مقالات
حوزه های تخصصی:
زمینه: پژوهش ها نشان می دهد مادران دارای کودکان با ناتوانی هوشی از راهبردهای مقابله ناکارآمد استفاده می کنند که تأثیرات منفی بر کیفیت تعاملات شان دارد. مداخلاتی جهت تجهیز مادران در این زمینه نیاز است. در مورد اثربخشی آموزش مؤلفه های سرمایه روانشناختی بر راهبردهای مقابله ای و تعامل والد-کودک در این دسته از مادران، شکاف پژوهشی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مؤلفه های سرمایه روانشناختی بر راهبردهای مقابله ای و تعامل والد-کودک در مادران دارای فرزند با ناتوانی هوشی انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی، از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه همراه با پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری پژوهش را مادران دارای فرزند دختر با ناتوانی هوشی تشکیل داده که فرزندان شان در سال تحصیلی 1401-1400 در مدارس دخترانه ابتدایی استثنایی شهر تهران مشغول به تحصیل بودند. با روش نمونه گیری هدفمند، 40 مادر انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (20 نفر آزمایش و 20 نفر گواه) گمارش شدند. ابزار استفاده شده در این پژوهش شامل پرسشنامه های راهبردهای مقابله ای (لازاروس و فولکمن، 1984) و تعامل والد-کودک (پیانتا، 1994) بود. گروه آزمایش در معرض 16 جلسه آموزشی قرار گرفت. دادهها نیز با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیری و تک متغیری تجزیه و تحلیل شد. یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد، نمرات پس آزمون گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در متغیر های راهبردهای مقابله ای مسئله مدار و تعامل والد-کودک به طور معناداری بالاتر بوده و همچنین در راهبرد مقابله ای هیجان مدار کاهش داشته است (0/01>p). همچنین اثرات برنامه در مرحله پیگیری بر روی راهبرد مسئله مدار و تعامل والد-کودک پایدار بود ولی در راهبرد هیجان مدار، کاهش معناداری داشته است. نتیجه گیری: با توجه به اثربخشی برنامه آموزش مؤلفههای سرمایه روانشناختی بر راهبردهای مقابله ای و بهبود تعامل والد-کودک در مادران دارای کودک با ناتوانی هوشی، توجه به توانمندسازی فردی مادران و تقویت منابع روانشناختی آنان ضروری باشد
پیش بینی ویژگی های شخصیتی بر اساس الگوی الکتروانسفالوگرام در افراد سالم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: بر اساس نظریه شخصیت حساسیت به تقویت، تفاوت های رفتاری افراد در حساسیت به پاداش و اجتناب از تنبیه به عنوان زیربنای تفاوت های پایدار شخصیتی، خلقی، ذهنی و شناختی است. افراد دارای سیستم بازداری رفتاری در مواجهه با موقعیت تهدیدکننده به دفاع، بازداری و اجتناب روی می آورند. گروه دیگر دارای سیستم فعال سازی رفتاری در جستجوی محرک ها و انگیزه های مثبت اند. افراد حساس به پاداش تمایل زیادی به رانندگی، تصمیم گیری و رفتارهای بهداشتی پرخطر دارند. بر این اساس در زمینه استفاده از روش های نوروفیزیولوژی در تعیین سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری و احتمالاً ارتباط بین توان آلفا و سیستم های مغزی رفتاری فعال سازی و مدلی که بتواند نوع سیستم مغزی رفتاری افراد را پیش بینی نماید شکاف پژوهشی وجود دارد. هدف: با توجه به خلاء پژوهشی، این مطالعه با هدف ارائه یک روش نوروفیزیولوژی برای تعیین سیستم های مغزی رفتاری بر اساس داده های حاصل از تحلیل الکتروانسفالوگرافی افراد طراحی و اجرا شده است. روش: این پژوهش یک مطالعه توصیفی از نوع همبستگی است و بر اساس مدل یابی معادلات رگرسیونی انجام شده است. 300 نفر از دانشجویان دانشکده علومتربیتی و روانشناسی دانشگاه تبریز به روش تصادفی با پرسشنامه کارور ورایت (1994) غربالگری شدند. از میان آن ها تعداد 15 نفر در گروه فعال سازی و 15 نفر دیگر در گروه بازداری رفتاری قرار گرفتند. معیار انتخاب کسب نمره بیش از یک انحراف استاندارد بالاتر از میانگین در نمره بازداری و فعال سازی بود. ثبت امواج مغزی با آمپلی فایر 19 کاناله نورواسکن بر اساس سیستم بین المللی 20-10 انجام گرفت. داده های به دست آمده با روش تبدیل فوریه کمی گردیده و با آزمون های تی مستقل و رگرسیون خطی به وسیله SPSS نسجه 20 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. یافته ها: تحلیل آماری نتایج حاصل نشان داد میانگین توان آلفا در دو گروه با سیستم مغری رفتاری متفاوت، از لحاظ آماری و در سطح 0/05>p معنی دار است. بعلاوه همبستگی بین توان آلفا و سیستم های مغزی رفتاری از لحاظ آماری در سطح 0/05>p معنی دار به دست آمد. سپس یک مدل با استفاده از تحلیل رگرسیون برازش داده شد که ضرایب مدل در سطح 0/01>p معنی دار بود. نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر حاکی از به دست آمدن یک مدل رگرسیونی خطی است. مدل به طور معنی داری توانست گروه بازداری رفتاری را از فعال سازی رفتاری تفکیک نماید. مدل حاصل می تواند پس از تأیید شدن با مطالعات مشابه به عنوان ابزار نوروفیزیولوژیکی در مراکز کسب وکار برای تصدی مشاغل همچنین در کلینیک های مشاوره، روان درمانی و روان پزشکی مورد استفاده قرار گیرد.
تجارب زیسته درمان جویان از رابطه درمانی: یک مطالعه پدیدارشناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: رابطه درمانی یکی از مهم ترین جنبه های روان درمانی است که روش های کمی رایج ترین شیوه پژوهش در باره آن بوده است. با این حال در دهه اخیر، پژوهش های کیفی در این حوزه ادراکات نوینی را برای بالینگران فراهم کرده است. در این میان، دیدگاه پدیدارشناختی، تجربه درمان جویان از رابطه درمانی را به فرصتی برای غنای فهم پژوهشگران از فرآیند روان درمانی بدل کرده است که در ادبیات پژوهشی فارسی زبان خلاء آن مشهود است. هدف: هدف پژوهش حاضر یافتن پاسخ این پرسش است که درمان جویان رابطه درمانی را چگونه تجربه می کنند. این پژوهش، به دنبال فهمی بی واسطه و پدیدارشناسانه از عناصر رابطه درمانی بر اساس تجارب زیسته درمان جویان است. روش: رویکرد این پژوهش کیفی و روش آن پدیدارشناسانی توصیفی است. جامعه هدف پژوهش، درمان جویان سابق روان درمانی بوده که نمونه ای 6 نفره از دواطلبان به صورت هدفمند و مطابق با ملاک های ورود مطالعه از اعضای این جامعه گزینش شدند. داده های پژوهش از طریق مصاحبه های عمیق نیمه ساختاریافته فراهم شده و از طریق راهبرد چهار مرحله ای جیورجی (2003) مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: عناصر معنایی در قالب 5 حیطه محوریت رابطه و اتحاد درمانی در برابر مداخله، فهم استعاری از درمان به مثابه تسهیل درمان، کنش گری درمان جو در دیالوگ تجربه-روایت، اصالت، همدلی، توجه مثبت نامشروط؛ شاکله بخش اصلی رابطه درمانی، اهمیت شخص درمانگر و سهم تأثیرات ارتباطی و بین شخصی در میدان تعاملی روان درمانی ترسیم شد. نتیجه گیری: مبنی بر یافته های این پژوهش، تجربه درمانبخشی را می توان در بافت رابطه دوسویه و کنش گرانه درمان جو - درمانگر توصیف کرد. کوشش های شخصی درمان جویان در کنار همکاری، همدلی و نگاه خالی از قضاوت درمانگر که حائز ظرفیت های عاطفی و ارتباطی است معنا پیدا می کند. یافته های این پژوهش به عنوان راهنمای ناظران و کارآموزان بالینی در جهت توسعه کیفیت اتحاد و رابطه درمانی قابل استفاده خواهد بود.
اثربخشی مداخله شناختی - حرکتی بر سواد بدنی و لذت از فعالیت بدنی دانش آموزان دختر: پیگیری دو ماهه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: ازآنجایی که گسترش فن آوری های نوین، پیشرفت سواد رسانه ای و عدم تحرک کافی افراد، منجر به کم سوادی حرکتی شده است، استفاده از رویکردهای نوین آموزشی می تواند سطح سواد بدنی کودکان را افزایش دهد. هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله شناختی - حرکتی بر سواد بدنی و لذت از فعالیت بدنی دانش آموزان دختر در یک طرح پیگیری دوماهه بود. روش: تحقیق حاضر نیمه تجربی است. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر 10 تا 12 سال شهر یزد بود که تعداد 40 نفر (20 نفر گروه آزمایش، 20 نفر گروه کنترل) با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند و انجام آزمون های سواد بدنی و تکمیل پرسشنامه لذت از فعالیت بدنی (مور و همکاران، 2001) به صورت پیش آزمون - پس آزمون، پیگیری با گروه کنترل در این پژوهش شرکت کردند. گروه آزمایش به مدت 18 جلسه به صورت 3 جلسه در هفته در برنامه شناختی - حرکتی شرکت کردند و گروه کنترل فعالیت های معمول خود را انجام دادند. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مرکب با اندازه گیری تکراری و آزمون t مستقل در سطح معنی داری 0/05 p≤ انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد که شرکت کنندگان گروه آزمایش در سواد بدنی و لذت از فعالیت بدنی در پس آزمون و پیگیری، عملکرد بهتری نسبت به پیش آزمون داشتند، اما در گروه کنترل تفاوت معنی داری بین مراحل آزمون مشاهده نگردید. همچنین در مقایسه گروه ها، نتایج نشان دهنده عملکرد بهتر شرکت کنندگان گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در سواد بدنی و لذت از فعالیت بدنی بود. نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش حاضر می توان از مداخله شناختی - حرکتی جهت توسعه سواد بدنی و افزایش لذت از فعالیت بدنی دانش آموزان دختر استفاده نمود.
بررسی و مقایسه تأثیر درمان آرام سازی حالت و نظم جویی هیجان برکاهش مشکلات بدنظم جویی هیجانی نوجوانان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: نوجوانان به طور عمده درکنارآمدن با تغییرات دوره نوجوانی دچار مشکل می شوند و در این میان اغلب آنان دچار بدنظم جویی هیجانی می گردند. هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسه تأثیر درمان آرام سازی حالت و نظم جویی هیجان بر کاهش مشکلات بدنظم جویی هیجانی نوجوانان بود. روش: روش این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون با گروه گواه بود که ازبین نوجوانان مراجع ه کننده به کلینیک های به رویان، رایین، و گلستان شهر اصفهان، 30 نفر از آنان که با استفاده از پرسشنامه دشواری تنظیم هیجانی (گرتز و رومر، 2004) و مصاحبه بالینی دچار بدنظم جویی هیجانی تشخیص داده شدند و شرایط ورود به پژوهش را داشتند انتخاب و در سه گروه (10 نفری) درمان آرام سازی حالت، تنظیم هیجان و گواه به صورت تصادقی قرار داده شدند افراد گروه های مداخله 8 جلسه 90 دقیقه ای در طی 8 هفته دریافت نمودند و افراد گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفتند و دراین مدت مداخل ه ای دریافت ننمودند. افراد حاضر در پژوهش مجدداً در انتها به به پرسشنامه فوق پاسخ دادند. پس از آن داده ها با استفاده از تحلیل کواریانس چند متغیری مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد هر دو مداخله تنظیم هیجان و آرام سازی حالت توانست بر بدنظم جویی هیجانی نوجوانان دختر مؤثر واقع شود ولی تأثیر مداخله تنظیم هیجان بر کاهش بدنظم جویی هیجانی بیشتر از مداخله آرام سازی حالت بود (0/05 >P). نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان می دهد که درمان تنظیم هیجان نسبت به درمان آرام سازی حالت به دلیل محتوای آموزشی و ملموس بودن احتمالاً بیشتر مؤثر بوده است.
نقش میانجی گری خودشفقتی در رابطه میان انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی با رضایت از تن انگاره در دختران نوجوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: نوجوانی دوره ای حساس از تغییرات پویا در سیستم های متعدد است که بر اساس تحقیقات، نارضایتی از تن انگاره به معنای ادراک ذهنی فرد از رشد تصویر بدنی خود، اهمیت دارد. سرمایه گذاری بیش ازحد بر ظاهر جسمانی که با مشغولیت ذهنی و نوسانات هیجانی همراه است، یکی از دلایل نارضایتی دختران نوجوان از تن انگاره است. مطالعات بیانگر نقش انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی، در تن انگاره فرد است و در بررسی تن انگاره افرادی که خود شفقتی بیشتری دارند، شکاف تحقیقاتی وجود دارد. هدف: این پژوهش باهدف تبیین نقش میانجی گری خودشفقتی در رابطه بین انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی با رضایت از تن انگاره در دختران نوجوان انجام شد. روش: روش مطالعه حاضر توصیفی همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دختر 12 تا 24 سال شهر تهران در سال 1400 بود که 250 نفر با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و با ریزش 50 نفر از گروه نمونه، داده های 200 نفر از آن ها تحلیل شد. ابزارهای جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه های انسجام خانواده (سامانی، 1381)، استرس نوجوان (بیئرن و مازانو، 2002)، کیفیت زندگی (سازمان بهداشت جهانی، 1996)، نگرانی از تصویر بدنی (لیتلتون و همکاران، 2005) و خودشفقتی (نف، 2003) بودند. تحلیل داده ها نیز با روش مدل سازی معادلات ساختاری و AMOS24 انجام شد. یافته ها: یافته های به دست آمده حاکی از آن است که مدل رضایت از تن انگاره بر اساس، انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی با نقش میانجی گری خودشفقتی در دختران نوجوان دارای برازش مناسبی است (0/05 P>). نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده در پژوهش حاضر، به نظر می رسد خودشفقتی در رابطه میان انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی با رضایت از تن انگاره در دختران نوجوان نقش میانجی دارد. نتایج این پژوهش می تواند راهنمای خانواده ها و مشاوران در راستای ارتقاء خود شفقتی، انسجام خانواده، کیفیت زندگی و کاهش استرس در دختران نوجوان و بهبود رضایت از تن انگاره باشد.
اثربخشی توانبخشی شناختی بر عملکرد توجه، بازداری پاسخ و درک کلامی کودکان با اختلال یادگیری ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: بسیاری از کودکان دارای اختلال یادگیری ریاضی با مشکلاتی در عمکرد توجه، بازداری پاسخ و درک کلامی روبرو هستند و توانبخشی شناختی یکی از مداخلات تأثیرگذار بر بهبود یادگیری این کودکان است. اما تاکنون مطالعات کافی در راستای طراحی و توسعه ابزارهای توانبخشی شناختی و بررسی اثربخشی آن ها انجام نگرفته است. هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی توانبخشی شناختی بر عملکرد توجه، بازداری پاسخ و درک کلامی کودکان با اختلال یادگیری ریاضی انجام شد. روش:پژوهش حاضر، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه گواه بود. از جامعه ی آماری دانش آموزان دارای اختلال یادگیری ریاضی مراجعه کننده به مراکز اختلال یادگیری و توانبخشی های شناختی مناطق ۲، ۵، ۱۵ و ۱۸ شهر تهران، ۳۰ نفر گروه نمونه به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) جای دهی شدند. به منظور تشخیص اختلال ریاضی از آزمون تشخیصی کی-مت (کانلی، 1988) استفاده شد. گروه آزمایش ۱۲ جلسه 50 تا 60 دقیقه ای به مدت شش هفته در برنامه مداخله ای با بسته محقق ساخته به نام مروا شرکت کردند. ولی گروه گواه هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. عملکرد کودکان در پیش و پس از ارائه ی مداخله، به وسیله مجموعه ی آزمون وکسلر کودکان (WISC-IV) (وکسلر، 2003) مورد ارزیابی قرار گرفت. داده ها با روش تحلیل کوواریانس در محیط نرم افزار SPSS 22 مورد تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد گروه دریافت کننده برنامه توانبخشی شناختی نسبت به گروه گواه افزایش معناداری در متغیرهای توجه و بازداری پاسخ نشان دادند (0/001 >P) اما بر درک کلامی تأثیر معنی داری نداشت (0/001 <P). نتیجه گیری: با توجه به ارتقاء عملکرد در متغیرهای توجه و بازداری پاسخ در کودکان با اختلال یادگیری ریاضی، می توان استفاده از بسته توانبخشی شناختی مروا را به عنوان یک مداخله ثمربخش به متخصصان این حوزه پیشنهاد کرد.
اثربخشی مداخله مسیر شغلی بر رشد مسیر شغلی کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: مداخلات مسیر شغلی، آماده سازی مسیر شغلی برای کودکان شامل تجهیز آن ها به مهارت ها، تحصیلات و تجربیات لازم برای پیگیری اهداف مسیر شغلی را در بر دارد. شروع زود هنگام این فرآیند ضروری است، زیرا می تواند به کودکان کمک کند علائق و نقاط قوت خود را شناسایی، اهداف را تعیین کرده و در مورد آینده مسیرشغلی خود تصمیم گیری کنند. علی رغم اهمیت مداخله های مسیر شغلی بر رشد مسیر شغلی، در این زمینه در مورد کودکان شکاف پژوهشی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله مسیر شغلی بر رشد مسیر شغلی کودکان انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پسر پایه سوم ابتدایی شهر اصفهان در سال تحصیلی 1401-1402 بود. نمونه آماری نیز شامل 30 نفر بود که به شیوه نمونه گیری خوشه ای - تصادفی انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفری جایگزین شدند. جلسات مداخله بر مبنای سفر در دنیای حرفه و کار (پرادو و همکاران، 2000) در 10 جلسه 120 دقیقه ای برای شرکت کنندگان گروه آزمایش انجام شد ولی برای اعضای گروه گواه، هیچ گونه مداخله ای انجام نشد. برای جمع آوری داده ها از مقیاس رشد مسیر شغلی دوران کودکی (شولیتاس و استد، 2004) و جهت تحلیل داده ها نیر از آزمون تحلیل کواریانس چند متغییره (مانکوا) و نرم افزار SPSS26 استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که مداخله مسیر شغلی بر رشد مسیر شغلی کودکان مؤثر است. تحلیل کوواریانس نمرات اطلاعات، کنجکاوی / اکتشاف، منابع کنترل، چهره های کلیدی، دیدگاه زمانی و برنامه ریزی در گروه های مورد مطالعه نشان داد بین گروه ها تفاوت معنی دار وجود دارد (0/05 >P)، یعنی مداخله مسیر شغلی توانسته است نمرات دانش آموزان گروه آزمایش را در این ابعاد افزایش دهد. همچنین تحلیل کوواریانس نمرات علائق و خود پنداره در گروه های مورد مطالعه نشان داد بین گروه ها تفاوت معنی دار وجود ندارد (0/05 >P)، بدین معنا که مداخله مسیر شغلی نتوانسته است نمرات دانش آموزان گروه آزمایش را در این دو بُعد افزایش دهد. نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر، به نظر می رسد مداخلات مسیر شغلی، با افزایش خودآگاهی، دانش مسیر شغلی و مهارت های تصمیم گیری در کمک به رشد مسیر شغلی کودکان مؤثر بوده است. این مداخلات همچنین کودکان را قادر می سازد تا گزینه های مختلف شغلی را بررسی کنند و درباره مسیرهای شغلی خود آگاهانه تصمیم گیری کنند.
مقایسه اثر درمان پذیرش و تعهد و رفتاردرمانی جدلی بر شکایات روان تنی زنان در دوره کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: به رغم گسترش بکارگیری روش های درمانی همچون رفتاردرمانی جدلی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در موقعیت های بالینی و پژوهشی، مطالعاتی که اثربخشی دقیق این روش ها و هم تأثیری آن ها بر متغیرهای روانشناختی به ویژه در مورد شکایات روان تنی مورد بررسی قرار دهد، اندک است. هدف: هدف اصلی این مطالعه هم سنجی اثر درمان پذیرش و تعهد با رفتاردرمانی جدلی بر شکایات روان تنی زنان در دوره کرونا است. روش: مطالعه حاضر شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و پیگیری یک ماهه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش تمامی زنان 20 -60 ساله بودند که در سال 1399 در دو مرکز ادیبان و خانه بهی اراک پرونده داشتند. در مجموع 45 نفر به روش نمونه گیری هدفمند از طریق غربالگری انتخاب و در سه گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، رفتاردرمانی و کنترل گمارده شدند. گروه های آزمایش، مداخله درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و مداخله رفتاردرمانی جدلی را در 8 جلسه 90 دقیقه ای هفتگی به صورت آنلاین دریافت کردند و گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. شرکت کنندگان قبل، بعد و یک ماه پس از اجرای مداخله درمانی، پرسشنامه شکایات روان تنی تاکاتا و ساکاتا (2004) را تکمیل کردند. همچنین تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مختلط انجام گرفت. یافته ها: یافته ها بیانگر کاهش میانگین نمرات شکایات روان تنی زنان در مرحله پس آزمون و پیگیری در هر دو گروه آزمایش بود و این کاهش نیز معنادار برآورد شد (0/05 P<). بررسی وضعیت شرکت کنندگان در دو گروه آزمایش اختلاف معناداری را نشان نداد (0/05 <P). نتیجه گیری: مطابق با یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و رفتار درمانی جدلی با استفاده از تکنیک های مختلف بر کاهش شکایات روان تنی زنان اثرگذار است. بنابراین، آگاهی و بکارگیری از این راهبردها می تواند در کاهش شکایات روان تنی زنان در دوران کرونا مؤثر واقع گردد.
مقایسه اثربخشی درمان واقعیت درمانی و معنادرمانی بر بخشش و اعتماد زناشویی زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی متقاضی طلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: مرور نظام مند پژوهش ها نشان می دهد که بی وفایی و خیانت زناشویی بیشترین آسیب را به رابطه ی همسران وارد می کند و حتی می تواند رابطه را نابود کند. از این رو پژوهش در این زمینه حائز اهمیت است. هدف: هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان واقعیت درمانی و معنادرمانی بر بخشش و اعتماد زناشویی زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی متقاضی طلاق بود. روش: پژوهش به شیوه شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. از جامعه زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی متقاضی طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره خانواده شهر بابل با استفاده از نمونه گیری در دسترس تعداد 48 نفر (16 زن در گروه واقعیت درمانی، 16 زن در گروه معنادرمانی و 16 زن گروه کنترل) انتخاب و به صورت تصادفی جایگزین شدند. جلسات مداخلهای در گروههای آزمایش توسط پژوهشگر اجرا شد. هر سه گروه پرسشنامه های بخشش زناشویی پولارد و همکاران (1998) و اعتماد زناشویی رمپل و هولمز (1986) را در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری تکمیل کردند. پس از جمع آوری اطلاعات داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر چندمتغیری به کمک نرم افزار SPSSV22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد بین گروه ها در هر دو متغیر بخشش زناشویی و اعتماد زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد (3/955 =F و 0/001=P). به عبارتی نتایج نشان داد هر دو مداخله واقعیت درمانی و معنادرمانی در متغیرهای پژوهش اثربخش بودند اما بین دو مداخله واقعیت درمانی و معنادرمانی در هیچکدام از متغیرها تفاوت معنی داری مشاهده نشد (05/0 <P). نتیجه گیری: در نهایت نتایج این مطالعه نشان داد هر دو مداخله واقعیت درمانی و معنی درمانی در ارتقای بخشش زناشویی و اعتماد زناشویی اثربخش است. لذا آگاهی زوج درمانگران، مشاوران، روانشناسان و سایر متخصصان از این متغیرها می تواند در کاهش خیانت زناشویی و طلاق زنان کمک کننده باشد.
بررسی اقتدارگرایی مددجویان زندان مرکزی شیراز بر اساس سن، جنسیت و وضعیت خانوادگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: یکی از گرایشهای قوی در انسان، «اقتدارگرایی» یا «قدرت طلبی» است که شامل افرادی می شود که در روابط اجتماعیشان می خواهند بر دیگران اعمال سلطه کنند؛ میخواهند در رأس هرم قدرت خانواده باشند و وقتی در سطحی کلانتر قرار میگیرند نیز، در پی اعمال سلطه بر زیردستان خود هستند. موقعیت و ﻋﻮاﻣل مختلفی در ایﺠﺎد و ﺗﻘﻮیﺖ اﻗﺘﺪارﮔﺮایی ﻣﺆﺛﺮﻧﺪ. یکی از مکانهایی که چنین رفتارهایی در آن به وفور دیده می شود، زندان است. هدف: هدف از پژوهش حاضر، پیش بینی میزان اقتدارگرایی مددجویان زندان مرکزی شیراز براساس سن، جنسیت و وضعیت خانوادگی بود. روش: پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی از نوع همبستگی بود. بدین منظور، از میان زندانیان مرکزی شهر شیراز، 374 نفر به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های اقتدارگرایی در خانواده اسکینر و همکاران (2005) و شیوه فرزندپروری اسکینر و همکاران (2005) استفاده شد. سپس دادهها با استفاده از آزمون t تک متغیره، ضریب همیستگی و تحلیل واریانس یک راهه با بهره گیری از نرم افزار SPSS22 تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: یافته های به دستآمده نشان داد، میانگین نمرات متغیر اقتدارگرایی مددجویان 3/57 بوده که از نقطه برش 3 (میانگین مقیاس) بیشتر است و در سطح 0/01 >P معنی دار است؛ و حاکی از سطح بالای اقتدارگرایی مددجویان است. بین سن با رفتار اقتدارگرایی مددجویان زندان مرکزی شیراز رابطه منفی و معناداری در سطح 0/01 >p وجود داشت. همچنین می توان گفت مردان با میانگین مقیاس اقتدارگرایی 3/136 نسبت به زنان، رفتار اقتدارگرایانه بیشتری دارند و در نهایت بین اقتدارگرایی مددجویان با وضعیت خانوادگی آنها (فرزند طلاق، متارکه و گروه عادی) تفاوت معنی داری وجود دارد و حاکی از بالا بودن رفتار اقتدارگرایانه در فرزندان خانواده طلاق در سطح 0/001>p بود. نتیجه گیری: به نظر میرسد عامل زندان، سن، جنسیت و وضعیت خانواده در میزان اقتدارگرایی نقش مؤثری دارد. با این اوصاف توجه به چنین عواملی در میزان اقتدارگرایی میتواند در نمونههای بیشتر و فرهنگهای متفاوت برای مدیریت رفتاراقتدارگرایی مورد توجه پژوهش گران قرار گیرد.
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بر بخشش در زنان بعد از خیانت همسر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: شواهد پژوهشی حاکی از آن است که خیانت زناشویی می تواند عواقب جبران ناپذیری برای زوج ها در پی داشته باشد، با این وجود نقش بخشش به عنوان یک متغیر کلیدی می تواند تا حدودی این امر را خنثی کند. ازاین رو پرداختن به درمان های مؤثر در بخشش زنان بعد از خیانت همسر مورد غفلت قرار گرفته است. هدف: هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی بر بخشش در زنان آسیب دیده از خیانت همسر بود. روش: پژوهش حاضر کاربردی و از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری دو ماهه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان آسیب دیده از خیانت همسر بودند که در سال 1400-1401 در شهر تهران زندگی می کردند و به مراکز مشاوره مراجعه کردند. نمونه پژوهش شامل 60 خانم خیانت دیده بوده که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه های آزمایشی و کنترل گمارده شدند. همه آن ها پرسشنامه بخشش هارتلند را در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دوماهه تکمیل کردند و گروه های آزمایش مداخلات طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را دریافت کردند. پس از جمع آوری اطلاعات، داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس آمیخته به کمک نرم افزار SPSSV19 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد در متغیر بخشش و همه مؤلفه های آن بین گروه های طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد با گروه کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد (0/05 >P) و مداخلات درمانی باعث ارتقای بخشش شدند. این در حالی بود که بین دو گروه طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد تفاوت معنی داری مشاهده نشد (0/05<P). نتیجه گیری: بنابراین می توان گفت روش های طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بخشش در زنان بعد از خیانت همسر اثربخش بودند و ازاین رو آگاهی متخصصان حوزه های روانشناسی، مشاوره و سلامت از این درمان ها جهت ارتقای بخشش زنان خیانت دیده کمک کننده است.