موفقیت یک سازمان و مجموعه، منوط به داشتن بیشترین بازدهی و منفعت با استفاده از منابع (مادی و انسانی) است. از این رو، مدیران سازمانها همواره سعی دارند با به کارگیری سیاستها و روشهای مختلف، بازدهی مجموعة خود را بالا ببرند. در این راستا، فرایند کنترل نقش مهمّی را در سنجش اهداف، پیگیری و اصلاح امور ایفاء میکند.
در این مقاله، مفهوم کنترل نه با باورها و برداشتهای مصطلح منفی، بلکه به عنوان یک ضرورت و عامل موفقیتبخش برای رسیدن به اهداف مورد نظر قرار گرفته است. وجود همین برداشتهای منفی از مفهوم کنترل و عدم اجرای مناسب آن موجب عدم اقبال و کارائی فرایند کنترل در سازمانها شده است.
فرایند کنترل، یک مجموعه را به اهدافی نظیر استاندارد کردن عملکردها، حفظ موجودی سازمان، حفظ و ارتقای کیفیت محصولات یا خدمات و کاهش میزان اقتدار و اعمال قدرت مدیران نزدیک میسازد. اهداف فوق را میتوان از طریق انواع منابع کنترل در سازمان از قبیل کنترل سازمانی، کنترل گروهی و کنترل فردی محقق ساخت. برای رسیدن به اهداف فوق، رسیدن به تعریفی درست از فرایند کنترل و به کارگیری صریح آن امری ضروری و حیاتی است. تنها در صورت پیگیری روند منطقی و درست فرایند کنترل است که میتوان فرایند خودکنترلی (شکل آرمانی و مطلوب کنترل) و مشارکت افراد را در این زمینه عملی ساخت.