آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

زمینه: کودکان با نارسایی هوشی به دلیل نارسایی هایی که در زمینه رشدی، هوشی، شناختی، هیجانی و رفتاری دارند، باعث کاهش شادکامی والدین، به ویژه مادران خود می شوند. روابط سبک های فرزندپروری با متغیرهای مختلفی تأیید شده است، اما روابط آن با شادکامی با میانجی گری رضایت از زندگی و کیفیت زندگی در مادران دارای کودکان با نارسایی های ذهنی مغفول واقع شده است. هدف: هدف بررسی روابط ساختاری شیوه های فرزندپروری و شادکامی با میانجی گری رضایت از زندگی و کیفیت زندگی در مادران کودکان دارای نارسایی های ذهنی می باشد. روش: روش این مطالعه همبستگی و از نوع مدلیابی معادلات ساختاری می باشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه مادران دارای فرزند با نارسایی ذهنی از مراکز حرفه آموزی زیر 14 سال بهزیستی خراسان جنوبی بود که از بین این افراد تعداد 153 نفر به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. جهت جمع آوری اطلاعات از مقیاس های شادکامی آکسفورد (آرجیل و همکاران، 1989)؛ کیفیت زندگی (36 =SF)؛ رضایتمندی از زندگی داینر (1985) و پرسشنامه سبک های فرزندپروری بامریند (1973) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با رویکرد مدلیابی معادلات ساختاری به روش حداقل مربعات جزئی انجام شد. یافته ها: از بین سبک های فرزندپروری تنها اثر سبک فرزندپروری مقتدارنه بر شادکامی (ضریب مسیر 0/216 و تی 2/643) مثبت و معنادار است (0/01 P<). تأثیر سبک فرزندپروری مستبدانه بر شادکامی منفی و معنادار (0/01 P<) و تأثیر سبک آزادگرایانه بر شادکامی معنادار نیست. در مورد اثر غیرمستقیم، سبک فرزندپروری مقتدارنه از طریق متغیر میانجی رضایت از زندگی در سطح (0/05 <P) و از طریق متغیر میانجی کیفیت زندگی تأثیر معناداری (0/01P<) بر شادکامی دارد. در حالیکه سبک های فرزندپروری آزادگذار و مستبدانه از طریق متغیرهای میانجی کیفیت زندگی و رضایت از زندگی تأثیر معنی داری بر شادکامی ندارند. نتیجه گیری: به نظر می رسد شیوه فرزندپروری از طریق رضایت و کیفیت زندگی می تواند از مادران دارای کودکان نارسایی های ذهنی در برابر فشارهای روانی محافظت کند و به شادکامی و بهزیستی آن ها کمک کند.

تبلیغات