آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

معنا، ریشه و چگونگی تکوین هرمنوتیک از جمله محورهای این نوشتارند. همچنین نویسنده با بررسی تفاوت‏های هرمنوتیک فلسفی با قرائت‏های مختلف متذکر شده‏اند بین این دو مسئله ارتباط وثیقی وجود دارد که به نتایج مشترکی منجر می‏شود. در پایان علل و عوامل حساسیت بحث قرائت‏های مختلف از دین در جامعه ایرانی بررسی شده است و یکی از این عوامل را، ابتناء فرهنگ جامعه ما بر آموزه‏های دینی دانسته‏اند.

متن

رسالت، ش 5358، 15/9/83
چکیده: معنا، ریشه و چگونگی تکوین هرمنوتیک از جمله محورهای این نوشتارند. همچنین نویسنده با بررسی تفاوت‏های هرمنوتیک فلسفی با قرائت‏های مختلف متذکر شده‏اند بین این دو مسئله ارتباط وثیقی وجود دارد که به نتایج مشترکی منجر می‏شود. در پایان علل و عوامل حساسیت بحث قرائت‏های مختلف از دین در جامعه ایرانی بررسی شده است و یکی از این عوامل را، ابتناء فرهنگ جامعه ما بر آموزه‏های دینی دانسته‏اند.
هرمنوتیک از کلمه یونانی Hermeneuien به معنی تفسیر کردن آمده است و این کلمه در لغت فارسی با معادل‏هایی از قبیل وابسته به تفسیر، ذکر شده است و در اصطلاح، شامل مجموعه بحث‏هایی است درباره تفسیر متن و فهم آن. دو رکن اساسی و دو گزینه مهم قابل بررسی در این بحث وجود دارد؛ یکی فهم و دیگری متن. در واقع می‏توان گفت که اجزای کلیدی و رکنی هرمنوتیک این دو گزینه است؛ یعنی در این بحث هم باید مکانیزم فهم تبیین شود و هم معنای متن.
می‏توان برای هرمنوتیک دو اصطلاح خاص و عام تصور کرد؛ اصطلاح عام هرمنوتیک، که می‏تواند هر نوع پژوهش را در خصوص تفسیر متن در بر بگیرد و به تبع آن، در برگیرنده تمامی نحله‏ها و رویکردهای مختلف در زمینه تفسیر متن است. بنابراین اصطلاح، مباحث الفاظ اصول را نیز می‏توانیم جزء مباحث تفسیر متن قلمداد کنیم. اصطلاح خاص این مفهوم، ناظر به مباحثی است که معنای متن را مرتبط با فضای علمی و فرهنگی مخاطب بررسی می‏کند. از این رو فقط به طایفه خاصی که در این زمینه پژوهش می‏کند اطلاق می‏گردد.
در خصوص سیر تکون این علم، به نظر می‏رسد که هرمنوتیک در معنای عام آن با پیدایش متن پیدا شده، البته توضیح کلمه متن، در اینجا هم لازم است. متن در این بحث، به معنای هر چیزی است که مفید معنایی باشد. بنابراین غیر از مکتوبات، سخنان، اثرهای هنری، طبیعت، هستی و هر عکس و منظره‏ای که متضمن معنایی در درون خود است، متن محسوب می‏شود. اما هرمنوتیک به معنای خاص آن و به عنوان شاخه‏ای از شاخه‏های علوم و به عنوان یک علم مستقل، قدمتی حدود دو و یا سه قرن دارد، که با عنوان هرمنوتیک مدرن هم از آن یاد می‏شود.
اولین کسی که در باب هرمنوتیک کتاب نوشت «یوهانس رامباخ» بود که در سال 1723 کتابی با عنوان «نهادهای هرمنوتیک قدسی» به رشته تحریر درآورد و می‏توان این کتاب را به عنوان سرآغاز هرمنوتیک نوین قلمداد کرد.
«کلاردینوس» نیز در سال 1742 کتابی با عنوان «درآمدی بر تفسیر صحیح از سخن‏ها و کتاب‏های خردمندانه» این نکته را تمام کرد که در تفسیر متن، آنچه مهم‏ترین محور و رکن به حساب می‏آید، نیت مؤلف است؛ زیرا ما در تفسیر متن، به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف هستیم نه چیز دیگر. «شلایر ماخر» نیز یکی از شخصیت‏های مطرح و بلکه بنیان‏گذار علم هرمنوتیک نوین قلمداد می‏شود و «اگوست بک» نیز از اندیشمندان هرمنوتیک نوین به حساب می‏آید که هر کدام با ارایه نظریه‏هایی، موجب تحولاتی در بحث هرمنوتیک شدند.
اما در خصوص هرمنوتیک فلسفی باید گفت که دو چهره عمده در تکوین آن مؤثر بودند و بلکه به عنوان بانیان این رویکرد هرمنوتیکی خاص مطرحند؛ یکی «هیدگر» است، او با توجه به اینکه «وجودشناسی» را به جای «روش‏شناسی» و «معرفت‏شناسی» قرار داد و صبغه هرمنوتیک را از حوزه معرفتی به فلسفی و وجودشناسی تبدیل کرد، او را بنیان‏گذار هرمنوتیک فلسفی قلمداد می‏کنند.
شخصیت مؤثر دیگر هرمنوتیک فلسفی «گادامر» اندیشمند لهستانی و شاگرد هیدگر است، او هر چند از شخصیت‏هایی مانند «دیلتای» متأثر شده بود اما آرا و اندیشه‏های هیدگر تأثیر فکری جدی برایشان داشت و لذا در تبیین و تثبیت هرمنوتیک فلسفی کوشش‏های جدی داشت به گونه‏ای که شخصیت برجسته این نحله فکری محسوب می‏شود. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری، پیش‏فرض و یا پیش‏فرض‏هایی لازم است و حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی هم پیش‏فرض می‏طلبد. او در باب تفسیر یک متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش‏فرض‏هایی مفسر در تفسیر متن است و بنابراین، ممکن است این تفسیر، در زمان‏های مختلف دستخوش تغییر و تبدل هم بگردد. گادامر نیز همین رویکرد؛ یعنی دخالت سلایق و پیش‏ذهن‏های مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می‏دانست. به عبارتی افق معنایی مفسر که همان انتظارات، پرسش‏ها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می‏شود بدین معنا که شناسنده (مفسر) با پیش‏فرض‏های از پیش تعیین شده به سراغ متن می‏رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.
بدیهی است نتیجه، این خواهد شد که همیشه فهم ما از یک متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهنی خاص مفسر باشد. از این رو هیچگاه جزم و اطمینان به معنای یک متن برای ما وجود ندارد و بنابراین، هیچ تفسیری را نمی‏توان دائما قطعی و صحیح دانست. اینها یک سری از پیش‏زمینه‏هایی است که در بحث هرمنوتیک فلسفی داشتند. خاستگاه این رویکرد را می‏توان در اعتبار همه فهم‏ها حتی در موضوع واحد دانست، در واقع فهم صحیح و غیر صحیح وجود ندارد.
در تفسیر متن برخی معتقدند که ما در فرآیند تفسیر و فهم، بدنبال این هستیم که آنچه را مؤلف خواسته بگوید، دریابیم. ازاین‏رو مفسر، تمام همت خود را به‏کار می‏برد تا با کمک قرائن و شواهد معتبر به مراد مؤلف دست پیدا کند و این امر در خصوص متون دینی بسیار جدی است؛ زیرا بندگی خدا در امتثال اوامر و ترک نواهی اوست و این امر که اساس عبودیت و بندگی زمانی محقق می‏شود که مراد مؤلف از متن کشف شود. پس باید در فرآیند تفسیر، دنبال مراد و مطلوب خداوند بود تا بتوان رسم عبودیت را به‏جاآورد.
گروهی هم در تفسیر متن قائل به محوریت مفسر بوده؛ یعنی مفسر محورند یعنی آنچه مهم است برداشت مفسر از متن است و تفسیر را ترکیبی از افق معنایی مفسر با افق معنایی متن تلقی می‏کنند. در این دیدگاه، کشف مراد مؤلف، مهم نیست و چنان‏که گفتیم افرادی مانند هیدگر و گادامر حقیقت فهم را متوقف بر پیش دانسته‏ها و سلایق و انتظارات مفسر می‏دانستند. از این رو در نظر گاه مفسر محوران، هیچ تفسیری بدون دخالت رأی و پیش ذهن‏های مفسر در متن، اصلاً بوجود نمی‏آید، و معلوم است در این رویکرد، هدف تفسیر، دست‏یابی به مراد مؤلف نیست. چون هرمنوتیک فلسفی، مبتنی بر مفسر محوری است و رأی مفسر را بر مراد و مقصود مؤلف ترجیح می‏دهد، قهرا به نسبیت معرفت‏شناختی منتهی می‏شود؛ زیرا بر فرض تفسیرها و فهم‏های مختلف و متناقض نسبت به یک اثر، چون همه آنها با پیش‏ذهن‏های مفسرین صورت گرفته است، تفسیری صحیح خواهد بود و [بدیهی است [تصحیح دو تفسیر متناقض، غیرمعقول است سوای آنکه هر تفسیری بالنسبه به مفسر خودش صحیح خواهد بود؛ زیرا در این دیدگاه صحیح و ناصحیح وجود ندارد و در نتیجه لازمه چنین امری چیزی جز شکاکیت در باب معرفت‏شناسی نیست. و چون چنین نظام هرمنوتیکی، ما را به مراد و مقصود مؤلف و صاحب متن نمی‏رساند، نمی‏تواند اصلاً مصداق تفسیر و فهم قرار گیرد.
آیا بین بحث قرائت‏های مختلف از دین و هرمنوتیک مدرن فلسفی می‏توانیم شاهد نوعی قرابت مبنایی باشیم با توجه به این‏که نتیجه‏ای که در ظل قرائت‏های مختلف بدست می‏آید، عین همانی است که هرمنوتیک فلسفی ارایه می‏دهد؟
بحث تفسیر و تأویل نسبت به متون چنان‏که قبلاً هم اشاره‏ای شد به قدمت فرهنگ آدمی، پیشینه دارد و در اسلام نیز سابقه‏ای طولانی دارد. بنابراین، می‏توان گفت اختلاف برداشت‏ها نسبت به متون دینی اسلام و آموزه‏های آنها خصوصا در علم تفسیر، عرفان نظری، اصول، استنباط از روایات، غیر قابل انکار است. در باب تفسیر قرآن مثلاً تفسیرهای متعدد با صبغه‏های مختلف پدید آمده، و این تعدد برداشت‏ها از آیات، خود نوعی طرح مباحث هرمنوتیکی بوده است.
اما همه این اختلاف فهم را با تسلم محوریت متن داشته و دارند، یعنی به دنبال کشف معنای واقعی متن و مراد مؤلف بدون دخالت دادن سلایق مفسرین در تفسیر متن هستند. اما آنچه که مدتی است با عنوان «امکان قرائت‏های مختلف از دین» دامن زده شده است غیر از این مطلبی [است] که خدمتتان عرض شد، در واقع می‏توان گفت اختلاف جدی بین این دو بحث است؛ زیرا نظریه امکان قرائت‏های مختلف از دین عمدتا از هرمنوتیک فلسفی تغذیه کرده است و بر این باور است که آنچه در تفسیر و فهم متن اهمیت دارد ادغام و ترکیب افق معنایی مفسر و افق معنایی متن است به همان بیانی که عرض کردیم.
بنابراین، قرائت‏های مختلف چون مبتنی بر مبنای هرمنوتیک فلسفی است قهرا مفسرمحور است. وقتی چنین شد تشخیص ردپای هرمنوتیک فلسفی در بحث قرائت‏های مختلف از دین امری واضح خواهد بود، بنابراین، به نظر می‏رسد بین این دو مسئله ارتباط وثیق و عمیقی از نوع اشتراک در مبنا وجود دارد که البته اشتراک مبنایی این دو، قهرا موجب اشتراک در نتایج هم می‏شود.
اگر ما به شکل برهانی و عقلانی توانستیم نسبیت‏گرایی معرفتی را توجیه و تثبیت کنیم آن وقت می‏توانیم بگوییم که هرمنوتیک فلسفی و قرائت‏های مختلف از دین نظریه‏ای تمام و مبتنی بر اصول عقلانی است و بحث تسلم اختلاف قرائت‏ها بین علمای دین نه تنها مؤید بحث قرائت‏های مختلف از دین نیست بلکه با آن، تفاوت جدی و مبنایی دارد. اختلافی که بین دانشمندان اسلامی و مدافعان هرمنوتیک فلسفی وجود دارد مربوط به امکان و عدم امکان قاریان و قرائت‏های مختلف نیست بلکه محل اختلاف روی دو نکته بنیادی در باب تفسیر و بازکاوی متون است، فرق اول، عمومی بودن و نبودن اختلاف قرائت‏هاست که هرمنوتیک فلسفی و به تبع قایلین به قرائت‏های مختلف از دین قایل به اختلاف قرائت‏ها به صورت موجبه کلیه هستند، یعنی اختلاف قرائت را در همه گزاره‏های دینی جاری می‏کنند بدون آنکه قایل به فهم‏های ثابت و شفافی درباره گزاره‏های متون دینی باشند، درحالی‏که مخالفان این رویکرد اختلاف قرائت را به صورت موجبه جزئیه تأیید می‏کنند و به فهم‏های ثابت از دین نیز اعتقاد دارند، ولی طراحان بحث قرائت‏های مختلف هیچ قلمروی را برای این اختلاف فهم‏ها قایل نیستند. بنابراین به عنوان مثال، تک تک آیات قرآن می‏تواند مورد اختلاف قرائت قرار گیرد.
فرق دوم بین این دو دیدگاه، در اعتقاد به وجود معیار ارزیابی فهم‏های صحیح از غیر صحیح و عدم اعتقاد به آن است که مدافعین بحث قرائت‏های مختلف با توجه به اقتباسی که از هرمنوتیک فلسفی دارند قایل به هیچ نوع معیاری برای ارزیابی فهم‏های مختلف صحیح و غیر صحیح نیستند و به تعبیری در روش‏شناسی فهم دینی نیز نسبی‏گرا هستند بنابراین، وجود تفاسیر مختلف از سوی مفسرین دینی نسبت به متون دینی نه تنها شاهدی بر صحت بحث قرائت‏های مختلف از دین نیست بلکه در نقطه تقابل با آن قرار دارد.
البته باید به این نکته توجه داشت که لزوما چنین نیست که تفسیرهای ضابطه‏مند، مختلف هم نباشند. اینکه گفته می‏شود تفسیر باید بر اساس ضابطه و قاعده باشد آن است که اصول عقلانی لازم‏الرعایه در فرآیند تفسیر رعایت شود، و چه بسا مفسرانی با تکیه بر همین اصول منطقی و در واقع پیش نیاز برای امر تفسیر، به برداشت‏های مختلف برسند و این مسئله با مؤدای هرمنوتیک فلسفی که قایل به هیچ ضابطه و قاعده‏ای در مکانیزم تفسیر متن جز دخالت ذهنیت‏ها و سلایق مفسر نیست، خیلی فرق دارد.
نکته دیگر آن است که اکثر اختلافات اندیشمندان دینی در واقع بدوی و غیر واقعی‏اند، مثلاً در بحث فتاوای فقهی می‏بینیم که در مواردی اختلافات فتوا وجود دارد، اما با مطالعه جوانب قضیه معلوم می‏شود که این دو فتوا در واقع ناظر به دو ساحت، از یک موضوعند و یا اصلاً با دقت دو فتوای متعارض معلوم می‏شود که متعلق آنها اصلاً موضوع واحد نبوده تا تعارض بوجود بیاید بلکه در نگاه بدوی و اولی گمان بر آن بوده است. در هر صورت حتی کثرت اختلاف برداشت‏ها در بین عالمان دینی از آنجا که مبتنی بر قواعد و ضوابط منطقی و عقلانی مکانیزم تفسیر است امری مقبول است چنان‏که از مساعدت عقل هم برخوردار است و البته این مسئله مخصوص به دانشمندان دینی نیست بلکه اختلاف فهم و برداشت‏های متخصصان متون علمی نیز هرگاه با روش عقلانی و با توجه به اصول موضوعه بوده باشد، امری صحیح و معقول است.
به عنوان آخرین سؤال، بحث قرائت‏های مختلف از دین، این سال‏ها در جامعه اسلامی از حساسیت خاصی برخوردار شده است، بفرمایید در این زمینه چه علل و عواملی می‏تواند قابل ملاحظه باشد؟
فرهنگ جامعه ما مبتنی بر آموزه‏های دینی است، از طرفی توجه به دین و آموزه‏های دینی و آنچه خداوند و شارع مقدس از بندگان خواسته است، منوط به فهم صحیح مراد و مطلوب متون و آموزه‏های دینی است. ازاین‏رو عالمان دینی همیشه درصدد آن هستند که به مقصود و مطلوب واقعی خداوند و شرع مقدس دست پیدا کنند. طبیعی است چنین امری هم با تز مفسرمحوری که مبنای هرمنوتیک گادامری است و هم با طراحان قرائت‏های مختلف که آن‏را پذیرفته‏اند، نوعی اصطکاک معرفت‏شناختی را در جامعه ایجاد کند و بدین سبب جامعه دینی در خصوص نسبیت‏گرایی معرفتی، حساسیت نشان می‏دهد. علت دیگری که می‏تواند منشأ حساسیت آفرینی این بحث باشد، پیدایش صبغه سیاسی آن است. دلیلش هم این است که یکی از راه‏های مبارزه سیاسی با هر حکومتی، تضعیف و تخریب مبانی ایدئولوژیکی آن حکومت است. متأسفانه همین قضیه، به وضوح درباره نظام جمهوری اسلامی ایران صادق است، یعنی برخی بر آنند تا از راه تضعیف آرمان‏ها و ارزش‏های تعریف شده و اصول بنیادین این نظام اسلامی، پشتوانه مکتبی آن‏را مخدوش کنند و معلوم است که مبارزه ایدئولوژیکی به مراتب جدی‏تر از سایر انواع مبارزات است. به عنوان مثال، در باب حکومت دینی می‏گویند که نظام اسلامی بر اساس قرائتی از اسلام بنا شده که قایل به تشکیل حکومت است و ما قرائتی از اسلام می‏آوریم که اثری از دعوت به تشکیل حکومت در آن نباشد. و با این رویه، پایه‏های نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار می‏دهند.
اشاره
هر چند مصاحبه شونده محترم در قسمتی از این گفت‏وگو به دو مورد از چالش‏های هرمنوتیک فلسفی مدرن، اشاره کرده، ولی در عین حال پرداختن به برخی از وجوه قابل تأمل در نظام هرمنوتیک مدرن، خالی از فایده نیست.
1. عدم امکان اصطیاد مراد و مقصود مؤلف بدون لحاظ پیش ذهن‏های مفسر و به تعبیری توقف شناخت پیام واقعی مؤلف که در قالب متن آمده است بر دخالت دادن سلایق و ذهنیت‏های مفسر، ادعایی بدون دلیل است. افرادی مانند گادامر، بر اساس کدام برهان عقلی و منطقی به این نتیجه رسیده‏اند که مقوله تفسیر جز با تمزیج بدون دخالت دادن ذهنیت‏ها و سلایق مفسر، امری غیر ممکن است. آیا واقعا بدون دخالت دادن سلایق فردی مفسر و عدم دخالت دادن اوضاع شخصی و روحی او، نمی‏توان به فهم مراد مؤلف دست یافت؟! بدیهی است التزام به چنین امری محتاج دلیل مثبت است و قایلین به هرمنوتیک فلسفی اول باید عدم دسترسی به مراد مؤلف را بدون توجه به پیش فرض‏ها و ذهنیت‏های مفسر اثبات کنند و لزوم و عدم لزوم دخالت دادن سلایق مفسر در فرآیند تفسیر، بحثی است در رتبه متأخر؛ چرا که در فرض عدم توقف فهم مراد مؤلف بر سلایق مفسر جایی برای مقتضیات مفسر وجود نخواهد داشت.
2. نفس توجه اکید و اصلی به ذهنیات مفسر در فرآیند تفسیر، خود به نوعی نادیده انگاشتن مراد مؤلف است، یعنی چشم پوشی از غایتی که فرآیند تفسیر در پی آن است و روشن است چنین امری نه تنها مخالف مقتضای مفهوم تفسیر است و از مؤیدات عقلانی هم بی‏بهره است بلکه دلیل عقلی هم بر عدم جواز آن قائم است.
3. انسان در مواجهه با متنی که مربوط به زمان حال نیست با دو نوع فهم و برداشت روبرو است. یکی فهم و کشف مراد صاحب متن مستقل از لحاظات غیر مربوط به متن، و دیگری فهمی مطابق با ملاحظه سلایق مفسر، یعنی فهم منطبق بر زمان مفسر است. حال اگر کسی به دنبال کشف مراد صاحب متن باشد نه چیز دیگر، در این صورت، هرمنوتیک گادامری نسبت به ارایه طریق برای دست یابی به چنین فهمی ناتوان است؛ زیرا هرمنوتیک مدرن، منحصرا آنچه را برمی‏تابد که قسم دوم است و اصولاً متکی به نادیده انگاشتن مراد صاحب متن است.
4. سیره عقلاء بیانگر این واقعیت است که هر صاحب خردی که به مطالعه متنی می‏نشیند، در پی آن است که مراد مؤلف را دریابد از این رو تمام تلاش خود را صرف مقدمات رسیدن به چنین فهمی می‏کند و آنچه را که لازم است در این خصوص مورد توجه قرار دهد درمی یابد و چه بسا خود را به افق زمانی متن منتقل می‏کند تا بتواند به مشخصه‏های زمانی و مکانی و حتی روحیات شخصی مؤلف نزدیک‏تر کند و هرمنوتیک مدرن با سیره عقلاییه نیز در تغایر است.
5 . این‏که عقلا در تفسیر یک متن به دنبال فهم صحیح مؤدای آن هستند و با مجهز شدن به راه‏های تشخیص صحت و سقم فهم‏ها، در پی اصطیاد فهم صحیح می‏باشند، خود دلیل روشنی است بر اینکه هر فهمی لزوما صحیح نیست و باید بین فهم‏ها از حیث صحت و سقم تمایز قایل بود درحالی‏که مقتضای هرمنوتیک مدرن تصحیح همه فهم‏هاست چه درست و چه نادرست.
ایشان در قسمتی از این گفت‏وگو آورده‏است: «بنابراین، چنین نظام هرمنوتیک [فلسفی مدرن] چون ما را به مراد و مقصود صاحب متن نمی‏رساند، اصلاً نمی‏تواند مصداق تفسیر و فهم قرار گیرد».
در این خصوص باید گفت که چنین مطلبی زمانی تمام است که ما منحصرا تفسیر را فعالیت در کشف مراد مؤلف بدانیم اما اگر در معنا تعمیم داده به گونه‏ای که هر گونه کاوش درباره معنای یک متن حتی با دخالت دادن پیش‏ذهن‏ها و سلایق مفسر را نیز تفسیر بدانیم در آن صورت، فرآیند فهم با روش ترکیب افق معنایی متن و افق معنایی مفسر (مفسرمحوری) نیز از مصادیق تفسیر بشمار خواهد آمد هر چند آن‏را تفسیر صحیح ندانیم.
وجود اختلاف قرائت‏ها بین علمای دینی در خصوص گزاره‏های دینی هر چند امر مسلمی است ولی چنان‏که ایشان نیز تصریح کرده‏اند، دلیلی بر صحت هرمنوتیک فلسفی و یا قرائت‏های مختلف از دین نیست. در این خصوص می‏توان به وجوه افتراق دیگری غیر از آنچه در متن گفت‏وگو آمده است، اشاره کرد.
1. رویکرد اندیشمندان اسلامی در باب تفسیر متون مؤلف‏محوری است؛ یعنی مفسر در پی آن است که از طریق متن به مراد مؤلف برسد و در واقع تمام همت خود را بر دریافت هر چه دقیق‏تر و نزدیک‏تر به مراد مؤلف از متن به کار می‏برد و در این راستا توجه به قراین حالیه و مقابله و برخی از مقدمات ضروری از قبیل آشنایی و تسلط به زبان و ادبیات مؤلف و موقعیت روحی، زمانی و مکانی او، برای مؤلف‏محور مهم است. درحالی‏که قائلینی به قرائت‏های مختلف مفسر محورند؛ یعنی در واقع آنچه را که مفسر می‏خواهد و اراده کرده است که از متن بفهمد، بر ایشان مهم است نه آنچه را که متن حامل آن است.
2. قدر متقین لازمه قول به قرائت‏های مختلف و هرمنوتیک مدرن اعتمادزدایی از ظواهر گزاره‏های متون دینی است. وقتی حتی ظاهر یک متن دینی در رویکرد مفسر محوری، از سلایق و علایق مفسر در امان نباشد، بدیهی است نسبت به هیچ یک از گزاره‏های متون دینی نمی‏توان به فهم قابل اعتمادی رسید و چنین پیامدی با غرض اصلی از انزال کتب و ارسال رسل که هدایت و سعادت انسان است، در تقابل است. درحالی‏که رویکرد متن‏محوری گرفتار چنین چالشی نیست.

تبلیغات