابطه سرمایه روانشناختی با فرسودگی تحصیلی دانشجویان روانشناسی دانشگاه های آزاد اسلامی شهر تهران در سال تحصیلی 1402-1401 انجام شد.
روش شناسی: پژوهش حاضر از نوع توصیفی-همبستگی بوده و جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشجویان روانشناسی دانشگاه های آزاد اسلامی شهر تهران در سال تحصیلی 1402-1401 می باشد. تعداد اعضای نمونه 220 نفر در نظر گرفته شد که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. اطلاعات اصلی این پژوهش با استفاده از پرسشنامه های بهزیستی روانشناختی ریف (1989)، پرسشنامه سرمایه روانشناختی لوتانز و آولیو (2007) و پرسشنامه فرسودگی تحصیلی برسو و همکاران (1997) به دست آمد. در تجزیه و تحلیل اطلاعات از آمار توصیلی و آمار استنباطی (مدلسازی معادلات ساختاری) استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که بین سرمایه روانشناختی با فرسودگی تحصیلی دانشجویان روانشناسی دانشگاه های آزاد اسلامی شهر تهران رابطه منفی و معناداری وجود دارد. همچنین نتایج حاکی از آن بود که بهزیستی روانشناختی در رابطه بین سرمایه روانشناختی و فرسودگی تحصیلی نقش واسطه ای دارد.
بحث و نتیجه گیری: یافته های این مطالعه اهمیت بهزیستی روانشناختی به عنوان یک عامل واسطه ای در رابطه بین سرمایه روانشناختی و فرسودگی تحصیلی را نشان می دهد. این موضوع نشان می دهد که تقویت بهزیستی روانشناختی می تواند به کاهش فرسودگی تحصیلی در میان دانشجویان کمک کند.
نگرش به زندگی در نوجوانان دختر شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش بررسی نگرش به زندگی در دختران نوجوان شهر تهران بود. این مطالعه با هدف شناسایی عوامل موثر بر نگرش های آنان و ارائه راهکارهای مناسب برای بهبود کیفیت زندگی شان انجام شد.
روش شناسی: این پژوهش کیفی با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته انجام شد. شرکت کنندگان به صورت هدفمند از میان دختران نوجوان ساکن تهران انتخاب شدند. داده ها تا رسیدن به اشباع نظری جمع آوری و با استفاده از نرم افزار NVivo تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج نشان داد که نگرش به زندگی در دختران نوجوان تحت تاثیر عواملی مانند اعتماد به نفس، تصویر بدنی، نقش های جنسیتی، مدیریت استرس، ارزش های شخصی، روابط خانوادگی، دوستی ها، تعامل با معلمان، پذیرش اجتماعی، فعالیت های گروهی، اهداف تحصیلی و شغلی، نگرانی ها و امیدها نسبت به آینده، تأثیر رسانه و فناوری، نگرش به ازدواج و خانواده در آینده و مسائل محیط زیستی و اجتماعی قرار دارد.
بحث و نتیجه گیری: این پژوهش نشان داد که نگرش به زندگی در دختران نوجوان تحت تاثیر عوامل متعدد فردی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. درک این نگرش ها می تواند به بهبود برنامه ها و سیاست های مرتبط با سلامت جسمی و روانی دختران نوجوان کمک کند و زمینه ساز ارائه راهکارهای مناسب برای بهبود کیفیت زندگی آن ها باشد.
اثربخشی آموزش مدیریت زمان بر درگیری تحصیلی و تفکر خلاق دانش آموزان دبیرستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این مطالعه ارزیابی اثربخشی برنامه آموزش مدیریت زمان بر افزایش درگیری تحصیلی و تفکر خلاق در میان دانش آموزان دبیرستانی بود.
روش: این مطالعه با استفاده از طرح نیمه آزمایشی کنترل شده تصادفی و با دو گروه انجام شد: یک گروه آزمایشی و یک گروه کنترل، هر یک شامل ۳۰ شرکت کننده بودند. داده ها در سه نقطه زمانی جمع آوری شدند: قبل از مداخله، بلافاصله پس از آن، و سه ماه پس از مداخله. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری های تکراری استفاده شد که توسط آزمون تعقیبی بونفرونی برای بررسی تفاوت های خاص بین گروه ها دنبال شد. تجزیه و تحلیل های آماری با استفاده از نرم افزار SPSS-27 انجام شد.
یافته ها: نتایج نشان داد مداخله به طور معناداری درگیری تحصیلی و تفکر خلاق را در گروه آزمایشی نسبت به گروه کنترل بهبود بخشید. در پس آزمون، گروه آزمایشی شاهد افزایش معناداری در نمرات درگیری تحصیلی از میانگین ۶۸.۲۰ (انحراف معیار = ۷.۴۵) به ۷۶.۳۴ (انحراف معیار = ۸.۱۵) و در تفکر خلاق از ۷۰.۱۱ (انحراف معیار = ۸.۹۰) به ۷۵.۲۸ (انحراف معیار = ۹.۳۰) بود. در مقابل، گروه کنترل تنها بهبودهای جزئی را نشان داد. نتایج تحلیل واریانس نشان دهنده تأثیرات معنادار گروهی (0.001>p، 13.84=(1،58)F) برای هر دو متغیر بود.
نتیجه گیری: بنابراین، برنامه آموزش مدیریت زمان به طور مؤثری درگیری تحصیلی و تفکر خلاق دانش آموزان دبیرستانی را بهبود بخشید. یافته ها نشان می دهند که آموزش ساختارمند مدیریت زمان می تواند افزودنی ارزشمندی به استراتژی های آموزشی با هدف بهبود نتایج دانش آموزان در حوزه های تحصیلی و خلاق باشد.
شناسایی و ارزیابی مؤلفه های تربیت معنوی بر اساس سند تحول بنیادین آموزش و پرورش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف شناسایی و ارزیابی مؤلفه های تربیت معنوی بر اساس سند تحول بنیادین آموزش وپرورش انجام شده است.
روش شناسی: پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر داده ها، آمیخته اکتشافی (کیفی- کمی) بود. در بخش کیفی، جامعه آماری شامل کلیه منابع مرتبط (کتب، مقالات و پایان نامه ها) و خبرگان آموزش وپرورش بود که 20 نفر به صورت نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند انتخاب شدند. در بخش کمی، جامعه آماری معلمان مدارس متوسطه استان کردستان شامل 357 نفر از 5100 معلم بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. داده ها با استفاده از ابزارهای مصاحبه و پرسشنامه های محقق ساخته و استاندارد گردآوری شد و تحلیل داده ها با استفاده از روش های آماری توصیفی و استنباطی انجام گرفت.
یافته ها: نتایج نشان داد که مؤلفه های تربیت معنوی شامل تربیت شناختی، تربیت عاطفی و تربیت رفتاری بوده و عوامل مؤثر بر تربیت معنوی شامل ارزش ها و هنجارهای اخلاقی جامعه، سیاست گذاری و برنامه ریزی در نظام آموزشی، معلم و برنامه درسی می باشند. تحلیل های آماری نشان داد که این مؤلفه ها و عوامل مؤثر از اعتبار مناسبی برخوردارند.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش، تربیت معنوی مبتنی بر سند تحول بنیادین آموزش وپرورش به طور معناداری تحت تأثیر مؤلفه های مختلفی از جمله تربیت شناختی، عاطفی و رفتاری و عوامل مؤثر چون ارزش ها و هنجارهای اخلاقی جامعه، سیاست گذاری ها و نقش معلم و برنامه درسی قرار دارد که همه این موارد می توانند به بهبود فرآیند تربیت معنوی در نظام آموزشی کمک کنند.