مقالات
حوزه های تخصصی:
زمینه: هرگونه رفتار پرخطر می تواند آسیب های جدی و گاه غیرقابل جبرانی برای فرد و خانواده به همراه داشته باشد. رفتار پرخطر اغلب در یک زمینه هیجانی رخ می دهد، کارکردهایی و تنظیم هیجان نقش مهمی در تصمیم گیری مرتبط با رفتار پرخطر ایفا می کند. بنابراین شناسایی عوامل بادارنده و تسهیل کننده رفتارهای پرخطر در گروه های مختلف یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.
هدف: این پژوهش با هدف روابط ساختاری کارکردهای اجرایی با رفتارهای پرخطر در زندانیان با توجه به نقش میانجی راهبردهای تنظیم هیجانی انجام شد.
روش: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی که به روش مدل سازی معادلات ساختاری انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش را تمامی زندانیان شهر شیراز تشکیل دادند. نمونه پژوهش 409 نفر از زندانیان شهر شیراز بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه توانایی های شناختی (نجاتی، 1392)، راهبردهای تنظیم هیجانی (گارنفسکی و همکاران، 2001)، مقیاس رفتارهای پرخطر جوانان (اسنو و همکاران، 2019) استفاده شد. جهت ارزیابی الگوی پیشنهادی از مدل سازی معادلات ساختاری با استفاده از AMOS ویراست 24 و SPSS 27 استفاده شد.
یافته ها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی نشان داد که بین کارکردهای اجرایی و راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجانی با رفتارهای مخاطره آمیز رابطه منفی وجود دارد (0/05≥P). همچنین بین راهبردهای ناسازگارانه تنظیم هیجانی با رفتارهای پر خطر رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد (0/05≥P). یافته ها حاکی از برازش مناسب الگوی پیشنهادی با داده هاست. نتایج حاصل از الگوی ساختاری نشان داد که 19 درصد از واریانس راهبردهای سازگارانه و 25 درصد از واریانس راهبردهای ناسازگارانه توسط کارکردهای اجرایی و 45 درصد از واریانس رفتارهای پرخطر توسط کارکردهای اجرایی و راهبردهای سازگارانه و ناسازگارانه تنظیم هیجانی تبیین می شود.
نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که رفتارهای پرخطر متأثر از کارکردهای شناختی و هیجانی می باشد و راهبردهای تنظیم شناختی هیجانی نقش واسطه ای در این رابطه دارد که نیاز به مداخلات روانشناختی دارد. نتایج ما نشان می دهد که درمان رفتارهای پرخطر ممکن است با رویکردی ظریف که تکانشگری بالا را لزوماً با تمایلات رفتاری پرخطر ترکیب نمی کند مؤثرتر باشد
اثربخشی توان بخشی شناختی بر توجه و بازداری پاسخ دانش آموزان نارسانویس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: توجه و بازداری پاسخ از مشکلات دانش آموزان نارسانویس هست که به درمان آن توجه چندانی نشده، لذا نیازمند مداخلات روانشناختی جدید از جمله توان بخشی شناختی است.
هدف: مطالعه حاضر باهدف تعیین اثربخشی توان بخشی شناختی بر توجه و بازداری پاسخ دانش آموزان نارسانویس انجام شد.
روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با دوره پیگیری همراه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه دوم و سوم ابتدایی مبتلابه اختلال نارسانویسی منطقه 15 شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که از مدارس عادی به مرکز مشاوره شرق ارجاع داده شده بودند. 14 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند؛ و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جای دهی شدند و به پرسشنامه های تشخیصی نارسانویسی یعقوبی و همکاران (1400)، آزمون توجه انتخابی، تمرکز و تلاش مندی بریکن کمپ (2002) و آزمون برو- نرو هافمن (1984) پاسخ دادند. سپس گروه آزمایش به مدت ۱0 جلسه 60 دقیقه ای برنامه آموزش توان بخشی توجه و حافظه آرام نجاتی (1397) را دریافت کردند، ولی برای گروه گواه فقط آموزش های مدرسه ارائه شد. بعد از جلسات آموزش پس آزمون اجرا شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش توان بخشی شناختی بر بهبود توجه و بازداری پاسخ دانش آموزان نارسانویس در مقایسه با گروه گواه مؤثر بود و این نتایج در دوره پیگیری تداوم داشت (0/01 >P).
نتیجه گیری: آموزش توان بخشی شناختی با ایجاد محیط جذاب آموزشی می تواند به عنوان یک درمان مکمل در کنار مداخلات آموزشی دیگر برای افزایش توجه و بازداری استفاده شود.
تدوین مدل ساختاری شادکامی مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی بر اساس سرمایه روانشناختی با میانجی گری انعطاف پذیری شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تولد و حضور فرزند با ناتوانی هوشی در خانواده ها انواع مختلفی از واکنش های عاطفی و شناختی را به دنبال خواهد داشت، لذا برخی از مادران این کودکان تفکر انعطاف پذیر ندارند و در نتیجه توان عملکرد در شرایط ناگوار برایشان سخت تر می شود و نمی توانند در این شرایط هیجانات خود را به خوبی مدیریت کنند. همچنین این مادران به دلیل عدم داشتن سرمایه روانشناختی بالا دچار تنش های بیشتری می شوند.
هدف: هدف این پژوهش تدوین مدل ساختاری شادکامی مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی بر اساس سرمایه روانشناختی با میانجی گری انعطاف پذیری شناختی بود.
روش: روش مطالعه حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از نظر ماهیت توصیفی به روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی بود که در سازمان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران (مدارس استثنایی شهر تهران، سال تحصیلی 1401-1400) دارای پرونده می باشند. حجم نمونه در پژوهش حاضر نیز با در نظر گرفتن احتمال اُفت نمونه ها ۳۰۰ نفر از شهر تهران، در نظر گرفته شد. روش نمونه گیری مورد استفاده نیز به صورت در دسترس بود. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه های پرسشنامه شادکامی آکسفورد (آرجیل، 2005)، پرسشنامه سرمایه روانشناختی (لوتانز و همکاران، 2007)، پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی (دنیس و ونادروال، 2010) استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 25 و مدل یابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار Amos نسخه 8 تحلیل شد.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که شادکامی بر اساس سرمایه روانشناختی مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی (از طریق انعطاف پذیری) تأثیر غیرمستقیم دارد (0/000=p). رابطه ی مذکور حدود 77 درصد از اثر سرمایه های روانشناختی بر شادکامی از طریق انعطاف پذیری تبیین شده است (0/020=p).
نتیجه گیری: به نظر می رسد با توجه به اینکه مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی در برخورد با مسائل و مشکلات انعطاف پذیری کمتری دارند و به سختی می توانند مسائل و مشکلات را بپذیرند لذا بهتر است تحقیقات گسترده تر با نمونه های بیشتر در این خانواده ها انجام شود.
الگوی ساختاری درد مزمن براساس ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با میانجی گری فاجعه سازی درد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: حالات هیجانی و شناختی به طور مستقیم بر مکانیسم های عصبی درد مزمن تأثیر می گذارند و افزایش درد به گونه ای منفی حالت های هیجانی و شناختی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. علی رغم وجود شواهد فزاینده پژوهشی از اثرات متغیرهای روانشناختی مانند ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی، استرس و فاجعه سازی درد بر پدیده درد مزمن، اثرات کلی این متغیرها در قالب مدل جامع علی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی الگوی ساختاری درد مزمن براساس ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با میانجی گری فاجعه سازی درد انجام شد.
روش: روش مطالعه حاضر، توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی بیماران زن و مرد مبتلا به درد مزمن بود که برای پیگیری درمان در سال 1401 با مشکلات مرتبط با درد عضلانی-اسکلتی و آرتریت روماتوئید به کلینیک های درد، متخصصان درد، متخصصان مغز و اعصاب، فیزیوتراپیست ها، مراکز بهداشتی-درمانی شهر تهران مراجعه کرده بودند که 496 نفر از آن ها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه درد مک گیل-2 (ملزاک، 1975)، پرسشنامه پنج عاملی ذهن آگاهی (بائر و همکاران، 2006)، مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و همکاران (1988)، سیاهه رویدادهای استرس آمیز زندگی پیکل (پیکل و همکاران، 1971) و مقیاس فاجعه سازی درد (سالیوان و همکاران، 1995) بود. تحلیل داده ها نیز با روش مدل سازی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزارهای SPSS-23 و AMOS-23 انجام شد.
یافته ها: نتایج الگویابی معادلات ساختاری حاکی از برازش مطلوب مدل با داده های تجربی بود. اثر ضریب مسیر استاندارد مستقیم ذهن آگاهی بر تجربه درد مزمن معنادار و مسیر غیر مستقیم ذهن آگاهی نیز بر تجربه درد مزمن با نقش میانجی فاجعه سازی درد معنادار بود (0/05P<). اثر ضریب مسیر استاندارد مستقیم و غیر مستقیم حمایت اجتماعی با نقش میانجی فاجعه سازی درد بر تجربه درد مزمن معنادار نبود (0/05P>). مسیر مستقیم و غیر مستقیم تعداد عوامل استرس زا بر تجربه درد مزمن نیز غیرمعنادار بود (0/05P>). اما مسیراستاندارد مستقیم و غیرمستقیم میزان عوامل استرس زا بر تجربه درد مزمن با نقش میانجی فاجعه سازی نیز معنادار بود (0/05P<).
نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده به نظر می رسد ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با میانجی گری فاجعه سازی درد نقش مهمی در تبیین درد مزمن ایفا می کنند. با توجه به این که این متغیرها سهم قابل توجهی در پیش بینی مقوله درد در بیماران مبتلا به درد مزمن دارند، بنابراین متخصصان سلامت روان می توانند از این عوامل جهت بهبود بهداشت روانی افراد مبتلا به درد مزمن بهره ببرند.
اثربخشی قصه گویی بر مدرسه هراسی و اضطراب جدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: حل مشکلات مرتبط با سیستم آموزشی در سال های ابتدایی شروع مدرسه یکی از محورهای مهم مطرح شده توسط پژوهشگران است؛ مدرسه هراسی و اضطراب جدایی در این دوران یکی از مشکلات رایج میان دانش آموزان شناخته شده است و بررسی ادبیات نشان می دهد قصه گویی یکی از راهبردهای پراستفاده توسط مربیان و معلمان است که اثرات مثبتی روی آموزش دارد؛ علی رغم اهمیت ترس از مدرسه و عوامل مؤثر بر آن، پژوهشی به بررسی اثر قصه گویی بر مدرسه هراسی نپرداخته است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی قصه گویی بر مدرسه هراسی و اضطراب جدایی دانش آموزان پایه اول ابتدایی شهر شیراز انجام شد.
روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی، از نوع طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پایه اول ابتدایی شهر شیراز که در سال تحصیلی 1401-1400 مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور 30 نفر دانش آموز که واجد شرایط شرکت در پژوهش بودند، انتخاب شده و بطور تصادفی در دو گروه گواه و آزمایش قرار داده شدند. بعد از بررسی عدم تفاوت معنادار بین گروه گواه و آزمایش، به گروه آزمایش برنامه قصه گویی که شامل مجموعه کتب پریرخ و مجد (1388) وکتاب های مرتبط با سیستم آموزشی بود ارائه گردید و به گروه دیگر برنامه خاصی ارائه نشد. قبل و بعد از مداخله دو خرده مقیاس مدرسه هراسی و اضطراب جدایی مربوط به پرسشنامه تشخیص اختلالات مرتبط با اضطراب بیمهار (1999) ارائه گردید. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس در نرم افزار SPSS نسخه 25 استفاده گردید.
یافته ها: نتایج نشان داد بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری مدرسه هراسی و اضطراب جدایی تفاوت معناداری وجود دارد (0/05p<) به این معنا که گروه نمره های گروه آزمایش در مرحله پس آرمون و پیگیری بطور معناداری کاهش یافته اما در نمره های گروه گواه تغییر معناداری ایجاد نشده است.
نتیجه گیری: نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان داد قصه گویی می تواند سبب کاهش اضطراب جدایی دانش آموز و کاهش مدرسه هراسی شود. از آنجا که یکی از عواقب جبران ناپذیر مدرسه گریزی، آسیب ها و انحراف ها اجتماعی است و به نظر می رسد دانش آموزان مدرسه گریز بیشتر احتمال دارد جذب گروه بزهکار شوند و از طرف دیگر دانش آموزان مدرسه گریز آینده شغلی شان به خطر می افتد ضروری است از روش قصه درمانی که یک روشِ در درسترس و در عین حال مؤثر برای کاهش ترس و اضطراب کودکان در مدارس و مراکز مشاوره می باشد، استفاده شود. همچنین این روش را می توان به والدین آموزش داد تا فرزندان شان را با مدرسه و محیط آموزشی آشنا کرده و اشتیاق لازم را در آنان ایجاد نمایند.
مدل یابی رضایت تحصیلی از روی شش عاملی شخصیت هگزاکو با میانجی گری انگیزه پیشرفت در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: مطالعه پیشینه این حوزه نشان داد که تاکنون مطالعه ای به مدل یابی رضایت تحصیلی از روی شش عاملی شخصیت هگزاکو با میانجی گری انگیزه پیشرفت در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی انجام نشده است.
هدف: مطالعه حاضر با هدف مدل یابی رضایت تحصیلی از روی شش عاملی شخصیت هگزاکو با میانجی گری انگیزه پیشرفت در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن انجام شد.
روش: روش تحقیق از نوع همبستگی بود. جامعه این مطالعه، دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن در سال تحصیلی 1402-1401 بودند. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی 315 نفر انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها آزمون انگیزه پیشرفت هرمنس (1970)، مقیاس رضایت تحصیلی دانشجویان (ترک زاده و محترم، 1391) و مقیاس 60 سؤالی هگزاکو (اشتون و لی، 2009) بود.
یافته ها: تجزیه و تحلیل داده ها با رویکرد مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد مدل رضایت تحصیلی از روی شش عاملی شخصیت هگزاکو با میانجی گری انگیزه پیشرفت در دانشجویان از برازش مطلوبی برخوردار است. تأثیر ابعاد ویژگی شخصیت هگزاکو بر رضایت تحصیلی معنادار است (0/0005 >P)؛ بطوری که برای صداقت فروتنی 0/341=β، گشودگی به تجربه 0/426=β، وظیفه شناسی 0/513=β، برون گرایی 0/393=β، سازگاری 0/420=β، و برای هیجان پذیری 0/392- =β گزارش شد. همچنین، انگیزه پیشرفت بر رضایت رابطه تحصیلی تأثیر دارد (784 =β؛ 0005/0 >P).
نتیجه گیری: به نظر می رسد بررسی میزان رضایت از تحصیل و انگیزش تحصیلی دانشجویان بتواند شاخصی برای بهبود عملکرد تحصیلی باشد. همچنین، به نظر می رسد ارزش یابی روانی و شخصیتی متقاضیان ورود به دانشگاه ها بتواند موجب انتخاب رشته تحصیلی متناسب شده و رضایت تحصیلی بالاتری را ایجاد کند.
اثربخشی درمان پردازش شناختی بر نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی زنان خیانت دیده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: شواهد پژوهشی حاکی از آن است که خیانت زناشویی می تواند پیامدهای جبران ناپذیری برای زوج ها در پی داشته باشد و موجب نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی در زنان خیانت دیده شود. با وجود مطالعات متعدد در مورد خیانت زناشویی، پرداختن به درمان های مؤثر در کاهش نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی زنان خیانت دیده مورد غفلت قرار گرفته است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان پردازش شناختی بر نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی زنان خیانت دیده انجام شد.
روش: روش پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از لحاظ روش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی زنان خیانت دیده نیازمند دریافت خدمات مشاوره ای شهر بندرعباس در نیمه دوم سال 1401، بودند. از بین تمامی مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی شهر بندرعباس 30 نفر از زنانی که به علت خیانت همسر به 10 مرکز مشاوره مراجعه کرده بودند به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه گمارش شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های نشخوار فکری (هوکسما، 1991) و ترس از ارزیابی منفی (لری، 1983)، استفاده شد. شرکت کنندگان گروه آزمایش، 12 جلسه درمان پردازش شناختی (رسیک و همکاران، 2007) را دریافت کردند. داده ها با روش تحلیل کواریانس چندمتغیری با استفاده از نرم افزار SPSS-22 مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: یافته های پژوهش حاضر نشان داد که درمان پردازش شناختی منجر به کاهش نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی زنان گروه آزمایش شد (0/01 >p).
نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده می توان گفت درمان پردازش شناختی بر نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی زنان خیانت دیده اثربخش بودند. ازاین رو آگاهی متخصصان حوزه های روان شناسی، مشاوره و سلامت از این درمان ها جهت کاهش نشخوار فکری و ترس از ارزیابی منفی زنان خیانت دیده کمک کننده است.
مدل یابی آزار عاطفی بر اساس بلوغ عاطفی و تمایزیافتگی خود با نقش میانجی صمیمیت زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: آزار عاطفی نوعی خشونت بین فردی است که سبب از بین رفتن صمیمیت و جدایی زوجین را در پی دارد. فقدان صمیمت زناشویی همراه با بلوغ عاطفی پایین میل به آزار عاطفی در بین زوجین را افزایش خواهد داد. در مطالعات پیشین عوامل مؤثر بر آزار عاطفی مورد بررسی قرار گرفته است، اما مطالعه ای که آزار عاطفی بر اساس بلوغ عاطفی و تمایزیافتگی خود با نقش میانجی گری صمیمیت زناشویی را در جامعه مورد پژوهش بررسی کند، یافت نشد.
هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین الگوی روابط ساختاری آزار عاطفی بر اساس بلوغ عاطفی و تمایزیافتگی خود با نقش میانجی گری صمیمیت زناشویی بود.
روش: روش پژوهش حاضر توصیفی، از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر سنندج در سال 1401 بود که از میان آن ها 222 نفر از طریق روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه آزار عاطفی (براهیمی، 2008)، پرسشنامه بلوغ عاطفی (سینگ و بهارگاوا،1991)، پرسشنامه تمایز یافتگی خود (اسکورن و فریدلندر، 1998) و پرسشنامه صمیمیت زناشویی (آسوده و تیموری،1387) بود. تحلیل داده ها با استفاده از روش همبستگی پیرسون، مدل سازی معادلات ساختاری و الگوریتم حداقل مربعات جزئی 3-SMARTPLS و SPSS 23 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: نتایج حاکی از برازش مدل کلی پژوهش با داده های تجربی بود. یافته ها نشان داد بلوغ عاطفی، تمایزیافتگی خود و صمیمیت زناشویی به صورت مستقیم قادر به پیش بینی آزار عاطفی هستند (0/001P<). هم چنین، اثر غیرمستقیم بلوغ عاطفی (0/001P<) و تمایزیافتگی خود (0/001P<) با میانجی گری صمیمیت زناشویی بر آزار عاطفی معنادار بود.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های بدست آمده در پژوهش حاضر که بلوغ عاطفی پایین و تمایز یافتگی خود در بلند مدت سبب کاهش صمیمیت زناشویی می شود و این امر به مرور باعث ایجاد آزار عاطفی و بروز تعارض زناشویی در بین زوجین می شود؛ لذا پیشنهاد می شود برای کاهش آزار عاطفی از روش های آموزش بلوغ عاطفی و صمیمت زناشویی استفاده کرد و توجه بیشتر مراکز مشاوره و روان درمانی به این متغیر ها در پیش بینی آزار عاطفی زوجین ضروری به نظر می رسد.
مدل یابی معادلات ساختاری بی صداقتی تحصیلی بر اساس ویژگی های شخصیتی با نقش میانجی هویت اخلاقی در دانش آموزان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: بی صداقتی تحصیلی نه تنها ارزش های اصالت و انصاف را خدشه می زند، بلکه محیط یادگیری را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و از توسعه دانش و مهارت های واقعی جلوگیری می کند. فهم عمیق تر از فرایندهای روانی و شخصیتی در بی صداقتی تحصیلی می تواند در ارائه راهکارهایی برای ارتقای هویت اخلاقی و کیفیت زندگی تحصیلی دانش آموزان کمک نماید. علی رغم اهمیت این موضوع، در پیشینه این حوزه، تعاملات میان ویژگی های شخصیتی، هویت اخلاقی و بی صداقتی تحصیلی مورد مطالعه قرار نگرفته است.
هدف: هدف از انجام این پژوهش بررسی مدل یابی معادلات ساختاری بی صداقتی تحصیلی بر اساس ویژگی های شخصیتی با نقش میانجی هویت اخلاقی در دانش آموزان شهر تهران بود.
روش: طرح پژوهش توصیفی از نوع مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر دوره اول متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بود که از این میان 500 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای اندازهگیری متغیرهای پژوهش از مقیاس بی صداقتی تحصیلی (ویترسپون و همکاران، 2010)، سیاهه تجدید نظر شده پنج عامل شخصیت (کاستا و مک کری، 2008) و پرسشنامه هویت اخلاقی (بلک و رینودلدز، 2016) استفاده شد. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار SPSS و AMOS نسخه 24 تحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که بین ویژگیهای شخصیتی و هویت اخلاقی با بی صداقتی تحصیلی رابطه معناداری وجود دارد (0/01 >P). همچنین نتایج نشان داد مسیرهای مستقیم این پژوهش معنادار شدند و مسیرهای غیرمستقیم ویژگی های شخصیتی از طریق نقش میانجی هویت اخلاقی بر بی صداقتی تحصیلی دانش آموزان معنادار بود. بر اساس یافتههای این پژوهش، مدل نهایی پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار بود (0/052=RMSEA و 0/05>P-value) و مدل نهایی ارزیابی شده از برازندگی مطلوبی برخوردار است.
نتیجه گیری: از نتایج این پژوهش میتوان در راستای کاهش بی صداقتی تحصیلی دانش آموزان با در نظر گرفتن نقش متغیرهای ویژگی های شخصیتی و هویت اخلاقی کمک گرفت. از جمله اقداماتی که می توان در این زمینه انجام داد، برگزاری وبینارهایی با هدف بهبود وضعیت ویژگی های شخصیتی و هویت اخلاقی با کاهش گرایش به بی صداقتی و تقلب تحصیلی در دانش آموزان است و همچنین، مشاورین تحصیلی در صورت لزوم مداخلات آموزشی برای تقویت و ارتقای ویژگی های شخصیتی و هویت اخلاقی را تدوین نمایند
اثربخشی الگوی سازگاری زناشویی مبتنی بر ابعاد هوش بر هوش اخلاقی زوجین سازگار و ناسازگار شهر کرمانشاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: با توجه به اهمیت سازگاری زناشویی در سلامت و پایداری نظام خانواده، شناسایی عوامل مؤثر بر آن مهم است. بااین وجود، در ادبیات این حوزه مطالعه ای که به تدوین الگوی سازگاری زناشویی مبتنی بر ابعاد هوش به انجام رسیده باشد یافت نشد و همچنین اثربخشی الگوی سازگاری زناشویی بر هوش اخلاقی مورد توجه پژوهشگران نبوده است.
هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر اثربخشی الگوی سازگاری زناشویی مبتنی بر ابعاد هوش بر هوش اخلاقی زوجین سازگار و ناسازگار شهر کرمانشاه بود.
روش: روش پژوهش حاضر آمیخته اکتشافی است که در قسمت اول از نوع تحلیل محتوا و در قسمت دوم پژوهش نیمه آزمایشی با گروه آزمایش و گواه است. نمونه آماری بخش کیفی، جهت تدوین بسته آموزشی 10 نفر از متخصصان حوزه مشاوره خانواده در سال 1402-1401 بود که به صورت هدفمند انتخاب شدند. نمونه آماری در بخش کمی شامل 40 نفر از زوجین سازگار و ناسازگار شهر کرمانشاه بودند که به صورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی به گروه های آزمایش و گواه تخصیص داده شدند. ابزارهای مورد استفاده پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپاینر (1976) و پرسشنامه هوش اخلاقی لنیک و کیل (2005) بود. تحلیل ها داده ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس چندمتغیری در نرم افزار SPSS انجام شد.
یافته ها: یافته ها در بخش کیفی بیانگر آن بود که مؤلفه های هوش اخلاقی در بسته آموزشی تدوین شده شامل صداقت و راستگویی، استقامت و پافشاری برای حق، قبول مسئولیت برای خدمت به دیگران، توانایی در بخشش اشتباهات خود و توانایی در بخشش اشتباهات دیگران بود. نتایج بخش کمی نشان داد مداخله الگوی سازگاری زناشویی مبتنی بر ابعاد هوش بر افزایش هوش اخلاقی و مؤلفه های آن تأثیر معناداری داشته است (0/05P>).
نتیجه گیری: باتوجه به اثربخش بودن یافته های این مطالعه، می توان این گونه استنباط کرد که پروتکل تدوین شده پتانسیل اثربخشی در جهت ارتقای هوش اخلاقی و مؤلفه های آن در میان زوجین را دارد و می تواند مورد توجه متخصصان حوزه سلامت روان و مشاوران خانواده در مشاوره های پیش از ازدواج و همچنین در جهت کاهش ناسازگاری در مراجعین قرار گیرد.
ارائه الگو ساختاری اضطراب امتحان بر اساس طرحوارهای ناسازگار اولیه با میانجی گری ترس از ارزیابی منفی در دانش آموزان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: اضطراب امتحان یکی از مشکلات روانی و تحصیلی رایج در دانش آموزان است که می تواند تأثیر قابل توجهی بر عملکرد تحصیلی، روحیه و رفتارهای اجتماعی آن ها داشته باشد. فهم عمیق تر از فرایندهای روانی اضطراب امتحان می تواند در ارائه راهکارهای مؤثر برای بهبود کارایی تحصیلی و بهبود کیفیت زندگی روزمره دانش آموزان کمک کننده باشد. با این حال در پیشینه این حوزه، تعاملات دقیق میان طرحواره ها، ترس از ارزیابی منفی و اضطراب امتحان به طور کامل مورد بررسی قرار نگرفته اند.
هدف: این پژوهش با هدف ارائه الگوی ساختاری اضطراب امتحان بر اساس طرحوارهای ناسازگار اولیه با میانجی گری ترس از ارزیابی منفی در دانش آموزان شهر تهران انجام شد.
روش: طرح پژوهش توصیفی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پسر دوره متوسطه اول در شهر تهران بود که از این میان 500 دانش آموزان به روش نمونهگیری در دسترس در سال 1400 انجام شد. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از سیاهه اضطراب امتحان (ابوالقاسمی و همکاران، 1375)، فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ نسخه سوم (یانگ، 2005) و فرم کوتاه مقیاس ترس از ارزیابی منفی (لری، 1983) استفاده شد. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار 24SPSS و AMOS نسخه 24 تحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که بین طرحوار های ناسازگار اولیه با میانجی گری ترس از ارزیابی منفی با اضطراب امتحان رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (0/01 >P). همچنین نتایج نشان داد مسیرهای مستقیم این پژوهش معنادار شدند و مسیرهای غیرمستقیم طرحوار های ناسازگار اولیه از طریق نقش میانجی ترس از ارزیابی منفی بر اضطراب امتحان معنادار بود. بر اساس یافته های این پژوهش، مدل اصلاح شده از برازش مطلوبی برخوردار بود (0/05 >P) و مدل نهایی ارزیابی شده از برازندگی مطلوبی برخوردار است.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد طرحوارهای ناسازگار اولیه از طریق نقش میانجی ترس از ارزیابی منفی بر اضطراب امتحان تأثیر معناداری دارند بنابراین، با توجه به این یافته ها می توان نتیجه گرفت که طرحواره ها علاوه بر تأثیر مستقیم بر اضطراب امتحان به واسطه ترس از ارزیابی منفی می تواند متغیر وابسته یا ملاک را تحت تأثیر قرار دهد. در نتیحه این یافته گام مهمی در جهت شناخت عوامل مؤثر بر اضطراب دانش آموزان دوره اول متوسطه شهر تهران است.
بررسی علل وقوع طلاق از سوی متقاضیان و خبرگان حوزه طلاق در شهر رشت: با تأکید بر ارتکاب جرائم ناشی از سوء معاشرت زوجین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: طلاق یکی از مسائل اجتماعی است که در سال های اخیر روند افزایشی داشته و تأثیرات منفی بر روی خانواده، فرزندان و جامعه دارد. یکی از عوامل مؤثر بر وقوع طلاق، سوء معاشرت زوجین است که ممکن است منجر به ارتکاب جرائم ناشی از خشونت خانگی، تجاوز، خیانت و قتل شود. با وجود اینکه پژوهش های زیادی در مورد علل و پیامدهای طلاق در ایران انجام شده اند، اما تحقیقات کافی در مورد نقش سوء معاشرت زوجین در وقوع طلاق وجود ندارد.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی علل طلاق از سوی متقاضیان ثبت طلاق و خبرگان حوزه طلاق در شهر رشت با تأکید بر ارتکاب جرائم ناشی از سوء معاشرت زوجین و ارائه راهکارهای حقوقی و روانشناختی جهت کاهش پدیده طلاق انجام شد.
روش: روش تحقیق حاضر توصیفی - همبستگی و با ماهیت کاربردی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی متقاضیان ثبت طلاق در شهر رشت بود که از میان آن ها 200 نفر (100 نفر مرد و 100 نفر زن) با روش تصادفی ساده انتخاب شده که علل وقوع طلاق، بر اساس روایت خود آنان مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و همچنین خبرگان حوزه طلاق که به طور مستقیم و غیر مستقیم با این پدیده اجتماعی مرتبط هستند که شامل 42 نفر (از گروه قضات دادگاه خانواده 11 نفر، سردفتران طلاق 11 نفر و مددکاران اجتماعی 20 نفر) بودند. جهت گردآوری اطلاعات از روش میدانی و با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد و در نهایت تجزیه و تحلیل داده ها به روش ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون گام به گام و اسپیرمن در محیط نرم افزار SPSS26 انجام گردید.
یافته ها: بر اساس نتایج تحلیل رگرسیونی، یافته ها نشان داد که بیشترین عامل های مؤثر جرم در وقوع طلاق مربوط به جرائم جنسی و اخلاقی به ویژه روابط نامشروع در فضای مجازی است (05/0 p<).
نتیجه گیری: یافته های این مطالعه حاکی از این بود که سوء معاشرت زوجین می تواند منجر به رفتارهای خلاف قانون و جرم آمیز شود. بنابراین پیشنهاد می شود که برای پیشگیری و کاهش طلاق در جامعه، باید به افزایش سطح آگاهی و مهارت های ارتباطی زوجین، تقویت رابطه عاطفی و مشارکت در تصمیم گیری های مشترک، حمایت از خانواده های در معرض خطر و ارائه خدمات مشاوره ای و روان درمانی مناسب توجه شود.
اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بدریخت انگاری بدن در زنان مبتلا به سرطان سینه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: اختلال بدریخت انگاری بدن یکی از شایع ترین اختلالات در بین زنان مبتلا به سرطان سینه است که علاوه بر ایجاد مشکلات برای این بیماران، چالش هایی را برای خانواده و اطرافیان آنان ایجاد کرده است. پژوهش ها نشان داده است که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند در زمینه این اختلال، تأثیرگذار باشد. بنابر این پژوهش هایی که این موضوع را هدف قرار داده؛ کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.
هدف: این مقاله، با هدف اثر بخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بدریخت انگاری بدن زنان مبتلا به سرطان سینه انجام شد.
روش: پژوهش حاضر، یک طرح نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون، گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش، زنان 30 تا 50 ساله مبتلا به سرطان سینه بود که در ادامه روند درمان خود، طی چهار ماه نخست سال 1401 به کلینیک های سرطان سینه شهر شیراز مراجعه کرده بودند. از میان آن ها 50 نفر به روش نمونه گیری در دسترس در دوگروه 25 نفره آزمایش و گواه، گمارش شدند. مداخلات درمان ACT با توجه به بسته آموزشی هیز و استروساهل (2010) طی 8 جلسه گروهی به صورت هفتگی 90 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش اجرا شد و گروه گواه، مداخله ای دریافت نکردند. داده ها با استفاده از پرسشنامه استاندارد ارزیابی فراشناخت بدریختی بدن (ربیعی و همکاران، 1390) گردآوری شد. داده های این پژوهش با روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، در نرم افزار SPSS نسخه 24 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: یافته ها نشان داد که که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، در گروه آزمایش، برای اختلال بدریخت انگاری بدن زنان مبتلا به سرطان سینه، تفاوت معنی داری ایجاد کرده است (0/05P<).
نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش، می توان نتیجه گرفت که مداخلات درمان پذیرش و تعهد، برای بهب ود کیفی ت زندگ ی زنان مبتلا به سرطان سینه، مؤثر بوده است.
مدل یابی معادلات ساختاری رابطه آسیب های دوران کودکی با ویژگی های تاریک شخصیت با نقش میانجی خودتنظیمی، ذهنی سازی و سبک های دلبستگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: در صورت عدم کفایت و ناشایستگی والدین، مسائل و مشکلاتی از جمله کودک آزاری توسط آن ها و یا اطرافیان رخ می دهد؛ کودک آزاری یکی از معضلات بزرگ اجتماعی است که تمام جوامع، چه پیشرفته و چه در حال توسعه را در بر می گیرد به طوری که سلامت و آسایش کودک آسیب دیده، به خطر می افتد.
هدف: مقاله حاضر با هدف تعیین برازش مدل پیش بینی ویژگی های تاریک شخصیت بر اساس آسیب های دوران کودکی با نقش واسطه ا ی خودتنظیمی، ذهنی سازی و سبک های دلبستگی، مدنظر قرار گرفته است.
روش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی بود و باتوجه به اهداف از روش مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) نیز بهره گرفته شد که بر اساس فرمول کلاین 147، 400 نفر در نظر گرفته شد. همچنین به صورت تفکیکی از پرسشنامه های صفات تاریک شخصیت (جانسون و وبستر، 2010)، خودتنظیمی میلر و براون (1999)، سبک دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید، (1990)، ذهنی سازی یا عملکرد بازتابی فوناگی و همکاران (2016)، ترومای دوران کودکی (CTQ) توسط برنستاین، استین، نیوکمپ، والکر، پوگ و همکاران (2003) جهت تنظیم مدل بهره گرفته شده است. در این پژوهش جهت تجزیه و تحلیل داده ها ازآماره های توصیفی میانگین، انحراف معیار، کجی و کشیدگی و آمار استنباطی همبستگی، رگرسیون و مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحقیق نشان می دهد که مسیر مستقیم آسیب دوران کودکی به صفات تاریک شخصیت معنادار نبود، اما همه مسیرهای غیرمستقیم معنادار به دست آمد، که حاکی از تأیید میانجی گری سه متغیر خودتنظیمی، ذهنی سازی و سبک دلبستگی بود (0/05p<).
نتیجه گیری: باتوجه به نتایج این مطالعه توصیه می گردد متخصصان حوزه روانشناسی به آموزش و پرورش مادران در جهت بهبود توانمندی های شکل دهی سبک دلبستگی ایمن در کودکان شان بپردازند. متخصصان حوزه روانشناسی بالینی و درمانگران جهت بهبود نشانگان به ابعاد ذهنی سازی و خودتنظیمی مراجعان دارای صفات تاریک شخصیت توجه ویژه ای داشته باشند