۱.
آقای تاجیک دو قرائت از دین عرضه میکند. قرائت اول را فراگفتمان جهانشمول حقیقتمحور تکگفتار میداند و قرائت دوم دارای نگاهی برون گفتمانی و خرده گفتمانی به دین دارد و به جای توجه به تمامیت قدسی دین، به قرائتهای مختلف از آن توجه دارد و کثرت این قرائتها را میپذیرد. به نظر نویسنده، در چارچوب قرائت اول، روشنفکری دینی جایی ندارد؛ اما در چارچوب قرائت دوم جای دارد. به نظر وی، حتی روشنفکران سکولار نیز باید دین را موضوع اندیشه و عمل خود قرار دهند.
۲.
اسلام در قوانین خود اجازه نمیدهد مرد همسر خود را تنبیه بدنی کند و مقصود از آیهای که در آن مردان را در صورت ترس از نشوز زن، امر به تنبیه آنان کرده است، مراجعه به حاکم و درخواست تعزیر زن است. همچنین اسلام شرایط چندهمسری را آنقدر سخت قرار داده است که شرایط آن برای مردان به ندرت پیدا میشود. اسلام ارث فرزند دختر را بدان جهت نصف پسر قرار داده است که زنان در گذشته، نانآور خانواده نبودهاند؛ اما امروزه که زنان در تأمین نفقه خانواده مشارکت دارند، نمیتوان حکم آن زمان را بدون بحث و بررسی اجرا کرد.
۳.
هانس کونگ متفکر مسیحی آلمانی در یک مقایسه نادرست بین اسلام و کلیسای کاتولیک معتقد است؛ همان طوری که کلیسای کاتولیک رومی در زمان پیش از شورای واتیکان روم، اصلاح دینی را برنمی تابید و عصر روشنگری نداشت، اسلام نیز نمیتواند با نوگرایی و نواندیشی دینی کنار بیاید. ولی همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر کلیسای کاتولیک با حدود یک میلیارد طرفدار توانست تغییر کند. اسلام هم باید قادر به انجام این کار باشد. او در بخش دیگری از ادعاهایش میگوید: تصور نمیکنم در قرآن نیز از کسی که اداره همه امور به دست او باشد سخنی به میان آمده و این خود امتیاز بزرگی برای ایجاد اصلاحات است.
۴.
آقای سروش در این سخنرانی، که در قم ایراد شده است، مقایسهای میان مکتب معتزله و مکتب اشاعره دارد و ویژگیهای عقلانیت هر یک را برمیشمرد. به نظر ایشان معتزله به عقلگرایی اروپایی و اشاعره به تجربهگرایی اروپایی نزدیکاند. در مکتب معتزله، قول به علیت، کلیات، عدل عقلی، حسن و قبح ذاتی، وجود اغراض در افعال خدا، جایز نبودن ترجیح بلامرجح و... نشانههای عقلگرایی و از بالا دیدن امور است. در مکتب اشاعره نفی علیت، نامگرایی، عدل تجربی، نفی حسن و قبح ذاتی، نفی غرض در افعال خدا، جواز ترجیح بلامرجح و... نشانههای تجربهگرایی و از پایین دیدن امور است.
۵.
آقای خجسته در این مقاله نظریه آقای سروش را در موضوع دموکراسی حداقلی مطرح کرده، سپس نقد دو تن از منتقدانش را آورده است. آقای سروش این موضوع را در جمع دانشجویی دانشگاه تهران مطرح کرد و از موضع روشنفکری دینی پیشنهاد داد تا ابتدا از دموکراسی حداقلی در عالم سیاست دفاع شود و امکان پیادهسازی آن در جامعه فراهم آید. اگر از دموکراسی حداکثری در عالم فرهنگ سخن گفته شود، طعنهایی که بر لیبرال دموکراسی وارد میشود، بر آن نیز وارد شود و امکان پیاده سازی آن فراهم نمیآید.
۶.
آقای باقی با برقراری نسبت عام و خاص مطلق بین حقوق بشر و دموکراسی دایره حقوق بشر را بزرگتر از دموکراسی و شامل بر آن میداند. بر همین مبنا، در تحلیل پیشینه دموکراسی خواهی در ایران، علت اساسی ضعف و ناکارآمدی
۷.
نویسنده مقاله معتقد است دموکراسی اگر چه به لحاظ تاریخی موجب زوال ارزشهای مشترک شده، اما، ظهور آزادی و استقلال فردی را نیز به دنبال داشته است. ارزشهای دموکراسی موجب شد بساط استعمار برچیده شود و اقلیتها به برابری و منزلت انسانی دست یابند. هر چند در اغلب کشورهای پیشرفته وعده شکوفایی و پیشرفت مادی مدتهاست به جای دفاع از ارزشهای بنیادین دموکراسی نشسته است. به نظر نویسنده، تمدن غربی علی رغم معضلات اجتماعی، پیوسته از نظامهای دیکتاتوری و نظامی، مقبولتر است. بنابراین غرب برای اینکه در داخل و خارج اعتبار بیشتری کسب نماید نباید فاصله زیادی میان اصول اعلام شده خود و رفتار واقعیاش وجود داشته باشد. نبرد برای دموکراسی نیز نباید به صورت گزینشی هدایت شود بلکه بایستی به مفاهیم مشترک جهانشمول از عدالت و برابری متوسل شود.
۸.
نویسنده با تبیین نظریه مهدویت و برشمردن ویژگیهای جهان حاضر کوشیده است تا میان تئوری جهانیشدن و مسئله مهدویت سازگاری به وجود آورد و در این راستا میگوید تئوری جهانیشدن و همچنین رسالت عمومی ادیان، ظهور مصلح جهانی نیز به عنوان فلسفه تاریخ ادیان، امری قابل توجه است. از نظر نویسنده، ادیان باید ویژگیهای عصر جدید را منطبق بر سنتهای تاریخی خویش تفسیر کنند.
۹.
معنا، ریشه و چگونگی تکوین هرمنوتیک از جمله محورهای این نوشتارند. همچنین نویسنده با بررسی تفاوتهای هرمنوتیک فلسفی با قرائتهای مختلف متذکر شدهاند بین این دو مسئله ارتباط وثیقی وجود دارد که به نتایج مشترکی منجر میشود. در پایان علل و عوامل حساسیت بحث قرائتهای مختلف از دین در جامعه ایرانی بررسی شده است و یکی از این عوامل را، ابتناء فرهنگ جامعه ما بر آموزههای دینی دانستهاند.
۱۰.
نویسنده با سکولار شمردن علم و نیز فلسفه اسلامی، یکی از بناهای سکولاریسم را بینیازی از واسطهگری روحانیت بین مردم و خدا دانستهاند و گفتهاند: از نظر تاریخی کلمه روحانیت در اسلام وجود نداشته است همچنانکه در اسلام هیچ عمل و قانونی نداریم که باید برای اجرای آن حضور روحانی شرط باشد.