این مقاله دو برگردان فارسی کتاب داستان پسامدرنیسیتی اثر مک هیل را ازمنظر رویکرد نقد و ارزیابی کیفیت ترجمه، به ویژه الگوی جولیان هاوس (1996)، بررسی می کند. ابتدا، کتاب اصلی معرفی می شود. سپس، الگوی جولیان هاوس معرفی و درضمن آن الگویی برساخته برای بررسی متن اصلی و ترجمة آن ارائه می شود و درنهایت، بخش هایی از کتاب اصلی و دو برگردان فارسی آن ازمنظر مؤلفه های رایج در ارزیابی نقد و کیفیت ترجمه در سطوح واژگانی، نحوی، و معنایی بررسی و تحلیل می شود. درپایان، جمع بندی می شود که یکی از برگردان های فارسی کتاب درمجموع به سبب پاره ای کژفهمی ها ترجمه ای چندان موفق از کار درنیامده است.
اگرچه نقد زیربنای رشد، توسعه، و بالندگی فردی و اجتماعی است، اما این امر به فرهنگ مسلط و فرایند منطقی جامعة علمی تبدیل نشده است. چنین وضعیتی دلایل گوناگونی دارد. یکی از این دلایل مفروضات زیربنایی یا پارادایم حاکم بر جامعة علمی است. بنابراین، هدف از نگارش این مقاله تحلیل فرهنگ نقد و تبیین این فرهنگ براساس سه پارادایم مسلط علمی، یعنی مدرنیسم، پست مدرنسیم، و آشوب و پیچیدگی است. بنابراین، از روش پژوهش استدلال استنتاجی استفاده شد. جامعة آماری دربرگیرندة کلیة کتاب ها، مقالات، مطالعات، و پژوهش های مرتبط با موضوع بود که حداکثر ممکن منابع به روش نمونه گیری هدف مند برای نمونه انتخاب شدند. اطلاعات ازطریق سیاهة یادداشت برداری گردآوری و سپس به روش کلامی و تحلیل محتوای کیفی تحلیل شد. یافته ها نشان می دهد که مدرنیسم فقط نقد به منزلة قطعیت نظریه ای را ممکن می کند که برداشتی منفی، سطحی، و ناسازگار با روح نقد محسوب می شود. بنابراین، فرهنگ نقد در این پارادایم شکل نگرفته و نهادینه نخواهد شد. پست مدرنیسم نیز بستر یا فرصت چندانی برای نقد مهیا نمی کند. اما آشوب و پیچیدگی بستری بسیار مناسب برای شکل گیری، ترویج، و نهادینه شدن فرهنگ نقد است؛ زیرا، ویژگی ها و مفروضات آن تبیین مناسبی از مفهوم ویژگی ها و انواع سنت های نقد ارائه می کنند. بنابراین، شکل گیری، ترویج، و نهادینه سازی فرهنگ نقد نیازمند گذار پارادایمی از مدرنیسم و پست مدرنیسم به آشوب و پیچیدگی است.
در این مقاله، کتاب درآمدی بر تصوف، طریق باطنی اسلام اثر اریک ژئوفروی معرفی، تحلیل، و نقد شده است. نسخه موردبررسی ترجمه انگلیسیِ راجر گائتانی از اصل فرانسوی آن است. ژئوفروی در این اثر معنویت باطنی اسلام را تبیین کرده است. او تصوف را از زوایای مختلف بررسی و ریشه های عرفان اسلامی را تا عصر حاضر بازنگری کرده و موردمداقه قرار داده است. نویسنده این کتاب تصوف را به منزلة ذره بینی به کار برده و معنویت واحدی را که در باطن اشکال مختلف اسلام وجود دارد رصد کرده است. یکی از مزایای این کتاب نگاه تاریخی گسترده ای است که مهم ترین شیوخ صوفیه را از اولین روزهای شکل گیری تصوف تا عصر حاضر دربر می گیرد. ژئوفروی هم چنین مباحث، نظریه ها، و عملکردهایی را که موجب شکل گیری تصوف شده اند دقیق و منصفانه بررسی کرده است. در این کتاب، جنبه های وحدت بخش و جهانیِ تصوف که می تواند با فرقه گرایی های افراطی مقابله کند برجسته شده است. ژئوفروی تلاش کرده است تا میان عرفای اولیه اسلام مانند ابن عربی، رومی، حلاج، و ... با عرفای معاصر تعادل برقرار کند. در این مقاله، بر مهم ترین مسائل کتاب تأکید و پس از تحلیل آن ها وجوه مثبت یا منفی شان نقد و بررسی شده است.
نقد و بررسی کتاب های آموزشی گامی مهم در برنامه درسی است. به همین منظور، پژوهش حاضر نقاط ضعف و قوت زبان انگلیسی پایة دهم را ارزیابی جامع کرده است. بدین منظور، 400 دانش آموز و 40 معلم زبان انگلیسی پایة دهم از شهرهای همدان، مشهد، رشت، و اهواز با تکمیل پرسش نامة عبدالوهاب (2013) در این پژوهش شرکت کردند. برای اطمینان از روایی و پایایی ابزار پژوهش، ابتدا پرسش نامه یادشده به صورت آزمایشی در مقیاس محدود (100 دانش آموز و 30 معلم) به اجرا درآمد که ضریب هم سانی درونی پرسش نامه (آلفای کرونباخ برابر 86/0) و نیز روایی آن ازطریق تحلیل عاملی تأیید شد. طبق نتایج دبیران کتاب را به لحاظ موضوع و محتوا مناسب و ازنظر جنبه های ظاهر و شرایط اجتماعی و فرهنگی نسبتاً ضعیف ارزیابی کردند. دانش آموزان نیز این کتاب را ازلحاظ موضوع، محتوا، و جنبه های ظاهری مناسب ارزیابی کردند، اما ازلحاظ مهارت شنیداری و شرایط اجتماعی و فرهنگی نسبتاً ضعیف ارزیابی کردند. می توان نتیجه گرفت که این کتاب به لحاظ ویژگی های ظاهری، کارآمدبودن، اختصاص اهداف، محتوا، و مهارت های زبانی موفق بوده و توانسته است تاحدودی نظر مثبت معلمان و دانش آموزان پایة دهم را به خود جلب کند.
پیوند ادبیات و موسیقی بیش از همه در حوزه هایِ موسیقیِ آوازی و موسیقیِ شعر نمود پیدا کرده است. آثارِ مکتوبِ جدید در حوزه ادبی موسیقاییِ و پیوند شعر و موسیقیِ آوازی افزون بر «معادل یابی »هایِ متریک و ریتمیک اوزانِ شعرِ فارسی با موضوع های جدیدی مواجه شده که نقد ادبی از بررسیِ آن ها دور مانده است. از سویِ دیگر، «موسیقیِ شعر» با بن مایه فرمالیستی، در دهه هایِ اخیر، معیارهایِ زیباشناسانه ای در نقد و بررسی شعرِ فارسی ارائه کرده و از اصطلاحات موسیقایی هم چون موزیکالیته، هارمونی، و ارکستراسیون بهره برده است. حال آن که، نقد موسیقی درباره آثارِ مکتوبِ «موسیقیِ شعر» تا حد بسیاری سکوت کرده است. پیچیدگی و کمبود منابعِ نظریِ نقد و موانع روان شناختی و جامعه شناختی آن از دلایل انفعالِ نقد ادبی و موسیقایی در این حوزه ها بوده است. یافته های این مقاله نشان می دهد لفظ موسیقی در موسیقیِ شعر با تعریف موسیقی شناسان مغایر است. این یافته ها هم چنین روشن می کند که بررسیِ آثارِ مکتوبِ «پیوند شعر و موسیقیِ آوازی» می تواند به رشد و توسعه دیدگاه هایِ تازه عروضی در حوزه نقد ادبی کمک شایانی کند. نتایج پژوهش حاضر به منزلة مطالعه ای بین رشته ای حاوی پیشنهادهایی برای شناخت و افزایشِ بهره هایِ متقابلِ نقد ادبی و نقد موسیقایی است که مهم ترین آن پیشنهاد تشکیل گروه مطالعاتی و برگزاریِ همایش هایی با محوریت «نقد شعر و موسیقی» است.
نقد امری طبیعی و انسانی است و از میل انسان به آزادی نشئت می گیرد. فکر همان حرکت ذهنی از مبدأ کاری به سوی نتیجه و برعکس آن است و خودِ همین سبب می شود که راه رفته یا عمل انجام شده ارزیابی شود. در ادوار گذشته، همه متفکران کار نقد انجام می دادند و همین کار موجب پیشرفت و رشد دانش شده است. خودانتقادی در حوزه های دینی و عرفانی هم جایگاه مهمی داشته است. درعین حال، تفکر انتقادی پدیده ای جدید است که به دنبال جزم گرایی در غرب و به طور ویژه پس از مارکسیسم رخ داد. آن چه در نقد مهم است این است که باید منتقد به مبانی تفکر نویسنده واقف باشد و نیز زمینه های فکری جامعه ای را که نویسنده در آن زندگی می کند بشناسد تا بتواند نقاد خوبی باشد. مکتب فرانکفورت درزمینه تفکر انتقادی مبتکر و صاحب نظر است و نویسندگان مشهور این حوزه صاحب نظران در این مکتب بوده اند. تفکر انتقادی بیش تر به نقادی درونی براساس اهدافی که متن یا مؤسسه دارد تکیه می کند. پیش فرض در نقادی هم بسیار مهم است. درمجموع، نقد معیار و معیار نقد دو شاخص عمده برای نقادی درست است.
متون تاریخی و ادبی از لحظه گردآوری دست نویس ها تا انتشار اثر مراحل گوناگونی را پشت سر می گذارند. در این فرایند، مهم ترین و تأثیرگذارترین مرحله تصحیح متن است. در تصحیح، نخست دست نویس یا دست نویس های متن موردنظر ارزیابی می شود. این ارزیابی پایه اصلی فن تصحیح متن است و به میزانی که با روش های علمی و دقت نظر بیش تری توأم باشد، متن تصحیح شده دقیق تر و اصیل تری عرضه خواهد شد. در این نوشته معیارهای سنجش اعتبار دست نویس های فارسی به اعتبارِ کاتبان، مؤیّدان، زمان کتابت، تبار، و سبک دست نویس ها به پنج دسته کلی تقسیم و هریک از این معیارها بازشناسی و سپس نقد و بررسی شده است. در پایان مشخص شده که هیچ یک از این معیارها به تنهایی نمی تواند معیار سنجش قرار گیرد و بهترین روش برای سنجش اعتبار دست نویس ها استفاده تلفیقی از دو یا چند معیار براساس کمیت و کیفیت دست نویس هاست.
در مقالة حاضر به بررسی نوشتارهای انتقادی مرتبط با مسائل سیاسی اجتماعی ایران پرداخته شده است. هدف تحقیقْ شناسایی میزان رعایت اصول نقد و ارزیابی علمی در مقالات انتقادی است. روش تحقیقْ تحلیل محتوا و جامعه آماری آن 123 مقاله، یعنی تمام مکتوبات انتقادی، است که در سه دهه گذشته در منابع مختلف به چاپ رسیده و برای پژوهش گران دردسترس بوده اند. یافته های تحقیق نشان می دهد که در 7/56 درصد مقالات انتقادی هم به نقاط قوت و هم به نقاط ضعف آثار توجّه شده است و در مابقی آن ها یا فقط نقاط قوت و یا صرفاً نقاط ضعف مورد توجّه بوده است. در 8/65 درصد مقالات نیز بیش تر به نقد مؤلف (مثبت یا منفی) پرداخته شده است. هم چنین فقط در 2/ 14 درصد مقالات برای رفع کاستی های مطالعات پیشنهاد و راه کار ارائه شده است. براین اساس می توان گفت تا رعایت شدن قواعد نقد علمی و بی طرفانه و پرهیز از قضاوت های جانب دارانه در نقد کتاب های مرتبط با تحوّلات سیاسی اجتماعی ایران و نیز در نقد سایر آثار هم چنان فاصله زیادی وجود دارد.
روایت شناسی رویکردی نو در مطالعه ادبیات داستانی است و درپی یافتن دستور زبان داستان، کشف زبان روایت، نظام حاکم بر انواع روایی، و ساختار آن هاست. نظریه روایت در دهه اخیر در مطالعه انواع مختلف ادبی با اقبال قابل تأملی مواجه بوده است. جستار حاضر، با مطالعه موردی در الگوی ارائه شده در قالب 31 خویش کاری و هفت کنش گر ارائه شده در کتاب ریخت شناسی قصه های پریان اثر ولادیمیر پراپ، پژوهش های انجام شده را، اعم از پایان نامه و مقاله، با رویکرد تحلیلی بررسی کرده است و آسیب هایی را که از ره گذر کاربست این نظریه متوجه تحقیق ها و پژوهش های انجام شده بوده است، از نظرگاه تطابق یا عدم تطابق نظریه با متن، عدم درک درست از روایت، و ... مطالعه کرده است. حاصل پژوهش نشان می دهد اگرچه نظریه پراپ در حوزه متون روایی با زیرساخت عامیانه (فولکلوریک) یکی از مهم ترین تلاش هایی است که تاکنون برای فهم کارکردها در ادبیات داستانی انجام گرفته است، لازم است متناسب با متن و با توجه به مقتضیات جامعه موردمطالعه جرح وتعدیل هایی در الگوی ارائه شده صورت گیرد. حاصل سخن این که بومی سازی این نظریه و نظریه های مشابه در حوزه روایت شناسی از ضروریات پژوهش در متون داستانی روایی است و بدون توجه به این امر بسیاری از تحقیقات و پژوهش های انجام شده ازنظرِ صحت یا سقمِ نتایج به دست آمده با تردید و ابهام های متعددی همراه خواهد بود.
بسیاری از مکتوبات حوزه خلقیات ایرانیان، با تأکید بر تلازم میان ساختار استبدادی و ویژگی های خلقی جامعه ایرانی، معتقد است حاکمیت های استبدادی در طول تاریخ این سرزمین اسباب حاکمیت ارزش های خودمدار و شکل نگرفتن ویژگی های مقوم توسعه ازقبیل مسئولیت پذیری، مشارکت، روحیه جمعی، و دیگرخواهی را سبب شده است. این پژوهش می کوشد دیدگاه رایج درحوزه متون مربوط به خلقیات ایرانیان را به نقد بکشد. برپایه یافته های تحقیق، به نظر می رسد باید به کارکرد نظریه های یادشده که حاکی از تلازم میان استبداد حاکمان و اخلاق ملت هاست به دیده تردید نگریست. نتایج حاصله می تواند دست مایه ای برای مطالعات حوزه فرهنگ و توسعه باشد.
کتب درسی ویژگی ها و ابعاد گوناگونی دارد که داوری دربارة کیفیت آن مستلزم ارزیابی همه جانبه و نقد و بررسی آن از جوانب مختلف است. درهمین راستا، مطالعه حاضر با هدف ارائة معیارهایی برای ارزیابی نقادانه کتب درسی دانشگاهی ازمنظر اصول طراحی پیام های آموزشی انجام شد. پژوهش حاضر با روش کیفی از نوع مطالعه کتاب خانه ای انجام شد که به صورت استقرایی منابع علمی، ازقبیل کتب و مقالات منتشرشده در موضوع موردبررسی، مطالعه و سپس موارد مطرح شده طبقه بندی و معیارهای جدید برای ارزیابی نقادانه کتب درسی ارائه شد. جامعه پژوهش حاضر را کلیه منابع اطلاعاتی، کتب، و مقالات نمایه شده در مجلات معتبر داخلی و خارجی ای تشکیل می داد که در سال های 1380 تا 1396 و 2000 تا 2017 چاپ شده بودند. هم چنین نمونه گیری، در پژوهش حاضر، به روش غیرتصادفی از نوع هدف مند انجام شد. نتایج نشان داد که در نقد کتب درسی دانشگاهی علاوه بر توجه به بُعد ظاهری، ساختاری، محتوایی، و نگارشی دو بُعد دیگر وجود دارد که اهمیت بالایی دارد و آن عبارت است از بُعد پژوهشی و بُعد آموزشی. درنهایت، می توان نتیجه گرفت که اگر بعد آموزشی و پژوهشی در نقد کتب درسی دانشگاهی که نخستین هدف آن انتقال یک پیام آموزشی است نادیده گرفته شود نقد اثر موردنظر ابتر مانده و به غایت مقصود نرسیده است.
ارزیابی انتقادی، به منزلة فرایندی فعال و سازمان دهی شده، طی چند دهه اخیر، به فعالیتی ضروری برای درک بهتر متون علمی و شفاف سازی اهداف، نکات برجسته، و نتایج و هم چنین پویایی مطالعات بدل گشته است. این فعالیت اما اغلب با خرده گیری، ایرادجویی های تلخ، و گاه سوگیری های تند هم راه می شود که تأثیرگذاری آن را تا حد زیادی کاهش می دهد. ارزیابی انتقادی یکی از مؤلفه ها یا کارکردهای تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی، بیش از آن که به معنای جست وجوی ایرادها باشد، درپیِِ نگاه به موضوع از زاویه متفاوت است. متأسفانه، یکی از مشکلات رایج ارزیابی انتقادی تمرکز بیش از اندازه بر فرایندهای منطقیِ نقد و جداسازی منطق از عواطف است. در این مطالعه می کوشیم امکان ارائة رویکردی شناختی عاطفی به نقد را بررسی کنیم و به این سؤال پاسخ دهیم که در فعالیت شناختی و ناخوشایند نقد تا چه حد می توان مؤلفه های عاطفی را در نظر گرفت؟ ضرورت توجه به مؤلفه های عاطفی و ارزشی در حینِ فرایند نقد چیست؟ و در این میان چگونه می توان میان تفکر انتقادی و تفکر مراقبتی ارتباط برقرار کرد؟ در پاسخ به این سؤالات، ضمن توصیف تفکر انتقادی و مراقبتی و مؤلفه های آن، ایده نقد مراقبتی را مطرح خواهیم ساخت.