۱.
در این مقاله میان اسلامگرایى و مسلمانى تفاوت گذاشته شده و به تاریخچهى دو دهه حاکمیت اسلامگرایى در ایران اشاره شده است . در کنار آن، پارهاى حوادث سیاسى بیستسال گذشته بیان شده و نیز مقایسهاى میان بینش اسلامگرایى و بینش جدید غربى صورت گرفته است .
اسلامگرایى و نه مسلمانى، تفکرى است که کلیه شئون سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى را از اسلام متوقع است و در واقع یک نگرش حداکثرى به دین دارد، و نه حداقلى .
۲.
این گفتوگو به بحرانهایى که دولتهاى مدرن، به ویژه دولتهاى ایدئولوژیک، با آنها مواجه مىشوند مىپردازد . به نظر آقاى بشیریه بحران مشارکت، بحران مشروعیت، بحران هویت، بحران کارآیى، بحران هنجاریابى و بحران توزیع عادلانه، دامنگیر جوامع در حال گذار است . دولتهاى لیبرال، در نظر ایشان، به راحتى از این بحرانها عبور مىکنند، و دولتهاى ایدئولوژیک در برخورد با این بحرانها با دشوارىهایى روبهرو هستند و بحرانهاى تازهاى مىآفرینند .
۳.
سخنرانى آقاى آغاجرى در همدان که واکنشها و بازتابهاى متفاوتى در مطبوعات داشت، همچنان به طور کامل منعکس نشده است . از آنجا که این سخنرانى سهم بسیارى در ایجاد جریاناتى به سود یا زیان سخنران در مطبوعات داشته و مضامین آن به طور ضمنى در مطبوعات منعکس شده، بر آن شدیم تا خلاصهاى گویا و واقعنما از آن را در این شمارهى بازتاب اندیشه بیاوریم و آن را به اجمال بررسى کنیم . موضوع اصلى سخن، طرح پروتستانتیسم اسلامى است که گوینده، آن را بر پایهى نظریهى دکتر شریعتى مطرح ساخته و در ضمن آن، به نقد روحانیت اسلامى و جایگاه آن پرداخته است و حتى و به این نیز اکتفا نشده و توهین و افترا نیز در کار آمده است . صرفنظر از توهینهاى وى، اصل گفتار نیز از جهات متفاوتى قابل تامل است و جاى نقد بسیار دارد .
۴.
توجه اسلام به عصر زرین در گذشته، به معناى تلاش براى وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازى کامل عصر نبوى نبوده است . نوگرایى آن نیز به معناى وا نهادن الگوها و آرمانهاى کهن و حرکت در فضاهاى مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست . توسعهى انسانى و پیشرفت جوامع بشرى منحصر و محدود به الگوى مدرنیتهى غربى نیست .
۵.
مردمسالارى ایدهاى است که در دوران تجدد و مبتنى بر عقلانیت انسانمدار شکل گرفته است . ازاینرو مردمسالارى دینى در مشروعیت، گسترهى حکومت و شکل حکومتبا پرسشها و ابهامهاى متعددى روبهرواست . شاید بهتر آن باشد که از «حکومت مردمى دینى» سخن بگوییم، که قابل دفاعتر و با توجه به اصطلاحات رایج در فلسفهى سیاسى معاصر قابل فهمتر است .
۶.
جریانهاى فکرى ایران، به رغم تفاوتها و اختلافها، از نظر فقدان «تولید تفکر» با یکدیگر مشابهت دارند . تفکر از جهت منشا، به تاسیسى، ترکیبى و تقلیدى تقسیم مىشود و از جهت کارکرد به زاینده، سوخته و پوسیده قابل دستهبندى است .
۷.
قرآن در یک تقسیمبندى دو بخش اساسى دارد: سورههاى مکى دربردارندهى اصول حاکم و تغییرناپذیرند، و سورههاى مدنى نحوهى الگوسازى منطقى و صحیح را بیان مىدارند . باید گوهر دین را به مردم عرضه کرد و آنان را از احکام ظاهرى دور ساخت . عقلانیت موجود در اندیشهى غربى، فردگراست; حال آنکه در تفکر توحیدى، مبناى سنجش خداست، و نه انسان .
۸.
آقاى مهندس مرعشى، که از ابتداى انقلاب تا کنون از مدیران نظام جمهورى اسلامى بوده است، در این گفتوگو از تجربیات حوزهى مدیریتبعد از انقلاب سخن مىگوید . این گفتوگو شامل دو بخش است که در اینجا تنها بخش نظرى آن آمده است و علاقهمندان به بحثهاى عملى، و تحلیل دو دههى گذشتهى حوزهى مدیریت نظام را به اصل مقاله ارجاع مىدهیم . به نظر آقاى مرعشى، فقدان سازمان متکى به فهم جمعى، که بر اثر استعمار و استبداد پدید آمده، یکى از مشکلات اساسى مدیریت در کشور ماست . خودمدارى ایرانیان نیز میراث برجاىمانده از استبداد است که کماکان گریبانگیر فرهنگ ایرانیان است . آقاى مرعشى با مقایسهى دو فقه «ساختارگرا» و فقه «نظامگرا» به نقیصههاى فقه ساختارگرا و لزوم ایجاد و توسعهى فقه نظامگرا مىپردازد .
۹.
دکتر فرهاد خسرو خاور پژوهشگر ایرانى در مؤسسه مطالعات عالى علوم اجتماعى فرانسه است . او تحقیقى در خصوص «شهادت و الگوهاى شهادتطلبى» از طریق گفتوگو با زندانیان مسلمان در فرانسه انجام داده است . در این گفتوگو به ویژگىهایى که دکتر خسرو خاور از زندانیان القاعده دریافت کرده اشاره مىشود . برداشت آقاى خسرو خاور این است که القاعده گروهى مدرن و تا حدى غیر ایدئولوژیک است .