۱.
با بنیانگذاری نوین فلسفه و علم، مفهوم روش جایگاهی محوری در اندیشه عصر جدید پیدا کرد. آغازگران فلسفه و علم جدید برآن بودند که راه خروج از شکاکیت برآمده از مناقشات پایان ناپذیر بر سر کلی ها و امکان شناخت عقلی فلسفی از طبیعت در تفکر مدرسی، یافتن روشی است برای کشف، تبیین و پیش بینی ساختارها، پدیده ها و جریان های پیچیده طبیعت. بیکن به عنوان یکی از بانیان این اندیشه در تلاش برای به دست آوردن فهم جدیدی از روش، گذشته از جستجوی تعاریف دقیق برای روش تجربی در علم طبیعت از استعاره هایی برای فهم و تبین روش بهره گرفته است که نقشی مهم در روشن ساختن ابعاد تفکر او در باب علم جدید و روش دارند. به کارگیری استعاره ها در دوره های گذار از مفهوم تعریف شده ای که به نظر می رسد دیگر تکافوی دلالت های جدید را نمی کند، به مفهوم آینده ای که هنوز به تثبیت نرسیده است، نقشی تعیین کننده در شناسایی دلالت های مفاهیم در حال تطور دارند که استعاره های مربوط به روش نزد بیکن به وجه بارزی نمایانگر آنند. مقاله حاضر برآن است تا با تحلیل استعاره کشتی، سرنخ و محکمه که بیکن آنها را در خصوص روش به کار برده است، این دلالت ها را شناسایی و به مدد آنها مفهوم روش در اندیشه علمی آغاز عصر جدید را بازیابی کند.
۲.
مواجهه مانزلو با ماهیت شناخت تاریخی و کیفیت حصول آن در دو افق معرفتی مدرنیسم و پسامدرن در پرتو طرح سه رویکرد تاریخ شناسانه بازساخت گرایی، برساخت گرایی و واساخت گرایی، در گذار از مدرنیسم تا پسامدرن، با تفاوت ظریفی که نوشتار پیش رو میان دو مفهوم «مورخ» و «تاریخ شناس» قائل شده است، موردبررسی قرار می گیرد. مورخ اندیشه گری که در فضای گفتمانی تحقق موضوع تاریخی زیست می کند، مستغرق در شرایط عصری، تجربه زیسته و فهم قسری حاصل از آن به نگارش تاریخ می پردازد و مدارک تاریخی را پدید می آورد. «تاریخ شناس»، در فضای گفتمانی معاصر زندگی می کند و متناسب با مقتضیات ساختاری و گفتمانی عصر خویش می اندیشد و با تاریخ ارتباط برقرار می کند؛ تاریخ شناس، چه در مفهوم بازساختی- برساختی و چه مفهوم واساختی، در پرتو رخدادگویی و عبور از رخدادها، روایت خود را عرضه می کند. شرح مفصل فرازوفرود رویکردهای سه گانه مذکور مورد اهتمام کتاب مانزلو با عنوان «واساخت تاریخ » است که در دو وجه سلبی و ایجابی موردبررسی قرار می گیرد.
۳.
رخداد عمده فرهنگی و تمدنی امروز جهان، تقابل دو فرهنگ و تمدن اسلامی و مدرن است. عامل طراحی و تحلیل هر فرهنگ، علم و معرفت آن فرهنگ است. از این رو در محافل علمی یکی از مسائلی که مورد توجه می باشد تحلیل هویت علم در فرهنگ های مختلف است. نویسندگان متعددی در این موضوع قلم زده اند. این مقاله به دنبال دریافت نظر نویسنده محترم کتاب حاضر در این مورد و به خصوص ملاحظه نوع تحلیل ایشان از تقابل علم دینی و علم مدرن است. از این رو ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﺪ و ﺑﺮرﺳی ﺷکﻠی و ﻣﺤﺘﻮایی کﺘﺎب فوق ﭘﺮداﺧﺘﻪ است. در بررسی محتوائی پس از بیان خلاصه ای از بخش های کتاب، در هر قسمت نقد مربوط به آن آمده و در انتها در نتیجه گیری نقد ساختاری و محتوائی آن بیان شده است. نویسنده کتاب معتقد است هیچ حرکت و تغییر و به تبع آن رشد و تکاملی بدون تعیین غایت و جهت گیری خاص، ممکن نخواهد بود، لذا همه جریان های علمی، بسته به تفسیری که از رسالت و هدف گذاری کلان زندگی فردی و اجتماعی خود دارند، غایت جهان و علمشان متناسب با آن تعیین می شود. ایشان با توجه به تعبیر جهت دار بودن علوم، معتقد است علم مدرن درکلیت خود نه تنها در تولید نرم افزار تمدن اسلامی کارآمد نیست بلکه مانع جدی ساختاری و محتوایی در این مسیر خواهد بود. این کتاب با نقد پایگاه معرفت شناختی علم مدرن و تحلیل روندهای تاریخی آن در سه دوره ی انقلاب علمی، پوزیتویسم و پساپوزیتویسم قائل به هویت بنیادین و جهت داریِ علم مدرن است و مشخصه ها و ویژگی های آن را بیان می دارد. کتاب حاضر رویکردی تفصیلی از مطالب دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم می باشد که در کتب دیگر در سطوح دیگری به آن ها اشاره شده و در واقع گردآوری شده آن آثار می باشد.
۴.
در میان نزاع های پردامنه روش شناختی، ایضاح مفهوم «روش علمی» کم تر مورد توجه قرار گرفته است. در مقاله حاضر تلاش کرده ام تلقی روشنی از روش علمی ارائه کنم. این تلقی به دو مفهوم «باید و نبایدهای توصیفی» و «اهداف شناختی» گره خورده است. به تبع، این دو مفهوم را به تفصیل بررسی نموده و مورد بحث قرار داده ام. در بخش بعد، رابطه میان منطق و روش علمی را توضیح داده ام؛ طبق تلقی ارائه شده در این مقاله، تفاوت اصلی منطق و روشِ علمی به گستره هدف شناختی آن ها برمی گردد. منطق شرط لازم هر نوع شناختی است، امّا روشِ علمی شرطِ حصول شناخت در حیطه ای خاص است. سپس در باب رابطه روش علمی و اخلاق بحث کرده ام و رابطه میان منطق، اخلاق و روشِ علمی توضیح داده شده است. سرانجام، برخی لوازم تصویر ارائه شده از روش در حوزه علوم اجتماعی پی گیری شده است.
۵.
نیک تراکاکیس، فیلسوف معاصر دین در کتاب پایان فلسفه دین به طرح ایده خود پیرامون مناسبات متا-فلسفه و روش شناسی فلسفه دین معاصر در دو سنت تحلیلی و قاره ای پرداخته است. وی با بررسی نمونه آرای متفکرانی از این دو سنت نتیجه می گیرد که فلسفه دینی که در سنت تحلیلی دنبال می شود به دنبال مفروض گرفتن دیدگاهی خاص در متافلسفه و روش شناسی و در محدوده تنگ عقلانیتِ علم زده و استدلال های منطقی- فارغ از مباحث انضمامی و وجودی انسان - فلسفه پردازی می کند و بیش از آن که به جنبه وجودی انسان و رفع نیازهایش برای یک زندگی خوب اهتمام ورزد، به دنبال حل مسائل مفهومی و معرفتی فلسفه دین است . در این نوشتار ضمن معرفی تحلیلی مضامین کلیدی مطرح شده در کتاب، به نقادی دیدگاههای تراکاکیس از منظر روش شناختی و مناسبات آن با متافلسفه خواهیم پرداخت .
۶.
کتاب پساروش: آشفتگی در پژوهش علوم اجتماعی، نوشته جان لا فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی است. این کتاب از معدود کتاب هایی است که خود روش را مورد کاوش فلسفی-جامعه شناختی قرار می دهد. کتاب پساروش مفروضات متافیزیکی و هنجارمندی های روش های متعارف را می کاود و به چالش می کشد و می کوشد رویکرد بدیلی را به روش در اختیار گذارد که منعطف تر، سخاوتمندتر و در عین محتاط تر و کم گوی تر باشد. همچنین این کتاب با بهره گیری از موردکاوی های متعددی، کردار، هدف، و ابزارهای بیانی روش ها را مورد بازاندیشی قرار می دهد. این کتاب در فضای برساخت گرایی و نظریه کنشگرشبکه بحث را پیش می برد، با این حال به زعم نویسنده در چند جا، به ویژه در بحث های مربوط به عدم تعین و چندگانگی، از این دو فراتر می رود. در این مقاله مهم ترین دعاوی و مواضع این کتاب را طرح خواهیم کرد و توضیح خواهیم داد و نیز برخی از کاستی های آن، ازجمله برخی بی دقتی ها در بیان مطالب و مواضع کتاب درباره برساخت گرایی، را به بحث خواهیم گذاشت.
۷.
سرشت «فناوری مدرن غربی» و نیز نسبت میان جوامع غیر غربی با این پدیدار نوظهور بیگانه، دو امر مهمی است که به موازات افزایش آمیختگی این جوامع به این پدیدار، ذهن بسیاری از اندیشمندان بومی این جوامع را به خود مشغول ساخته است. کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی» ثمره اندیشه ورزی یکی از همین دست اندیشمندان است که البته در جامعه ای غیر غربی زیسته است. اصغر طاهرزاده به عنوان یک متفکر مسلمان ایرانی، در قالب این کتاب آرای خود درباره چیستی فناوری مدرن غربی و نیز چگونگی برقراری نسبتی شایسته بین جامعه شیعی ایرانی و فناوری غربی را بر پایه آموزه های اسلامی مطرح نموده است. وی در طرح نظرات خود از این آموزه ها و به طور خاص از «قرآن» استفاده بسیاری برده است. در مقاله پیش رو بر آنیم تا با تحلیل این کتاب، مقایسه آن با برخی نظریات مطرح در ادبیات جهانی فلسفه فناوری و ذکر برخی نظریات ویژه این اثر، به نقادی آن بپردازیم.
۸.
کتاب قواعد و زبان خصوصی از نظر ویتگنشتاین تفسیری متفاوت با تفاسیر رایج از کتاب پژوهش های فلسفی عرضه می کند. در این تفسیر، مسئله پیروی از قاعده محور اصلی کتاب و استدلالی برای ناممکن بودن زبان خصوصی به شمار رفته است. کریپکی استدلال ویتگنشتاین را به شکل پاسخ به شکاکی صورت بندی کرده که می خواهد واقعیتی در ازاء معنای لفظ یا پیروی درست از قاعده به وی عرضه شود. ویتگنشتاینِ کریپکی، چنین مطالبه ای را نابجا می داند و مدعی است هنگامی می توان کاربرد لفظ یا قاعده ای را «درست» خواند که با کاربرد دیگر کاربران زبان یا قاعده توافق داشته باشد؛ جز این معیار دیگری برای ارزیابی نمی توان داد. تفسیر کریپکی از پرسش و پاسخ ویتگنشتاین مباحث فلسفی فراوانی را برانگیخته است که موضع گیری در آن ها ثمراتی مهم برای بسیاری از بحث ها در روش شناسی علوم انسانی دارد. این مقاله، نخست، گزارشی از چالش شکاکانه کریپکی و پاسخ آن به دست می دهد. سپس برخی تفسیرهای رقیب و نقدهایی که آن ها به تفسیر کریپکی وارد کرده اند مرور می شود. پس از آن، به تأثیرات این بحث در سایر مباحث فکری اشاره و نهایتاً به بررسی یکی از ترجمه های فارسی آن پرداخته خواهد شد.
۹.
این مقاله مروری است بر کتاب راهنمای روش تحقیق برنامه ریزی راتلج. مروری که تلاش می کند محتوای کتاب را به اجمال بیان کند و از آن طریق نشان بدهد که درک و فهم روش شناسی تا چه اندازه بر کاروبار دانشگاهیان و حرفه مندان اثر می گذارد. این کتاب برخلاف دیگر منابع رایج اختصاصا مناسبات رشته ی برنامه ریزی را موضوع بررسی قرار داده است. همچنین تلاش کرده تا روش شناسی را از موجودیتی صلب و حسب تکلیف در میان دانشگاهیان به سیروسلوکی پویا در زندگی فردی، اجتماعی و حرفه ای پژوهشگران ارتقا دهد. مقاله های متعدد کتاب اکثرا دل مشغولی شان پیوند نظریه و عمل است و برای برقراری این پیوند به شکلی بدیع بسیاری از مناسبات فرآیند تولید پژوهش را پیش نظر می آورند. در پایان ارزیابی مختصری از محتوای کتاب صورت می گیرد و ضرورت جای گرفتنش در برنامه ی آموزش رسمی برنامه ریزی بیان می شود.
۱۰.
در دهه 70 شمسی جامعه فکری ایران با جریان نواندیشی دینی مواجه شد. این جریان روحی جدید در جامعه دانشگاهی و حوزوی دمید و بازار مباحثات و نقد علمی را رونق داد. مواجهه این جریان هم با مدرنیته و هم با سنت عمیق تر از نسل های پیشین روشنفکران بوده است. نسل های پیشین روشنفکران دینی بر بازگشت تمام عیار به دین و استفاده از تمام ظرفیت های دین برای حل مشکل عقب ماندگی تاکید می کردند. اما نسل جدید مدعی لزوم فهم جدیدی از متون دینی بود. وجه مشترک فکری این جریان تاکید بر این نکته است که فهم ناب امکان ندارد و هر فهمی مسبوق به پیش فهم هاست. ازاین جهت، جریان نواندیشی از نظریه های هرمنوتیک که در پی درک ماهیت و سازوکار فهم است الهام گرفته است. کتاب مورد نقد تاثیر هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر را بر جریان نواندیشی دینی بررسی می کند. به نظر ناقد، هرمنوتیک فلسفی گادامر مدل مناسبی برای تحلیل جریان نواندیشی دینی نیست، و هرچند مشابهت هایی دارد لکن از برخی جهات با مبانی این جریان در تعارض است.
۱۱.
چهار درس «معرفت شناسی»، «آشنایی با فلسفه اسلامی»، «روان شناسی از دیدگاه اندیشمندان مسلمان (علم النفس)» و «فلسفه علم روان شناسی» در برنامه کارشناسی روان شناسی به مباحث فلسفی اختصاص یافته است. با انتخاب مباحثِ مناسبِ دانشجویان و با رعایت ترتیب صحیح، باید کارایی این مباحث را افزایش داد. در این مقاله، پس از مروری بر جایگاه و چرایی یادگیری مباحث فلسفی در برنامه آموزشی روان شناسی، سرفصل های مصوب این چهار درس نقد و بررسی و سرفصل و منابع پیشنهادی ارائه شده است. در این بررسی، چند نکته مورد توجه جدی قرار گرفته است: (1) مخاطب دانشجوی روان شناسی است، نه دانشجوی فلسفه، (2) در هر درس چندین رویکرد اصلی وجود دارد، که باید رویکرد مناسب دانشجویان روان شناسی انتخاب شود، (3) به دیگر دروس مرتبط با این مباحث در برنامه درسی روان شناسی توجه شود، (4) ترتیب ارائه دروس نیازمند بازنگری است، (5) با توجه به میزان ساعت دروس، باید مباحث گزینش گردد و (6) با وجود انتشار آثار جدید و دارای غنای بسیار، هنوز باید برای تدوین و انتشار درسنامه های مناسب دانشجویان روان شناسی اقدام نمود.
۱۲.
کتاب «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» از احمدحسین شریفی (1395)، عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، دومین کتاب از سه گانه او درباره علوم انسانی اسلامی (مبانی علوم انسانی اسلامی و نظریه پردازی اسلامی در علوم انسانی) است. او در این کتاب، در سه فصل اول (تحلیل مفاهیم و نکات مقدماتی، نظریه ضد روش و پرسش های پژوهش) کلیات نگاه خود را تشریح کرده و در فصل چهارم تا چهاردهم، هفت روشِ علوم انسانی اسلامی یعنی تعریف، توصیف، تبیین (و ویژگی های روش شناسی تبیین) استدلال (قیاسی، استقرایی و تمثیلی) تفسیر (و ویژگی های روش شناختی تفسیر)، پیش بینی و ارزشیابی را تشریح کرده است. در این مقاله پس از معرفیِ و نقد صوریِ کتاب، ابتدا نقدهای کلی و سپس نقدهای ناظر به فصول کتاب از حیث محتوایی ارائه شده است. در یک ارزیابی کلی، این کتاب هرچند گامی رو به جلو محسوب می شود، اما نتوانسته است مبانی اسلامی را در جزئیات روش شناختی علوم انسانی اسلامی بسط داده و تبیین کند.
۱۳.
این مقاله به معرفی و بررسی انتقادی کتاب رابطه دین و فناوری نوشته آقای دکتر حسین مطیع (استادیار محترم دانشگاه صنعتی اصفهان) می پردازد. تلاش اصلی کتاب، چنانکه خود مؤلف نیز تصریح می کند، بررسی تعامل فناوری و دین در متن جهان بینی اسلامی، و نیز ارائه نظریه ای برای رسیدن به فناوری اسلامی است. مقاله حاضر، ابتدا خاستگاه کتاب و جایگاه آن در بین آثار دیگر مؤلف و سپس روش شناسی پژوهش را مورد واکاوی قرار می دهد و آنگاه به ارزیابی دقیق پروژه مؤلف در باب فناوری اسلامی می پردازد. ادعای این مقاله آن است که کتاب در مسیر دستیابی به نظریه ای منسجم در باب فناوری اسلامی به موفقیت زیادی نائل نمی شود و این کوشش، نیازمند اصلاح و تکمیل است. در واقع، دیدگاه مؤلف متمرکز بر مقاصد طراحان و کاربران مصنوعات فناورانه است و نه متوجه ساختار و ویژگی های فیزیکی این مصنوعات، و بنابراین مفهوم "فناوری دینی" به آنچه که مؤلف، "فناوری غیردینی" (در مقابل ضددینی) می نامد تقلیل می یابد.
۱۴.
تنوع آراء و نظریات جامعه شناسی و نیاز توسعه علم به بازاندیشی و نقد مداوم نظریات، ارائه چارچوبی منطقی برای نقد و بررسی نظریه های جامعه شناسی را ضروری می سازد. هدف نوشتار حاضر فراهم آوردن این چارچوب با تکیه بر مفهوم فرانظریه پردازی است. روش مورد استفاده، روش اسنادی با تکیه بر مرور انتقادی منابع است. نتایج تحلیل انتقادی نشان می دهد، اولاً در حالیکه نقد روشمند نظریه ها و فرانظریه سازی یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر برای بهبود و پیشرفت نظری در جامعه شناسی است امّا این فرایند در عمل با چالش های عدیده ای روبروست؛ ثانیاً فرانظریه پردازی این امکان را به جامعه شناس می دهد که در یک چارچوب منطقی، نظریات جامعه شناسی را مورد بازاندیشی و نقد قرار داده و به فهم عمیق تری از آن دست یافته و چشم انداز نظری جدیدی را خلق نماید. ثالثاً با استفاده از رویکرد فرانظری شش گام عمده را می توان برای نقد نظریه جامعه شناسی برداشت که شامل شناسایی و تصریح مسئله یا سؤال نظری، استخراج و صورت بندی منطقی گزاره ها و قضایای بنیادی نظریه، شناسایی و تحلیل مفروضات نظریه، تحلیل قابلیت سازگاری و پیوند نظریه با سایر نظریات، تحلیل قابلیت وارسی و اعتباریابی تجربی نظریه و در نهایت مقایسه نظریه با نظریات مشابه رقیب و تحلیل شباهت ها و تفاوت های آنها بویژه از حیث قوت منطقی گزاره ها و مفروضات، قابلیت پیوند با سایر نظریات و قابلیت اعتباریابی تجربی آنهاست.
۱۵.
هوسرل در جایگاه مؤسس پدیدارشناسی، روش پدیدارشناسی را برای تحلیل هنر و آثار هنری به کار نگرفت و جز اشارات کوتاهی در مقاله ی دائره المعارف بریتانیکا، چیزی در این حوزه ننوشت ولی راه پدیدارشناسی هنر را گشود وموجب گردیدکه بسیاری از پدیدارشناسان پساهوسرلی به هنر از منظری پدیدارشناسانه بنگرند.هدف مقاله ی پیش رو، نشان دادن کاربرد روش پدیدارشناسی در زیباشناسی و تحلیل آثار هنری است. برای رسیدن به این مقصود، نخست به اندیشه های «مایکل دوفرن» (که تا حدودی به سنت فکری هوسرل وفادار است) اشاره کوتاهی خواهیم داشت تا چگونگی پدیدارشناسی تجربه زیباشناختی به نزد وی آشکار شود و سپس آراء هایدگر را (که با فاصله بیشتری از سنت هوسرلی قرار دارد)، در تحلیل پدیدارشناسانه هنر بررسی خواهیم کردتا معلوم گردد که چگونه پدیدار شناسی هرمنویتیکی قادر است نسبت مغفول مانده میان حقیقت و هنر را بار دیگر برقرار کند که با توجه گستردگی مباحث هایدگر درباب هنر، این موضوع بیشتر در آراء وی دنبال شده است.
۱۶.
در سال های اخیر موضوعاتی مانند مطالعات فلسفی، تاریخی، جامعه شناختی درباره علم، علوم انسانی و تکنولوژی و نقش آنها در فرایند توسعه و پیشرفت کشور با استقبال بسیاری همراه شده است. بحث فلسفی درباره نسبت علم و تکنولوژی و به خصوص علوم انسانی و سیاست گذاری ها، برنامه ها و نهادها، به عنوان تکنولوژی های نرم/ انسانی/اجتماعی می تواند ما را در چگونگی سیاستگذاری و برنامه ریزی بهینه علمی و فناوری در عالم انسانی و اجتماعی یاری دهد. کتاب «علوم انسانی به مثابه تکنولوژی» می کوشد به این پرسش اساسی پاسخ دهد که آیا علوم انسانی را می توان به مثابه تکنولوژی فهم کرد؟ و از این فهم در سیاستگذاری علوم انسانی و تکنولوژی های انسانی و اجتماعی بهره برد؟ و این بحث را با انجام مطالعاتی موردی در عرصه فناوری های اطلاعاتی و فقه، با بهره گیری از رویکرد عقلانیت نقاد به شکل ملموسی شرح و بسط می دهد. در این مقاله پس از معرفی کتاب، ملاحظاتی انتقادی در ارتباط با برخی از مدعیات اصلی کتاب مطرح می گردد؛ به ویژه این دیدگاه که فقه را باید به مثابه تکنولوژی فهم کرد. در پایان پیشنهاداتی برای اصلاح و تکمیل این کتاب و تبدیل آن، به یک کتاب درسی ارائه می شود.
۱۷.
هدف این مقاله ارزیابی نقادانه کتاب «روش تحقیق معاصر در علوم انسانی(مباحثی در سیاست های روش»، تالیفِ احمد محمدپور است. در این کتاب، بستر شکل گیری بسیاری از مهم ترین جریان های نظری و عملی در علوم انسانی و جنبه های هستی شناختی و معرفت شناختی آن ها، ارائه شده است. از این باب می توان کتاب مذکور را به عنوان منبع غنی در این زمینه قلمداد کرد. پیام اصلی کتاب مذکور این است که روش های تحقیق برگرفته از جهان بینی ها و موقعیت های زیست جهان ما هستند که درک و تفسیر ما از جهان را شکل می دهند و از این رو مفهوم «سیاست های روش» را معرفی می نماید. نتایح بررسی این کتاب نشان می دهد، نگارنده نتوانسته به خوبی نکات کلیدی و عملیاتی در باب «سیاست های روش» و یافته های جدید خود را منتقل نماید؛ از این رو این کتاب قادر نیست از منظر سیاست های روش، رهنمودهایی در زمینه طراحی یک برنامه پژوهشی در اختیار پژوهشگران قرار دهد. نبودِ پیوند میان فصل ها، فقدان تحلیل های فلسفی روش مند و منسجم در معرفی جریان های فلسفی، بارز بودن وجه ترجمه کتاب، از دیگر نقاط ضعف این کتاب قلمداد می شود.