۱.
سکولاریزاسیون (عرفى شدن) به عنوان یک پدیده اجتماعى، معمولاً همزاد مدرنیسم یا نوگرایى شمرده مىشود و بسیارى از دانشمندان غربى و غربگرا اظهار داشتهاند که سرنوشت کلیه جوامع بشرى با افول و زوال دین همراه خواهد بود. اما این نظریه در چند دهه اخیر تا حدود زیادى با شکست مواجه شده و تحقیقات فراوان نشان مىدهد که جوامع اروپایى و غیر اروپایى، رویکرد جدیدى را به دین یا نهادهاى دینى تجربه مىکنند و به اصطلاح پدیده «سکولارزدایى» در حال رخ نمودن است. مقاله حاضر، که توسط یکى از نظریهپردازان جامعهشناسى دین به رشته تحریر درآمده است، یکى از تازهترین آثار در این زمینه است.
۲.
از نظر نویسنده، نظریههایى که نسبت میان نوگرایى و توسعه را با عرفى شدن یک نسبت تام و مثبت قلمداد مىکنند، درست نیستند. یکى از پیشفرضهاى اثباتنشده این طرز تلقىها، معادل گرفتن دین با سنت و گذشتهگرایى ادیان و نفى نگاه به آینده است. نویسنده بر این باور است که بسیارى از ادیان، به ویژه اسلام، علاوه بر نگاه به گذشته، آرمان بلندى را در آینده جستوجو مىکنند.
به جز آن دسته از نظریاتى که عرفى شدن را در اهتمام به امر دنیا و اعتماد به توانایىهاى انسان جستهاند و برجسته کردهاند، دسته دیگرى از نظریهپردازان، این فرایند را در پیوند با تغییرات اجتماعى، توسعه و پیشرفت انسانى، نو شدن و مدرنیته یافتهاند.
پیشفرض نخست این دسته از تئورىها بر این پایه قرار دارد که اصولاً ادیان به واسطه تعلق روحى و معرفتى به مبدأ آغازین خویش در یک گذشته تاریخى یا اسطورهاى و همچنین تمایل به مطلقانگارى آموزهها و تقدسبخشى به خاطرات خود از آن عصر زرین که اینک به یک سنت متصلب بدل شده است، آمادگى و رغبت کمى براى تغییر، پیشرفت و نوسازى دارند. براى این اندیشمندان، واژه «دین و دیندارى» تداعىکننده مفاهیمى چون «سنت»، «محافظهکارى»، «تصلب» و «جمود» مىباشد. همین تداعى معانى نه چندان دقیق، موجب نتیجهگیرىهاى سهلانگارانهاى در پیوند زدن مفهوم عرفى شدن به نوگرایى و توسعه گردیده است.
مدعاى ما این است که اولاً بىمیلى، بلکه مخالفت با تغییر و توسعه و نوسازى را نمىتوان بهراحتى به تمامى ادیان و مشخصاً به دین اسلام نسبت داد و ثانیاً نمىتوان و نباید نسبت میان نوگرایى و توسعه با عرفى شدن را لزوماً یک نسبت تام و همواره مثبت قلمداد کرد. نوسازى و توسعه اگرچه براى همگان از مضمونى عام و مشترک برخوردار است، اما در مقام تحقق و در مرحله تبدیل شدن به ایدهها و برنامههاى راهبردى، مصادیقى بهشدت متنوع و بهکلى متمایز پیدا کرده است و در قالب الگوها و مدلهایى بس متفاوت عرضه شده است؛ لذا بر اساس نتایج حاصل از یک الگوى مشخص نمىتوان حکم قاطعى درباره نسبت آن با عرفى شدن صادر کرد.
۳.
مقاله حاضر گزارش و تحلیلى از پژوهشهاى جدید جامعهشناختى درباره جریانهاى ضد سکولار و پدیدههاى مخالف با عرفى شدن است. نویسنده با استناد به تحقیقات گلنر نشان مىدهد که اسلام و تمدن اسلامى بر خلاف سه تمدن معروف دیگر، یعنى تمدنهاى مسیحى، چینى و هندى، تن به جریان غالب عرفى شدن نسپرده است. در پایان مقاله، محورها و پرسشهاى جدیدى درباره نظریه عرفى شدن مطرح شده است که پاسخ به آنها مىتواند تحول جدیدى در این حوزه ایجاد کند.
۴.
نویسنده در این مقاله تلاش مىکند تا برداشت نادرستى را که در غرب از اسلام شده است، نقد کند و نشان دهد که اسلام با دموکراسى و عقلانیت سازگار است. به نظر او هیچ یک از حکومتهاى اسلامى الهى نبودهاند؛ بلکه آنها نیز سکولار بودهاند. وى مشکل دولتهاى اسلامى مدرن را ناکارآیى آنها مىداند؛ نه غیر عقلانى بودن آنها.
۵.
روشنفکرى از جنبه فکرى بر دو خصیصه «خودآگاهى» و «عقل نقاد» بنا نهاده مىشود. از جنبه اجتماعى، پدیده روشنفکرى در غرب، در رویارویى با دین، فئودالیته و سلطنت شکل گرفت؛ ولى در ایران چنین تقابلهایى وجود نداشت و از این رو مقولهاى به نام «روشنفکرى دینى» به وجود آمد. روشنفکران دینى با وجوه اجتماعى و اقتصادى دین کاملاً مواجهه انتقادى دارند. روشنفکران در اروپا عامل بهوجود آوردن تحولات جدید بودند؛ ولى روشنفکرى در جامعه ما محصول برخورد ما با فرهنگ، تمدن و سیاست فرنگى است.
۶.
در این مقاله بر این نکته تأکید شده است که تکیه بر ناسیونالیزم در جهت ایجاد هویت ملى، از آنجا که بر محوریت ضدیت با دین بود، عاملى براى تجدید یک هویت دینى - سنتى گردید که منشأ انقلاب و تحولات بعدى شد. با وجود این، چالش سنت و مدرنیسم همچنان باقى است.
۷.
ظرفیت مشارکت سیاسى بستگى به نوع مشروعیت حکومتها دارد. در مورد نظام ولایت فقیه سه دیدگاه وجود دارد. نظریه انتصاب و انتخاب از لحاظ قابلیت و ظرفیت مشارکت سیاسى هیچ تفاوت عینى و عملى با یکدیگر ندارند؛ اما در نظریه الهى - مدنى، مشارکت سیاسى به معنى واقعى کلمه امکان تحقق بیشترى دارد.
۸.
در این مقاله به طور ضمنى به وجوه مختلف دموکراسى اشاره مىشود و از قول اندیشمندان بزرگ، محدودیتهاى آن برشمرده مىشود و بر این نکته تأکید مىگردد که دموکراسى با نابرابرىهاى اجتماعى کاملاً سازگار مىافتد.
۹.
آقاى جلایىپور در این گفتوگو تلاش مىکند به تحلیل سیر جریان دوم خرداد از دیدگاه اجتماعى بنشیند. وى معتقد است این جریان رشد آرامى داشته و همچنان در حال پیشروى است و نمىتوان آن را خفه کرد؛ زیرا با اندیشههاى جهانى پیوند دارد و استمرار جنبش، به تغییر و اصلاح قانون اساسى مىانجامد.
۱۰.
در این گفتوگو که در چهار قسمت منتشر شده است، آقاى باوند ابتدا مطالبى را پیرامون تاریخ مباحث هرمنوتیک در غرب ذکر مىکند و سپس به جهان هرمنوتیک ایرانى مىپردازد که خلاصه همین بخش در اینجا آمده است. به نظر ایشان روشنفکران ما نتوانستهاند تعامل درستى با سنت خود و اسلام داشته باشند و علت آن یا جهل یا خیانت است. اگر روشنفکران قدرى به منابع اسلامى روى آورند و از سر تأمل در آنها بنگرند، بسیارى مشکلات فکرىشان حل خواهد شد.
۱۱.
علمپرستى (ساینتیسم) در غرب سبب شد که گروهى از دانشمندان غربى در مقابل آن به ستیز و دشمنى با علم تجربى و دستاوردهاى آن برخیزند. اما هم علمپرستان و هم علمستیزان طریق باطل مىپویند. هر چند علمگرایى به حذف بنیادهاى دینى و طغیانها و پریشانىهاى کنونى انجامیده است، ولى علم در جایگاه خود تأثیرى شگرف در کمال و تعالى انسان دارد.
۱۲.
در این مقاله با جایگاه طالبان و موقعیت آن در جغرافیاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى افغانستان و نیز اندیشههاى دینى و سیاسى ایشان آشنا مىشویم.
۱۳.
انقلابى که در اطلاعرسانى رخ داده، مزایا و محاسن بىشمارى دارد؛ اما مسائل و مصیبتهایى نیز به دنبال خواهد داشت. غالب اندیشمندان و حقوقدانان به این نتیجه رسیدهاند که حمایت از ارزشهاى فرهنگى یک جامعه در برابر هجوم برنامههاى اینترنت، سانسور محسوب نمىشود. مهمترین معیار براى تعیین و تبیین ارزشهایى که باید براى حفظ آن کوشید، خرد جمعى و وجدان بینالمللى است. مجلس شوراى اسلامى در داخل و یونسکو در خارج باید با حفظ احترام به آزادىهاى فردى و اجتماعى، از کودکانمان در قبال استثمار جنسى نوینى که از طریق اینترنت در راه است، حمایت کنند.