آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

جریان‏هاى فکرى ایران، به رغم تفاوت‏ها و اختلاف‏ها، از نظر فقدان «تولید تفکر» با یکدیگر مشابهت دارند . تفکر از جهت منشا، به تاسیسى، ترکیبى و تقلیدى تقسیم مى‏شود و از جهت کارکرد به زاینده، سوخته و پوسیده قابل دسته‏بندى است .

متن

 

در بررسى جریان‏هاى فکرى امروز جامعه‏ى ایران، چنان‏چه مقسم و مبناى ما «تفکر دینى‏» باشد، حداقل از سه طیف مهم مى‏توانیم نام ببریم . این سه گروه، رویکردهاى متفاوتى در قبال دین و تفکر دینى دارند و مى‏توانیم از آنها با سه عنوان «سنت‏گراى محض‏» ، «سنت‏گراى نوگرا» و «نوگراى محض‏» یاد کنیم .
سنت‏گرایان محض کسانى هستند که دین را تنها منبع اصیل براى شکل بخشیدن به زندگى مى‏دانند . دین، نزد ایشان، گنجى پنهان و عظیم است که مى‏باید با ابزارى به نام عقل، حقایق مکنون آن را، که درعین‏حال مورد نیاز زندگى ما نیز مى‏باشد، استخراج کنیم . اینان براى شکل بخشیدن به حیات خود، به منبعى که مهم‏تر از دین باشد یا حتى در عرض آن باشد، اعتقاد ندارند .
اما سنت‏گرایان نوگرا، با این‏که جایگاه ویژه‏اى براى دین قائل هستند و آن را از مهم‏ترین منابع شکل بخشیدن به زندگى مى‏دانند، آن را تنها منبع نمى‏دانند . ایشان عقل را نیز منبعى دیگر قلمداد مى‏کنند که در کنار دین مى‏تواند به شناخت و حیات ما شکل دهد، و در عین حال آن را ابزارى براى استخراج حقایق از متون دینى مى‏شمارند . ولى در نظر نوگرایان محض، مهم‏ترین و اصلى‏ترین منبع تاثیرگذار بر شناخت و شکل‏دهى حیات آدمى، عقل اوست، نه چیز دیگر . عقل در این نگرش، هم ابزار است و هم منبع; و دین صرفا یکى از منابع تاثیرگذار بر زیستن ماست، و نه لزوما تنها منبع یا مهم‏ترین منبع .
اما عقلى که ما از آن یاد مى‏کنیم نزد این سه گروه تعریف و کارکرد یکسان و مشابه ندارد:
عقل مطرح در میان سنت‏گرایان محض و سنت‏گرایان نوگرا، به رغم تفاوت‏هایى که دارند، یک عقل متعبد به دین و هم‏آهنگ با آن است; اما عقل مطرح نزد نوگرایان محض، عقلى برهنه از هر گونه تسلیم و انقیاد است . این عقل نه‏تنها در برابر دین، که در برابر هیچ موضوع و موجود دیگر تعهد و تقیدى ندارد . از این رو، بنیاد این عقل در شوریدگى و عصیان است .
این سه جریان فکرى به رغم تفاوت‏هایشان، از لحاظ «عدم تولید فکر» با یکدیگر اشتراک دارند . لازمه‏ى طرح این سخن، آن نیست که ما ضرورتا باید تفکر دیگرى در عرض این سه نوع تفکر به منزله‏ى بدیل و جانشین ارائه کنیم; گرچه ارائه کردن آن نیز غیرممکن و محال نیست . بنابراین نمره‏ى منفى دادن به این سه جریان فکرى از لحاظ عدم تولید فکر به معناى آن نیست که این سه جریان فکرى هیچ نقطه‏ى قوت و مثبتى از جهات دیگر ندارند .
گفتیم این سه طایفه‏ى فکرى، فاقد جهت «تولید تفکر» هستند و به همین دلیل، عمدا از عناوین نوگرا یاد کردیم نه نواندیش; یعنى نه جریان سنت‏گراى نوگرا، و نه جریان نوگراى محض، به معناى دقیق کلمه نواندیش نیستند و تولید فکر ندارند و در واقع فکرى تاسیس نمى‏کنند و نکرده‏اند; هرچند بالاخره فکر دارند . اما وقتى همین سه طیف فکرى را از لحاظ تفکر فلسفى ارزیابى مى‏کنیم، در مى‏یابیم که سنت‏گرایان محض، چندان با فلسفه و تفکر فلسفى رابطه‏ى خوشى ندارند; گو این‏که به طور معمول بى‏اطلاع از فلسفه‏ى اسلامى نیستند . سنت‏گرایان نوگرا نیز به طور غالب به فلسفه‏ى صدرایى معتقدند و حتى مى‏کوشند با فلسفه‏هاى جدید غرب بر اساس مبانى صدرایى مواجهه کنند . اما من به رغم اعتقاد به نقاط قوت فلسفه‏ى صدرایى در مواجهه با برخى از فلسفه‏هاى جدید، آن را جدى و توانا براى هم‏آوردى با بسیارى از فلسفه‏هاى امروزین نمى‏دانم و معتقدم چنان نیست که این توان موجود است اما تاکنون به فعلیت نرسیده است .
بیش‏ترینه‏ى نوگرایان محض نیز به رغم این‏که به تفکر فلسفى به معناى عام آن معتقدند، تعلق خاطرى به فلسفه‏ى سنتى و اسلامى ندارند و مبانى فلسفى خود را، بیش‏تر، از تفکرات فلسفى جدید غرب اخذ و اقتباس مى‏کنند . هم‏چنین اگر کسانى در میان این نوگرایان پیدا شوند که علاقه‏مند به فلسفه‏ى اسلامى هستند، تسلط چندانى بر مبانى و مسائل آن ندارند .
در یک تقسیم‏بندى کلى مى‏توان گفت اصطلاحا تفکر، یا تاسیسى است‏یا ترکیبى یا تقلیدى .
اولین ویژگى تفکر تاسیسى آن است که عالم جدیدى فرا روى ما مى‏نهد; عالمى جدید با مسائلى جدید و راه‏حل‏هایى جدید . در ثانى، صدق و کذب یک تفکر، دخالتى در تاسیسى بودن آن ندارد . با این ترتیب براى این‏که یک تفکر را تاسیسى محسوب کنیم، نه حجم مسائل و نه صدق و کذب آنها، مبنا و میزان به شمار مى‏آید . ویژگى دوم تفکر تاسیسى این است که «روشى‏» را براى مواجهه با موضوعات در اختیار ما قرار مى‏دهد که این روش نیز به نوبه‏ى خود جدید است .
ویژگى سوم این نوع تفکر، که شاید به نحوى در دو ویژگى قبل نیز مندرج باشد، آن است که تفکر تاسیسى مسبوق به تجربه نیست; یعنى تفکر تاسیسى تا پیش از این‏که ما آن را به‏کار بندیم در جاى دیگر استفاده نشده است .
بر اساس این ویژگى، میان تفکر تاسیسى و تفکر تقلیدى یک گام بیش‏تر فاصله نیست، و آن گام «تکرار» است; یعنى همین که این تفکر با روش‏هایش به دست دیگران به کار گرفته شد، از وادى تاسیس به وادى تقلید در غلتیده است . در واقع تفکر تاسیسى ظرفیتى دارد که لزوما مؤسس آن تفکر نمى‏تواند همه‏ى آن را به فعلیت‏برساند و دیگرانى باید بیایند که با همان مبنا توانایى‏هاى بالقوه‏ى این تفکر را در حل مسائل به فعلیت‏برسانند .
اما مراد از تفکر ترکیبى، تفکرى است که دو قسم دارد: تفکر بومى و تفکر التقاطى . این هر دو برآمده از دو یا چند تفکر دیگرند; با این تفاوت که تفکر بومى به لحاظ ارزشى بیش‏تر جنبه‏ى مثبت دارد و تفکر التقاطى به لحاظ ارزشى جنبه‏ى منفى .
تفکر بومى، هم مى‏تواند به لحاظ منشا، تاسیسى باشد و هم ممکن است تاسیسى نباشد یعنى تقلیدى باشد . تفکر بومى را بیش‏تر بر اساس هماهنگى با محیطى که در آن مصرف مى‏شود تعریف مى‏کنیم . در نهایت، تفکر تقلیدى تفکرى است که ویژگى‏هاى تفکر تاسیسى را ندارد; گرچه مى‏تواند در تفکر بومى حضور داشته باشد; اما همان‏طور که گفتیم لزوما تفکر بومى، تقلیدى نیست و لزوما تفکر تقلیدى بومى نیست .
تفکر وارداتى هرچند افقى نوین را به روى ما مى‏گشاید، تفکر تاسیسى محسوب نمى‏شود . گفتنى است که ما در این مقام نمى‏خواهیم صرفا تفکر تاسیسى را از همه‏ى جهات، ارزشمند و مثبت و ممدوح قلمداد کنیم و تفکر تقلیدى را از هر حیث فاقد ارزش و منفى و مذموم .
آنچه گذشت تقسیمى بود که بیش‏تر ناظر به «منشا» پیدایش تفکر بود; اما مى‏توانیم به تناسب این‏که یک تفکر چه مقدار از مشکلات و مسائل ما گره‏گشایى مى‏کند، و کارکرد این تفکر چیست، اقسام دیگرى از تفکر را در نظر بگیریم . به تعبیر بنده، براین‏اساس برخى از تفکرات، «سوخته‏» هستند، برخى «پوسیده‏» و برخى «زاینده‏» .
براى ساختن یک تفکر تاسیسى یا ایجاد یک تفکر گره‏گشا و زاینده، دو نوع نسبت میان معارف بشرى مى‏توانیم در نظر بگیریم، و بر اساس این دو نوع نسبت، درباره‏ى رابطه‏ى خودمان با تفکرات تقلیدى - اعم از غربى یا شرقى - داورى کنیم . این دو نوع نسبت میان معارف بشرى را با دو عنوان مشخص مى‏کنیم: نسبت و «ارتباط پلکانى‏» ; نسبت و «ارتباط شبکه‏اى‏» یا جدولى .
تفکر پوسیده و تفکر سوخته و تفکر زاینده اعم از آن سه نوع تفکر بومى، تقلیدى و تاسیسى هستند . هر کدام از اینها مى‏توانند مصداق یکى از آن تفکرهاى تقلیدى یا تاسیسى یا بومى باشند . اگر بخواهیم در جامعه‏ى فکرى امروز، مصداقى براى این تقسیم‏بندى‏هاى ذهنى به‏دست دهیم، تفکر هیچ‏یک از اشخاصى همانند مرحوم شریعتى و مرحوم مطهرى - به رغم احترام فوق‏العاده‏اى که برایشان قائل هستیم - در مقام منشا نمى‏تواند تاسیسى به شمار آید .
به لحاظ ارزش‏گذارى به‏سختى مى‏توان یکى از اقسام تفکر را بر دیگرى ترجیح داد; چون به هر حال زندگى آمیزه‏اى است از مسائل فکرى و عملى; و طبیعى است اگر مبناى ترجیح، آن باشد که مسائل عملى چگونه مى‏خواهند برطرف شوند، ما دیگر به تاسیسى یا ترکیبى یا تقلیدى بودن «منشا» آنها نظر نخواهیم داشت .
البته اگر بخواهیم تحلیل پدیدارشناسانه‏اى از جامعه‏ى امروز داشته باشیم، باید گفت تفکر زاینده بیش‏تر ترجیح دارد، و از همین روى، دست‏کم در وضعیت کنونى، به تفکر تاسیسى کم‏تر ارج مى‏نهند: امروزه ما در پى حل مسائل‏مان هستیم; حال چه با تفکر بومى باشد چه تفکر تقلیدى . البته تفکر بومى و تقلیدى بیش‏تر در دسترس است و تاسیسى اندیشیدن، بسیار دشوار; ولى از آن‏جا که ما به دنبال کارکرد تفکر هستیم، در جامعه‏ى ما تفکر زاینده بیش‏تر مطرح است; به گونه‏اى که مى‏توان گفت در جامعه‏ى امروز، نه در حوزه‏ى روشن‏فکرى دینى و نه در حوزه‏ى عالم دینى، تفکر تاسیسى و تاسیسى - کارکردى وجود ندارد .
اما در پاسخ به این سؤال که براى نیل به تفکر تاسیسى در جامعه‏ى فعلى چه مى‏توان کرد، باید گفت این امر به یک معنا اساسا تعلیم‏پذیر نیست; اما بسترهایى را مى‏توان فراهم کرد که به نضج گرفتن تفکر تاسیسى کمک کند .
در قدم اول، ایجاد امنیت فردى و اجتماعى تاثیر بسزایى در این امر دارد .
هم‏چنین در متون دینى و اسلامى بجز اوصاف فردى‏اى که براى عالمان دینى ذکر مى‏کنند، اوصاف و مسئولیت‏هاى اجتماعى‏اى نیز براى آنان بر مى‏شمارند که بیانگر آن است که عالمان دینى ایده‏آل باید کارکرد روشن‏فکر دینى را نیز داشته باشند; به این معنا که هم زمانه‏شناس باشند، هم دین‏شناس . در حالى که وضعیت موجود ما این‏گونه نیست . البته در میان حوزویان، نسلى پدید آمده که در حال کار کردن هستند و مى‏خواهند زمانه‏شناس هم باشند; اما این‏که این نسل چه زمانى به ثمر بنشیند، یا اصلا به ثمر برسد یا نرسد، قابل پیش‏بینى نیست .
اگر ما مى‏خواهیم نقاط ضعف و قوت هر تفکرى روشن گردد، چاره‏اى جز این نیست که به تفکرات رقیب نیز اجازه‏ى عرض اندام بدهیم . تفکر توانمند، تفکرى نیست که حضور دیگران را بر نتابد; تفکر توانمند آن است که خود حضور یابد و دیگران را نیز به میدان فرا خواند، تا در عرصه‏ى عمل سربلند گردد . البته حضور تفکر رقیب در مواجهه با تفکر حاکم رایج، باید ضابطه‏مند و قاعده‏مند باشد، و گرنه تفکر بدون ضابطه، به هرج و مرج فکرى مى‏انجامد .
اشاره
در دهه‏هاى گذشته بارها از سوى اندیشمندان و نویسندگان ایرانى به مقولاتى چون «انحطاط‏» یا «بحران تفکر» در ایران اشاره شده است . این مباحث نشان از یک نابسامانى و آشفتگى فرهنگى در جامعه‏ى ما دارد . البته اینان هر کدام متناسب با پایگاه فکرى و چارچوب ذهنى خویش، شاخص‏هایى خاص را براى این بحران معرفى کرده‏اند . آنچه نمى‏توان انکار کرد این است که تفکر ایرانى - اسلامى ما در طول دو - سه سده‏ى گذشته از زایش و پویش باز مانده و سهم شایسته‏اى در منظومه‏ى تفکر جهانى به خود اختصاص نداده است . درعین‏حال به نظر مى‏رسد تاکنون کم‏تر در زمینه‏ى تاثیر انقلاب اسلامى بر تحولات فکرى و فرهنگى جامعه‏ى ایران مطالعه‏ى جدى صورت گرفته است . آنچه این اشتباه را بیش‏تر دامن مى‏زند غفلت‏یا تغافل از کندى و دیرآمد بودن محصولات فرهنگى و اندیشه‏اى است . بى‏آن‏که بخواهیم از کاستى‏ها و خلاهاى جدى فرهنگى در کشور چشم‏پوشى کنیم، باید تفطن داشت که این کاستى‏ها را تنها در کنار دستاوردها مى‏توان به طور علمى ارزیابى کرد و سنجید .
به‏هرحال آقاى اسدى نیز بر این خلاها انگشت گذاشته است . با آن‏که تحلیل ایشان را از اساس نمى‏توان انکار کرد، در چارچوب تحلیل ایشان جاى تامل و دقت‏بیش‏تر وجود دارد . ملاحظات زیر شاید تا حدودى این مسئله را از ابهام و اجمال خارج سازد:
1 . هسته‏ى اصلى تحلیل آقاى اسدى، تفکیک میان تفکر تاسیسى و تقلیدى از یک سو، و تفکر زاینده و سوخته از سوى دیگر است . تعاریفى که براى تفکر تاسیسى و تفکر زاینده ارائه شده است، نیاز به رسیدگى بیش‏تر دارد . وى تفکر تاسیسى را تفکرى مى‏داند که «عالم جدیدى را در برابر ما قرار مى‏دهد; عالم جدید با مسائل جدید و راه‏حل‏هاى جدید» و هم‏چنین ارائه‏ى «روش جدید» را نیز از لوازم تفکر تاسیسى مى‏داند . چنان‏که پیداست، تفکر تاسیسى در این معنا تنها ناظر به حوزه‏هاى فلسفى و نظرى است و نمى‏توان در علوم و رشته‏هاى دیگر از آن سخن گفت; مگر این‏که معناى «عالم جدید» را آن‏قدر وسیع بگیریم که نظریه‏هاى اخلاقى، جامعه‏شناختى و روان‏شناختى را نیز شامل شود .
وانگهى باید به یاد داشت که حقیقتا تفکر تاسیسى در این معنا، در طول تاریخ اندیشه‏ى بشرى بسیار نادر و اندک‏شمار است و به سادگى دست‏یافتنى نیست . به ویژه آن‏که آقاى اسدى یکى از ویژگى‏هاى این تفکر را آن مى‏داند که «مسبوق به تجربه نیست و در جاى دیگر استفاده نشده است‏» . حقیقت آن است که اندیشه‏ى بشرى (برخلاف معارف وحیانى و الاهى) همواره ریشه در آرا و اقوال دیگران دارد، و پس از تامل در آراى گذشتگان، معلوم مى‏شود که بسیارى از عناصر مکاتب یا فلسفه‏هایى که ادعاى تاسیسى بودن دارند حاصل اندیشه‏هاى دیگران است .
جناب آقاى اسدى شاخص تفکر زاینده را منحصر در کاربردى بودن و گره‏گشایى عملى دانسته است . اولا معلوم نیست که گره‏گشایى ذهنى در یک تفکر از دیدگاه ایشان چه جایگاه و تعریفى دارد; ثانیا باید دید مفهوم «گره‏گشایى‏» در یک تفکر دقیقا به چه معناست و ما چه زمانى مى‏توانیم یک اندیشه را «گره‏گشا» بدانیم؟ این نکته‏ى مهمى است که به سادگى نمى‏توان از آن گذشت;
2 . از تعریف و تبیین مفهومى که بگذریم، نکته‏ى دیگر در زمینه‏ى ارزشمندى اقسام تفکر است . در این گفت‏وگو بارها تاکید شده است که ما تفکر تاسیسى یا زاینده را به خودى خود ارزشمند نمى‏دانیم . به نظر مى‏رسد که دست‏کم در این‏جا بدون توجه به نوعى ارزش‏گذارى نمى‏توان به تبیین مفهومى و تشخیص درست مصادیق تفکر دست‏یافت; براى نمونه، بى‏تردید نمى‏توان هر گونه نظام فکرى را که صرفا نوپدید است و سابقه‏اى ندارد، هرچند جنبه‏ى جنایى یا اسطوره‏اى داشته باشد یا بر پیش‏فرض‏هاى غیرقابل دفاع استوار باشد، تفکر تاسیسى نامید . هم‏چنین نمى‏توان یک نظریه را به صرف این‏که مشکلات کنونى ما را حل مى‏کند، بى‏توجه به آن‏که بر کدامین ایدئولوژى متکى است و به توسعه یا تضییق کدامین ارزش‏ها مى‏انجامد، تفکر زاینده نامید . در یک کلام، تاسیسى یا زاینده بودن یک تفکر در هر جامعه‏اى تنها پس از آن مطرح مى‏شود که مبانى و آرمان‏هاى آن نظریه پیشاپیش تایید شده باشد;
3 . با ملاحظه‏ى دو نکته‏ى سابق - یعنى تعدیل و تدقیق در مفاهیم یادشده و توجه به جنبه‏هاى ارزش‏شناختى یک تفکر در یک پارادایم فرهنگى - مى‏توان به صورت شفاف‏ترى به تحلیل وضعیت تفکر در ایران پرداخت . هر تحلیلگرى باید نخست تلقى خویش را از چارچوب‏هاى تفکر مطلوب و شاخص‏هاى آن ارائه کند، سپس با معرفى امکانات و مقدورات عینى، انتظارات خویش را از جامعه‏ى فرهنگى ایران، متناسب با آن نقطه‏ى مطلوب به درستى تبیین کند و براین‏اساس به نقد و داورى درباره‏ى وضعیت تفکر در این کشور بپردازد . بدون توجه به این نکات، بیم آن مى‏رود که یک بحث انتزاعى و احساسى جاى‏گزین یک مطالعه‏ى علمى و راه‏گشا گردد .
انتخاب ، 1 - 4/4/81

تبلیغات