آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

این مقاله نگاهى گذرا دارد به دیدگاه‏هاى انتقادى اقبال لاهورى به غرب . نویسنده اقبال را از منتقدان افلاطون و فلاسفه‏ى یونان مى‏داند . به زعم اقبال، اعتقاد به مثل با اعتقاد به جهان محسوس و فعال در تعارض است، و آن را موجب پایین آوردن شان انسان اجتماعى در حد موجودى خیالى و صامت مى‏داند . اقبال با تفکر حاکم بر غرب معاصر و در راس آن با نیچه و هگل به مبارزه برخاسته است . او نظریه‏ى تکامل را با تقریر نیچه‏اى آن، رخوت‏زا مى‏خواند و نیچه را جبرگرایى مى‏شمارد که قربانى بحران فلسفى غرب شده است . نویسنده‏ى مقاله با اشاره به عناصر فکرى نیچه، چنین نتیجه مى‏گیرد که او در جست‏وجوى حقیقت‏بود; ولى قربانى گوساله‏ى سامرى غرب شد .
اقبال هم‏چنین هگل را ایده‏آلیستى ذهن‏گرا مى‏داند که از جهان محسوس بریده و غافل مانده است . آن که اقبال در برابرش سر تعظیم فرود مى‏آورد، جلال‏الدین مولوى رومى است که با تکیه بر انسان، طبیعت و تاریخ به سوى معرفت‏حقیقى پیش مى‏رود .
صداى عدالت، 2/4/81

تبلیغات