سنت و تجدد عقلانیت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
همشهری، ش 3562 ـ 3563، 2و3/9/83
پس از «رنساس» و شروع تجدد در غرب، عقلانیت غربی به شدت بر عقلانیت دورههای پیشین تاخت. دانستن این نکته برای مسلمانان اهمیت دارد که، «آیا سنت عقلانی اسلام با سنت عقلانی دنیای متجدد یکی است؟» و «آیا سنت عقلانی اسلام، توان تمدن سازی را دارد؟»
نویسنده، پس از ذکر این مقدمه، مفاهیم بنیادی بحث را تعریف میکند و در ادامه به سؤالهای مطرح شده پاسخ میدهد: الف) سنت، در اصطلاح برای اشاره به انتقال شفاهی بهکار برده میشود و شامل مجموعه آداب، اعتقادات، ارزشها و تمامی تجربیات یک ملت است و گروهی، از سنت، تعبیری فلسفی دارند و آنرا اصلگرایی و خدامحوری دانستهاند، اما به نظر «کانت» سنت در معنای فوق حسی و ماورای تجربی بهکار رفته است. اسلام به علت دارا بودن تمام ویژگیهای یک سنت منسجم و هماهنگ، هویتی نیرومند به شمار میآید؛ ب) دین، استعارهای از طریقت و شریعت، راه و قانون است؛ ج) اسلام، به معنای اخلاص در عبادت خدا و تسلیم و اعتقاد به شریعت محمدی است؛ ت) تجدد (مدرنیته)، پدیدهای گذرا، مشروط و غیرثابت به شمار میرود که مقولهای زیباییشناختی بوده است. «امیل دورکیم» آنرا حرکت از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک دانسته و «ماکس وبر» آنرا فرآیند تعمیم یافته عقلانی شدن و افسون زدایی میداند. «گئورگ زیمل» تجدد را شکل عینیت یافته فرهنگ مدرن و «مارکس» آنرا نتیجه پویاییهای انباشت سرمایه میدانند. بنابراین، نظریه پردازان غربی، تجدد را در بستر تاریخ اجتماعی غرب معنا کردهاند که با بنیادهای سنتی در تضاد ا ست و آغاز تجدد با نفی سنت و طرد پشتوانههای دینی کلیسا آغاز شد؛ د) عقلانیت، اشاره به رویکردی است که، هدف آن تفسیر و تنظیم موضوعات عالم، بر مبنای اصول عقلی است. سنت عقلانی اسلام، سیری دگرگونه دارد؛ «عقول اسلامی با همه تنوعشان در یک خصیصه که تسلیم در برابر وحی است اشتراک دارند.» در نظریه «افلاطون» عقلانیت، توانایی درک نظام عقلانی کائنات و انطباق با آن است. «دکارت» و «هابز» تحنیات و سوداهای بشر را محور عقلانیت و کانت، عقل محض خودآئین را عقلانیت صحیح میدانند و ـ در عصر پست مدرنیسم ـ عقلانیت انتقادی «پوپر» مطرح است. بنابراین، در غرب، مکتب اصالت عقل (راسیونالیسم) با اومانیسم و تجدد پیوند ناگسستنی پیدا میکند؛ همچنانکه وبر میگوید: «تجدد فرآیند تقسیم یافته و همگانی عقلانی شدن است.» و بر سنت عقلانی پیورتینها را معطوف به فلسفه یونان میداند ولی «پسینی بودن این خصلت عقلانی، شأن اکتسابی بودن آن است که در آموزههای اولیه مسیحیت وجود نداشته است.» درحالیکه جوهره اسلام «تفکر عقلانی» است و عالیترین شکل ریاضتکشی عقلانی در «عرفان اسلامی» متجلی است.
عقلانیت در غرب، مبتنی بر اصالت لذت است ولی عقلانیت اسلامی، مبتنی بر اصالت کمال. عقلانیت لیبرال برای وحی، متافیزیک و اخلاق هیچ شأن معرفتی قائل نیست و اینگونه است که جوهره عقلانیت لیبرال را ماکیاولیسم ویوتیلیتاریسم (اصالت سود) تشکیل میدهد؛ اما سنت عقلانی اسلام دارای دو خصوصیت تقواگرایی و جامعگرایی است که، خصلت جامعگراییاش سه حوزه عقلانیت (حکمی و معرفتی) و (ارزشی و اخلاقی) و (ابزاری یا معاش) را پوشش میدهد و در مواجه با جهان پدیدهها، خصلت و اندیشه نقادی را که همان اندیشه تمدن سازانه است، دارا میباشد. بنابراین، اسلام، نظام و انداموارهای عقلانی دارد، درحالیکه در سنت عقلانی غرب، خردگرایی به نوع معینی از عقل محدود میگردد. ازاینرو، نفی عقلانیت دینی و اسلامی و روی آوردن به عقلانیت غربی کاری مقلدانه ـ و نه محققانه ـ بوده و در خور عالمان و فاضلان نیست، البته اسلام عقلانیت تاریخی عرضی را که متصف به صفت جامعیت است میپذیرد.
در پایان این مقاله، نویسنده از قول «هومن اندال» مینویسد: «تا وقتی کسانی احساس تجربه دینی و شوق دینی دارند تعبیر منطقی از زندگانی دینی وجود خواهد داشت. تا وقتی انسان به عقل و علم اعتقاد دارد انتظار هست که «معرفت» و «الهام» خویش را به صورتی هماهنگ ترکیب کند.»
پس از «رنساس» و شروع تجدد در غرب، عقلانیت غربی به شدت بر عقلانیت دورههای پیشین تاخت. دانستن این نکته برای مسلمانان اهمیت دارد که، «آیا سنت عقلانی اسلام با سنت عقلانی دنیای متجدد یکی است؟» و «آیا سنت عقلانی اسلام، توان تمدن سازی را دارد؟»
نویسنده، پس از ذکر این مقدمه، مفاهیم بنیادی بحث را تعریف میکند و در ادامه به سؤالهای مطرح شده پاسخ میدهد: الف) سنت، در اصطلاح برای اشاره به انتقال شفاهی بهکار برده میشود و شامل مجموعه آداب، اعتقادات، ارزشها و تمامی تجربیات یک ملت است و گروهی، از سنت، تعبیری فلسفی دارند و آنرا اصلگرایی و خدامحوری دانستهاند، اما به نظر «کانت» سنت در معنای فوق حسی و ماورای تجربی بهکار رفته است. اسلام به علت دارا بودن تمام ویژگیهای یک سنت منسجم و هماهنگ، هویتی نیرومند به شمار میآید؛ ب) دین، استعارهای از طریقت و شریعت، راه و قانون است؛ ج) اسلام، به معنای اخلاص در عبادت خدا و تسلیم و اعتقاد به شریعت محمدی است؛ ت) تجدد (مدرنیته)، پدیدهای گذرا، مشروط و غیرثابت به شمار میرود که مقولهای زیباییشناختی بوده است. «امیل دورکیم» آنرا حرکت از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک دانسته و «ماکس وبر» آنرا فرآیند تعمیم یافته عقلانی شدن و افسون زدایی میداند. «گئورگ زیمل» تجدد را شکل عینیت یافته فرهنگ مدرن و «مارکس» آنرا نتیجه پویاییهای انباشت سرمایه میدانند. بنابراین، نظریه پردازان غربی، تجدد را در بستر تاریخ اجتماعی غرب معنا کردهاند که با بنیادهای سنتی در تضاد ا ست و آغاز تجدد با نفی سنت و طرد پشتوانههای دینی کلیسا آغاز شد؛ د) عقلانیت، اشاره به رویکردی است که، هدف آن تفسیر و تنظیم موضوعات عالم، بر مبنای اصول عقلی است. سنت عقلانی اسلام، سیری دگرگونه دارد؛ «عقول اسلامی با همه تنوعشان در یک خصیصه که تسلیم در برابر وحی است اشتراک دارند.» در نظریه «افلاطون» عقلانیت، توانایی درک نظام عقلانی کائنات و انطباق با آن است. «دکارت» و «هابز» تحنیات و سوداهای بشر را محور عقلانیت و کانت، عقل محض خودآئین را عقلانیت صحیح میدانند و ـ در عصر پست مدرنیسم ـ عقلانیت انتقادی «پوپر» مطرح است. بنابراین، در غرب، مکتب اصالت عقل (راسیونالیسم) با اومانیسم و تجدد پیوند ناگسستنی پیدا میکند؛ همچنانکه وبر میگوید: «تجدد فرآیند تقسیم یافته و همگانی عقلانی شدن است.» و بر سنت عقلانی پیورتینها را معطوف به فلسفه یونان میداند ولی «پسینی بودن این خصلت عقلانی، شأن اکتسابی بودن آن است که در آموزههای اولیه مسیحیت وجود نداشته است.» درحالیکه جوهره اسلام «تفکر عقلانی» است و عالیترین شکل ریاضتکشی عقلانی در «عرفان اسلامی» متجلی است.
عقلانیت در غرب، مبتنی بر اصالت لذت است ولی عقلانیت اسلامی، مبتنی بر اصالت کمال. عقلانیت لیبرال برای وحی، متافیزیک و اخلاق هیچ شأن معرفتی قائل نیست و اینگونه است که جوهره عقلانیت لیبرال را ماکیاولیسم ویوتیلیتاریسم (اصالت سود) تشکیل میدهد؛ اما سنت عقلانی اسلام دارای دو خصوصیت تقواگرایی و جامعگرایی است که، خصلت جامعگراییاش سه حوزه عقلانیت (حکمی و معرفتی) و (ارزشی و اخلاقی) و (ابزاری یا معاش) را پوشش میدهد و در مواجه با جهان پدیدهها، خصلت و اندیشه نقادی را که همان اندیشه تمدن سازانه است، دارا میباشد. بنابراین، اسلام، نظام و انداموارهای عقلانی دارد، درحالیکه در سنت عقلانی غرب، خردگرایی به نوع معینی از عقل محدود میگردد. ازاینرو، نفی عقلانیت دینی و اسلامی و روی آوردن به عقلانیت غربی کاری مقلدانه ـ و نه محققانه ـ بوده و در خور عالمان و فاضلان نیست، البته اسلام عقلانیت تاریخی عرضی را که متصف به صفت جامعیت است میپذیرد.
در پایان این مقاله، نویسنده از قول «هومن اندال» مینویسد: «تا وقتی کسانی احساس تجربه دینی و شوق دینی دارند تعبیر منطقی از زندگانی دینی وجود خواهد داشت. تا وقتی انسان به عقل و علم اعتقاد دارد انتظار هست که «معرفت» و «الهام» خویش را به صورتی هماهنگ ترکیب کند.»