آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

هانس کونگ متفکر مسیحی آلمانی در یک مقایسه نادرست بین اسلام و کلیسای کاتولیک معتقد است؛ همان طوری که کلیسای کاتولیک رومی در زمان پیش از شورای واتیکان روم، اصلاح دینی را برنمی تابید و عصر روشنگری نداشت، اسلام نیز نمی‏تواند با نوگرایی و نواندیشی دینی کنار بیاید. ولی همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر کلیسای کاتولیک با حدود یک میلیارد طرفدار توانست تغییر کند. اسلام هم باید قادر به انجام این کار باشد. او در بخش دیگری از ادعاهایش می‏گوید: تصور نمی‏کنم در قرآن نیز از کسی که اداره همه امور به دست او باشد سخنی به میان آمده و این خود امتیاز بزرگی برای ایجاد اصلاحات است.

متن

اسرار، ش 46، 29/9/83
اسلام با نوگرایی مشکل دارد یا متفکران اسلامی؟
نه، به نظر من اسلام نمی‏تواند با این امر کنار بیاید و وضعیت اسلام مانند کلیسای کاتولیک رومی در زمان پیش از شورای واتیکان دوم است؛ در آن زمان، کلیسای کاتولیک رومی نیز اصلاح دینی را برنمی‏تابید و عصر روشنگری نداشت، به همین دلیل در شورای واتیکان دوم، کلیسای کاتولیک روم مجبور شد به مطالبات موجه نهضت اصلاح دین تن دهد و از این رهگذر در آداب نیایش مذهبی (لیترجی) و دعاهای عمومی دست برد و کاربرد زبان محلی و رایج را در عبادات بپذیرد.
اهمیت کتاب مقدس، ارج نهادن به زنان و توجه به دیگر ملت‏ها و همه مطالبات عمده، مورد توجه مارتین لوتر، کالون و دیگر اصلاح طلبان بود. شورای واتیکان دوم ناچار شد به نظریات و خواسته‏های نهضت روشنگری، آزادی دین، آزادی عقیده، آزادی اجتماعات و حقوق بشر به‏طور کلی، با دید تازه‏ای بنگرد و موضع‏گیری جدیدی نسبت به یهود، اسلام و دیگر ادیان، جوامع و علوم سکولار اتخاذ کند. سپس به هر آنچه مدرنیته را شکل می‏دهد، نگاه و موضعی تازه گرفت. با وجود این، کلیسای کاتولیک نتوانست همه چیز را بپذیرد و در خود حل کند. این نوعی عدول و پا پس کشیدن بود، در حقیقت کلیسای کاتولیک رومی، اصلاح دینی را پذیرفت، اما روشنگری را دوست نداشت.
به رغم این تغییرات هنوز کلیسای کاتولیک روم با مشکلاتی روبه رو است؛ من و پاپ در خیلی مسائل اتفاق نظر نداریم، فقط در مخالفت با جنگ عراق هم عقیده‏ایم؛ چرا که آن، تهدیدی مشترک برای صلح محسوب می‏شد، به نظر من اگر چه پاپ نظر مثبتی به صلح دارد ولی در این مورد فقط در قلمرو سیاست خارجی‏اش صحبت می‏کند و در سیاست داخلی (جهان مسیحیت) اصلاً صلح جو نیست! اسلام امروزه با چنین چالشی روبه روست! چالش‏هایی که از مواجهه با بازتاب‏های آن گریزی نیست. به نظر من باید قرآن‏را با توجه به قرن 21 بررسی کنید و پیامش را برای قرن 21 دریابید، چون شما دیگر در قرن 7 یا 11 زندگی نمی‏کنید. شما در قرن 21 هستید. مبحثی را که در انجمن حکمت و فلسفه (ایران) درباره زنان داشتیم به یاد می‏آورم، در آنجا از آنان در مورد سه سوره چهارم (نساء) و زنانی که باید کتک بخورند پرسیدم و از اینکه چگونه تعارض میان حقیقت وحیانی و حقیقت عقلی را حل می‏کنند؛ چرا که حقوق بشر و حقوق زنان در عمل، تجسم عقل دوران تجدد است، پس از یک بحث طولانی به زبان فارسی که البته من نمی‏فهمیدم، شخص پاسخ‏گو گفت: در مواردی این‏چنین باید به وحی مراجعه کرد و دید که درست فهمیدیم یا خیر.
به نظر من پاسخ خوبی بود و باید هم همین کار بشود. نمی‏توانید به این بسنده کنید که این مسئله به مشکل روزآمدی و انطباق برمی گردد که مردم گاهی به آن فکر می‏کنند. خیر، این‏گونه نیست، بلکه یک مشکل بنیادی پیش روی اسلام است و به مبانی اسلام و قرآن بازمی‏گردد و به اینکه چگونه باید مسئله کلی هرمنوتیک (تفسیر متون مقدس) اسلام را فهمید. در آغاز، ما در کتاب مقدس نیز با هرمنوتیک رو به تکامل مواجه بودیم، اما امروزه با آن کنار آمدیم و به نظر من راه حل را یافتیم. راه حل، این است که به معنای متون مقدس نظر کنیم، نه فقط به ظاهر لغات و الفاظ. و پرسش‏هایی از این دست که روح متن چیست؟ پیام اصلی چیست؟ مطرح کنیم. همه این کارها به نظر من خوب و خیر و بخشی از مسئله اصلاح دینی است که شما در گذشته نیز نمونه‏هایی داشته‏اید! ایرانیانی مانند جمال الدین افغانی به این امر پرداخته بودند، اقبال و دیگران نیز به آن توجه کرده‏اند.
شریعتی چطور؟
او نیز همین‏طور بود. من فکر می‏کنم همه آنها ضرورت تأمل دوباره در اسلام و قلمرو ثانوی را درک کرده بودند، که تأمل و پرداختن به تجددگرایی و پساتجددگرایی است. اینک گام نهادن در این راه، برای اسلام خیلی آسان‏تر است؛ چون در غرب و مسیحیت بیش از این به مدرنیته مظنون بودیم و با دیده تردید به آن نگاه می‏کردیم. مثلاً شکی نیست که مدرنیته سبب پیشرفت است، ولی شاهد بودیم که این پیشرفت، جوانب و عواقب و آثار تکنولوژیک دیگری نیز داشت. درست است که همه برآمده از عقل ما بود، اما دیدیم که عقل به تنهایی موجب ایجاد بی‏معنایی‏ها و پوچی‏هایی شد، نظام‏های غیربشری به وجود آورد و ما را در خدمت اقتصاد از نوع مدرن بدون اکولوژی قرار داد.
در اینجا نیز شما و حتی ما در دنیای غرب با بازگشت به دین مواجه هستیم. ازاین‏رو، فکر می‏کنیم اسلام می‏تواند مدرنیته را در خود جای دهد! مدرنیته‏ای بدون آن کاستی‏ها و تأثیرات منفی؛ چرا که شما تجربه ما در غرب را پیش روی خود دارید و می‏توانید از تکرار خطاهایی که ما مرتکب شده‏ایم، بپرهیزید.
پس به عنوان یک متفکر، نویسنده و شخصیت برجسته مسیحی معتقدید که اسلام می‏تواند به خوبی با تجددطلبی دینی کنار آید، حال به عنوان کسی که از بیرون بر اسلام نظر می‏کند، فکر می‏کنید اسلام چگونه می‏تواند این مسئله را حل کند؟
همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر کلیسای کاتولیک با حدود یک میلیارد طرفدار توانست تغییر کند، اسلام هم باید قادر به انجام این کار باشد، البته در کلیسای کاتولیک، شورای جهانی مسیحی (Ecumenical councll) وجود دارد که بسیار قدرتمند است و می‏تواند در لیترجی (آداب نیایش مذهبی) تغییراتی ایجاد کند؛ چنان‏که ایجاد کرد. بسیاری از این تغییرات به روش هیاتی و به تعبیر شما شورایی بود و اسلام فاقد چنین شورایی است. شما پاپ ندارید و این خود امتیاز بزرگی است؛ چرا که اگر بخواهید، می‏توانید اصلاحاتی در ایران انجام دهید، بدون اینکه محتاج کسب اجازه از مثلاً الازهر یا فردی معین باشید.
ولی در شیعه نیز مراجع تقلید و عالمان بزرگ دینی هستند و شما آگاهید که اصلاحات باید زیر نظر آنها صورت گیرد.
بلی، این در واقع مسئله‏ای است که شیعه با آن مواجه است. به نظر من باید توجه داشته باشید که در واقع، قرار گرفتن قدرت در اختیار یک فرد، خاستگاهی در ریشه و آغاز ندارد. اگر کتاب مقدس را مطالعه کنید، هرگز فردی را نمی‏یابید که تمام امور را در اختیار داشته باشد و مدیریت کند و در قرآن نیز از کسی که اداره همه امور به دست او باشد، سخنی به میان نیامده است. پس باید در این‏باره جدی‏تر بیندیشید و اگر این تصور من درباره قرآن درست باشد، مسلمانان محدودیتی ندارند و باید آزادانه بکوشند تا به یک راه حل مناسب برسند.
اشاره
1. اسلام و به خصوص مذهب تشیع نه تنها با نواندیشی مخالف نبوده بلکه با هر گونه ارتجاع، کهنه‏گرایی، تحجر جمود و ایستایی به مخالفت برخاسته و با قرار دادن مکانیزم «اجتهاد» قابلیت هماهنگی و پاسخ‏گویی به نیازهای متحول انسان را در عرصه‏های اجتماعی و فردی دارا می‏باشد. در واقع خاستگاه نخستین نواندیشی دینی، تفکر اجتهادی شیعه است که محصول آموزه‏های امامان و پیشوایان آن می‏باشد. پذیرش اجتهاد به معنای نقدپذیری پدیدارهای دینی است، اما نقدی ضابطه‏مند و در چارچوب روش‏های تعریف شده‏ای که حجیت خود را وامدار تأسیس و یا امضای شریعت می‏باشد.
نواندیش دینی کسی هست که متناسب با نیازها و پرسش‏های عصری به پاسخ یابی از متن دین پرداخته و خود را از حصار فهم پدیده‏ای، خارج ساخته است و با شناخت نسبت میان ثابت و متغیر گزاره‏های دینی، هرگز همه آن چه به عنوان سنت دینی به ما رسیده را ثابت و اصیل نپندارد؛ آن‏گونه که متحجر لازمه جاودانگی را جریان تاریخی و تداوم عصری دین می‏پندارد و تلاش می‏کند تا قطعه تاریخی صدر اسلام را با تمام ویژگی‏ها و مختصات پدیداری‏اش، نظیر شرایط جغرافیایی، اجتماعی و روانی در زمان حال و آینده بازتولید کند. و لذا بینش دینی با صبغه تفریط که از آن به تحجر تعبیر می‏شود، در نزد اندیشمندانی همچون شهید مطهری به عنوان عامل بازندارنده جامعه اسلامی و بشری معرفی می‏شود که فرد و جامعه را از مسیر اعتدال و خط انسانیت بیرون رانده و از شکوفایی او به سوی تعالی جلوگیری کند.(1) چنان‏که بینش دینی با صبغه افراط آن نیز چنین پیامدهایی دارد. در واقع، نوگرایی اسلامی ـ نوگرایی اسلامی که مسلمانان در قرون نوزده و بیست در مواجهه با غرب و به تأثیر از فرهنگ و تمدن غربی به علوم جدید و تجربی آن نشان داده‏اند ـ یک نوع تأویل‏گرایی التقاطی بود که ملاک رد و قبول همه حقایق و از جمله مفاهیم دینی را ارزیابی به روش علوم تجربی و انسانی جدید می‏داند. اینها که مرعوب رهاوردهای علوم آزمایشگاهی جدید غرب‏اند و اطلاعات ناقصی از دین دارند، اصالت را به علوم جدید و روش‏های آن داده‏اند. ازاین‏رو با پیروی کورکورانه از غربیان می‏کوشند تا فرآیندهای فکری آنان را در ارتباط با دین دنبال کنند. این تأویل‏گران با توجه به مبنای پوزیتیویستی خود بر سر دو راهی میان روش تجربی جدید و مفاهیم غیبی همچون وحی، اعجاز، فرشته، جن، شیطان، برزخ، قیامت، حشر، نشر، حساب، کتاب، پاداش و کیفر الاهی و مانند آن، ناگزیر هر جا نتوانند مفاهیم دینی را در چارچوب مبنای تجربی اثبات کنند، دست به تأویل گشوده، آن موضوعات را تفسیر مادی می‏کنند و یا آنها را در مضامین نمادین، اسطوره‏ای و به اقتضای فرهنگ و باورهای معاصران نزول قرآن و مماشات با ذهنیت آنان تحویل می‏برند. یکی از این شخصیت‏ها که با نگرش پوزیتیویستی و روی‏گردانی از قوانین وضع و دلالت زبان شناختی، دستی گشاده در تأویل قرآن و غالب مفاهیم آن دارد سید احمد خان هندی است که هانس کونگ از او به عنوان اولین کسی که به تجددگرایی توجه نشان داد، یاد می‏کند. از آنچه گذشت می‏توان گفت: نواندیشی به‏معنای پاسخ‏گویی به نیازها و پرسش‏های زمانه، با اتکابه دین، تفکر و رسالت اجتماعی محصول آموزه‏های دینی است. اما دو نگاه متحجرانه و متجددانه به دین و مقوله‏های دینی، انحرافی عمیق در حوزه اندیشه اصیل و ناب دینی است که یکی پیروانش را در دام افراط، قشری گری و ظاهر پرستی فرو برده و دیگری حامیانش را به گرداب تفریط و تقلید از غرب می‏اندازد. استاد شهید مطهری در این‏باره می‏گوید: اسلام «دینی است که برای نظام و پیشرفت زندگی بشر آمده، پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریان طبیعی بی‏خبر و به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد، آن‏گاه بتواند دستورهای عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریان‏ها و تحولات و پیشرفت‏ها است کاملاً و به‏طور صحیح استنباط کند».(2)
«اسلام هم با جمود و هم با جهالت مخالف است، خطری از ناحیه هر دو دسته متوجه
______________________________
1. مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، قم: صدرا، 1376، ص 80
2. همو، ده گفتار، قم: صدرا، 1369، ص 122
______________________________
اسلام است. جمودها و خشک مغزی‏ها و علاقه نشان دادن‏ها به هر شعار قدیمی ـ و حال آنکه ربطی به دین اسلام ندارد ـ بهانه‏ای به دست مردم جاهل می‏دهد که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند. از طرف دیگر، تقلیدها و مدپرستی‏ها و غرب زدگی‏ها و اعتقاد به اینکه سعادت مردم مشرق زمین در این است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند، قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آنها تطبیق دهند، بهانه‏ای به دست جامدها می‏دهد که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن‏را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند.
در این میان، آنکه باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است. جمود جامدها به جاهل‏ها میدان تاخت و تاز می‏دهد و جهالت جاهل‏ها، جامدها را در عقاید خشکشان متصلب‏تر می‏کند».(1)
2. اما درباره اصلاحات مذهبی که در کلیسای کاتولیک اتقاق افتاد و به پیشنهاد هانس کونگ چنین اصلاحاتی باید در اسلام نیز صورت بگیرد، باید بگویم فرهنگ دینی مسیحی و آمیزه‏ای از افکار و اندیشه‏های گوناگون بشری است که کلیسا قرن‏های متمادی با تعصب تمام این متون را به نام دین عرضه کرد. افزون بر اینکه رفتارها و گفتارهای ناپسند ارباب کلیسا نیز همه با نام دین انجام می‏گرفت؛ فساد مالی و اخلاقی درون کلیسا، اعترافات و خرید و فروش گناهان و بهشت و جهنم، چگونگی تفسیر عشاء ربانی، ترجمه انجیل و حق قرائت فردی آن، تشریفات دعا، خشونت‏های مذهبی، تثلیث، تجسید، مرگ فدیه وار مسیح و ... همه موجبات یک پیرایش جدی و اصلاح اساسی را در این فضا فراهم می‏ساخت. اما در فضای فرهنگی دین اسلام که متن وحی بدون هیچ تغییر و تبدیلی در اختیار بشر قرار دارد، اصلاح در قلمرو آموزه‏ها و متن دین معنایی ندارد؛ چرا که آموزه‏های دین اسلام یا با عقل قطعی به اثبات رسیده‏اند مثل وجود خدا، توحید، معاد، ضرورت نبوت و شناخت نبی و جز آن، و یا به صورت نص یا ظاهر از قرآن به دست می‏آید، که از نظر سندیت فوق تواتر و حجت قطعی است و یا آموزه‏هایی است که از طریق سنت محرز و اثبات شده از معصوم علیه‏السلام است.
اما اصلاح در شیوه فهم دین و جلوگیری از وقوع انحرافات و بدعت‏ها و تحریفات معنوی در دین و نیز اصلاح در رفتار و عمل به همه جوانب و خواسته‏های دین و پرهیز از افراط در برخی و تعطیل برخی دیگر از آموزه‏ها و ابعاد دین امری اجتناب‏ناپذیر است، چنان‏که قیام حسین بن علی علیه‏السلام به همین منظور و برای از میان برداشتن بدعت‏ها و انحرافات و تحریفاتی بود که حکام بنی امیه در شریعت محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درآورده بودند:
______________________________
1. همو، نظام حقوق زن در اسلام، قم: صدرا، 1369، ص 120ـ121
______________________________
«وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»(1)
3. در فرهنگ شیعی، حکومت و رهبری یکی از شؤون امامت و برخاسته از دین است و امام، زعامت سیاسی و رهبری اجتماعی را برعهده دارد. افزون بر آنکه دارای ولایت معنوی است و مرجعیت دینی و وظیفه تبیین و تفسیر وحی بر عهده اوست. در عصر غیبت وظیفه فهم و تفسیر دین بر دوش عالمان و مجتهدان گذارده شده است. آنان با رجوع به منابع دست اول دین یعنی کتاب و سنت، و با به کارگیری عقل و علم خویش در تطبیق قوانین کلی کتاب و سنت با نیازهای زمان خود، پاسخ گوی این نیازها و مشکلات خواهند بود، هر چند شأن ولایت تفسیری امامان علیهم‏السلام را ندارند و باید بتوانند فهم و نظر خویش را برهانی کرده و در برابر انتقادها از نظر خود به‏طور مستدل دفاع کنند.
همچنین رهبری اجتماعی مسلمانان نیز در عصر غیبت بر عهده فقیهی است که دین شناس و عالم به قوانین الاهی است و توانایی مدیریت و قدرت تدبیر امور و کفایت و کاردانی لازم را دارد. و از مرتبه عالی عدالت بهره‏مند است. چنین شخصی که در فرهنگ شیعی از او به عنوان ولی فقیه یاد می‏شود، همه اختیارات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه اطهار در امر سیاست و حکومت را دارا می‏باشد. چنان‏که مرحوم نراقی در این‏باره می‏فرماید: «هر آنچه را که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه اطهار ـ که پیشوایان خلایق و به مثابه دژهای اسلام محسوب می‏گردند ـ در آن ولایت دارند، فقیه نیز همان ولایت را دارد. مگر دلیلی آن‏را استثناء کرده باشد.»(2)
خصوصیت نظام سیاسی اسلام آن است که مردم در تصمیم‏گیری‏ها در شؤون مختلف آن حتی قبول اصل نظام اسلامی از حق آزادی برخوردارند و حتی از عالی‏ترین فرد نظام می‏توانند انتقاد کنند و از او در مورد عملکردهایش پاسخ بخواهند، با این رویکرد، جانب دمکراتیک نظام دینی هم به صورت جدی تأمین است.
______________________________
1. محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیه‏السلام ، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1379، ص 36.
2. احمد نراقی، عوائد الایام، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1375، ص 262.

تبلیغات