فلسفی و اجتماعی (جامعه)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جامجم، ش 1313، 15/9/83
در این گفتوگو دکتر سیدحسین نصر استاد دانشگاه جرج واشنگتن، ابتدا به علاقه خود به زیبایی هنر و ادبیات فارسی و موسیقی و ریاضی در دوران کودکی اشاره میکند و هستی فکری خود را مدیون پدر و مادر خویش میداند.
ایشان به یکی از اولین سؤالات فلسفی در دوران کودکی خود اشاره و میگوید: روزی از پدرم که اولین معلم فلسفه من بود، پرسیدم اگر زمین نبود آسمان هم نبود ما کجا میبودیم؟
جناب پرفسور در ادامه به مقوله زیبایی و زیبایی درون در اسلام و فلسفه و ادبیات تشیع پرداخته و میگوید: در اسلام از کلمه «حسن» هم به معنای خوبی و هم زیبایی استفاده کرده و عرفا هم از حسن صورت و هم محاسن درونی سخن به میان آوردهاند. در واقع زیبایی درون است که در عالم برون تجلّی میکند و بالاترین زیبایی، زیبایی درون است؛ چون روح انسان را بزرگترین هنرمند (یعنی خدا) به انسان بخشیده و اگر بتوانیم فطرت خود را باز گردانیم به آنگونه که خلق شدهایم، در این صورت لوح زیبایی است. خداوند هم عالم را در نهایت زیبایی آفریده و تمام زشتیهای اطراف ما همگی ساخته بشر است، اما طبیعت همیشه زیبا و حیرتآور است و تهران و واشنگتن نمیشناسد. که این مطابق دید فلسفه عرفانی تذکاری است از قدرت صنع خالق برای بهرهگیری از زیبایی بیرون که باید انسان ابتدا به زیبایی درون برسد. بسیاری بهخاطر فرط غوطهوری در امیال دنیوی از زیباترین مناظر به راحتی میگذرند. به هر روی ادبیات عرفان ما توانسته این زیبایی درونی و معنوی را بین عامه مردم پراکنده و کاربردی کند.
ایشان در جواب به این پرسش که برخورد و جایگاه فلسفه اسلامی در کشورهای عربی چگونه است؟ میگوید: به استثنای عراق، در سایر ممالک اسلامی، تدریس فلسفه اسلامی از قرن هفتم و هشتم اندکاندک از بین رفت. ابن خلدون هم که آخرین متفکر بزرگ عرب بود در مقدمه کتابش نوشته: «علوم عقلی از این دیار رخت بربسته است».
اما در قرن نوزدهم جمال الدین اسدآبادی تنها کسی است که در تهران شاگرد مکتب ملاصدرا، فلسفه میخواند و بعد از سفر به مصر در دانشگاه الازهر مصر تدریس میکرد و فلسفه را در مصر احیا کرد. پس از سیدجمالالدین، پژوهشگران بسیاری همچون ابراهیم مذکور و عبدالرحمن البدوی به مباحث فلسفه اسلامی علاقه داشتند اما تربیت یافته یک مکتب استوار فلسفی نبودند.
استاد دکتر نصر در ادامه به تأثیر پذیری جامعه از فلسفه و به تعبیری تسری فلسفه به مردم اشاره کرده و میگوید: در دوران گذشته، فلاسفه بزرگ ایران یا هند نماینده حکمتی بودند که به اشکال مختلف در تمام جامعه منعکس بودند اما اکنون در دنیای اسلام، به علت ضعف فکری که در دویست سال گذشته ایجاد شد، از آن نفوذ کم شده است. اما اوضاع ممالک عربی، قدری با ایران متفاوت است؛ در ایران بانیان تفکر بیشتر حکما و علما بودند که در علوم مختلف عقلی و نقلی در جامعه سنتی نفوذ داشتند اما در کشورهای عربی این نفوذ بیشتر در رجال سیاسی است، فلاسفه جدید عرب به دنبال «سکولاریزه کردن جامعه عرب» هستند و در ایران هم وضع به همین منوال است. الآن نبرد بزرگی در ایران بین معتقدان به دانشهای اسلامی و دانشهای غربی (یعنی جهانبینی سنتی خودمان) و آنهایی که میخواهند افکار غربی را در لباس اسلامی نمایش دهند، وجود دارد.
به اعتقاد من برای اولین بار در کشورهایی چون مالزی، اندونزی و حتی سنگاپور فلسفه اسلامی بسیار مورد توجه واقع شده است.
جناب استاد در پایان این گفتوگو، توصیههایی داشتهاند، از جمله میگوید: اولاً، آنچه ما در دنیای اسلام نیاز داریم تفکر و اندیشه عقلانی است؛ یعنی احیا کردن تفکر اسلامی نه تفکر غربی. ثانیا، باید صحیح فکر کرد. نفس فکر کردن سودی ندارد، تقلید از مبانی غربی، نوعی ادای فلسفه است. فلسفه واقعی، باید در عالمی که در آن هست اصالت داشته باشد.
در این گفتوگو دکتر سیدحسین نصر استاد دانشگاه جرج واشنگتن، ابتدا به علاقه خود به زیبایی هنر و ادبیات فارسی و موسیقی و ریاضی در دوران کودکی اشاره میکند و هستی فکری خود را مدیون پدر و مادر خویش میداند.
ایشان به یکی از اولین سؤالات فلسفی در دوران کودکی خود اشاره و میگوید: روزی از پدرم که اولین معلم فلسفه من بود، پرسیدم اگر زمین نبود آسمان هم نبود ما کجا میبودیم؟
جناب پرفسور در ادامه به مقوله زیبایی و زیبایی درون در اسلام و فلسفه و ادبیات تشیع پرداخته و میگوید: در اسلام از کلمه «حسن» هم به معنای خوبی و هم زیبایی استفاده کرده و عرفا هم از حسن صورت و هم محاسن درونی سخن به میان آوردهاند. در واقع زیبایی درون است که در عالم برون تجلّی میکند و بالاترین زیبایی، زیبایی درون است؛ چون روح انسان را بزرگترین هنرمند (یعنی خدا) به انسان بخشیده و اگر بتوانیم فطرت خود را باز گردانیم به آنگونه که خلق شدهایم، در این صورت لوح زیبایی است. خداوند هم عالم را در نهایت زیبایی آفریده و تمام زشتیهای اطراف ما همگی ساخته بشر است، اما طبیعت همیشه زیبا و حیرتآور است و تهران و واشنگتن نمیشناسد. که این مطابق دید فلسفه عرفانی تذکاری است از قدرت صنع خالق برای بهرهگیری از زیبایی بیرون که باید انسان ابتدا به زیبایی درون برسد. بسیاری بهخاطر فرط غوطهوری در امیال دنیوی از زیباترین مناظر به راحتی میگذرند. به هر روی ادبیات عرفان ما توانسته این زیبایی درونی و معنوی را بین عامه مردم پراکنده و کاربردی کند.
ایشان در جواب به این پرسش که برخورد و جایگاه فلسفه اسلامی در کشورهای عربی چگونه است؟ میگوید: به استثنای عراق، در سایر ممالک اسلامی، تدریس فلسفه اسلامی از قرن هفتم و هشتم اندکاندک از بین رفت. ابن خلدون هم که آخرین متفکر بزرگ عرب بود در مقدمه کتابش نوشته: «علوم عقلی از این دیار رخت بربسته است».
اما در قرن نوزدهم جمال الدین اسدآبادی تنها کسی است که در تهران شاگرد مکتب ملاصدرا، فلسفه میخواند و بعد از سفر به مصر در دانشگاه الازهر مصر تدریس میکرد و فلسفه را در مصر احیا کرد. پس از سیدجمالالدین، پژوهشگران بسیاری همچون ابراهیم مذکور و عبدالرحمن البدوی به مباحث فلسفه اسلامی علاقه داشتند اما تربیت یافته یک مکتب استوار فلسفی نبودند.
استاد دکتر نصر در ادامه به تأثیر پذیری جامعه از فلسفه و به تعبیری تسری فلسفه به مردم اشاره کرده و میگوید: در دوران گذشته، فلاسفه بزرگ ایران یا هند نماینده حکمتی بودند که به اشکال مختلف در تمام جامعه منعکس بودند اما اکنون در دنیای اسلام، به علت ضعف فکری که در دویست سال گذشته ایجاد شد، از آن نفوذ کم شده است. اما اوضاع ممالک عربی، قدری با ایران متفاوت است؛ در ایران بانیان تفکر بیشتر حکما و علما بودند که در علوم مختلف عقلی و نقلی در جامعه سنتی نفوذ داشتند اما در کشورهای عربی این نفوذ بیشتر در رجال سیاسی است، فلاسفه جدید عرب به دنبال «سکولاریزه کردن جامعه عرب» هستند و در ایران هم وضع به همین منوال است. الآن نبرد بزرگی در ایران بین معتقدان به دانشهای اسلامی و دانشهای غربی (یعنی جهانبینی سنتی خودمان) و آنهایی که میخواهند افکار غربی را در لباس اسلامی نمایش دهند، وجود دارد.
به اعتقاد من برای اولین بار در کشورهایی چون مالزی، اندونزی و حتی سنگاپور فلسفه اسلامی بسیار مورد توجه واقع شده است.
جناب استاد در پایان این گفتوگو، توصیههایی داشتهاند، از جمله میگوید: اولاً، آنچه ما در دنیای اسلام نیاز داریم تفکر و اندیشه عقلانی است؛ یعنی احیا کردن تفکر اسلامی نه تفکر غربی. ثانیا، باید صحیح فکر کرد. نفس فکر کردن سودی ندارد، تقلید از مبانی غربی، نوعی ادای فلسفه است. فلسفه واقعی، باید در عالمی که در آن هست اصالت داشته باشد.