آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

اطلاعات، ش 23244، 12/10/83
نویسنده در ابتدای مقاله می‏گوید: هر چند در آغاز سده بیستم بسیاری از اندیشمندان حدس می‏زدند که در رویارویی با مدرنیته، غالب مردم در غرب کم کم از دین فاصله خواهند گرفت و جوامع غربی روز به روز غیر مذهبی‏تر خواهند شد ولی اکنون که سده بیستم را به پایان رسانده‏ایم، می‏بینیم که روند دوری‏گزینی از مذهب بدان سان که پیش‏بینی شده بود، روی نداده است. البته مسیحیت نهادینه بی‏تردید سیر نزولی داشته است. از تعداد اعضا و حاضران در کلیساها کاسته شده، افراد کمتری مراسم خود را در کلیسا برگزار می‏کنند، شمار روحانیان کم شده و تعلیمات دینی برای کودکان هرگز به اندازه کنونی کم‏مایه نبوده است. ولی با این همه نه بدان سبب که مردم در غرب از جهان‏بینی‏های پیشامدرن دست کشیده‏اند، بر عکس نظرسنجی‏ها نشان می‏دهند که مردم غرب هنوز همچون گذشته مذهبی‏اند. از طرفی در حالی‏که نهادهای مسیحی رو به افول‏اند، مفهوم‏ها و نمادهای مسیحی همچنان سرتاسر فرهنگ غرب را فراگرفته‏اند. به‏راستی علت این امر چیست؟
نویسنده بر این باور است: از آنجایی‏که غرب ابدا مایل به ترک ایمانش به علم و عقل نیست و از طرفی غربیان پی برده‏اند که علم و عقل به تنهایی از عهده پاسخگویی به همه پرسش‏ها برنمی‏آیند. لذا می‏توان گفت: دیانت در غرب اکنون محصول تعادل پویایی بین عناصر مدرن و پیشامدرن است؛ به بیان دیگر تلفیقی آگاهانه از جهان‏بینی‏های مدرن و پیشامدرن است که محققان این گرایش را «پسامدرن» نامیده‏اند. و مسیحیت پسامدرن، گونه تازه‏ای از مسیحیت عامیانه و پدیده‏ای کاملاً شخصی است و فرد معتقد بدان احساس می‏کند حق دارد هر آمیزه‏ای از مدرنیته و مسیحیت پیشامدرن را که نیازهای معنویش را بهتر برآورده می‏سازد، برای خود تولید یا بازتولید کند.
نویسنده مقاله در ادامه با مقایسه طیفی از اصول عقاید و فرایض دینی در دو نوع مسیحیت «پیشامدرن» و «پسامدرن» در صدد شناساندن بیشتری از مسیحیت پسامدرن به خوانندگان است. مثلاً درباره سرشت و سرنوشت بشر می‏نویسد: رستگاری در مسیحیت، همچون سایر ادیان، نوید زندگی پس از مرگ است. مذاهب مسیحی می‏آموزند که روح انسان فناناپذیر است و از ازل مقدر گشته که در محضر خدا تا ابد در بهشت سر کند؛ ولی بنابر تعلیم مسیحی، نخستین انسان‏ها، آدم و حوا، از اراده خدا سرپیچیدند و سعادت ابدی خود را به مخاطره انداختند. به سبب این گناه نخستین که همه آدمیان در آن سهیم‏اند انسان فطرتا میل به سرپیچی از اراده پروردگار دارد. مرگ عیسی بر صلیب، عواقب گناه نخستین را زدود؛ اما سرشت گنهکار آدمی بر جای ماند. ازاین‏رو حتی مسیحیان پیوسته با این خطر مواجهند که مرتکب گناه شوند و بخت زندگی جاودان را از دست دهند.
اما امروزه این تصویر مسیحی از انسان را، غرب تا حدود زیادی تعدیل یا رد کرده است. و علت این امر را برخی از محققین، ظهور کیهان‏شناسی علمی در دوران مدرنیته می‏دانند که تصویرهای مشخص از زندگی پس از مرگ را باور نکردنی ساخته است.
همچنین روز به روز افراد کمتری گناه نخستین را باور می‏کنند و این عقیده که فرزند انسان با باری از گناه به دنیا می‏آید، رفته رفته برای غربی‏های بیشتری نفرت‏انگیز می‏شود. اکنون غالب مردم در غرب رفتار ناپذیرفتنی را ناشی از مسائل روانی و اجتماعی و حتی زیستی می‏دانند، نه اقتضای سرشت گناهکار.
«برایان ویلسون» یکی دیگر از مشخصه‏های مسیحیت پسامدرن را خصلت تلفیقی می‏داند و بر این باور است که امروزه برخلاف گذشته، بسیاری از مسیحیان در غرب بدون پرده‏پوشی و بهانه‏تراشی دست به تلفیق می‏زنند. اکثریت مردم غرب می‏پندارند که کلیسا دیگر نمی‏تواند پاسخ‏های درخوری برای همه مسائل روحانی بشر فراهم آورد، در نتیجه این اعتقاد پدید آمده است که باید در شکل‏های دینی دیگری سوای مسیحیت به کندو کاو پرداخت. ازاین‏رو مسیحیان در غرب روز به روز علاقه بیشتری به ادیان دیگر جهان مانند اسلام، بودایی، هندو و غیره نشان می‏دهند.
در خاتمه، نویسنده می‏گوید: گرچه پیش‏بینی مسیحیت در دوران پسامدرن دشوار است ولی احتمال دارد که مسیحیت نهادینه در غرب برای همیشه افول کند اما مسیحیت خود دینی زنده است.

تبلیغات