ما نیز با مسئله زنان در کلیسای کاتولیک درگیر بودیم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
هانس کونگ متفکر مسیحی آلمانی در یک مقایسه نادرست بین اسلام و کلیسای کاتولیک معتقد است؛ همان طوری که کلیسای کاتولیک رومی در زمان پیش از شورای واتیکان روم، اصلاح دینی را برنمی تابید و عصر روشنگری نداشت، اسلام نیز نمیتواند با نوگرایی و نواندیشی دینی کنار بیاید. ولی همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر کلیسای کاتولیک با حدود یک میلیارد طرفدار توانست تغییر کند. اسلام هم باید قادر به انجام این کار باشد. او در بخش دیگری از ادعاهایش میگوید: تصور نمیکنم در قرآن نیز از کسی که اداره همه امور به دست او باشد سخنی به میان آمده و این خود امتیاز بزرگی برای ایجاد اصلاحات است.متن
اسرار، ش 46، 29/9/83
اسلام با نوگرایی مشکل دارد یا متفکران اسلامی؟
نه، به نظر من اسلام نمیتواند با این امر کنار بیاید و وضعیت اسلام مانند کلیسای کاتولیک رومی در زمان پیش از شورای واتیکان دوم است؛ در آن زمان، کلیسای کاتولیک رومی نیز اصلاح دینی را برنمیتابید و عصر روشنگری نداشت، به همین دلیل در شورای واتیکان دوم، کلیسای کاتولیک روم مجبور شد به مطالبات موجه نهضت اصلاح دین تن دهد و از این رهگذر در آداب نیایش مذهبی (لیترجی) و دعاهای عمومی دست برد و کاربرد زبان محلی و رایج را در عبادات بپذیرد.
اهمیت کتاب مقدس، ارج نهادن به زنان و توجه به دیگر ملتها و همه مطالبات عمده، مورد توجه مارتین لوتر، کالون و دیگر اصلاح طلبان بود. شورای واتیکان دوم ناچار شد به نظریات و خواستههای نهضت روشنگری، آزادی دین، آزادی عقیده، آزادی اجتماعات و حقوق بشر بهطور کلی، با دید تازهای بنگرد و موضعگیری جدیدی نسبت به یهود، اسلام و دیگر ادیان، جوامع و علوم سکولار اتخاذ کند. سپس به هر آنچه مدرنیته را شکل میدهد، نگاه و موضعی تازه گرفت. با وجود این، کلیسای کاتولیک نتوانست همه چیز را بپذیرد و در خود حل کند. این نوعی عدول و پا پس کشیدن بود، در حقیقت کلیسای کاتولیک رومی، اصلاح دینی را پذیرفت، اما روشنگری را دوست نداشت.
به رغم این تغییرات هنوز کلیسای کاتولیک روم با مشکلاتی روبه رو است؛ من و پاپ در خیلی مسائل اتفاق نظر نداریم، فقط در مخالفت با جنگ عراق هم عقیدهایم؛ چرا که آن، تهدیدی مشترک برای صلح محسوب میشد، به نظر من اگر چه پاپ نظر مثبتی به صلح دارد ولی در این مورد فقط در قلمرو سیاست خارجیاش صحبت میکند و در سیاست داخلی (جهان مسیحیت) اصلاً صلح جو نیست! اسلام امروزه با چنین چالشی روبه روست! چالشهایی که از مواجهه با بازتابهای آن گریزی نیست. به نظر من باید قرآنرا با توجه به قرن 21 بررسی کنید و پیامش را برای قرن 21 دریابید، چون شما دیگر در قرن 7 یا 11 زندگی نمیکنید. شما در قرن 21 هستید. مبحثی را که در انجمن حکمت و فلسفه (ایران) درباره زنان داشتیم به یاد میآورم، در آنجا از آنان در مورد سه سوره چهارم (نساء) و زنانی که باید کتک بخورند پرسیدم و از اینکه چگونه تعارض میان حقیقت وحیانی و حقیقت عقلی را حل میکنند؛ چرا که حقوق بشر و حقوق زنان در عمل، تجسم عقل دوران تجدد است، پس از یک بحث طولانی به زبان فارسی که البته من نمیفهمیدم، شخص پاسخگو گفت: در مواردی اینچنین باید به وحی مراجعه کرد و دید که درست فهمیدیم یا خیر.
به نظر من پاسخ خوبی بود و باید هم همین کار بشود. نمیتوانید به این بسنده کنید که این مسئله به مشکل روزآمدی و انطباق برمی گردد که مردم گاهی به آن فکر میکنند. خیر، اینگونه نیست، بلکه یک مشکل بنیادی پیش روی اسلام است و به مبانی اسلام و قرآن بازمیگردد و به اینکه چگونه باید مسئله کلی هرمنوتیک (تفسیر متون مقدس) اسلام را فهمید. در آغاز، ما در کتاب مقدس نیز با هرمنوتیک رو به تکامل مواجه بودیم، اما امروزه با آن کنار آمدیم و به نظر من راه حل را یافتیم. راه حل، این است که به معنای متون مقدس نظر کنیم، نه فقط به ظاهر لغات و الفاظ. و پرسشهایی از این دست که روح متن چیست؟ پیام اصلی چیست؟ مطرح کنیم. همه این کارها به نظر من خوب و خیر و بخشی از مسئله اصلاح دینی است که شما در گذشته نیز نمونههایی داشتهاید! ایرانیانی مانند جمال الدین افغانی به این امر پرداخته بودند، اقبال و دیگران نیز به آن توجه کردهاند.
شریعتی چطور؟
او نیز همینطور بود. من فکر میکنم همه آنها ضرورت تأمل دوباره در اسلام و قلمرو ثانوی را درک کرده بودند، که تأمل و پرداختن به تجددگرایی و پساتجددگرایی است. اینک گام نهادن در این راه، برای اسلام خیلی آسانتر است؛ چون در غرب و مسیحیت بیش از این به مدرنیته مظنون بودیم و با دیده تردید به آن نگاه میکردیم. مثلاً شکی نیست که مدرنیته سبب پیشرفت است، ولی شاهد بودیم که این پیشرفت، جوانب و عواقب و آثار تکنولوژیک دیگری نیز داشت. درست است که همه برآمده از عقل ما بود، اما دیدیم که عقل به تنهایی موجب ایجاد بیمعناییها و پوچیهایی شد، نظامهای غیربشری به وجود آورد و ما را در خدمت اقتصاد از نوع مدرن بدون اکولوژی قرار داد.
در اینجا نیز شما و حتی ما در دنیای غرب با بازگشت به دین مواجه هستیم. ازاینرو، فکر میکنیم اسلام میتواند مدرنیته را در خود جای دهد! مدرنیتهای بدون آن کاستیها و تأثیرات منفی؛ چرا که شما تجربه ما در غرب را پیش روی خود دارید و میتوانید از تکرار خطاهایی که ما مرتکب شدهایم، بپرهیزید.
پس به عنوان یک متفکر، نویسنده و شخصیت برجسته مسیحی معتقدید که اسلام میتواند به خوبی با تجددطلبی دینی کنار آید، حال به عنوان کسی که از بیرون بر اسلام نظر میکند، فکر میکنید اسلام چگونه میتواند این مسئله را حل کند؟
همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر کلیسای کاتولیک با حدود یک میلیارد طرفدار توانست تغییر کند، اسلام هم باید قادر به انجام این کار باشد، البته در کلیسای کاتولیک، شورای جهانی مسیحی (Ecumenical councll) وجود دارد که بسیار قدرتمند است و میتواند در لیترجی (آداب نیایش مذهبی) تغییراتی ایجاد کند؛ چنانکه ایجاد کرد. بسیاری از این تغییرات به روش هیاتی و به تعبیر شما شورایی بود و اسلام فاقد چنین شورایی است. شما پاپ ندارید و این خود امتیاز بزرگی است؛ چرا که اگر بخواهید، میتوانید اصلاحاتی در ایران انجام دهید، بدون اینکه محتاج کسب اجازه از مثلاً الازهر یا فردی معین باشید.
ولی در شیعه نیز مراجع تقلید و عالمان بزرگ دینی هستند و شما آگاهید که اصلاحات باید زیر نظر آنها صورت گیرد.
بلی، این در واقع مسئلهای است که شیعه با آن مواجه است. به نظر من باید توجه داشته باشید که در واقع، قرار گرفتن قدرت در اختیار یک فرد، خاستگاهی در ریشه و آغاز ندارد. اگر کتاب مقدس را مطالعه کنید، هرگز فردی را نمییابید که تمام امور را در اختیار داشته باشد و مدیریت کند و در قرآن نیز از کسی که اداره همه امور به دست او باشد، سخنی به میان نیامده است. پس باید در اینباره جدیتر بیندیشید و اگر این تصور من درباره قرآن درست باشد، مسلمانان محدودیتی ندارند و باید آزادانه بکوشند تا به یک راه حل مناسب برسند.
اشاره
1. اسلام و به خصوص مذهب تشیع نه تنها با نواندیشی مخالف نبوده بلکه با هر گونه ارتجاع، کهنهگرایی، تحجر جمود و ایستایی به مخالفت برخاسته و با قرار دادن مکانیزم «اجتهاد» قابلیت هماهنگی و پاسخگویی به نیازهای متحول انسان را در عرصههای اجتماعی و فردی دارا میباشد. در واقع خاستگاه نخستین نواندیشی دینی، تفکر اجتهادی شیعه است که محصول آموزههای امامان و پیشوایان آن میباشد. پذیرش اجتهاد به معنای نقدپذیری پدیدارهای دینی است، اما نقدی ضابطهمند و در چارچوب روشهای تعریف شدهای که حجیت خود را وامدار تأسیس و یا امضای شریعت میباشد.
نواندیش دینی کسی هست که متناسب با نیازها و پرسشهای عصری به پاسخ یابی از متن دین پرداخته و خود را از حصار فهم پدیدهای، خارج ساخته است و با شناخت نسبت میان ثابت و متغیر گزارههای دینی، هرگز همه آن چه به عنوان سنت دینی به ما رسیده را ثابت و اصیل نپندارد؛ آنگونه که متحجر لازمه جاودانگی را جریان تاریخی و تداوم عصری دین میپندارد و تلاش میکند تا قطعه تاریخی صدر اسلام را با تمام ویژگیها و مختصات پدیداریاش، نظیر شرایط جغرافیایی، اجتماعی و روانی در زمان حال و آینده بازتولید کند. و لذا بینش دینی با صبغه تفریط که از آن به تحجر تعبیر میشود، در نزد اندیشمندانی همچون شهید مطهری به عنوان عامل بازندارنده جامعه اسلامی و بشری معرفی میشود که فرد و جامعه را از مسیر اعتدال و خط انسانیت بیرون رانده و از شکوفایی او به سوی تعالی جلوگیری کند.(1) چنانکه بینش دینی با صبغه افراط آن نیز چنین پیامدهایی دارد. در واقع، نوگرایی اسلامی ـ نوگرایی اسلامی که مسلمانان در قرون نوزده و بیست در مواجهه با غرب و به تأثیر از فرهنگ و تمدن غربی به علوم جدید و تجربی آن نشان دادهاند ـ یک نوع تأویلگرایی التقاطی بود که ملاک رد و قبول همه حقایق و از جمله مفاهیم دینی را ارزیابی به روش علوم تجربی و انسانی جدید میداند. اینها که مرعوب رهاوردهای علوم آزمایشگاهی جدید غرباند و اطلاعات ناقصی از دین دارند، اصالت را به علوم جدید و روشهای آن دادهاند. ازاینرو با پیروی کورکورانه از غربیان میکوشند تا فرآیندهای فکری آنان را در ارتباط با دین دنبال کنند. این تأویلگران با توجه به مبنای پوزیتیویستی خود بر سر دو راهی میان روش تجربی جدید و مفاهیم غیبی همچون وحی، اعجاز، فرشته، جن، شیطان، برزخ، قیامت، حشر، نشر، حساب، کتاب، پاداش و کیفر الاهی و مانند آن، ناگزیر هر جا نتوانند مفاهیم دینی را در چارچوب مبنای تجربی اثبات کنند، دست به تأویل گشوده، آن موضوعات را تفسیر مادی میکنند و یا آنها را در مضامین نمادین، اسطورهای و به اقتضای فرهنگ و باورهای معاصران نزول قرآن و مماشات با ذهنیت آنان تحویل میبرند. یکی از این شخصیتها که با نگرش پوزیتیویستی و رویگردانی از قوانین وضع و دلالت زبان شناختی، دستی گشاده در تأویل قرآن و غالب مفاهیم آن دارد سید احمد خان هندی است که هانس کونگ از او به عنوان اولین کسی که به تجددگرایی توجه نشان داد، یاد میکند. از آنچه گذشت میتوان گفت: نواندیشی بهمعنای پاسخگویی به نیازها و پرسشهای زمانه، با اتکابه دین، تفکر و رسالت اجتماعی محصول آموزههای دینی است. اما دو نگاه متحجرانه و متجددانه به دین و مقولههای دینی، انحرافی عمیق در حوزه اندیشه اصیل و ناب دینی است که یکی پیروانش را در دام افراط، قشری گری و ظاهر پرستی فرو برده و دیگری حامیانش را به گرداب تفریط و تقلید از غرب میاندازد. استاد شهید مطهری در اینباره میگوید: اسلام «دینی است که برای نظام و پیشرفت زندگی بشر آمده، پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریان طبیعی بیخبر و به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد، آنگاه بتواند دستورهای عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریانها و تحولات و پیشرفتها است کاملاً و بهطور صحیح استنباط کند».(2)
«اسلام هم با جمود و هم با جهالت مخالف است، خطری از ناحیه هر دو دسته متوجه
______________________________
1. مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، قم: صدرا، 1376، ص 80
2. همو، ده گفتار، قم: صدرا، 1369، ص 122
______________________________
اسلام است. جمودها و خشک مغزیها و علاقه نشان دادنها به هر شعار قدیمی ـ و حال آنکه ربطی به دین اسلام ندارد ـ بهانهای به دست مردم جاهل میدهد که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند. از طرف دیگر، تقلیدها و مدپرستیها و غرب زدگیها و اعتقاد به اینکه سعادت مردم مشرق زمین در این است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند، قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آنها تطبیق دهند، بهانهای به دست جامدها میدهد که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آنرا خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند.
در این میان، آنکه باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است. جمود جامدها به جاهلها میدان تاخت و تاز میدهد و جهالت جاهلها، جامدها را در عقاید خشکشان متصلبتر میکند».(1)
2. اما درباره اصلاحات مذهبی که در کلیسای کاتولیک اتقاق افتاد و به پیشنهاد هانس کونگ چنین اصلاحاتی باید در اسلام نیز صورت بگیرد، باید بگویم فرهنگ دینی مسیحی و آمیزهای از افکار و اندیشههای گوناگون بشری است که کلیسا قرنهای متمادی با تعصب تمام این متون را به نام دین عرضه کرد. افزون بر اینکه رفتارها و گفتارهای ناپسند ارباب کلیسا نیز همه با نام دین انجام میگرفت؛ فساد مالی و اخلاقی درون کلیسا، اعترافات و خرید و فروش گناهان و بهشت و جهنم، چگونگی تفسیر عشاء ربانی، ترجمه انجیل و حق قرائت فردی آن، تشریفات دعا، خشونتهای مذهبی، تثلیث، تجسید، مرگ فدیه وار مسیح و ... همه موجبات یک پیرایش جدی و اصلاح اساسی را در این فضا فراهم میساخت. اما در فضای فرهنگی دین اسلام که متن وحی بدون هیچ تغییر و تبدیلی در اختیار بشر قرار دارد، اصلاح در قلمرو آموزهها و متن دین معنایی ندارد؛ چرا که آموزههای دین اسلام یا با عقل قطعی به اثبات رسیدهاند مثل وجود خدا، توحید، معاد، ضرورت نبوت و شناخت نبی و جز آن، و یا به صورت نص یا ظاهر از قرآن به دست میآید، که از نظر سندیت فوق تواتر و حجت قطعی است و یا آموزههایی است که از طریق سنت محرز و اثبات شده از معصوم علیهالسلام است.
اما اصلاح در شیوه فهم دین و جلوگیری از وقوع انحرافات و بدعتها و تحریفات معنوی در دین و نیز اصلاح در رفتار و عمل به همه جوانب و خواستههای دین و پرهیز از افراط در برخی و تعطیل برخی دیگر از آموزهها و ابعاد دین امری اجتنابناپذیر است، چنانکه قیام حسین بن علی علیهالسلام به همین منظور و برای از میان برداشتن بدعتها و انحرافات و تحریفاتی بود که حکام بنی امیه در شریعت محمدی صلیاللهعلیهوآله درآورده بودند:
______________________________
1. همو، نظام حقوق زن در اسلام، قم: صدرا، 1369، ص 120ـ121
______________________________
«وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»(1)
3. در فرهنگ شیعی، حکومت و رهبری یکی از شؤون امامت و برخاسته از دین است و امام، زعامت سیاسی و رهبری اجتماعی را برعهده دارد. افزون بر آنکه دارای ولایت معنوی است و مرجعیت دینی و وظیفه تبیین و تفسیر وحی بر عهده اوست. در عصر غیبت وظیفه فهم و تفسیر دین بر دوش عالمان و مجتهدان گذارده شده است. آنان با رجوع به منابع دست اول دین یعنی کتاب و سنت، و با به کارگیری عقل و علم خویش در تطبیق قوانین کلی کتاب و سنت با نیازهای زمان خود، پاسخ گوی این نیازها و مشکلات خواهند بود، هر چند شأن ولایت تفسیری امامان علیهمالسلام را ندارند و باید بتوانند فهم و نظر خویش را برهانی کرده و در برابر انتقادها از نظر خود بهطور مستدل دفاع کنند.
همچنین رهبری اجتماعی مسلمانان نیز در عصر غیبت بر عهده فقیهی است که دین شناس و عالم به قوانین الاهی است و توانایی مدیریت و قدرت تدبیر امور و کفایت و کاردانی لازم را دارد. و از مرتبه عالی عدالت بهرهمند است. چنین شخصی که در فرهنگ شیعی از او به عنوان ولی فقیه یاد میشود، همه اختیارات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه اطهار در امر سیاست و حکومت را دارا میباشد. چنانکه مرحوم نراقی در اینباره میفرماید: «هر آنچه را که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه اطهار ـ که پیشوایان خلایق و به مثابه دژهای اسلام محسوب میگردند ـ در آن ولایت دارند، فقیه نیز همان ولایت را دارد. مگر دلیلی آنرا استثناء کرده باشد.»(2)
خصوصیت نظام سیاسی اسلام آن است که مردم در تصمیمگیریها در شؤون مختلف آن حتی قبول اصل نظام اسلامی از حق آزادی برخوردارند و حتی از عالیترین فرد نظام میتوانند انتقاد کنند و از او در مورد عملکردهایش پاسخ بخواهند، با این رویکرد، جانب دمکراتیک نظام دینی هم به صورت جدی تأمین است.
______________________________
1. محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیهالسلام ، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1379، ص 36.
2. احمد نراقی، عوائد الایام، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1375، ص 262.
اسلام با نوگرایی مشکل دارد یا متفکران اسلامی؟
نه، به نظر من اسلام نمیتواند با این امر کنار بیاید و وضعیت اسلام مانند کلیسای کاتولیک رومی در زمان پیش از شورای واتیکان دوم است؛ در آن زمان، کلیسای کاتولیک رومی نیز اصلاح دینی را برنمیتابید و عصر روشنگری نداشت، به همین دلیل در شورای واتیکان دوم، کلیسای کاتولیک روم مجبور شد به مطالبات موجه نهضت اصلاح دین تن دهد و از این رهگذر در آداب نیایش مذهبی (لیترجی) و دعاهای عمومی دست برد و کاربرد زبان محلی و رایج را در عبادات بپذیرد.
اهمیت کتاب مقدس، ارج نهادن به زنان و توجه به دیگر ملتها و همه مطالبات عمده، مورد توجه مارتین لوتر، کالون و دیگر اصلاح طلبان بود. شورای واتیکان دوم ناچار شد به نظریات و خواستههای نهضت روشنگری، آزادی دین، آزادی عقیده، آزادی اجتماعات و حقوق بشر بهطور کلی، با دید تازهای بنگرد و موضعگیری جدیدی نسبت به یهود، اسلام و دیگر ادیان، جوامع و علوم سکولار اتخاذ کند. سپس به هر آنچه مدرنیته را شکل میدهد، نگاه و موضعی تازه گرفت. با وجود این، کلیسای کاتولیک نتوانست همه چیز را بپذیرد و در خود حل کند. این نوعی عدول و پا پس کشیدن بود، در حقیقت کلیسای کاتولیک رومی، اصلاح دینی را پذیرفت، اما روشنگری را دوست نداشت.
به رغم این تغییرات هنوز کلیسای کاتولیک روم با مشکلاتی روبه رو است؛ من و پاپ در خیلی مسائل اتفاق نظر نداریم، فقط در مخالفت با جنگ عراق هم عقیدهایم؛ چرا که آن، تهدیدی مشترک برای صلح محسوب میشد، به نظر من اگر چه پاپ نظر مثبتی به صلح دارد ولی در این مورد فقط در قلمرو سیاست خارجیاش صحبت میکند و در سیاست داخلی (جهان مسیحیت) اصلاً صلح جو نیست! اسلام امروزه با چنین چالشی روبه روست! چالشهایی که از مواجهه با بازتابهای آن گریزی نیست. به نظر من باید قرآنرا با توجه به قرن 21 بررسی کنید و پیامش را برای قرن 21 دریابید، چون شما دیگر در قرن 7 یا 11 زندگی نمیکنید. شما در قرن 21 هستید. مبحثی را که در انجمن حکمت و فلسفه (ایران) درباره زنان داشتیم به یاد میآورم، در آنجا از آنان در مورد سه سوره چهارم (نساء) و زنانی که باید کتک بخورند پرسیدم و از اینکه چگونه تعارض میان حقیقت وحیانی و حقیقت عقلی را حل میکنند؛ چرا که حقوق بشر و حقوق زنان در عمل، تجسم عقل دوران تجدد است، پس از یک بحث طولانی به زبان فارسی که البته من نمیفهمیدم، شخص پاسخگو گفت: در مواردی اینچنین باید به وحی مراجعه کرد و دید که درست فهمیدیم یا خیر.
به نظر من پاسخ خوبی بود و باید هم همین کار بشود. نمیتوانید به این بسنده کنید که این مسئله به مشکل روزآمدی و انطباق برمی گردد که مردم گاهی به آن فکر میکنند. خیر، اینگونه نیست، بلکه یک مشکل بنیادی پیش روی اسلام است و به مبانی اسلام و قرآن بازمیگردد و به اینکه چگونه باید مسئله کلی هرمنوتیک (تفسیر متون مقدس) اسلام را فهمید. در آغاز، ما در کتاب مقدس نیز با هرمنوتیک رو به تکامل مواجه بودیم، اما امروزه با آن کنار آمدیم و به نظر من راه حل را یافتیم. راه حل، این است که به معنای متون مقدس نظر کنیم، نه فقط به ظاهر لغات و الفاظ. و پرسشهایی از این دست که روح متن چیست؟ پیام اصلی چیست؟ مطرح کنیم. همه این کارها به نظر من خوب و خیر و بخشی از مسئله اصلاح دینی است که شما در گذشته نیز نمونههایی داشتهاید! ایرانیانی مانند جمال الدین افغانی به این امر پرداخته بودند، اقبال و دیگران نیز به آن توجه کردهاند.
شریعتی چطور؟
او نیز همینطور بود. من فکر میکنم همه آنها ضرورت تأمل دوباره در اسلام و قلمرو ثانوی را درک کرده بودند، که تأمل و پرداختن به تجددگرایی و پساتجددگرایی است. اینک گام نهادن در این راه، برای اسلام خیلی آسانتر است؛ چون در غرب و مسیحیت بیش از این به مدرنیته مظنون بودیم و با دیده تردید به آن نگاه میکردیم. مثلاً شکی نیست که مدرنیته سبب پیشرفت است، ولی شاهد بودیم که این پیشرفت، جوانب و عواقب و آثار تکنولوژیک دیگری نیز داشت. درست است که همه برآمده از عقل ما بود، اما دیدیم که عقل به تنهایی موجب ایجاد بیمعناییها و پوچیهایی شد، نظامهای غیربشری به وجود آورد و ما را در خدمت اقتصاد از نوع مدرن بدون اکولوژی قرار داد.
در اینجا نیز شما و حتی ما در دنیای غرب با بازگشت به دین مواجه هستیم. ازاینرو، فکر میکنیم اسلام میتواند مدرنیته را در خود جای دهد! مدرنیتهای بدون آن کاستیها و تأثیرات منفی؛ چرا که شما تجربه ما در غرب را پیش روی خود دارید و میتوانید از تکرار خطاهایی که ما مرتکب شدهایم، بپرهیزید.
پس به عنوان یک متفکر، نویسنده و شخصیت برجسته مسیحی معتقدید که اسلام میتواند به خوبی با تجددطلبی دینی کنار آید، حال به عنوان کسی که از بیرون بر اسلام نظر میکند، فکر میکنید اسلام چگونه میتواند این مسئله را حل کند؟
همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر کلیسای کاتولیک با حدود یک میلیارد طرفدار توانست تغییر کند، اسلام هم باید قادر به انجام این کار باشد، البته در کلیسای کاتولیک، شورای جهانی مسیحی (Ecumenical councll) وجود دارد که بسیار قدرتمند است و میتواند در لیترجی (آداب نیایش مذهبی) تغییراتی ایجاد کند؛ چنانکه ایجاد کرد. بسیاری از این تغییرات به روش هیاتی و به تعبیر شما شورایی بود و اسلام فاقد چنین شورایی است. شما پاپ ندارید و این خود امتیاز بزرگی است؛ چرا که اگر بخواهید، میتوانید اصلاحاتی در ایران انجام دهید، بدون اینکه محتاج کسب اجازه از مثلاً الازهر یا فردی معین باشید.
ولی در شیعه نیز مراجع تقلید و عالمان بزرگ دینی هستند و شما آگاهید که اصلاحات باید زیر نظر آنها صورت گیرد.
بلی، این در واقع مسئلهای است که شیعه با آن مواجه است. به نظر من باید توجه داشته باشید که در واقع، قرار گرفتن قدرت در اختیار یک فرد، خاستگاهی در ریشه و آغاز ندارد. اگر کتاب مقدس را مطالعه کنید، هرگز فردی را نمییابید که تمام امور را در اختیار داشته باشد و مدیریت کند و در قرآن نیز از کسی که اداره همه امور به دست او باشد، سخنی به میان نیامده است. پس باید در اینباره جدیتر بیندیشید و اگر این تصور من درباره قرآن درست باشد، مسلمانان محدودیتی ندارند و باید آزادانه بکوشند تا به یک راه حل مناسب برسند.
اشاره
1. اسلام و به خصوص مذهب تشیع نه تنها با نواندیشی مخالف نبوده بلکه با هر گونه ارتجاع، کهنهگرایی، تحجر جمود و ایستایی به مخالفت برخاسته و با قرار دادن مکانیزم «اجتهاد» قابلیت هماهنگی و پاسخگویی به نیازهای متحول انسان را در عرصههای اجتماعی و فردی دارا میباشد. در واقع خاستگاه نخستین نواندیشی دینی، تفکر اجتهادی شیعه است که محصول آموزههای امامان و پیشوایان آن میباشد. پذیرش اجتهاد به معنای نقدپذیری پدیدارهای دینی است، اما نقدی ضابطهمند و در چارچوب روشهای تعریف شدهای که حجیت خود را وامدار تأسیس و یا امضای شریعت میباشد.
نواندیش دینی کسی هست که متناسب با نیازها و پرسشهای عصری به پاسخ یابی از متن دین پرداخته و خود را از حصار فهم پدیدهای، خارج ساخته است و با شناخت نسبت میان ثابت و متغیر گزارههای دینی، هرگز همه آن چه به عنوان سنت دینی به ما رسیده را ثابت و اصیل نپندارد؛ آنگونه که متحجر لازمه جاودانگی را جریان تاریخی و تداوم عصری دین میپندارد و تلاش میکند تا قطعه تاریخی صدر اسلام را با تمام ویژگیها و مختصات پدیداریاش، نظیر شرایط جغرافیایی، اجتماعی و روانی در زمان حال و آینده بازتولید کند. و لذا بینش دینی با صبغه تفریط که از آن به تحجر تعبیر میشود، در نزد اندیشمندانی همچون شهید مطهری به عنوان عامل بازندارنده جامعه اسلامی و بشری معرفی میشود که فرد و جامعه را از مسیر اعتدال و خط انسانیت بیرون رانده و از شکوفایی او به سوی تعالی جلوگیری کند.(1) چنانکه بینش دینی با صبغه افراط آن نیز چنین پیامدهایی دارد. در واقع، نوگرایی اسلامی ـ نوگرایی اسلامی که مسلمانان در قرون نوزده و بیست در مواجهه با غرب و به تأثیر از فرهنگ و تمدن غربی به علوم جدید و تجربی آن نشان دادهاند ـ یک نوع تأویلگرایی التقاطی بود که ملاک رد و قبول همه حقایق و از جمله مفاهیم دینی را ارزیابی به روش علوم تجربی و انسانی جدید میداند. اینها که مرعوب رهاوردهای علوم آزمایشگاهی جدید غرباند و اطلاعات ناقصی از دین دارند، اصالت را به علوم جدید و روشهای آن دادهاند. ازاینرو با پیروی کورکورانه از غربیان میکوشند تا فرآیندهای فکری آنان را در ارتباط با دین دنبال کنند. این تأویلگران با توجه به مبنای پوزیتیویستی خود بر سر دو راهی میان روش تجربی جدید و مفاهیم غیبی همچون وحی، اعجاز، فرشته، جن، شیطان، برزخ، قیامت، حشر، نشر، حساب، کتاب، پاداش و کیفر الاهی و مانند آن، ناگزیر هر جا نتوانند مفاهیم دینی را در چارچوب مبنای تجربی اثبات کنند، دست به تأویل گشوده، آن موضوعات را تفسیر مادی میکنند و یا آنها را در مضامین نمادین، اسطورهای و به اقتضای فرهنگ و باورهای معاصران نزول قرآن و مماشات با ذهنیت آنان تحویل میبرند. یکی از این شخصیتها که با نگرش پوزیتیویستی و رویگردانی از قوانین وضع و دلالت زبان شناختی، دستی گشاده در تأویل قرآن و غالب مفاهیم آن دارد سید احمد خان هندی است که هانس کونگ از او به عنوان اولین کسی که به تجددگرایی توجه نشان داد، یاد میکند. از آنچه گذشت میتوان گفت: نواندیشی بهمعنای پاسخگویی به نیازها و پرسشهای زمانه، با اتکابه دین، تفکر و رسالت اجتماعی محصول آموزههای دینی است. اما دو نگاه متحجرانه و متجددانه به دین و مقولههای دینی، انحرافی عمیق در حوزه اندیشه اصیل و ناب دینی است که یکی پیروانش را در دام افراط، قشری گری و ظاهر پرستی فرو برده و دیگری حامیانش را به گرداب تفریط و تقلید از غرب میاندازد. استاد شهید مطهری در اینباره میگوید: اسلام «دینی است که برای نظام و پیشرفت زندگی بشر آمده، پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریان طبیعی بیخبر و به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد، آنگاه بتواند دستورهای عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریانها و تحولات و پیشرفتها است کاملاً و بهطور صحیح استنباط کند».(2)
«اسلام هم با جمود و هم با جهالت مخالف است، خطری از ناحیه هر دو دسته متوجه
______________________________
1. مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، قم: صدرا، 1376، ص 80
2. همو، ده گفتار، قم: صدرا، 1369، ص 122
______________________________
اسلام است. جمودها و خشک مغزیها و علاقه نشان دادنها به هر شعار قدیمی ـ و حال آنکه ربطی به دین اسلام ندارد ـ بهانهای به دست مردم جاهل میدهد که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند. از طرف دیگر، تقلیدها و مدپرستیها و غرب زدگیها و اعتقاد به اینکه سعادت مردم مشرق زمین در این است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند، قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آنها تطبیق دهند، بهانهای به دست جامدها میدهد که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آنرا خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند.
در این میان، آنکه باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است. جمود جامدها به جاهلها میدان تاخت و تاز میدهد و جهالت جاهلها، جامدها را در عقاید خشکشان متصلبتر میکند».(1)
2. اما درباره اصلاحات مذهبی که در کلیسای کاتولیک اتقاق افتاد و به پیشنهاد هانس کونگ چنین اصلاحاتی باید در اسلام نیز صورت بگیرد، باید بگویم فرهنگ دینی مسیحی و آمیزهای از افکار و اندیشههای گوناگون بشری است که کلیسا قرنهای متمادی با تعصب تمام این متون را به نام دین عرضه کرد. افزون بر اینکه رفتارها و گفتارهای ناپسند ارباب کلیسا نیز همه با نام دین انجام میگرفت؛ فساد مالی و اخلاقی درون کلیسا، اعترافات و خرید و فروش گناهان و بهشت و جهنم، چگونگی تفسیر عشاء ربانی، ترجمه انجیل و حق قرائت فردی آن، تشریفات دعا، خشونتهای مذهبی، تثلیث، تجسید، مرگ فدیه وار مسیح و ... همه موجبات یک پیرایش جدی و اصلاح اساسی را در این فضا فراهم میساخت. اما در فضای فرهنگی دین اسلام که متن وحی بدون هیچ تغییر و تبدیلی در اختیار بشر قرار دارد، اصلاح در قلمرو آموزهها و متن دین معنایی ندارد؛ چرا که آموزههای دین اسلام یا با عقل قطعی به اثبات رسیدهاند مثل وجود خدا، توحید، معاد، ضرورت نبوت و شناخت نبی و جز آن، و یا به صورت نص یا ظاهر از قرآن به دست میآید، که از نظر سندیت فوق تواتر و حجت قطعی است و یا آموزههایی است که از طریق سنت محرز و اثبات شده از معصوم علیهالسلام است.
اما اصلاح در شیوه فهم دین و جلوگیری از وقوع انحرافات و بدعتها و تحریفات معنوی در دین و نیز اصلاح در رفتار و عمل به همه جوانب و خواستههای دین و پرهیز از افراط در برخی و تعطیل برخی دیگر از آموزهها و ابعاد دین امری اجتنابناپذیر است، چنانکه قیام حسین بن علی علیهالسلام به همین منظور و برای از میان برداشتن بدعتها و انحرافات و تحریفاتی بود که حکام بنی امیه در شریعت محمدی صلیاللهعلیهوآله درآورده بودند:
______________________________
1. همو، نظام حقوق زن در اسلام، قم: صدرا، 1369، ص 120ـ121
______________________________
«وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»(1)
3. در فرهنگ شیعی، حکومت و رهبری یکی از شؤون امامت و برخاسته از دین است و امام، زعامت سیاسی و رهبری اجتماعی را برعهده دارد. افزون بر آنکه دارای ولایت معنوی است و مرجعیت دینی و وظیفه تبیین و تفسیر وحی بر عهده اوست. در عصر غیبت وظیفه فهم و تفسیر دین بر دوش عالمان و مجتهدان گذارده شده است. آنان با رجوع به منابع دست اول دین یعنی کتاب و سنت، و با به کارگیری عقل و علم خویش در تطبیق قوانین کلی کتاب و سنت با نیازهای زمان خود، پاسخ گوی این نیازها و مشکلات خواهند بود، هر چند شأن ولایت تفسیری امامان علیهمالسلام را ندارند و باید بتوانند فهم و نظر خویش را برهانی کرده و در برابر انتقادها از نظر خود بهطور مستدل دفاع کنند.
همچنین رهبری اجتماعی مسلمانان نیز در عصر غیبت بر عهده فقیهی است که دین شناس و عالم به قوانین الاهی است و توانایی مدیریت و قدرت تدبیر امور و کفایت و کاردانی لازم را دارد. و از مرتبه عالی عدالت بهرهمند است. چنین شخصی که در فرهنگ شیعی از او به عنوان ولی فقیه یاد میشود، همه اختیارات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه اطهار در امر سیاست و حکومت را دارا میباشد. چنانکه مرحوم نراقی در اینباره میفرماید: «هر آنچه را که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه اطهار ـ که پیشوایان خلایق و به مثابه دژهای اسلام محسوب میگردند ـ در آن ولایت دارند، فقیه نیز همان ولایت را دارد. مگر دلیلی آنرا استثناء کرده باشد.»(2)
خصوصیت نظام سیاسی اسلام آن است که مردم در تصمیمگیریها در شؤون مختلف آن حتی قبول اصل نظام اسلامی از حق آزادی برخوردارند و حتی از عالیترین فرد نظام میتوانند انتقاد کنند و از او در مورد عملکردهایش پاسخ بخواهند، با این رویکرد، جانب دمکراتیک نظام دینی هم به صورت جدی تأمین است.
______________________________
1. محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیهالسلام ، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1379، ص 36.
2. احمد نراقی، عوائد الایام، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1375، ص 262.