"این مقاله از منظری پدیدارشناسانه به نسبت سنجی میان دین و فلسفه با رسانة تلویزیون میپردازد. نویسنده در ابتدا دو سنت فلسفی و دینی غرب را در برابر هم قرار میدهد. از دیدگاه او مسیحیت به مقام شنیدار که مترادف ایمان است و مکتب افلاطونی به مقام دیدار تعلق دارد. به دیگر سخن، سنت دینی مسیحی به روی ایمان تکیه میکند، حال آن که اندیشة یونانی مشاهده را به مثابة معیار به کار میگیرد.
نویسنده سپس جملهای از مرلو پونتی را محور بررسی خود قرار میدهد. این جمله به تحلیل پدیدة دیدن ناظر است. در این میان از دو نظرِ پدیدار شناسانة مهم دیگر نیز سخن به میان میآورد که یکی متعلق به ژانلوک ماریون و دیگری از آن ژیلدلوز است. ژانلوک ماریون اساس نظرات خود را بر پایة تفاوت میان شمایل و بت بنا مینهد و با تفاوتگذاری میان دو نوع دیدن، نسبت به تلویزیون نگاه بدبینانهای ابراز میدارد، حال آن که ژیلدلوز از منظر تعدیل یافتهای به قضیه روی میآورد؛ هر چند او خود را وابسته به سنت پدیدارشناسی نمیداند. در هر حال سخنان مرلو پونتی قاعدة هرم بحث قرار میگیرند و نتیجهگیریها نیز بر آن مبتنی هستند.
نویسنده در پایان تضاد میان ایمان و دیدن را امری غیرواقعی به شمار میآورد و با تکیه بر اختیار آدمی تلویزیون را در برزخ دو گونه واکنش متفاوت جای میدهد: اعتماد کورکورانه یا ایمان آگاهانه.
"