آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

زمینه: تفکر انتقادی از سازه های مهم و قابل توجه در سال های اخیر بوده است؛ اما شناسایی متغیرهای پیش بینی کننده آن در قالب یک مدل ساختاری و در محیط آموزشی تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف: هدف این پژوهش بررسی نقش ذهن آگاهی به عنوان متغیر واسطه ای در رابطه بین محیط حامی خودپیروی و تفکر انتقادی بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه این پژوهش شامل همه دانش آموزان متوسطه دوم شهر شیراز در سال تحصیلی 99-1398 بود. از بین جامعه آماری، 525 نفر دانش آموز (301 دختر و 224 پسر) به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. شرکت کننده ها به پرسشنامه های محیط یادگیری حامی خودپیروی (آسور و همکاران،2002؛ آسور، 2012)، ذهن آگاهی فرایبورگ (فرم کوتاه) (والاچ و همکاران، 2006) و تفکر انتقادی کالیفرنیا (فاسیون، 2013) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری و نرم افزار آماری AMOS و شاخص های برازندگی تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان دادند که مدل پیشنهادی از برازش خوبی برخوردار است. ضرایب مسیر مستقیم بیانگر این بود که محیط حامی خودپیروی پیش بینی کننده معنی دار ذهن آگاهی (0/001 P<، 0/18 =β) و تفکر انتقادی (0/001 P<، 0/18 =β) بود. همچنین ذهن آگاهی پیش بینی کننده معنی دار تفکر انتقادی (0/001 P<، 0/28 =β) بود. علاوه براین نتایج بیانگر این بود که ذهن آگاهی توانست نقش واسطه ای در رابطه بین محیط حامی خودپیروی با تفکر انتقادی ایفا نماید. نتیجه گیری: ویژگی های بافتی مانند محیط حامی خودپیروی در کنار عوامل درون فردی نظیر ذهن آگاهی، نقش مهمی در تفکر انتقادی دانش آموزان ایفا می کنند و توجه به آنها در برنامه ریزی های آموزشی و تربیتی ضروری است.

تبلیغات