مقالات
حوزه های تخصصی:
زمینه: تفاوت عملکرد قهرمانان ورزشی بیش از زمان های دیگر به آمادگی ذهنی آن ها مربوط می شود و یکی از عوامل مهمی که آمادگی روانی، بدنی و حتی عملکرد را تحت تأثیر قرار می دهد شرایط تنشگر است. با توجه به اینکه tDCS وسیله ای بالقوه برای افزایش عملکرد در بسیاری از زمینه ها فراهم می کند، اما اکتشاف محدودی درزمینه توانش های پیچیده وجود دارد. هدف: هدف از مطالعه حاضر بررسی تأثیر تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای ( tDCS ) ناحیه DLPFC بر عملکرد و توجه دیداری بازیکنان والیبال نشسته تحت شرایط تنشگر انجام گرفت. روش: در این شبه تجربی و با طرح تحقیق پیش آزمون - پس آزمون و دوره پیگیری 2، 4 و 6 روزه، 24 ورزشکار لیگ برتری و ملی پوش والیبال نشسته کشور به صورت مشارکت داوطلبانه انتخاب، و به صورت تصادفی در 2 گروه 12 نفری تمرینات tDCS ناحیه DLPFC و تحریک ساختگی قرار گرفتند. تکلیف پژوهش حاضر آزمون سرویس اصلاح شده والیبال ایفرد بود که شرکت کنندگان در پیش آزمون به اجرای 10 کوشش پرداختند که هم زمان با استفاده از دستگاه ردیابی چشم توجه دیداری شرکت کنندگان نیز ثبت گردید. مرحله مداخله در 6 روز متوالی انجام گرفت که در هرروز بعد از تمرینات مورد نظر شرکت کنندگان به اجرای 10 سرویس والیبال می پرداختند. بلافاصله از مداخله پس آزمون اجرا گردید. 48 ساعت بعد از مرحله پس آزمون، مرحله یادداری اول، 48 ساعت پس از مرحله یادداری اول، مرحله آزمون تنش و 48 ساعت بعد از مرحله آزمون تنیدگی، مرحله یادداری دوم انجام گرفت که شرکت کنندگان در هر یک از مراحل به اجرای 10 سرویس والیبال پرداختند که هم زمان با استفاده از دستگاه ردیابی چشم توجه دیداری شرکت کنندگان نیز ثبت گردید. یافته ها: نتایج آزمون تحلیل واریانس مختلط نشان داد که تمرینات tDCS ناحیه DLPFC بر بهبود دقت سرویس تحت شرایط عادی و آزمون تنیدگی تأثیر معنی داری دارد (0/01 P<). همچنین نشان داد که تمرینات tDCS ناحیه DLPFC بر افزایش توجه دیداری شرکت کنندگان تحت شرایط عادی و آزمون تنش تأثیر معنی داری دارد (0/01 P<). نتیجه گیری: به طور کلی نتایج مطالعه حاضر بر اهمیت tDCS ناحیه DLPFC بر بهبود عملکرد و توجه دیداری و حفظ عملکرد و توجه دیداری در شرایط تنشگر تأکید دارد.
توصیف بسترهای زمینه ساز سبک های مقابله ای مؤثر کودکان مواجه شده با ترومای زلزله کرمانشاه سال 1396(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تجربه تروما در دوران کودکی منجر به کاهش عملکردهای روانی-اجتماعی کودکان می شود که تا بزرگسالی نیز ادامه دار است. نحوه مقابله و واکنش های کودکان نقش مهمی در سازگاری با رویدادهای تروماتیک بازی می کند و می تواند منجر به آسیب های روان شناختی و یا رشد پس از رویداد شود. مطالعات پژوهشی پیشین، به صورت کمی و پراکنده، برخی از عوامل اثرگذار بر سبک های مقابله ای را نشان داده اند اما تاکنون پژوهش متمرکز و عمیق در این حیطه بخصوص بر روی کودکان ایرانی انجام نشده است. هدف: پژوهش حاضر به دنبال شناخت و توصیف بسترهای زمینه ای سبک های مقابله ای مؤثر کودکان مواجهه شده با زلزله کرمانشاه در سال 1396 بود. روش: این پژوهش از نوع کیفی و روش تحلیل محتوای عرفی بود. 23 دختر سنین 10 تا 12 سال با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب و مصاحبه نیمه ساختاریافته اجرا شد. داده ها با استفاده از روش 5 مرحله ای گرانهایم و لاندمن (2004) مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج 4 مقوله اصلی و 14 مقوله فرعی به عنوان بسترهای زمینه ساز اتخاذ سبک های مقابله ای نشان داد که عبارت اند از: تأثیرپذیری (تجارب قبلی زندگی، الگوبرداری)، مهارت های فردی (مسئولیت پذیری در برابر دیگران «تعهد بیرونی» و در برابر خود «تعهد درونی»، مدیریت زمان، کنترل هیجانات، تحمل شکست و شفقت با اطرافیان)، روابط اعضای خانواده با کودک (صمیمیت با اعضای خانواده، حمایتگری اعضای خانواده و نحوه برخورد والدین) و مهارت های اجتماعی (اعتماد به همسالان، ارزش گذاری به روابط و میزان توانمندی در دوست یابی و حفظ آن). نتیجه گیری: یافته ها حاکی از تأثیر عوامل درون فردی و بین فردی در روند انتخاب روش های مختلف کودکان در مواجهه با ترومای زلزله است.
طرحواره درمان گری برای بیماران با نشانگان اختلال شخصیت وسواسی اجباری (OCPD): یک مطالعه تک آزمودنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: اختلال شخصیت وسواسی اجباری با الگوی فراگیر اشتغال ذهنی با نظم و ترتیب، نهایی خواهی، و کنترل فردی و بین فردی مشخص می شود. این ویژگی ها منجر به از دست دادن انعطاف پذیری و باز بودن فرد می شود. پیشینه ی پژوهش نشان می دهد که درمان های غالب در درمان این اختلال بیشتر منجر به کاهش اضطراب و افسردگی شده است تا نشانگان اختلال شخصیت وسواسی اجباری. یکی از رویکردهایی نوین در تبیین و درمان مشکلات شخصیت از جمله OCPD طرحواره درمان گری است که با تفکیک بین طرحواره های ناسازگار اولیه از سبک های کنارآمدن به درمان مشکلات شخصیتی می پردازد. هدف: مطالعه ی حاضر این فرضیه را بررسی می کند که آیا درمان طرحواره های ناسازگار اولیه راهی مؤثر برای تغییر نشانگان اختلال شخصیت وسواسی اجباری است. روش: در مطالعه حاضر از طرح تجربی تک موردی از نوع خط پایه چندگانه ناهمزمان با آزمودنی های متفاوت استفاده شد. بدین منظور سه بیمار مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی اجباری از مراجعین مرکز روانشناختی در سال 98-99 که بصورت هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های ابزارهای پژوهش از مصاحبه بالینی ساختار یافته برای اختلالات شخصیت (SCID-5-RV) (2016)، پرسشنامه بالینی چند محوری میلون (MCMI-III) (1990)، پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه (2006)، پرسشنامه سنجش اختلال شخصیت وسواسی اجباری (OCPDQ) (2004)، و پروتکل انفرادی طرحواره درمانگری یانگ (2003) استفاده شد. تأثیر مداخله انجام شده به کمک روش ترسیم دیداری، شاخص تغییر پایا (RCT)، فرمول درصد بهبودی، بهبود بالینی معنادار و سنجش عملیلاتی با پیگیری یک ماهه، سه ماهه و شش ماهه مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها: داده های به دست آمده نشان داد کاهش نشانگان بالینی و نیز کاهش طرحواره های ناسازگار اولیه در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی اجباری از لحاظ آماری (0/05>P)، بالینی و سنجش عملیاتی معنادار است. نتیجه گیری: نتایج نشان می دهد طرحواره درمانگری با تأکید بر تکنیک های شناختی، تجربی، و همچنین ارتباط درمانی می تواند بر کاهش طرحواره های غالب مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی اجباری مؤثر باشد.
شناسایی عوامل مؤثر بر رشد پس از آسیب زنان مطلقه: یک پژوهش زمینه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: رشد پس از آسیب به تغییرات مثبت تجربه شده پس از وقایع آسیب زا اشاره دارد. اگرچه رویدادهای استرس زا مانند مرگ همسر یا طلاق که به تغییر در ساختار خانواده منجر می شود، با تجربه های منفی مانند پریشانی روانشناختی و برخی بیماری های روانی مانند اختلال استرس پس از سانحه همراه است، اما برخی پژوهش ها نشان می دهند که این رویدادها منجر به مبارزه و تحمل روانی در فرد می شوند و فرصت های منحصر به فردی برای رشد در اختیار افراد قرار می دهند. هدف: با توجه به شکاف تحقیقاتی در رابطه با اثرات مثبت رویارویی با طلاق در زنان، مطالعه حاضر با هدف تبیین مدل رشد پس از آسیب زنان مطلقه انجام شد. روش: این پژوهش به شیوه کیفی و روش تئوری زمینه ای در سال 1399 در شهر تهران انجام شد. گروه نمونه با انتخاب 19 زن مطلقه رشدیافته (با اذعان مشارکت کنندگان به تجربه رشد و کسب نمره دو انحراف استاندارد بالاتر از میانگین در آزمون رشد پس از آسیب تدسچی و کالهون (1996) توسط مشارکت کنندگان) به اشباع نظری رسید. روش نمونه گیری در ابتدا هدفمند بود و سپس برای اشباع مقوله ها از روش نمونه گیری نظری استفاده شد. برای جمع آوری داده ها از روش مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد و سپس داده ها با روش نظام مند اشتراوس و کوربین تحلیل شدند. یافته ها: تجزیه و تحلیل مصاحبه ها منجر به شناسایی 13 مقوله اصلی و 40 مقوله فرعی شد. رشد و شکوفایی پس از طلاق، مقوله مرکزی الگوی رشد پس از آسیب می باشد. دستیابی به رشد و شکوفایی به طور کلی می تواند محصول مواجهه با رنج و پذیرش آن، معنویت و عشق به فرزندان باشد. زمان به عنوان عامل مداخله گر استخراج شد. منابع حمایتی، عوامل شخصیتی و درونی به همراه زمینه های تربیتی و خانوادگی نیز به عنوان عوامل زمینه ای به رشد و شکوفایی کمک می کنند و راهبردهای رشدآفرین استخراج شده نیز شامل یاری جویی، چاره اندیشی، مدیریت افکار و هیجانات، انجام فعالیت های تسکین دهنده و آرامبخش و خودمراقبتی بود. نتیجه گیری: پژوهش حاضر با شناسایی عوامل مؤثر بر رشد پس از آسیب، می تواند راهگشای روانشناسان و مشاوران جهت کاهش آسیب های طلاق و ارتقای رشد پس از طلاق باشد.
تأثیر نوروفیدبک بر تعدیل امواج مغزی و کنش های اجرایی پایه در کودکان 8 تا 12 ساله دارای ناتوانایی های یادگیری خاص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: ناتوانایی های یادگیری خاص به مجموعه ای از اختلالات ناهمگن گفته می شود که به صورت جدی در یادگیری و کاربرد مهارت های گوش دادن، تکلم، خواندن، نوشتن و ریاضیات تظاهر می کنند و می توانند ریشه عصب شناختی داشته باشند. یکی از درمان های مورد استفاده در این حوزه، نوروفیدبک است اما مروری یر پیشینه نوروفیدبک و ناتوانایی های یادگیری نشان می دهد که تناقضات بسیاری در مورد تأثیرات نوروفیدبک بر امواج مغزی کودکان دارای ناتوانایی های یادگیری خاص وجود دارد. هدف: هدف پژوهش حاضر عبارت از سنجش تأثیر نوروفیدبک بر تعدیل امواج مغزی و کنش های اجرایی پایه در کودکان 8 تا 12 ساله دارای ناتوانایی های یادگیری خاص بود. روش: این پژوهش از نوع مطالعات شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی کودکان دختر و پسر دارای نارساخوانی یا نارسانویسی معرفی شده به مراکز اختلالات یادگیری کرمانشاه بود. روش نمونه گیری پژوهش از نوع در دسترس بود که به این منظور 20 دانش آموز 8 تا 12 ساله انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 10 نفره قرار گرفتند. گروه آزمایشی نوروفیدبک را به مدت 20 جلسه 40 دقیقه ای دریافت کردند. جهت ثبت امواج مغزی از دستگاه نوروفیدبک دو کاناله و جهت سنجش حافظه فعال، تغییر توجه و بازداری پاسخ از نرم افزارهای حافظه وکسلر (خدادادی، امانی، 1393)، کارت های ویسکانسین (خدادادی و همکاران، 1393) و استروپ (خدادادی و همکاران، 1393) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیری و تحلیل واریانس چند متغیری استفاده شد. یافته ها: پروتکل حاضر می تواند موجب سرکوب نسبت امواج تتا بر آلفا (821/0 η2=) و بهبود کنش های اجرایی تغییر توجه (طبقات (0/320 η2=)، درجازدگی (0/544 η2=)، بازداری پاسخ (همخوان زمان (0/434 η2=)، ناهمخوان زمان (0/536 η2=) و حافظه فعال (فراخنای حافظه شنیداری (0/515 η2=)، فراخنای حافظه دیداری (0/536 η2=) در کودکان دارای نارساخوانی و نارسانویسی شود. نتیجه گیری: نوروفیدبک از طریق شرطی سازی احتمالا موجب شکل گیری ارتباطات جدید سیناپسی و در نهایت تعدیل امواج مغزی و بهبود کنش های اجرایی می شود.
تحلیل چندسطحی رابطه محبوبیت والدین، شکل گیری طرحواره های ناسازگار اولیه و کمال طلبی نوجوانان تیزهوش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: رفتار اعضای خانواده تابعی از رفتار سایر اعضای خانواده است که مستقیماً بر یکدیگر اثر دارند. طرحواره های ناسازگار اولیه و کمال گرایی، هر دو به شدت متأثر از بافت خانواده می باشند که در دانش آموزان تیزهوش عملکردی مختل دارند، اما بررسی علل شیوع آن در بستر خانواده مغفول مانده است. هدف: هدف مطالعه حاضر آزمون رابطه محبوبیت والدین و شکل گیری طرحواره های ناسازگار اولیه با کمال طلبی نوجوانان تیزهوش براساس تحلیل چندسطحی بود. روش: روش مطالعه حاضر همبستگی براساس مدل چندسطحی بود. جامعه آماری مطالعه حاضر در سطح فردی شامل کلیه دانش آموزان متوسطه مدارس تیزهوشان دخترانه شهر تهران، و در سطح محیطی شامل والدین دانش آموزان بود. در این مطالعه به ازای هر متغیر سطح بالاتر (پدر یا مادر)، سه متغیر سطح فردی (دانش آموز) انتخاب شد. در مطالعه حاضر 100 نفر (50 پدر و 50 مادر) به عنوان نمونه سطح بالاتر، و تعداد 300 نفر دانش آموز نیز به عنوان نمونه سطح فردی انتخاب شد. گروه نمونه به پرسشنامه های مقیاس محبوبیت والدین افروز و همکاران (1394)، مقیاس کمال گرایی هیل و همکاران (2010) و طرحواره های ناسازگار اولیه ریجکبوئر و دبو (2010) پاسخ دادند. یافته ها: با استفاده از تحلیل دوسطحی، نشان داده شد که در متغیرهای سطح دانش آموز، طردشدگی و انتظارات مبالغه آمیز اثر مثبتی بر کمال گرایی منفی داشتند (0/001)، و در متغیرهای سطح خانواده نیز اثر محبوبیت پدر بر کمال گرایی منفی معنی دار بود (0/05). همچنین مقدار پایایی مدل (0/70) نیز برازش مناسب مدل اول و دوم را نشان می دهد. نتیجه گیری: نتایج بطور کلی نشان داد متغیرهای سطح دانش آموز و خانواده در پیش بینی کمال گرایی منفی دخیل هستند و نقش متغیرهای موجود در محیط همانند خانواده، مدرسه، فرهنگ و جامعه، باید در بررسی کمال طلبی نوجوانان تیزهوش مورد بررسی قرار داده شود تا بتوان میزان شیوع این پدیده را کاهش داد.
مدل یابی خودنظم جویی تحصیلی دانش آموزان بر اساس عملکرد خانواده، جو مدرسه و سرسختی روانشناختی با نقش واسطه ای خودکارآمدپنداری تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تحقیقات متعددی در خصوص عوامل مؤثر بر خودنظم جویی تحصیلی دانش آموزان انجام شده است، ولی پژوهشی که به صورت یکجا اثر تعاملی متغیرهای عملکرد خانواده، جو مدرسه، سرسختی روانشناختی و خودکارآمدپنداری تحصیلی را بر خودنظم جویی تحصیلی دانش آموزان بررسی نماید، انجام نشده است. هدف: مدل یابی خودنظم جویی تحصیلی دانش آموزان بر اساس عملکرد خانواده، جو مدرسه و سرسختی روانشناختی با نقش میانجی گر خودکارآمدپنداری تحصیلی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی و با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل کلیه دانش آموزان پسر مشغول به تحصیل در مقطع دوره دوم دبیرستان های تهران، در سال تحصیلی 1400-1399 بودند و 385 نفر، به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به پرسشنامه های راهبردهای یادگیری خودنظم جویی پینتریچ و دی گروت (1990)، عملکرد خانواده اپشتاین و همکاران (1983)، جو مدرسه زولیگ و همکاران (2009)، سرسختی کوباسا و همکاران (1982) و خودکارآمدپنداری تحصیلی غفور و اشرف (2007)، پاسخ دادند. یافته ها: نتایج حاکی از آن بودند که مدل فرضی پژوهش با انجام برخی اصلاحات از برازش مطلوبی برخوردار بود. )0/059 , RMSEA= 2/150, cmin/df= 0/929 , CFI= 0/901 , NFI= 0/907 . (GFI= همچنین ضرایب مسیر مستقیم میان عملکرد خانواده و جو مدرسه با خودنظم جویی تحصیلی معنادار بودند ولی ضریب مسیر مستقیم میان سرسختی روانشناختی با خودنظم جویی تحصیلی معنادار نبود. همچنین نتایج حاکی از آن بود که ضرایب مسیر غیرمستقیم میان عملکرد خانواده، جو مدرسه و سرسختی روانشناختی با خودنظم جویی تحصیلی معنادار بودند. نتیجه گیری: خودنظم جویی تحصیلی دانش آموزان از طریق ارتقاء فرآیندهای ارتباطی خانواده، بهبود روابط درون مدرسه ای و افزایش سرسختی روانشناختی و خودکارآمدپنداری تحصیلی دانش آموزان، می تواند ارتقاء یابد.
اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر تاب آوری تحصیلی و احساس تعلق به مدرسه دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: با وجود این که پژوهش های بسیاری در ارتباط با تاب آوری عمومی یا روانشناختی تمرکز دارند اما پژوهش های اندکی در ایران به مسئله ی تاب آوری تحصیلی توجه کرده اند، همچنین مداخله ای که به صورت کاربردی تعلق به مدرسه دانش آموزان را افزایش دهد در پژوهش مورد توجه قرار نگرفته است، بر این اساس سؤال اصلی پژوهش این است که آیا آموزش ذهن آگاهی می تواند بر بهبود تاب آوری تحصیلی و احساس تعلق به مدرسه دانش آموزان اثرگذار باشد؟ هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر تاب آوری تحصیلی و احساس تعلق به مدرسه دانش آموزانِ دختر دوره اول متوسطه انجام شد. روش: این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و گروه گواه و همراه با دوره پیگیری بود. جامعه آماری کلیه دانش آموزانِ دختردوره اول متوسطه شهر تهران در سال 1397-1396 بودند. تعداد 30 نفر با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و با گمارش تصادفی در یک گروه آزمایش و یک گروه گواه هر گروه 15 نفر جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تاب آوری تحصیلی (ساموئلز، 2004)، پرسشنامه احساس تعلق به مدرسه (بری و همکاران، 2004) و جلسات درمان آموزش ذهن آگاهی (سگال و همکاران، 2002) بودند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مختلط تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش ذهن آگاهی باعث افزایش معنادار تاب آوری تحصیلی (0/01 p<) و احساس تعلق به مدرسه (0/01 p<) دانش آموزان گروه آزمایش نسبت به گروه گواه شده است. همچنین این تأثیر در مرحله پیگیری نیز پایدار مانده است. نتیجه گیری: از یافته های بالا می توان نتیجه گرفت که آموزش ذهن آگاهی به واسطه بالا بردن آگاهی دانش آموزان نسبت به زمان حال، منجر به افزایش تاب آوری تحصیلی و احساس تعلق به مدرسه دانش آموزان گردید. تکرار تحقیقات با نمونه های بیشتر در مناطق مختلف مورد نیاز است.
نقش تعدیل گر هویت اخلاقی در تأثیر سیستم های کاری با عملکرد بالا بر رفتارهای فراسازمانی غیراخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: مطالعات زیادی در خصوص هویت کارکنان در کشور انجام شده است. اما پژوهشی که هویت اخلاقی کارکنان ورزشی را به صورت نقش تعدیلگر در تأثیر سیستم های کاری با عملکرد بالا و رفتارهای فراسازمامی غیراخلاقی مورد برسی قرار داده باشد مغفول مانده است. هدف: پژوهش حاضر باهدف بررسی نقش تعدیلگر هویت اخلاقی در تأثیر سیستم های کاری با عملکرد بالا بر رفتارهای فراسازمانی غیراخلاقی در کارکنان ورزشی انجام گرفت. روش: مطالعه حاضر از سری مطالعات همبستگی می باشد که با رویکرد مدل سازی معادلات ساختاری انجام گرفت. جامعه آماری آن کارکنان وزارت ورزش و جوانان کشور بود که از بین آن ها تعداد 324 نفر به صورت در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب گردید. ابزار اندازه گیری پرسشنامه ی هویت اخلاقی آکوئینو و رید (2002)؛ سیستم های کاری با عملکرد بالا زاچارتوس (2005) و رفتارهای فرا سازمانی غیراخلاقی آمفوس و همکاران (2010) برای متغیرهای پژوهش بود. روایی ابزارها با استفاده از روش تحلیل عاملی تأییدی مورد بررسی قرار گرفت. داده های گردآوری شده با استفاده از روش حداقل مربعات جزئی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج مدل سازی معادلات ساختاری و بارهای عاملی نشان داد که سیستم های کاری با عملکرد بالا و هویت اخلاقی به ترتیب 0/62 و 0/45 بر رفتارهای فراسازمانی غیر اخلاقی تأثیرگذار باشد. همچنین هویت اخلاقی می تواند با عنوان متغیر تعدیلگر میزان تأثیر سیستم های کاری بر رفتار فراسازمانی را به میزان 0/184 تشدید نماید. نتیجه گیری: با توجه به تأثیر متغیرهای بررسی شده در این پژوهش پیشنهاد می شود که مدیران وزارت ورزش و جوانان کشور با انجام حمایت های لازم در جهت افزایش هویت و به خصوص هویت اخلاقی کارکنان خود باعث شوند تا کارکنان از هرگونه فعالیت درزمینه ی فعالیت های مثبت سازمان کم کاری ننمایند.
بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت بر پرخاشگری، رفتارهای خودآسیب رسان و خودتنظیمی هیجانی نوجوانان بزهکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: بزهکاری در دوران نوجوانی با مجموعه ای از الگوهای رفتاری نابهنجار و ضعف مهارت خودتنظیمی هیجانی از جمله رفتارهای خودآسیب رسان و تجربه خشم و پرخاشگری همراه است. مطالعات نشان می دهد که مؤلفه های گروه درمان گری درمان مبتنی بر شفقت بر امیدواری، رضایت از زندگی و نارسایی خلقی نوجوانان بزهکار مؤثر بوده و همچنین باعث بهبود نظم جویی شناختی هیجانی مثبت و افزایش مهارت های ذهن آگاهی و کاهش تجربه شرم و گناه در مبتلایان به اختلالات اضطرابی، افسردگی و افزایش تحمل پریشانی و کاهش نظم جویی هیجان منفی بوده است، اما در کاربرد این درمان بر روی نوجوانان بزهکار جامعه مورد نظر شکاف تحقیقی وجود دارد. هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت بر پرخاشگری، رفتارهای خودآسیب رسان و خودتنظیمی هیجانی نوجوانان بزهکار کانون اصلاح و تربیت شهر تهران انجام شد. روش: در این پژوهش شبه آزمایشی، از طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری یک ماهه استفاده شد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه مددجویان ساکن کانون اصلاح و تربیت شهر تهران در سال 98 بود که از این میان، 13 مددجوی مقیم کانون اصلاح و تربیت شهر تهران به طور تصادفی انتخاب شدند از سیاهه ی خودگزارشی رفتارهای خود آسیب رسان کلونسکی و گلن (2009)، پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی هافمن و کاشدان (2010) و پرسشنامه پرخاشگری باس و پری (1992) در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری استفاده شد. برنامه آموزشی متمرکز بر شفقت طی 12 جلسه 90 دقیقه ای و هفته ای یک جلسه اجرا شد. جهت بررسی اثربخشی برنامه های مداخله و به منظور کنترل اثر پیش آزمون از طرح تحلیل واریانس مختلط استفاده شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که درمان مبتنی بر شفقت بر کاهش نشانه های پرخاشگری، رفتارهای خودآسیب رسان تأثیر معنادار داشته (0/05 p<) و این اثربخشی در مرحله پیگیری هم به صورت معنادار تداوم داشته است. در خصوص اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت بر مؤلفه های خودتنظیمی هیجانی، نتایج نشان داد که اجرای متغیر مستقل، مؤلفه سازگاری و تحمل را در سطح معنادار (0/05 p<) بهبود داده و این اثربخشی در مرحله پیگیری هم به صورت معناداری تداوم داشته است. نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهد که درمان مبتنی بر شفقت بر بهبود کارکرد رفتارهای خود آسیب رسان، پرخاشگری و تنظیم هیجانی در نوجوانان بزهکار مؤثر است. از این نتایج می تواند در جهت برگزاری دوره های آموزشی در کانون اصلاح و تربیت و همچنین در برنامه ریزی جهت پیشگیری از رفتارهای آسیب زا در نوجوانان و کاهش این رفتارها به ویژه در نوجوانان بزهکار استفاده کرد.
بررسی اعتبار و تغییرناپذیری ساختار عاملی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر در کودکان دارای اختلال اوتیسم 3 تا 6 و 7 تا 12 سال شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: انعطاف ناپذیری، پاسخ ناساگارکودکان دارای اختلال اوتیسم به تغییرات محیطی بوده است. جهت سنجش انعطاف ناپذیری رفتاری کودکان دارای اختلال اوتیسم گروه های سنی مختلف، ابزاری با پایایی و روایی مناسب نیاز است. به دلیل اختلاف نظر در زمینه ی رابطه ی انعطاف ناپذیری رفتاری با سن شکاف تحقیقاتی وجود دارد بنابراین مسئله این است که آیا ساختار عاملی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر در گروه های سنی مختلف تغییرناپذیر است؟ هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین اعتبار و تغییرناپذیری ساختارعاملی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری در کودکان دارای اختلال اوتیسم 3 تا 6 و 7 تا 12 سال شهر اصفهان بود. روش: روش پژوهش توصیفی- پیمایشی ازنظر هدف کاربردی بود. جامعه ی آماری، کودکان دارای اختلال اوتیسم 3 تا 12 سال شهر اصفهان بودند که 450 نفر به طور تصادفی ساده انتخاب و طبق ملاک ورود و خروج پژوهش 430 نفر (230 نفر تحلیل عامل اکتشافی و 200 نفر تحلیل عامل تأییدی) وارد تحلیل آماری شدند. مقیاس تشخیصی علائم اوتیسم گارز (GARS) (2012) با آلفای کرونباخ 89/0 و مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر (BIS) (2020) با آلفای کرونباخ 0/97 استفاده شد. یافته ها: داده ها با آلفای کرونباخ، تحلیل عامل اکتشافی و تأییدی تجزیه وتحلیل شدند. مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری روایی (0/62 < CVR و 0/79 < CVI) و همسانی درونی مناسبی در دوگروه سنی داشت (0/70 <α). χ2∆ در الگوی بامحدودیت و بدون محدودیت باقی مانده های اندازه گیری در گروه های سنی مختلف مساوی بودند ]0/089 , P= 108/51 =(90) χ2∆[. نتیجه گیری: نسخه فارسی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر برای هر دو گروه سنی اعتبار و روایی مناسبی دارد و ساختار عاملی آن تغییرناپذیر است.
تدوین مدل پیش بینی اهمال کاری تحصیلی براساس خودکارآمدی اجتماعی و کمال گرایی: نقش واسطه ای هیجانات پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: مطالعات متعددی نشان داده است که خودکارآمدی و کمال گرایی با اهمال کاری تحصیلی رابطه دارند؛ اما پژوهشی که به تدوین مدل پیش بینی اهمال کاری تحصیلی براساس خودکارآمدی اجتماعی و کمال گرایی: نقش واسطه ای هیجانات پیشرفت پرداخته باشد، مفعول مانده است. هدف: هدف پژوهش حاضر تدوین مدل پیش بینی اهمال کاری تحصیلی براساس خودکارآمدی اجتماعی و کمال گرایی: نقش واسطه ای هیجانات پیشرفت بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه آماری تمامی دانش آموزان پسر پایه دوازدهم شهر مشهد در سال تحصیلی 98-1397 بود. از بین 1200 نفر، تعداد 290 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه های اهمال کاری تحصیلی سولومون و راثبلوم (1984)، پرسشنامه هیجانات پیشرفت پکران و همکاران (2007)، سیاهه شناختارهای کمال گرایی کوبوری (2006) و پرسشنامه ابعاد خودکارآمدی موریس (2001) بود. داد ه ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر در SPSS-22 و AMOS -24 تجزیه وتحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که رابطه منفی و معناداری بین خودکارآمدی اجتماعی، استانداردهای فردی و هیجانات پیشرفت مثبت با اهمال کاری تحصیلی وجود داشت. همچنین رابطه مثبتی بین نگرانی مفرط در مورد اشتباهات و هیجانات پیشرفت منفی با اهمال کاری تحصیلی وجود داشت (0/05 >P). نتایج تحلیل مسیر حاکی از برازش مناسب مدل بود که نگرانی مفرط درباره اشتباهات به صورت مستقیم و هم از طریق هیجانات پیشرفت (مثبت و منفی)؛ و خودکارآمدی اجتماعی فقط به صورت غیرمستقیم و از طریق هیجانات پیشرفت (مثبت و منفی) توانستند اهمال کاری تحصیلی را پیش بینی کنند (0/05 >P). نتیجه گیری: خودکارآمدی اجتماعی و کمال گرایی در کنار سایر عوامل از جمله هیجانات پیشرفت؛ نقش مهمی در پیش بینی اهمال کاری تحصیلی دارند و لزوم توجه به این عوامل بر برنامه های کاهش اهمال کاری تحصیلی ضروری است.