مقالات
حوزه های تخصصی:
زمینه: تحقیقات نشان داده است که هنر موسیقی به عنوان یک زبان، مناطق خاص خود را در مغز دارد و احساس، عاطفه و ادراک انسان را بدون تکلم منتقل می کند، ولی همچنان درک آن نیازمند آموزش است تا بتواند موجب بهره مندی از توانایی های فکری - اجتماعی گردد. همچنین پژوهش های بسیاری موسیقی را به عنوان ابزاری قدرتمند برای تقویت و توسعه خلاقیت با سهل ترین و لذت بخش ترین روش اجرا و کمترین عوارض معرفی می کنند. بنابراین مسأله پژوهش این است که براساس پیشینه تحقیقات تا چه اندازه آموزش موسیقی سبب بروز خلاقیت ویا مؤلفه های وابسته به آن می گردد. هدف: هدف از این مقاله مرور پیشینه پژهش های مرتبط علل و عوامل اثربخشی آموزش موسیقی به منظور ایجاد و توسعه خلاقیت است. روش: با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، منطبق بر اصل پریزما از میان 45 مقاله مرتبط با موضوع خلاقیت و موسیقی، 23 فاکتور مهم به عنوان میانجی های میان خلاقیت و موسیقی شناسایی و نهایتاً معرفی و تحلیل شده است. تا تأثیرپذیری مستقیم از فرآیند آموزش موسیقی ، بسترها و زمینه های لازم برای توسعه خلاقیت شناسایی شود. یافته ها: رشد تفکر، رشد مغزی، بهبود روحیه و استرس، سازگاری و تأثیرپذیری، تخیل و رؤیا سازی، رشد فردی و اجتماعی، اعتماد به خود، واج شناسی، وفاق و همدلی، هوش، تقویت قوای شنیداری، مسئولیت پذیری، تقویت حافظه، پشتکار، رشد ذهنی، بداهه پردازی، حافظه کلامی، به خاطرسپاری کلمات، درک و شناخت مفهوم زبان، ایجاد تمرکز، تقویت احساسات و عواطف رمانتیک، سهولت در خواندن و نوشتن و شمارش و رابطه برای یادگیری، مهارت های حرکتی، شکیبایی و تعامل عواملی هستند که میتوانند تحت تأثیر آموزش موسیقی ارتقا یافته، بسترها و زمینه های بروز، توسعه و بسط خلاقیت افراد را فراهم آورند. نتیجه گیری: از طریق آموزش موسیقی می توان متغیرهای 23 گانه معرفی شده را در آموزش پذیران ارتقاء داد و در نتیجه ی رشد این مؤلفه ها خلاقیت آن ها بسط، توسعه و بروز می یابد.
شناسایی نیازهای آموزشی پیش از ازدواج مجدد: یک مطالعه گراندد تئوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: ازدواج مجدد با اینکه فرصت دوباره ای برای تجربه زندگی مشترک است؛ ولی پیشینه های نظری و تجربی انجام شده در این زمینه بیانگر این واقعیت است که این گروه تنش های زیادی را تجربه می کنند و همچنین میزان طلاق در بین آن ها در سطح بالایی قرار دارد. با این حال چالش های ادراکی و نیازهای آموزشی این گروه بطور جامع تاکنون در پژوهش خاصی مورد شناسایی قرار نگرفته است و در این زمینه خلاء پژوهشی وجود دارد هدف: هدف پژوهش حاضر شناسایی نیازهای آموزشی پیش از ازدواج مجدد بودروش: روش پژوهش حاضر کیفی و از نوع گراندد تئوری بود. پژوهشگر از میان زنان و مردان، 16 نفر و از میان متخصصین، 12 نفر را برای مشارکت در پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب کرد. مصاحبه ها ضبط و با استفاده از روشِ تحلیل اشتراوس و کوربن (1998) تحلیل شدیافته ها: واکاوی بیانات مصاحبه شوندگان منجر به طراحی مدل آمادگی برای ازدواج مجدد، با یک مقوله هسته ای (انتخابی واقع بینانه و ورودی ایمن به رابطه پرچالش)، چهار عامل علی (روشن سازی ملاک های ازدواج مجدد، واکاوی آمادگی های فرد، شناخت با غایت تناسب سنجی و همچنین وارسی احتمال وجود چرایی های ناسالم جهت ازدواج مجدد)، سه عامل زمینه ساز (آگاهی نسبت به نقش مانع زایی خانواده، بینش دهی نسبت به چالش های زوجی و چالش های والدگری)؛ چهار عامل مداخله ای (تسهیل رهایی فرد از رابطه قبلی، تقویت توانمندی های درون فردی، تقویت مهارت های زوجی و آموزش ضرورت های ارتباطی در تعامل با فرزندان)، چهار کنش (حل مشارکتی چالش های مرتبط با فرزندان، پذیرش چالش های زوجی و مشارکت در رسیدگی به آن ها، ترسیم روابط والد _ فرزندی مبتنی بر مهرورزی و ترسیم رابطه زناشویی مبتنی بر عشق) و یک پیامد (زندگی زناشویی مجدد با کیفیت) شد. نتیجه گیری: نتایج حاصل از پژوهش، زمینه را برای طراحی برنامه های آموزشی پیش از ازدواج مجدد فراهم کرد. برنامه هایی که اجرایی شدن آن، احتمال داشتن پیوند مجدد توام با کیفیت را افزایش می دهد.
کاربرد رویکرد سؤال پاسخ ترستونی در مقیاس های گزینه بایست: ساختار عاملی پرسشنامه سبک های یادگیری کلب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: ویژگی های روان سنجی و ساختار عاملی ابزارهای گزینه بایست مباحث بسیاری را بین محققان ایجاد کرده است. بخش زیادی از این مباحث، مربوط به سطحی بودن نتایج به دست آمده از ساختار درونی آن ها، به دلیل ماهیت ایپسیتوی داده های مقیاس گزینه بایست می باشد. هدف: هدف از این مطالعه، استفاده از رویکرد سؤال پاسخ ترستونی (T-IRT) در نمره گذاری و بررسی ساختار عاملی مقیاس های گزینه بایست بود. روش: جامعه آماری این مطالعه دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی تهران بودند. از مدل T-IRT در نمره گذاری و تحلیل داده های حاصل از پرسشنامه سبک های یادگیری کلب (LSI) که یک نسخه گزینه بایست می باشد، استفاده شد. یافته ها: نتایج مدل T-IRT در بررسی ساختار عاملی پرسشنامه سبک های یادگیری، نشان داد که مدل چهار عاملی با داده ها برازش مناسبی داشت و همچنین، اگرچه ساختار همبستگی بین عوامل در مدل دو عاملی دو قطبی متعامد، مطابق با ساختار پیشنهادی کلب بود؛ اما این مدل برازش مناسبی با داده ها نداشت. نتایج مدل رگرسیون لجستیک چندجمله ای (MLR) در بررسی رابطه سبک های یادگیری با جنسیت و رشته تحصیلی دانشجویان نشان داد که متغیر جنسیت سهمی در پیش بینی سبک های یادگیری ندارد (خی دو: 4/87، 0/05 P>)، ولی مدل مربوط به رشته تحصیلی معنادار بود (خی دو: 305/26، 0/001 P<). همچنین نتایج ضرایب بتا و معناداری مدل نشان داد که دانشجویان رشته های روانشناسی (بتا: 1/69-، سطح معناداری: 0/01) و حقوق (بتا: 1/48، سطح معناداری: 0/01) بیشتر دارای سبک یادگیری واگرا و جذب کننده می باشند. نتیجه گیری: این یافته ها نشان داد رویکرد T-IRT در حل مشکلات موجود در نمره گذاری و تحلیل مقیاس های FC به خوبی عمل می کند و این می تواند موجب گسترش استفاده از این مقیاس ها شود. همچنین نتایج بررسی سبک های یادگیری بیانگر این است که در تدریس و آموزش به سبک های یادگیری دانشجویان توجه بیشتری شود و از روش های آموزشی متناسب با سبک های یادگیری آنان استفاده گردد.
بررسی مدل معادلات ساختاری پریشانی روانشناختی با کیفیت زندگی سوء هاضمه کارکردی: با نقش میانجی گر خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تحقیقات نشان داده است پریشانی روانشناختی عامل خطر مهمی در بیماری زایی سوء هاضمه کارکردی است که در ارتباط با فرآیند های روانشناختی حوزه درد و محرک های احشایی کیفیت زندگی بیماران را شدیداً تحت تأثیر قرار می دهد. با این وجود پژوهش راجع به تدوین مدل ساختاری برای پیش بینی کیفیت زندگی بر اساس پریشانی روانشناختی با میانجی گری خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد مغفول مانده است. هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی مدل معادلات ساختاری پریشانی روانشناختی با کیفیت زندگی با نقش میانجی خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد بود. روش: روش پژوهش همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری است. جامعه آماری را کلیه افراد مبتلا به سوء هاضمه کارکردی مراجعه کننده به کلینیک های گوارشی شهر اصفهان تشکیل می دادند. نمونه آماری 363 نفر بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های شاخص سوء هاضمه نپین (تالی و همکاران، 1999)، افسردگی، اضطراب و تنیدگی (صاحبی و همکاران، 1384)، خودکارآمد پنداری درد مزمن (بشارت، 1387)، تصاویر ذهنی درد مزمن (کچویی و همکاران، 1394)، شاخص حساسیت احشایی (پور توکلی و همکاران، 1397) و فاجعه آفرینی درد (سجادیان و همکاران، 1391) استفاده شد. داده ها با روش مدل سازی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار smart-PLS تحلیل شد. یافته ها: بر اساس نتایج بدست آمده مدل پژوهش حاضر از برازش کلی قوی و قابل قبولی برخوردار است (0/857 =GOF). ساختار کلی روابط مورد آزمون از طریق داده های بدست آمده تأیید گشت (0/907 =NFI و 0/056 =SRMR). تمامی ضرایب غیر مستقیم در مدل معنادار است (0/05 P<؛ 1/96 <t). همچنین همه ضرایب مستقیم به جزء تأثیر مستقیم حساسیت احشایی و خودکارآمد پنداری درد بر کیفیت زندگی معنادار است (0/05 P<؛ 1/96 <t). نتیجه گیری: کیفیت زندگی به طور مستقیم و غیر مستقیم از طریق متغیرهای خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد با پریشانی روانشناختی مرتبط است. یافته های حاصل از این مدل به درک کامل تری از نحوه تأثیر پریشانی روانشناختی بر کیفیت زندگی مبتلایان به سوء هاضمه کارکردی کمک می کند و در نظر گرفتن این روابط در سبب شناسی و درمان افراد مبتلا به این بیماری می تواند مفید واقع شود.
بررسی اثربخشی درمان شمارش پیش رونده بر نشانه های هیجانی بیماران جراحی بای پس عروق کرونر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تحقیقات نشان می دهد بیماری های قلب و عروق علت اصلی مرگ و میر در ایران است و بیماران پس از جراحی با مشکلات روانشناختی مانند افسردگی، اضطراب و تنیدگی مواجه می شوند. روش شمارش پیش رونده به عنوان یک مواجهه ذهنی و حساسیت زدایی از خاطرات آسیب زا منجر به کاهش اضطراب و تقویت حس تسلط بر خاطرات غیرمنتظره کارآمد بوده، اما در زمینه کاربرد این روش در جامعه مورد تحقیق شکاف تحقیقاتی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان شمارش پیش رونده بر نشانه های هیجانی (افسردگی، اضطراب و تنیدگی) در بیماران CABG انجام شد. روش: در این پژوهش طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری این مطالعه بیمارانی بودند که ۴ الی ۶ هفته بعد از CABG به کلینیک بازتوانی مرکز قلب تهران ارجاع شده بودند. از بین این افراد، ۲۴ نفر به روش در دسترس انتخاب شدند. این افراد پس از کسب رضایت، به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و گواه قرار گرفتند. سنجش ها با استفاده از DASS-21 (سامانی و جوکار، 1386) و IES-R (پناغی، حکیم شوشتری و عطاری مقدم، 1385) در سه مقطع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری در هر دو گروه انجام گرفت. یافته ها: نتایج تحلیل آماری نشان داد که روش درمان شمارش پیش رونده در کاهش معنادار میزان اضطراب و تنیدگی در زمان پیگیری در گروه مداخله مؤثر بوده است (0/05 =α). این روش تفاوت معناداری بین دو گروه در میزان افسردگی در زمان پس آزمون و پیگیری ایجاد نکرده است و میزان افسردگی در دوره پیگیری به میزان زیادی توسط این مقادیر در مقطع پیش آزمون تعیین می شود (0/05 =α). نتیجه گیری: مداخله شمارش پیش رونده مبتنی بر آگاهی از ضربه احتمالا تحت تأثیر فهم اثرات آسیب بر زندگی فرد در راستای بهبود اثرات آسیب بر زندگی و کاهش احتمال مجدداً در معرض آسیب قرار گرفتن تأثیر دارد، انجام مطالعات با نمونه های بیشتر توصیه می گردد
بررسی حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی بر اساس نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا و پایین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: دیدگاه های اخیر عصب شناختی مطرح می کنند که حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی به عنوان دو هسته اساسی کارکردهای اجرایی، تحت تأثیر نگرانی و عدم تحمل ابهام قرار می گیرند. با توجه به این که در تحقیقات انجام گرفته نقش کارکردهای شناختی در فهم و درمان اختلالات هیجانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است، به نظر می رسد شکاف تحقیقاتی عمده ای برای تمرکز روی این جنبه های نوین وجود دارد. هدف: هدف این مطالعه مقایسه حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی در افراد با نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا و پایین بود. روش: روش پژوهش حاضر، علّی – مقایسه ای بود که در آن نمونه ای به حجم 500 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و با استفاده از پرسشنامه مقیاس عدم تحمل ابهام (IUS) (فرستون و همکاران، 1994) و پرسشنامه نگرانی پنسیلوانیا (PSWQ) (میر و همکاران، 1990)، این نمونه 500 نفری مورد غربالگری قرار گرفته و 50 نفر به صورت هدفمند به عنوان افراد دارای نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا و نیز 50 نفر به عنوان گروه دارای نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی پایین در پژوهش شرکت داده شد و درنهایت هر دو گروه آزمون رایانه ای استروپ (ریدلی، 1935) و حافظه کاری ان بک (کرچنر، 1958) را تکمیل کردند. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چندمتغیری، تفاوت معناداری را بین حافظه کاری با آماره 417/49 F= و انعطاف پذیری شناختی با آماره 30/27 F= در بین دو گروه در سطح معناداری 0/0001 P= نشان داد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی در افراد با نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا نسبت به افراد با نگرانی و عدم تحمل پایین دچار افت معناداری شده است. بنابراین توجه به این تفاوت می تواند در روند درمانی این افراد مؤثر باشد.
اثربخشی آموزش صلح بر افزایش خودکارآمدی و تاب آوری در دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: خودکارآمدی و تاب آوری از جمله مهمترین مفاهیم مرتبط با سرمایه روانشناختی بوده و باتوجه به ماهیت چند بعدی آموزش صلح، بررسی تأثیر آن بر افزایش خودکارآمدی و تاب آوری در دانش آموزان مسأله اصلی پژوهش حاضر است. هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش صلح بر خودکارآمدی و تاب آوری دانش آموزان دوره متوسطه اول انجام شد. روش: پژوهش حاضر به روش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و در نظر گرفتن سه گروه آزمایش، کنترل با پیگیری دو ماهه انجام شده است. جامعه آماری پژوهش را دانش آموزان دوره اول متوسطه منطقه 3 شهر تهران، تشکیل داده اند. 60 نفر نمونه (30 نفر گروه آزمایش و 30 نفر گروه گواه) با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شده اند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه سرمایه های روانشناختی بوده که برای آزمودن دو گویه خودکارآمدی و تاب آوری از آن استفاده شده است. پس از اجرای پیش آزمون، گروه آزمایش طی 8 جلسه 120 دقیقه ای در 8 هفته مداوم، تحت آموزش صلح قرار گرفته و گروه کنترل، نیز هیچ گونه آموزشی در این زمینه دریافت نکردند. در پایان دوره از گروه آزمایش، پس آزمون و بعد از گذشت دو ماه، آزمون پیگیری به عمل آمد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس مختلط در نرم افزار SPSS-22 استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که اثر آموزش صلح بر مؤلفه های خودکارآمدی و تاب آوری، در سطح 0/01 معنادار است. همچنین آموزش صلح در مقایسه با گروه کنترل منجر به افزایش میانگین نمرات مؤلفه های خودکارآمدی و تاب آوری در مراحل پس آزمون و پیگیری شده است. نتیجه گیری: باتوجه به تأثیر معنادار آموزش صلح بر افزایش خودکارآمدی و تاب آوری دانش آموزان، می توان از این روش در موفقیت تحصیلی آن ها استفاده نمود.
سبک دلبستگی و اعتیاد به تلفن همراه هوشمند: نقش واسطه ای حرمت خود و حساسیت به طرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: با وجود اینکه نقش سبک دلبستگی، حرمت خود پایین، و حساسیت به طرد بالا در اعتیاد به تلفن همراه هوشمند تأیید شده است اما هنوز ابهامات فراوانی در نحوه تأثیر این عوامل بر اعتیاد به تلفن همراه هوشمند وجود دارد؛ حتی در برخی از موارد، نتایج پژوهشی در تناقض با یکدیگر هستند، شاید به این علت که غالباً این موارد مسستقل از هم بررسی شده اند. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای حرمت خود و حساسیت به طرد در رابطه بین سبک های دلبستگی و اعتیاد به تلفن همراه هوشمند صورت گرفت. روش: به منظور بررسی رابطه غیر مستقیم سبک دلبستگی و تلفن همراه هوشمند از طریق حرمت خود و حساسیت به طرد، از روش معادلات ساختاری استفاده شد. کاربران 20 تا 34 ساله ای که از تلفن همراه هوشمند استفاده می کردند جامعه آماری پژوهش را تشکیل می دادند. در این پژوهش 452 شرکت کننده 20 تا 34 ساله (1/49 درصد زنان و 50/9 درصد مردان) به صورت داوطلبانه، پرسشنامه های سبک دلبستگی بشارت (2011)، اعتیاد به تلفن همراه سواری (1393)، حرمت خود روزنبرگ (1965) و حساسیت به طرد نسخه بزرگسال برنسون و همکاران (2009) را تکمیل کردند. یافته ها: نتایج تحلیل مسیر با استفاده از آزمون بوت استراپ نشان داد متغیرهای حرمت خود و حساسیت به طرد در رابطه بین سبک های دلبستگی ایمن و اجتنابی با اعتیاد به تلفن همراه هوشمند نقش واسطه ای جزئی داشته و در رابطه سبک دلبستگی مضطرب با اعتیاد به تلفن همراه هوشمند نقش واسطه ای کامل را ایفا می کنند. همچنین جنسیت بر مسیر مستقیم سبک دلبستگی اجتنابی و اعتیاد به تلفن همراه هوشمند و مسیر غیرمستقیم سبک دلبستگی مضطرب و اعتیاد به تلفن همراه هوشمند، نقش تعدیل گری دارد. نتیجه گیری: یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که در راستای حل معضل اعتیاد به تلفن همراه هوشمند به ویژه در مورد زنان، توجه به مؤلفه های حرمت خود و حساسیت به طرد می تواند راه گشا باشد.
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) و درمان متمرکز بر شفقت (CFT) بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به ویتیلیگو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: تحقیقات نشان می دهد عوارض جسمانی و روانی بیماری های آشکار پوستی نظیر ویتیلیگو، کیفیت زندگی بیماران را تحت تأثیر قرار می دهد. باوجودی که در پیشینه، درمان متمرکز بر شفقت به تنظیم هیجانی مثبت، کاهش احساسات منفی و سرزنش خود منجر می شود و همچنین درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر ذهن آگاهی، پذیرش احساس و حفظ آرامش فرد هنگام مواجهه با واقعیت بیماری منجر می شود، اما در زمینه تأثیر این درمان ها بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به ویتیلیگو شکاف تحقیقاتی وجوددارد. هدف: پژوهش حاضر به منظور مقایسه تأثیر مشاوره گروهی با رویکرد شفقت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش وتعهد بر کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به ویتیلیگو انجام گرفت. روش: روش پژوهش از نوع شبه آزمایشی، همراه با پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری و گروه گواه بود. جامعه پژوهش حاضر را کلیه بیماران مبتلا به ویتیلیگو مراجعه کننده به بیمارستان رازی تهران در سال 1399 تشکیل دادند، که از بین آنان 45 نفر به شیوه هدفمند پس از کنترل ملاک های ورود و خروج، انتخاب و به صورت تصادفی در 3 گروه 15 نفری (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه ) جایگزین شدند. ابزار سنجش عبارت بود از پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (1993) برای گروه اول درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اساس دیدگاه هایس و همکاران (2016) و برای گروه دوم درمان متمرکز بر شفقت گیلبرت (2009، 2014) در 8 جلسه 120 دقیقه ای اجرا شد و برای گروه گواه هیچ درمانی ارائه نشد. به منظور بررسی فرضیه های پژوهش از روش های آمار توصیفی و تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار spss20 استفاده شد. یافته ها: نشان داد هر سه گروه در مرحله پیش آزمون تفاوت معناداری با هم نداشتند جز اینکه سلامت جسمانی گروه گواه از گروه شفقت بیشتر بود. همچنین تفاوت گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و گروه درمان متمرکز بر شفقت با گروه گواه در کیفیت زندگی و تمامی مؤلفه هایش در مراحل پس آزمون و پیگیری معنادار بود (0/01 > p) به جز یک مورد که در مؤلفه محیط زندگی که تفاوت گروه شفقت در مقایسه با گروه گواه در پس آزمون معنادار نبود. در سلامت جسمانی و روابط اجتماعی تفاوت دو گروه آزمایشی پذیرش وتعهد و شفقت در مراحل پس آزمون و پیگیری معنادار نبود (0/01 < p). در سلامت روانی، محیط زندگی و کیفیت کلی زندگی نیز در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معنادار دو گروه آزمایشی نشان داد درمان مبتنی بر پذیرش وتعهد تأثیر بیشتری دارد . به جز کیفیت زندگی کلی که در پس آزمون میان دو گروه آزمایشی تفاوت معنادار وجود نداشت. نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده این نتیجه حاصل می گردد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از طریق پذیرش احساسات و جلوگیری از اجتناب تجربه ای و شکل دهی به عمل متعهدانه و عادات سالم و همچنین درمان متمرکز بر شفقت از طریق تغییر تفاسیر ذهنی توأم با سرزنش و انتقاد و افزایش رفتار مبتنی بر مهربانی با خود و دیگران به بهبود کیفیت زندگی بیماران کمک کرده اند.
تدوین مدل علّی سازگاری تحصیلی بر اساس خودتنظیم گری هیجانی و جهت گیری تسلط مدار گرایشی و نقش میانجی گری شکفتگی تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: سازگاری تحصیلی به توانایی سازگاری با اطلاعات، تجربیات و محیط آموزشی جدید اشاره دارد. از جمله ویژگی های مهمی که می تواند بر س ازگاری تحصیلی تأثیرگذار باشد، توانایی خودتنظیم گری هیجانی و جهت گیری تسلط مدار گرایشی با نقش میانجی شکفتگی تحصیلی در دانش آموزان است. با این حال، تاکنون هیچ پژوهش یکپارچه نگری روابط این متغیرها را در قالب یک مدل جامع نگر مورد بررسی قرار نداده است. هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر تدوین مدل علّی سازگاری تحصیلی بر اساس خودتنظیم گری هیجانی و جهت گیری تسلط مدار گرایشی و نقش میانجی گری شکفتگی تحصیلی در دانش آموزان بود. روش: در این مطالعه توصیفی - همبستگی، جامعه آماری را کلیه دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهر مهاباد در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای تعداد 384 نفر انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه اهداف پیشرفت (AGQ-R) الیوت و مورایاما (2008)، پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی مارس (1998)، مقیاس شکفتگی تحصیلی دینر و بیسواس (2008) و پرسشنامه استاندارد سازگاری تحصیلی بیکر و سریاک (1984) است. ارزیابی مدل پیشنهادی با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام گرفت. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد متغیرهای خودتنظیم گری هیجانی (0/001 P=)، جهت گیری تسلط مدارگرایشی (0/004 P=) و شکفتگی تحصیلی (0/001 P=) بصورت مستقیم سازگاری تحصیلی را پیش بینی نمودند. همچنین خودتنظیم گری هیجانی (0/001 P=) و جهت گیری تسلط مدار گرایشی (0/001P=) با شکفتگی تحصیلی رابطه مستقیم دارد. خودتنظیم گری هیجانی و جهت گیری تسلط مدار گرایشی با واسطه گری شکفتگی تحصیلی بر سازگاری تحصیلی رابطه غیرمستقیم دارد (0/001P=). نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش، شکفتگی تحصیلی (به معنای میل به پیشترفت و بهتر شدن) در ارتباط بین خودتنظیم گری هیجانی، جهت گیری تسلط مدار و سازگاری تحصیلی نقش واسطه ای معنادار ایفا می کند.
ارزیابی مدل معادلات ساختاری تبیین اضطراب تحصیلی دانش آموزان دختر بر اساس نظریه ذهن با نقش واسطه ای سازگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: مرور نظام مند پژوهش ها حاکی از این است که در تبیین اضطراب تحصیلی نوجوانان متغیرهای مختلفی تأثیر می گذارد، اما نقش نظریه ذهن و سازگاری به عنوان یک مدل یکپارچه مغفول مانده است. هدف: هدف از پژوهش حاضر، ارزیابی مدل معادلات ساختاری تبیین اضطراب تحصیلی نوجوانان دختر بر اساس نظریه ذهن با نقش واسطه ای سازگاری بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی نوجوانان دختر پایه نهم مدارس دولتی متوسطه اول شهر قائم شهر در سال تحصیلی 1399-1398 تشکیل می دادند. در این پژوهش برای تعیین حجم نمونه تعداد 300 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای دو مرحله ای انتخاب شد. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه سازگاری دانش آموزان سینها و سینگ (1993)، پرسشنامه اضطراب پیشرفت تحصیلی آلبرت و هابر (1960) و ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ نظریه ذهن استیرمن (1994) استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از معادلات ساختاری با نرم افزارهای SPSSV18 و AMOSV23 استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد متغیرهای نظریه ذهن و سازگاری بر اضطراب تحصیلی اثر مستقیم و معنی داری دارند (0/01 >P). همچنین اثر غیرمستقیم نظریه ذهن با اضطراب تحصیلی از طریق میانجی گری سازگاری مورد تأیید واقع شد. به طور کلی مدل پژوهش تأیید شد و متغیرهای پژوهش توان پیش بینی 67 درصدی از متغیر اضطراب تحصیلی را داشتند. نتیجه گیری: بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش، متغیر نظریه ذهن به واسطه سازگاری بر اضطراب تحصیلی نوجوانان دختر اثر غیر مستقیم داشته و ازاین رو آگاهی معلمان، مدیران، والدین، دانش آموزان و سایر متخصصان حوزه تعلیم و تربیت از این متغیرها می تواند در جهت کاهش اضطراب تحصیلی نوجوانان دختر کمک کننده باشد.
مقایسه اثربخشی زوج درمانگری روان بنه محور و رویکرد شناختی مک کی بر مهارگری عواطف و سبک های حل تعارض در زوجین متعارض(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه: آمارهای موجود نشان می دهند که زوج درمانگری شناختی و روان بنه درمانگری بر مهارگری عواطف و سبک های حل تعارض در زوجین دارای تعارض زناشویی تأثیر داشته اند. وجود پژوهش های متعدد انجام شده در خصوص اثربخشی زوج درمانگری شناختی مک کی و روان بنه درمانگری بر کاهش تعارضات زناشویی، تفاوت های فوق منجر شد تا پژوهش حاضر به مقایسه اثربخشی این دو رویکرد درمانی بپردازد. هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی زوج درمانگری شناختی مک کی و روان بنه درمانگری بر مهارگری عواطف و سبک های حل تعارض در زوجین دارای تعارض زناشویی شهر قم، انجام شد. روش: طرح این پژوهش شبه آزمایشی و از نوع پیش آزمون - پس آزمون - پیگیری با گروه گواه می باشد. جامعه آماری در این پژوهش، کلیه زوجین دارای تعارض زناشویی بودند که جهت حل مشکلاتشان به کلینک روانشناختی قم در سال 1399 بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده تعداد 45 نفر از این زنان در سه گروه طرحواره درمانی (15 نفر)، درمان پذیرش و تعهد (15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) جایابی شدند. گروه های آزمایش روان بنه درمانگری یانگ (10 جلسه 90 دقیقه ای)، رویکرد شناختی مک کی (10 جلسه 90 دقیقه ای) قرار گرفتند. گروه گواه در طی این مدت هیچ گونه مداخله ای از روان بنه درمانگری و رویکرد شناختی مک کی دریافت نکرد و در لیست انتظار باقی ماند. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه های مقیاس مهارگری عواطف (ACS) توسط ویلیامز (1997)، کمپل و آهرانز (1997) و سبک های حل تعارض رحیم (1983) استفاده شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 24 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بن فرونی) انجام پذیرفت. یافته ها: نتایج حاکی از آن بود که زوج درمانگری شناختی مک کی و روان بنه درمانگری بر بهبود مهارگری عواطف و سبک های حل تعارض در زوجین دارای تعارض زناشویی شهر قم مؤثر بوده و باعث کاهش تعارضات شده است. اثر کلی معنادار شد و در ادامه نتایج جزیی تر و آزمون تعقیبی نشان داد که بین گروه های آزمایش تفاوتی وجود ندارد و تفاوت های هر کدام از گروه های آزمایش با گروه کنترل بوده که معناداری F کلی را باعث شده است. اثربخشی این دو درمان در این سطح معنی دار بوده و در ادامه با بررسی دقیق تر داده ها بر اساس آزمون تعقیبی بن فرونی، مشخص شد که معنی داری بین گروه های آزمایش با گروه کنترل وجود داشته ولی بین دو گروه آزمایش تفاوت ها معنی دار نبوده است. اثراصلی مرحله (0/000 p<و 473/90 =F) اثر متقابل گروه با مرحله (001/> P و 130/84= F) معنی دار شد. اثر متقابل متغیر با گروه و با مرحله (0/001>P و 10/82 =F) و بین گروه ها (008/>P و 5/91 =F) معنی دار شد. (در پس آزمون و پیگیری). نتیجه گیری: توجه به زوج درمانگری روان بنه محور و رویکرد شناختی مک کی برای بهبود مهارگری عواطف و سبک های حل تعارض در زوجین از اهمیت ویژه ای برخوردار است و بین اثربخشی این دو رویکرد تفاوتی مشاهده نشد و با توجه به یافته های پژوهش و اثربخشی یکسان هر دو رویکرد، استفاده از هر دو درمان به کلینیک های مشاوره، متخصصین حوزه های خانواده و زوج درمانگرها، به منظور کمک به زوجین برای حل تعارضات و جهت پیشگیری از طلاق های تکانشی پیشنهاد می شود.