۱.
نویسنده، نخست، به نقل از هیلر، دینشناس آلمانى، تعریفى مختصر از دین ارائه مىکند. سپس، نظر یک دین شناس دیگر را، که به پنج گونه دین و دیندارى در طول تاریخ اشاره دارد، شرح مىدهد.
۲.
مدرنیته یک مفهوم عام است؛ مىتوانیم اسلام را نیز یک دین مدرن و معتزله را به عنوان نخستین جنبش مدرنیست معرفى کنیم. آنچه امروزه تحت عنوان «بنیادگرایى» مطرح مىشود، چیزى فراتر از جنبش ارتجاعى علیه فساد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى در جوامع مسلمان نیست. پیام اسلام، در جهان کنونى، هنگامى فهم مىشود که نماد بیرونى قرآن، متناسب با ارزشهاى معاصر، جلوه جدیدى به خود بگیرد.
۳.
این گفتوگو به آسیبهاى دین دولتى مىپردازد. گوینده محترم ضمن تأکید بر دخالت دین، معتقد است تولىگرى دین باید به حداقل تنزل پیدا کند.
۴.
نویسنده، سنت را به معناى دین و تمدن دینى گرفته و به بررسى تضادهاى تجدد با سنت پرداخته است. وى جمودگرایى و التقاط را دو وجه افراط و تفریط، در برخورد با مسئله سنت و تجدد، مىداند و این مسئله را از دیدگاه شهید مطهرى پى مىگیرد.
۵.
نویسنده، در این مقاله، ضمن برشمردن مثالهایى که حکایت از تحول در دنیاى امروز دارد، ضرورت هماهنگ کردن اندیشه دینى با این تحولات را یادآور مىشود.
۶.
تخصصى شدن علوم و تفکیک ابعاد طبیعى و انسانى سبب شده است که علوم انسانى تکه تکه و مثله شوند. شناخت درست و مناسب، شناختى است که در بافت ارائه مىشود. جهان، بدون اسطوره، نمىتواند برقرار بماند، ولى از این جهت مذاهب زمینى از مذاهب ملکوتى بسیار ضعیفترند. اسطوره پیشرفت و الهه عقل، که در عصر جدید مطرح شد، اکنون شکست خورده است. من شخصاً هوادار مذهبى بدون خداى وحىشده و حتى بدون خدا هستم. من عمیقاً فکر مىکنم که غرب درها را به روى خود بسته است.
۷.
اسلام براى تشکیل دولت نیامده است و دولت اسلامى از لوازم تمدنىِ اسلام، در بستر تاریخ، است. اسلامگرایان حق دارند براى تحقق دولت مورد نظر خود مبارزه کنند و، به این معنا، دولتى که پس از موفقیت آنها ایجاد مىشود، دولتى اسلامى است. آنچه مىتواند بین اسلامگرایان و سایر احزاب و گروههاى سیاسى، در مبارزه علیه استبداد و بوروکراسى حاکم بر دنیاى عرب، ائتلاف ایجاد کند، پذیرش دموکراسى و پرداختن هزینههاى آن است.
۸.
بنیادگرایى و مدرنیتهاى که در جامعه آمریکا نهادینه شده است، هردو، با گرایشى ارزشمدار و تمامیتگرا، بقاى خویش را مرهون وجود «دشمن» مىبینند و، در وجود یکدیگر، دشمن مطلق و مطلوب یکدیگر را مىیابند. اقتدار و نفوذ بنیادگرایى، پدیدهاى گذراست و در آمریکا نیز نظام ارزشى مسلط، با چالشهاى جدى، مواجه است. با این همه، هیچ کدام از این دو تحول، امکان تلاقى دو طرز برخورد یکسره متفاوت با مدرنیته را کاهش نمىدهد.
۹.
فوکویاما در این گفتوگو از کتاب جدید خود بحث مىکند که در آن، تا حدودى، از نظریه قبلى خود درباره «پایان تاریخ» عدول کرده است. اگر دانش ژنتیک کنترل نشود، بشریت در شکل کنونى خود به پایان خواهد رسید و با ظهور انسان نو معلوم نیست که آینده تاریخ چه سرنوشتى خواهد داشت.