در این مقاله تلاش شده است، ضمن دفاع از قابلیت نظرسنجی ها در انکشاف افکار عمومی، زمینه های «انگاره ناکارآمدی نظرسنجی ها» در سه سطح شهروندان؛ مؤسسات نظرسنجی؛ و مدیران و مسئولان، بررسی شوند. ایده اصلی مقاله این است که «انگاره ناکارآمدی نظرسنجی ها» بیش از آنکه مبتنی بر نتایج واقعی نظرسنجی ها باشد، حاصل برساخت عوامل گوناگونی است که هریک با انگیزه های خود، تلاش در ترویج این انگاره دارند. در حوزه مؤسسات نظرسنجی، برخی افراد و مؤسسات، ناکامی خود در تحلیل نظرسنجی ها را که ناشی از ضعف بینش جامعه شناختی و عدم التزام به استانداردهای علمی و سازمانی است، به مطالعات نظرسنجی نسبت می دهند. در حوزه سازمان های مصرف کننده نتایج نظرسنجی ها، برخی مدیران که قدرت و منافع خود را در نادیده گرفتن صدای مردم می دانند، سعی می کنند با توسل به ایدئولوژی تخصص گرایی و غیرتخصصی جلوه دادن یافته های نظرسنجی ها، از اعتبار، اهمیت و تأثیرگذاری نظرسنجی ها بکاهند. به عبارت دیگر، در حوزه های مختلف برخی افراد و گروه ها، با انگیزه های متفاوت، منافعی در ترویج «انگاره نارکارآمدی نظرسنجی ها» دارند و با تقلیل مسئله «اعتبار عمومی» نظرسنجی ها به مسئله «اعتبار علمی» و تشکیک در اعتبار علمی نظرسنجی ها، سعی در باورپذیر کردن این انگاره دارند.