۱.
دربارهى نسبت ما با غرب و مقولهى «تجدد»، برخى غربى شدن را بدونقید و شرط پذیرفتهاند و برخى با تفکیک میان وجه مادى و تکنولوژیک تجدد با وجه فرهنگى و اخلاقى آن، وجه مادى، ابزارى و ساختارى غرب را مفید، بلکه لازممىدانند. اما دیدگاه ما این است که تمدن جدید غرب کلیتى با روح و جان واحد است وبین اسلام و تجدد، تعارض کلى و ماهوى وجود دارد. نفى انفعال روحى و فکرى درمقابل غرب و تجدد، و ابطال پندار عقبماندگى و نیز در پیش گرفتن راهبرد «اقدام وانتظار»، مهمترین دستآوردهاى نظرى و عملى این دیدگاه است.
۲.
نویسنده در این مقاله ادعا کرده است که نبود روىکردى عقلانى به دین، از یک سو، و ارائهى تعاریف نادرست و تحریفشده از مردمسالارى، از سوى دیگر، سبب شده تا برداشتى روشن و دقیق از مقولهى مردمسالارى وجود نداشته باشد. از این رو، ایشان با برشمردن ارزشهاى مردمسالارى و مقایسهى آن با ارزشهاى دینى، درصدد ارائهى روىکردى عقلانى به دین است.
۳.
در این مقاله، دکتر غلامعباس توسلى به نسبت میان دین و دولت در اسلام مىپردازد و با بیان نظریهاى در این باب، معتقد است باید جامعهاى مدنى بر اساس اصول دموکراتیک شکل گیرد و مردم در آن، از طریق امر به معروف و نهى از منکر، مشارکت داشته باشند.
۴.
دربارهى استراتژى شریعتى آراى گوناگونى مطرح شده است. نویسندهى مقالهى حاضر راهکار پیشنهادى او را استقرار پروتستانتیسم اسلامى، با روایتى سازگار با وضعیت ذهنى و عینى جامعهى ایران، مىداند در جوامعى که مذهب در حیات اجتماعى حضورى زنده و فعال دارد، شریعتى راهبرد اصلاح دینى را در فراهمآورى شرایط براى ورود به تمدن جدید ضرورى مىدانست.
۵.
جامعهشناسى معرفت، با اینکه مبحثى نوپاست، توجه بسیارى از ارباب فضل را به خود جلب نموده است. این رشته در پى تبیین شناخت انسان اجتماعى در ارتباط با عوامل و تأثیرات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى است. به نظر آقاى قیصرى، دو نوع معرفت علمى و غیرعلمى داریم: معرفت علمى در علوم تجربىِ طبیعى و معرفت غیرعلمى و غیرمدون در علوم انسانى وجود دارد. نوع کار در این دو نوع معرفت متفاوت است. آقاى قیصرى دربارهى نسبتى که میان اسطوره و دین، از یک سو، و معرفت، از سوى دیگر، برقرار است، توضیح کوتاهى داده است.
۶.
نویسنده در این نوشتار به بررسى رابطهى انسان و حیات او با هنر، و ارتباط هنر با جنبههاى مختلف حیات انسان مىپردازد. ایشان سه ساحت مادى، روانى و روحانى حیات انسان را از یکدیگر باز مىشناسد و متناسب با هر یک، هنر مادى (شیطانى)، هنر انسانى و هنر قدسى (رحمانى و الاهى و هنر دینى) را به رسمیت مىشناسد. وى سپس، ویژگىهاى هر یک از انواع هنر را برمىشمارد.
۷.
روحانیان، که همواره در موضع انتقاد مؤثر عمل مىکردهاند، امروزه مىباید در جامعهاى که بخش اعظم آن را نسل جوان تشکیل مىدهد، در مقابل عملکرد بیست سالهى حکومت پاسخگو باشند. اگر روحانیت بخواهد بر اساس دیدگاههاى دینى محض به مسائلِ مختلف سیاسى و اجتماعى پاسخ گوید باید با بسیارى از مظاهر فعلى در زندگى مردم و دستگاه حکومت به مخالفت برخیزد. فقه سنتى اکنون دیگر جوابگوى بشریت نیست و اصلاحات باید از تفکر دینى آغاز شود.
۸.
در نسبت میان سنتهاى سیاسىِ جهان اسلام با غرب، در تاریخ فکر معاصر شاهد سه جریان اساسى هستیم. از این سه جریان مىتوان تحت عناوین رادیکالیسم اسلامى، تجددگرایى اسلامى و سکولاریسم اسلامى یاد کرد. در جهان غرب اساساً سکولاریسم زمانى شروع شد که غرب نه به نقد پاپ و کلیسا، بلکه به نقد مهمترین منبع تغذیهکنندهى پارادایم مسیحى، انجیل، پرداخت. حال آنکه در دنیاى اسلام، مسلمانان به اسلامى کردن سکولاریسم پرداختند.
۹.
در این گفتوگو آقاى دکتر سروش تلاش کرده است با ارائهى شواهد و قرائنى از قرآن، این فرضیه را به اثبات برساند که وحى همان تجربهى دینى، و قرآن سخن پیامبر است؛ به همین جهت، همهى لوازم تجربه و سخن بشرى بر آن بار مىشود.
۱۰.
نویسندهى این مقاله، در جهت تبیین جایگاه و رفتار رهبران، پارهاى از نظریههاى مربوط به رهبران جنبشهاى دینى را ارائه مىکند.