آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای خجسته در این مقاله نظریه آقای سروش را در موضوع دموکراسی حداقلی مطرح کرده، سپس نقد دو تن از منتقدانش را آورده است. آقای سروش این موضوع را در جمع دانشجویی دانشگاه تهران مطرح کرد و از موضع روشن‏فکری دینی پیشنهاد داد تا ابتدا از دموکراسی حداقلی در عالم سیاست دفاع شود و امکان پیاده‏سازی آن در جامعه فراهم آید. اگر از دموکراسی حداکثری در عالم فرهنگ سخن گفته شود، طعن‏هایی که بر لیبرال دموکراسی وارد می‏شود، بر آن نیز وارد شود و امکان پیاده سازی آن فراهم نمی‏آید.

متن

جامعه نو، ش 23، دی 83
به نظر سروش، در یک حکومت دموکراتیک باید امکان نصب و نقد و عزل حاکم وجود داشته باشد و این را دموکراسی مینی‏مال گویند و در برابر، دموکراسی ماکسی‏مال او همان لیبرال دموکراسی است. که اکنون زمان طرح لیبرال دموکراسی یا دموکراسی ماکسی‏مال نیست و فعلاً باید آن‏را به نفع دموکراسی مینی‏مال فرو گذاشت. اگر از لیبرال دموکراسی، همجنس بازی درآید از مینی‏مال دموکراسی در نمی‏آید. بحثی به نام هموسکسوئالیسم برای ما مطرح نیست اگر چه شاید برای آمریکایی‏ها مطرح باشد. سخن گفتن از لیبرال دموکراسی در جامعه ما باعث می‏شود که عده‏ای فحش آن‏را به دموکراسی مینی‏مال بدهند و در این صورت، ما از همان مینی‏مال دموکراسی هم باز می‏مانیم.
سخن مرتضی مردیها نیز چنین بود: «بر این داوری، اگر درست فهمیده باشم دو دلیل عرضه شد: [یکی] اینکه جامعه ما اسلامی است و تحمل لیبرال دموکراسی را ندارد... و [دیگر] اینکه دموکراسی‏حداکثری از طرف حکومت به تجویز هموسکسوئالیته تعبیر و تلاش برای تحقق آن تخطئه و بلکه سرکوب می‏شود... درحالی‏که مقاومت در برابر معنای حداقلی دموکراسی [از ناحیه مردم و حکومت] کمتر خواهد بود». مردیها معتقد بود که جمله «جامعه ما اسلامی است» معادل جمله «جامعه آمریکا مسیحی است» می‏باشد. سؤال او این بود که چرا در جامعه مسیحی آمریکا دامنه آزادی انتخاب فرهنگی می‏تواند گشوده باشد و در جامعه اسلامی ایران نمی‏تواند چنین نیست. بنابراین او تأکید می‏کرد که از «مسیحی بودن» یک جامعه به معنای تحت تأثیر تاریخی فرهنگ مسیحیت بودن نمی‏توان به «مسیحی بودن» به معنای تعصب نسبت به اوامر و نواهی آن راه برد. او همچنین در برابر ادعای عبدالکریم سروش مبنی بر مخالفت حکومت با دموکراسی لیبرال نیز نوشت که حکومت به هیچ تغییری نه حداقلی و نه حداکثری رضایت نمی‏دهد و جنبش اصلاح‏طلبی هم هرچه کمتر خواست بیشتر تحقیر شد و پس از این نتیجه گرفت که «در این صورت اگر قرار است دموکراسی خواهی برای ایرانیان صرفا یک آرزوی دست نیافتنی باشد آیا بهتر نیست اجازه دهیم آنان آرزوی حداکثری خود را ابراز کنند؟»
مردیها تردید داشت آن طور که سروش گفته بود دموکراسی فرهنگی، دموکراسی ماکسی‏مال و دموکراسی پولتیک دموکراسی مینی‏مال باشد؛ چرا که از نظر او اگر یک حکومت مطلقه در مقام انتخاب میان این دو قرار بگیرد آزادی فرهنگی را بر آزادی سیاسی ترجیح می‏دهد. همچنین مردیها معتقد بود که اگر نگاهی هم به خاستگاه اصلاحی مردم بیندازیم اولویت انتخابی آنها دموکراسی و آزادی فرهنگی است نه آزادی سیاسی؛ «نقطه تلاقی بسیاری از مردم با حکومت نصب و نقد و عزل حاکم نیست بلکه اختیار انتخاب لباس، غذا، تفریح، هنر و ورزش است». نقد مردیها بر سروش نکته دیگری هم داشت و آن نگاه روشن‏فکری دینی به پدیده‏ای همچون هموسکسوئالیته و جایگاه آن در اندیشه لیبرال بود؛ «چرا باید در دام حریف افتاد... نماد فرهنگ لیبرالی بیش از آنکه هموسکسوئالیته باشد در مخالفت با آن است ... زمانی استاد به درستی گفته بود که غرب فقط شب‏های جوانان نیست، بر این باید افزود که حتی شب‏های جوانا غرب هم تنها در بخش بسیار قلیلی این‏گونه است که تبلیغ شده است. از نظر سروش دموکراسی لیبرال، ترویج و یا تجویز پورنوگرافی و هموسکسوئالیته و مناظره در باب اینها و تصویب آن، به شرط تأیید اکثریت و عدم تنافی با حقوق اقلیت را مطرح می‏کند». بدین ترتیب، او نتیجه گرفت که دموکراسی لیبرال نه تنها دموکراسی حداکثری نیست بلکه که «دغدغه شدیدتر مردم و وسوسه خفیف‏تر حکومت» است.
مجید محمدی نام مقاله خود را «دموکراسی حداقلی یا ولایت روشن‏فکران دینی» گذاشت و مطابق معمول با زبانی آمیخته به طعنه دلایل و علل اخذ چنین رویکردی توسط عبدالکریم سروش را از دیدگاه خود یک به یک برشمرد. دموکراسی مینی‏مالیستی سروش برای مجید محمدی مفهومی جز دموکراسی هدایت شده را در بر نداشت. به‏نظر او دموکراسی دینی یا هدایت شده با بسیاری از دیگر اظهارات همین گروه که دموکراسی را یک روش برای اداره هر نوع جامعه یا هر دین و مذهبی می‏دانند و دولت را اخیرا در مجادلات مذهبی بی‏طرف می‏خواهند، تناقض دارد. و با توجه به اینکه دموکراسی در جوامع دیگر، دموکراسی مسیحی یا یهودی و بودایی نیست، عبدالکریم سروش باید نشان بدهد جامعه ایران دارای چه ویژگی خاص است که دینی بودن دموکراسی را در آن ناگزیر می‏کند. او همچنین دلیل دیگر سخن گفتن سروش از دموکراسی مینی‏مالیستی را مبتنی بر خوشایندی و سلیقه طبقاتی و شخصی روشن‏فکران دینی خواند و گفت که روشن‏فکران دینی به مانند دیگر مفسرین دینی با پدیده‏هایی همچون بی‏حجابی و بدحجابی و مانند آن مسئله داشته و خواهند داشت و اگر از دموکراسی مینی‏مالیستی سخن می‏گویند از آن روست که آنها نیز به چنین آزادی‏هایی در عمل اعتقاد ندارند.
سروش در مقام یک روشن‏فکر دینی هم لیبرال هست و هم نیست. در مقام اندیشه (معرفت‏اندیشی) لیبرال است و در مقام عمل (مصلحت‏اندیشی) نه. در مقام تجربت‏اندیشی نیز از آن روی که رفاه برآمده از نظام‏های لیبرال امکان آسودگی خاطر و دین‏داری تجربت اندیش را فراهم می‏کند، طرفدار لیبرالیسم است و از آنجا که لیبرالیسم انگیزه‏ها و انگیخته‏ها را غیردینی می‏کند و امر قدسی را برنمی‏تابد، منتقد لیبرالیسم است. سروش نه برای آنهایی که به دنبال لیبرالیسم هستند نسخه‏ای برای پیچیدن دارد و نه برای آنهایی که دست رد و نفی بر سینه لیبرالیسم می‏زنند.
اشاره
1. این نکته آقای سروش که جامعه ما در حال حاضر پذیرای دموکراسی حداکثری؛ یعنی لیبرال دموکراسی نیست، درست است. اما این سخن، نکته نادرستی را در دل خود دارد و آن این است که دموکراسی حداکثری، چیزی مطلوب است اما به دلیل عدم آمادگی جامعه «فعلاً باید آن‏را به نفع دموکراسی مینی‏مال [حداقلی [کنار گذاشت». این ادعای اصلی آقای سروش در آن سخنرانی بود، ایشان در گفت‏وگوهای دیگر نیز همین موضوع را بیان کرده‏اند. به عبارت دیگر مشکلی که ایشان در پیگیری لیبرال دموکراسی می‏بیند، مشکلی اساسی و نظری نیست، بلکه مشکلی عملی است. آن هم مشکلی که از خود لیبرال دموکراسی ناشی نشده است بلکه از تلقی مردم و جامعه ایران از آن ناشی شده است و باید به دلیل مصلحت‏های عملی فعلاً به صورت موقت آن‏را کنار گذاشت و در پی زمینه سازی ورود آن به ایران بود که این جانمایه سخن آقای سروش است. اشکال جدی نظر آقای سروش، نپرداختن به اشکالات اساسی و ریشه‏ای لیبرال دموکراسی است. اولین و مهم‏ترین اشکال آن، خودستیزی و از درون متناقض بودن آن است که می‏تواند به سرعت به ضد خود تبدیل شود و دشمن خویش را در دل خود تربیت کند؛ زیرا یا به دشمنش اجازه رشد می‏دهد یا نمی‏دهد. اگر بدهد، به نابودی‏اش خواهد انجامید و اگر ندهد اصل و اساس خود را زیر پا گذاشته است. مشکل بعدی آن غیرواقعی بودن آن است؛ لیبرال دموکراسی سرابی بیش نیست که هیچ نمونه واقعی نیافته و نمی‏تواند بیابد. آنچه اینک به نام لیبرال دموکراسی در کشورهای اروپایی و آمریکایی دنبال می‏شود تصویری گمراه کننده و سرابی پوچ است. دموکراسی در این کشورها از سوی قدرتمندان اقتصادی و گروه‏های همبسته زیرزمینی همچون فراماسونرها هدایت می‏شود. ریشه این مشکل نیز ناشی از شناختن، یا به رسمیت نشناختن قوای شیطانی انسان است که حد و مرزی نمی‏شناسد و در صورت دست‏یابی به قدرت، مهارپذیر نیست. مهارهای بیرونی نیز امکان و توان مقابله با شیطنت‏های سازمان یافته و برنامه‏ریزی شده را که امکان به انحراف کشاندن مهارهایی بیرونی را دارد، ندارند و این خود اشکال دیگر لیبرال دموکراسی است؛ یعنی نادیده گرفتن روح شیطنت در انسان و نقش شیطان در جهان، لیبرال دموکراسی تنها برای نیروهای خوب فضا باز نمی‏کند، بلکه برای نیروهای شر نیز فضا باز کرده موجب قدرت یافتن آنها می‏شود.
2. از آنجاکه به گفته آقای سروش، لیبرال دموکراسی، دموکراسی فرهنگی است، معنایش آن است که در زمینه تربیت نیز بر اساس دموکراسی عمل شود و لازمه آن این است که نه پدر و مادر حق القای باورهای خود را به کودکان دارند و نه حتی جامعه و آموزش و پرورش می‏تواند چنین کاری کند. این برنامه در زمینه مسائل دینی و اخلاقی اتفاق افتاده و کشورهای لیبرال دموکرات سعی کرده‏اند تا جایی که امکان دارد مانع انتقال باورها و اعتقادات مذهبی و اخلاقی به نسل‏های بعدی شوند. اما در زمینه‏های دیگر این کار را نکرده‏اند، این وضعیت دو اشکال اساسی دارد: یکی اینکه ممانعت از انتقال باورها صورت نگرفته است، بلکه در میان باورها گزینش صورت گرفته و بخشی از باورها اجازه انتقال یافته و بخشی نیافته‏اند؛ زیرا در غیر این صورت، تعلیم و تربیت بی‏معنا می‏شد. اشکال دوم، تبعیض نابه‏جایی است که صورت گرفته است. در هر حال، هر نسلی دست به انتخاب می‏زند و سعی می‏کند نسل بعدی را آن‏گونه که خود می‏فهمد و می‏خواهد، تربیت کند. این سیره دائمی بشر بوده و خواهد بود. لیبرال دموکراسی در این زمینه دست شیطان را بازگذاشته تا هر گونه که می‏خواهد تربیت کند و دست مؤمنان را بسته تا مانع تربیت دینی شود. تمام ابزارهای شیطنت را فراهم ساخته تا با اتکا به هواهای نفس بشر، پلی از شیطنت میان درون و بیرون انسان بزند و میدان را برای ترک تازی هواهای سرکش بشر فراخ سازد.
3. آقای مردیها در نقد خود به آقای سروش گفته بود که از اسلامی بودن جامعه ما، تعصب نسبت به امر و نهی شریعت در نمی‏آید. برداشت مردیها از اسلامی بودن یک برداشت تحریف شده است. آنچه ایشان به اسلامی بودن تعبیر می‏کند چیزی جز نام مسلمانی نیست. اگر تعصب نسبت به شریعت برداشته شود، مسلمانی نیز برداشته می‏شود. مسلمانی به معنای تسلیم محض پروردگار بودن است و این تسلیم نه تنها ملازم با تعصب به شریعت پروردگار است، بلکه بالاتر از آن نیز باید گفت؛ یعنی هم باید نسبت به امر و نهی شریعت تعصب داشت، و هم به دنبال جاری سازی آن در جامعه بود. فریضه امر به معروف و نهی از منکر جزء مسلمانی است و پایبندی به آن نشان مسلمانی. بر اساس گفته پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، اگر این فریضه ترک شود، سرنوشت مسلمانی به نصرانی گری و یهودی گری پیوند می‏خورد و جز نام، چیزی از مسلمانی باقی نمی‏ماند. طبق آنچه مردیها می‏گوید، اسلام شناسنامه‏ای است، نه اسلام واقعی. اسلام شناسنامه‏ای؛ یعنی اینکه مسلمانی هر کس، جزئی از هویت تاریخی اوست، همین و بس. بیش از آن لازم نیست. و اگر کسی در منطقه‏ای مسلمان نشین و از پدر و مادری مسلمان به دنیا آمد، چه ایمان داشته باشد، چه ایمان نداشته باشد، او را مسلمان می‏خوانند و هنگامی که در پرسش‏نامه‏ها از او می‏پرسند دین‏ات چیست؟ می‏گوید: اسلام. هر چند در تمام عمرش یک رکعت نماز نخوانده و یا یک بار به سوی خدا روی نیاورده و در دلش هیچ اعتقادی به خدا و پیامبر نداشته باشد. این اسلام، نه از اسلامیت چیزی دارد و نه به حال دارنده‏اش مفید است. باور حقیقی به دین، هر دینی که باشد، با لیبرال دموکراسی قابل جمع نیست؛ زیرا باور حقیقی، نیازمند تعصب به امر و نهی شرعی است.
4. مردیها در نقد سروش گفته است که «نماد فرهنگ لیبرالی بیش از آنکه هموسکسوئالیته باشد، در مخالفت با آن است».ای کاش ایشان در جایی یک دلیل یا شاهد کوچک بر این سخن می‏آوردند. با ادعای صرف که نمی‏توان از ماهیت بروز یافته لیبرال دموکراسی چشم پوشید و واقعیت‏های غرب را نادیده گرفت. از احزاب رقیب جوامع اروپایی و آمریکایی، بیشترین حمایت‏ها از هم‏جنس‏بازی [هموسکسوئالیته] را احزاب لیبرال می‏کنند. لیبرال‏های آمریکا، در برابر محافظه کاران، به سختی از هم‏جنس‏بازی حمایت و بخشی از آرای خود را از آنها کسب می‏کنند.
مردیها، در پی تطهیر غرب، می‏گوید: حتی شب‏های جوانان غرب نیز آن‏گونه که آقای سروش می‏گوید، فاسد نیست. من می‏خواهم بگویم حتی روزهای مردم غرب نیز آن چنان که می‏گویند پیراسته نیست. کافی است هوای لندن آفتابی باشد، تا موج برهنگی را مشاهده کنید و برای دیدن صحنه‏های آنچنانی نیازی به رفتن به ساحل دریا نداشته باشید.
مردیها گمان می‏کند که اگر بگوید: «دموکراسی لیبرال، ترویج یا تجویز پورنوگرافی و هموسکسوئالیته نیست، بلکه جواز مباحثه و مناظره در باب اینها و تصویب آن. به شرط تأیید اکثریت و عدم تنافی با حقوق اقلیت را مطرح می‏کند»، چیز تغییر می‏کند. هیچ کس ادعا نکرده که لیبرال دموکراسی آن چیزها را مستقیما جزء آرمان‏های خود قرار داده است، بلکه همواره گفته شده که آن چیزها لازمه خارجی لیبرال دموکراسی‏اند؛ یعنی اگر جامعه لیبرال شد، خواه ناخواه به آنجا کشیده می‏شوند. البته ملازمه‏ای ذاتی میان آنها برقرار نیست و می‏توان فرض خلاف آن‏را کرد، ولی واقعیت‏های تاریخی نشان می‏دهد که همه جوامع لیبرال به چنین سرنوشتی دچار شده‏اند.
5 . مجید محمدی نیز در نقد سروش این پرسش را مطرح می‏کند که مگر جامعه ایران چه ویژگی خاصی دارد که دینی بودن دموکراسی را ناگزیر می‏کند؟ پاسخ این پرسش روشن است، به شرط آنکه پرسشی واقعی مطرح کرده باشیم و در صدد فهم برآییم. و گرنه برای کسی که پیشاپیش تصمیم خود را مبنی بر مخالفت گرفته باشد، هزار پاسخ روشن نیز بی‏فایده است. جامعه ایران می‏خواهد واقعا مسلمان باشد. مسلمانی واقعی نیز لوازمی دارد که از جمله آن لوازم پایبندی به شریعت است پای بندی به شریعت نیز با لیبرالیسم سازگار نیست.

تبلیغات