۱.
روشنفکرى، مفهومى است که در مدرنیته ظهور و بروز کرده است و بنابراین در سنجش نسبت میان سنت و مدرنیته، به نسبت میان روشنفکر و سنت نیز برخورد مىکنیم. از نظر آقاى ثقفى، کار اصلى روشنفکر، نقد سنت است و نحلههاى مختلف روشنفکرى را باید از چگونگى نقدى که نسبت به سنت مىکنند شناخت. از نظر وى اینک در وضعیت سنتى نیستیم؛ بلکه در وضع مدرنیته هستیم؛ منتهى برداشتها و رویکردهاى متفاوتى از آن وجود دارد. این را نیز نباید از نظر دور داشت که میان سنت و تجدد یک خط فاصل قاطع وجود ندارد؛ بلکه روشنفکر، جریان سنت را استمرار مىبخشد. جدى گرفتن سنت کار اصلى روشنفکر است و باید دائماً با طرفداران سنت و استدلالهاى آنها مواجه شود و به آنها پاسخ دهد.
۲.
در این گفتگو ضمن پرداختن به سیر تاریخى اصطلاح روشنفکرى در غرب و ایران، به طرح مباحث قابل اعتنایى چون ویژگىهاى روشنفکران و جایگاه و میزان تأثیر آنان در جامعه و فرهنگ و امکان وجود روشنفکر دینى پرداخته شده است.
۳.
نویسنده وجه تمایز سه جریان سنتگرایى، تجددگرایى و پساتجددگرایى را در موضع آنها نسبت به عقل و میزان توانایى آن بر کسب معرفت و میزان واقعنمایى عقل انسان مىداند. از نظر ایشان سنتگرایى موضعى مشروط نسبت به عقل دارد، تجددگرایى موضع پذیرش مطلق و مبتنى بر خود بسنده دانستن عقل و پساتجددگرایى موضعى منفىنگرانه نسبت به عقل دارد.
۴.
اصلاحات دو نظریه مختلف داشته است. نخست، گروهى از علما هستند که سعى مىکنند دین را از پیرایهها پاک و آن را احیا کنند و دوم، گروهى از روشنفکران هستند که با الهام از فرهنگ و تحولات غرب، تحت عنوان پیرایهزدایى، دینزدایى مىکنند. اینان با دینى درگیر هستند که دعوى حضور در حیات عمومى بشر را دارد و اتفاقاً طالب دینى هستند که در کار عمومى جامعه و در سیاستگذارىها، نظارتها و ارزشیابىهاى اجتماعى دخالت نکند. در تاریخ ایران، هرگاه دین و دولت با هم ترکیب شده است، آثار مثبت فراوان بر جاى گذاشته است. اصلاحطلبان در عصر مشروطه و در وضعیت کنونى جامعه به دنبال غربى کردن جامعه بودهاند و حتى برخى علما ناخواسته با تفسیر اسلام به رسم غرب به این جریان کمک کردهاند.
۵.
کاربرد واژههایى چون «دشمن»، «نظام» و «ملت» در ادبیات سیاسى ما نشان مىدهد که این دسته از مقولات از وضوح و شفافیت لازم برخوردار نیستند؛ این مفاهیم فاقد خصلتهاى تبیینى بوده و دلایل ارائهشده ناتوان از توجیه کاربردهاى این قبیل الفاظند. از جانب دیگر، تاریخ مصرف اینگونه از ادبیات مدتهاست که به پایان رسیده است.
۶.
نویسنده معتقد است تفکر اقتدارگرایانه در اندیشه سیاسى اسلام تحت تأثیر الگوى قبیلهاى قبل از اسلام و سلطنتهاى ایرانى قرار دارد و با نقد نگاه سنتى که متأثر از شرایط تاریخى است مىتوان عناصر صرفاً تاریخى را از عناصر عقیدتى و اسلامى در اندیشه سیاسى اسلام جدا کرد.
۸.
نویسنده در این مقاله با اشاره به مطالب دکتر سروش در خصوص «ولایت باطنى و ولایت سیاسى» و تفکیک این دو مقوله از یکدیگر، ادله این مطلب را مورد نقد قرار داده است.
۹.
آقاى حسین کچویان با طرح مباحثى اصولى از زاویهاى متفاوت و با اثبات این نکته که نظریههایى چون «پایان ایدئولوژى» و «پایان تاریخ» بخشى از تبلیغات ایدئولوژیک نظامهاى سرمایهدارى و لیبرال دموکراسى علیه بلوک شوروى بوده که تعمداً سایر ایدئولوژىهاى رقیب در غرب و جهان سوم را نادیده مىگیرد، معتقد است که روند جهانىسازى پدیدهاى است که از آغاز با هویت سرمایهدارى همراه بوده است. ایشان ضمن تفکیک «جهانىشدن» و «جهانىسازى» معتقد است که این فرایند مىتواند زمینهساز حرکتهاى فراملى براى چپ باشد. جریان چپ به هیچ وجه تمامشده تلقى نمىشود بلکه ضمن تأکید بر عدالت و استقلال، در وضعیت کنونى «مسأله هویت» را در دستور کار خود قرار مىدهد.
۱۰.
هرچند دموکراسى از آغاز به معناى حکومت اکثریت تلقى مىشد، ولى در کشورهاى غربى همواره شرایطى قرار مىدادهاند که عملاً بسیارى از شهروندان از انتخاب شدن و انتخاب کردن محروم مىشدند. از شرایط انتخاب شوندگان، گذشته از شرایط فردى، مىتوان به جمعآورى امضاء از مردم یا نمایندگان و پیش گزینش و انتصاب داوطلبان اشاره کرد و از شرایط انتخاب کنندگان، محدودیتهاى بیولوژیکى، موقعیت اجتماعى و ویژگىهاى فردى قابل ذکر است.
۱۱.
در ادامه مباحث «نواندیشى دینى و مسأله زنان» این بار مهرداد درویشپور به بررسى موقعیت زنان ایرانى نشسته است. وى معتقد است زنان در ایران در برزخ میان سنت و مدرنیته به سر مىبرند و فشار سنت و پارهاى از باورهاى اعتقادى و سیاستهاى رسمى، همچنین بیگانگى جامعه با ارزش فردیت و تجددطلبى، خروج زنان ایرانى از این برزخ را دشوارتر و کندتر نموده است. با وجود این، مبارزه براى مدرنیته به اصلىترین خواست جنبش زنان در ایران بدل شده است.
۱۲.
در چند سال اخیر موضوع حضانت فرزندان پس از جدایى والدین از یکدیگر، بحثهاى فراوانى را در پى داشته است و دیدگاههاى مختلفى در این زمینه طرح شده است. گفتگوى حاضر به طرح دیدگاههاى خانم صفاتى پرداخته است. وى معتقد است که پس از جدایى والدین، حضانت فرزندان به طور کلى، چه پسر و چه دختر، چه تا سن 7 سالگى و چه پس از آن در اختیار مادر است مشروط بر آنکه ازدواج نکرده باشد و نیز شایستگى و توانایى سرپرستى کودک را از دست نداده باشد.فهم صحیح یک لغت، در شناخت موضوع و حکم آن در فقه کارساز است. معناى اصطلاحى حضانت کاملاً در راستاى معناى لغوى آن است؛ از ریشه «حَضَن» گرفته شده و از کتب لغت بهدست مىآید که حضانت نوعى در برگرفتن است. مثلاً «حضن الطائر بیضه» یعنى پرندهاى که در زیر بال خود تخمهایش را نگهدارى مىکند و به لحاظ اینکه کودک در دامان مادر پرورش مىیابد، این عمل را «حضانت» گویند و هر چه را مصلحت طفل باشد، اعم از حفظ، نگهدارى، تربیت و دیگر نیازهاى دیگر او، شامل مىشود. در فقه هم سرپرستى و حفاظت و نگهدارى طفل که شامل نظافت، تربیت، آموزش آداب اجتماعى، برآوردن نیازهاى مادى و روانى و روحى اوست، «حضانت» نامیده مىشود.
۱۳.
در این مقاله، آقاى کامبیز نوروزى مسأله زنان در ایران را در قلمرو حقوق و اجتماع از نظر گذرانده و ضمن تأکید بر آنکه مسأله زنان جزئى از مسائل اجتماعى کشور است، فراز و فرود آن را تابعى از مسائل عمومى شمرده و هسته کانونى آن را بیش از آنکه قانونى بداند، اجتماعى دانسته است.