۱.
کلید واژه ها:
قضاوت اخلاقی قشر پیش پیشانی راست قشر فرونتوپولار انسفالومالاسی داستا ن های اخلاقی شخصی و غیرشخصی
در مطالعات مربوط به حوزه اخلاق، نواحی مغزی مرتبط با قضاوت اخلاقی، و در حیطه عصب روان شناسی نیز رابطه علی میان آسیب مغزی و قضاوت اخلاقی بررسی شده اند، اما به نقش قشر پیش پیشانی در اخلاق اشاره ای نشده است. هدف این پژوهش بررسی آسیب قشر پیش پیشانی راست و تاثیر آن بر قضاوت های اخلاقی است.
روش: در این پژوهش، شش بیمار دچار آسیب قشر پیش پیشانی راست و شش فرد سالم همتاشده با گروه بیمار (از نظر سن و جنس) شرکت داشتند. بیماران دچار تخریب بافتی در اثر ضربه یا برداشتن تومور بودند. محل دقیق ضایعه بر اساس تصویربرداری با رزونانس مغناطیسی (MRI) و نقشه برادمن تعیین شده است. آزمودنی ها به داستان های اخلاقی (شخصی و غیرشخصی) که برای اولین بار در ایران ترجمه شده است پاسخ دادند. داستان ها پس از بررسی های ابتدایی به صورت رایانه ای اجرا می شد.
یافته ها: از نظر زمان پاسخ به داستان ها، دو گروه بیمار و سالم تفاوتی نداشتند و از لحاظ محتوای پاسخ ها نیز هر چند گروه بیمار نسبت به گروه سالم، پاسخ های موافق کمتری داده است، اما از نظر آماری این تفاوت معنادار نیست.
نتیجه گیری: به نظر می رسد که آسیب قشر پیش-پیشانی راست، خصوصاً قشر فرونتوپولار، در قضاوت اخلاقی شخصی و غیرشخصی تغییری ایجاد نمی کند.
۲.
کلید واژه ها:
مغز ریتم موسیقی دستگاهی ایران تصویربرداری عملکردی با تقویت مغناطیسی
هدف: بررسی نحوه پردازش ریتم در موسیقی دستگاهی ایران با استفاده از fMRI. روش: به 12 نفر موسیقی دان راست دست با حدود سنی 30-20 سال قطعاتی از دستگاه ماهور به دو شکل ریتمیک و غیرریتمیک و با ترتیب تصادفی ارایه و میزان افزایش فعالیت نواحی مختلف مغزی آنها بررسی شد.
یافته ها: نواحی خاص از مغز هنگام ارایه هر یک از قطعات ماهور ریتمیک و غیرریتمیک فعال می شود. بیشترین میزان فعالیت هنگام ارایه قطعات ماهور غیرریتمیک در نیمکره راست و در نواحی شکنج پیشانی میانی، پلنیوم گیجگاهی و شکنج گیجگاهی فوقانی مشاهده شد. قطعات ماهور ریتمیک نیز موجب افزایش فعالیت نیمکره چپ به ویژه نواحی آمیگدال قطب پیشانی، قشر مخ حدقه ای، بخش قدامی شکنج گیجگاهی میانی و قشر اولیه حرکتی شد.
نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، جانبی شدن نقش مهمی در درک ریتم دارد. بر اساس مدل سلسله مراتبی نیز می توان داده ها را تفسیر کرد، به این معنا که هر اندازه موسیقی دارای عناصر پیچیده تر چون ریتم باشد، سطوح بالاتری از مغز را فعال می کند.
۳.
هدف: این مطالعه با هدف بررسی نگرش به یاری جویی از متخصصان سلامت روان و رابطه آن با انگ بیماری افسردگی، در زیرگروه ویژه-ای از جمعیت ایران که جمعیت جوانی هستند انجام شده است.
روش: این مطالعه به صورت مقطعی انجام شد و نمونه های این طرح از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهران، و دانشکده های فنی، هنر و حقوق دانشگاه تهران انتخاب شدند. در آزمودنی ها، آزمون های میزان آشنایی با بیماری روانی، نگرش به یاری جویی از متخصصان سلامت روان و اسنادـ27 انجام شد. بر اساس نتایج این آزمون ها رابطه نگرش به یاری جویی از متخصصان سلامت روان با مؤلفه های شناختی، هیجانی و رفتاریِ انگ زدن به افراد دچار اختلال افسردگی مورد آزمون قرار گرفت.
یافته ها: در این مطالعه 407 نفر از دانشجویان شرکت داشتند. بیشترین میزان سطح آشنایی با بیماری روانی مربوط به افرادی بود که آشنایی شان با بیماری روانی از طریق دیدن فیلمی در سینما یا تلویزیون بود که یکی از بازیگران آن نقش بیمار روانی را بازی می کرد (7/30 درصد). مردان به طور معناداری بیش از زنان بیماران دچار افسردگی را خطرناک تلقی می-کردند و تمایل داشتند که بیماران دچار افسردگی را جدا از جامعه نگه داری کنند. اما زنان به طور معناداری نسبت به مردان نگرش مثبت تری نسبت به کمک گرفتن از متخصصان برای درمان افسردگی داشتند. بین نگرش به درمان جویی با سه مؤلفه از مؤلفه های انگ به افراد دچار افسردگی یعنی دلسوزی، تمایل به یاری رساندن و تمایل به اجبار برای درمان همبستگی مثبت معناداری وجود داشت.
نتیجه-گیری: از بین اجزای شناختی، هیجانی و رفتاری انگ زنی به افراد دچار اختلال افسردگی سه عامل (یعنی احساس دلسوزی، میل به یاری رساندن و میل به اجبار برای درمان) با نگرش مثبت تر به درمان-جویی همراه هستند. بررسی جامع تر برای یافتن چگونگی ارتباط این عوامل با درمان جویی و یافتن عوامل واسطه ای احتمالی می تواند به راهبردهایی مؤثرتر برای انگ زدایی و رفع موانع درمان جویی منجر شود.
۴.
کلید واژه ها:
باورهای انگیزشی راهبردهای شناختی و فراشناختی دانش آموزان دبیرستانی دختر آزمون مدل های رقیب
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی روابط بین باورهای انگیزشی (باورهای خودکارآمدی، باورهای کنترل در یادگیری و اضطراب آزمون) و راهبردهای شناختی و فراشناختی (تفکر انتقادی، خودنظم بخشی فراشناختی، مدیریت زمان و مکان مطالعه، کمک طلبی از همسالان) با پیشرفت تحصیلی، در دانش آموزان دختر سوم دبیرستان رشته علوم انسانی، با استفاده از مدل علی است.
روش: برای انتخاب گروه نمونه، از روش نمونه گیری چندمرحله ای استفاده شد؛ بدین شکل که از بین دانش آموزان دختر که در سال تحصیلی 89-1388 در دبیرستان های شهر تهران در رشته علوم انسانی تحصیل می کردند، 250 نفر انتخاب شدند و مورد مطالعه قرار گرفتند. برای ارزیابی همه متغیرهای پژوهش، از پرسشنامه راهبردهای انگیزشی برای یادگیری استفاده شد. در این پژوهش، معدل پایان سال تحصیلی دانش آموزان در پنج درس اختصاصی، به عنوان شاخص پیشرفت تحصیلی آنها در نظر گرفته شد. یافته ها با روش های آماری تحلیل عاملی اکتشافی، تحلیل عاملی تاییدی و تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل و برای بررسی روابط علی بین متغیرهای پژوهش، دو مدل مفهومی آزموده و مقایسه شدند.
یافته ها: نتایج پژوهش از برازش بهتر مدل دوم با یافته ها حمایت می کنند. در این مدل، دو متغیر باورهای خودکارآمدی و باورهای کنترل یادگیری، به عنوان متغیرهای برون زاد؛ و متغیرهای تفکر انتقادی، خودنظم بخشی فراشناختی، مدیریت زمان و مکان مطالعه، کمک طلبی از همسالان، اضطراب آزمون و پیشرفت تحصیلی متغیرهای درون-زاد در نظر گرفته شدند. با این حال، هر دو مدل نشان دهنده وجود روابط علی معنادار بین باورهای انگیزشی، راهبردهای شناختی و فراشناختی با پیشرفت تحصیلی هستند.
نتیجه گیری: دانش آموزان با خودکارآمدی بیشتر، از راهبردهای شناختی و فراشناختی بیشتری استفاده می کردند، اضطراب آزمون کمتری داشتند و در نتیجه پیشرفت تحصیلی آنها بیشتر بود.
۵.
هدف: در این پژوهش، برای فهم بیشتر ویژگی های شخصیتی متفاوت افراد دارای تفکر خلاق، کمیت و کیفیت سازوکار های دفاعی و سبک دفاعی آنها بررسی شده است.
روش: ابتدا با استفاده از روش نمونه-گیری در دسترس، 258 نفر از دانشجویان دختر کارشناسی ارشد و دکترای دانشگاه تربیت مدرس، پرسشنامه تفکر خلاق عابدی را تکمیل کردند. سپس از میان این شرکت کنندگان، دو گروه 30 نفری از آزمودنی هایی که بیشترین و کمترین نمرات را در این آزمون گرفته بودند، به عنوان دو گروه مقایسه پژوهش انتخاب شدند. برای سنجش سبک و سازوکار های دفاعی از پرسشنامه سبک های دفاعی استفاده شد. در پایان، داده ها به وسیله آزمون t برای گروه های مستقل تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها: افراد دارای تفکر خلاق و افرادی که از تفکر خلاق کمتری برخوردارند، در نرخ کلی استفاده از سازوکارهای دفاعی تفاوتی با هم ندارند. سبک دفاعی افراد دارای تفکر خلاق، رشدیافته تر از افراد دارای تفکر کمتر خلاق است؛ و افراد دارای تفکر کمتر خلاق، بیشتر از الگوی سازوکارهای دفاعی رشدنایافته استفاده می کنند. به طور کلی، ویژگی اصلی الگوی دفاعی گروه دارای تفکر خلاق، در مقایسه با گروه دارای تفکر کمتر خلاق، استفاده زیاد آنها از سازوکار های دفاعی رشدیافته والایش، طنز و پیشاپیش نگری و سازوکار های رشدنایافته دلیل تراشی، تجزیه و انکار است؛ در حالی که مشخصه اصلی الگوی دفاعی گروه دارای تفکر کمترخلاق، استفاده زیاد آنها از سازوکارهای دفاعی رشدنایافته فرافکنی، به عمل درآوری، دوپاره سازی، رفتار پرخاشگرانه- منفعلانه، خیال پردازی، جابه جایی و جسمانی سازی است.
نتیجه گیری: نتایج مطالعه حاضر بار دیگر بر اهمیت تفاوت گذاشتن بین دو حوزه عمده خلاقیت تاکید می کند. به علاوه، همسو با یافته های تحقیقات پیشین، نتایج نشان می دهند که افراد دارای تفکر خلاق به دلیل استفاده از نوعی سبک دفاعی خلاق، از افراد دارای تفکر کمترخلاق متمایزند.
۶.
هدف: هدف این پژوهش، بررسی تاثیر نحوه پردازش مساله منبع بر تشکیل طرح واره راه حل و انتقال آن به مساله آماج در یک موقعیت حل مساله قیاسی بود. روش: بر اساس یک طرح آزمایشی «پس آزمون چند گروهی»،90 دانشجوی پسر مقطع کارشناسی دانشگاه زنجان در سه گروه آزمایشی کلامی، نقاشی و نمایش، ابتدا داستان ژنرال و دیکتاتور را مطالعه کرده و سپس به روش گروه خود آن را بازآفرینی کردند. در مرحله بعد، هر سه گروه در مورد حل مساله اشعه و تومور، که طرح واره مورد نیاز برای حل آن در داستان اولیه نهفته بود، اقدام کردند.
یافته ها: نتایج حاکی از آن است که قبل از اشاره به تشابه ساختاری داستان ژنرال و مساله اشعه، آزمودنی هایی که داستان را به صورت نمایشی بازآفرینی کرده بودند، در حل مساله آماج موفق تر از آزمودنی هایی عمل کردند که داستان را صرفاً به صورت کلامی یا تصویری بازنمایی کرده بودند، این در حالی است که از نظر کیفیت یادآوری داستان ژنرال بین سه گروه کلامی محض، نقاشی و نمایش تفاوتی دیده نشد یا حتا از نظر کمیت این تفاوت به ضرر گروه نمایش بود.
نتیجه گیری: از آنجا که حل موفقیت آمیز مساله آماج، در این آزمایش، مستلزم به کارگیری یک طرح واره جنبشی بود و چون احتمال تشکیل چنین طرح واره ای هنگام انجام دادن رفتارهای حرکتی (نمایش) بیش از سایر حالات است، آزمودنی های گروه نمایش در حل این مساله موفق تر از سایر گروه ها عمل کردند. در مجموع، نتایج حاکی از آن است که برای انتقال موفقیت آمیز اصول از منبع به آماج، صرف غنی بودن طرح واره های تشکیل شده، هنگام ادراک منبع، کافی نیست، بلکه برای حل مساله آماج طرح واره تشکیل شده باید با طرح واره مورد نیاز هم-جنس باشد.
۷.
کلید واژه ها:
آزمون عملکرد پیوسته پتانسیل وابسته به رخداد توجه ماندگار ویژگی های شکلی
هدف: این پژوهش با هدف بررسی ارتباط میان سطح توجه ماندگار و پتانسیل های وابسته به رخداد با استفاده از ویژگی های شکلی انجام شد.
روش: برای سنجش سطح توجه ماندگار آزمون عملکرد پیوسته مورد استفاده قرار گرفت. سیگنال به وسیله دستگاه ثبت 32 کاناله والتر و کلاه الکترود با 19 کانال ثبت شد. برای استخراج پتانسیل های وابسته به رخداد، میانگین سیگنال های هر دسته از تحریکات که نسبت به وقوع تحریک از نظر زمانی قفل شدهاند، محاسبه گردید. 400 ویژگی شکلیِ پتانسیل های وابسته به رخداد در 51 سوژه محاسبه و همبستگی پیرسون میان این ویژگی ها و نتایج آزمون عملکرد پیوسته بررسی شد.
یافته ها: در تمامی سوژه ها قله 3p روی تحریک هدف (X) نسبت به غیر هدف به وضوح دیده شد. محاسبه همبستگی نشان داد که 33 ویژگی از ویژگی های شکلی استخراج شده ارتبــاط معناداری با سطح توجه ماندگار دارند.
نتیجه گیری: نتایج کیفی حاصل، براساس الگوی ادبال، با تحقیقات قبلی در مورد تولید مؤلفه 3p مطابقت داشت. بیشتر ویژگی های دارای ارتباط معنادار با نتیجه آزمون عملکرد پیوسته، مربوط به دامنه و روی پتانسیل های وابسته به رخداد نسبی بودند. در مجموع، نتایج بیانگر رابطه مناسب بین آزمون عملکرد و پارامترهایی از سیگنال مغزی در بسیاری از نواحی سر می باشد که از آن میتوان برای ارزیابی سطح توجه ماندگار استفاده کرد.
۸.
هدف: این مطالعه تاثیر استفاده از مهارت های ادراکی- حرکتی را بر کاهش اختلالات رفتاری کودکان پنج تا هشت ساله مبتلا به اختلال کمبود توجه- بیش فعالی بررسی کرده است.
روش: در این پژوهش که از نوع شبه تجربی است، 26کودک پنج تا هشت ساله مبتلا به اختلال کمبود توجه- بیش فعالی مراجعه کننده به چهار مرکز کاردرمانی، به صورت تصادفی، به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. ابزار این پژوهش، پرسشنامه کانرز والدین، سیاهه رفتاری کودکان، آزمون کفایت حرکتی بروینینکس- اوزرتسکی بود. پس از اجرای مداخله که شامل شش هفته تمرینات ادراکی- حرکتی بود، از مادران دو گروه آزمایش و شاهد خواسته شد مجدداً سیاهه رفتاری کودکان را تکمیل کنند. برای ارزیابی پس از مداخله، از آزمون مقیاس حرکتی کودکان بروینینکس اوزرتسکی برای کودکان استفاده شد.
یافته ها: پس از پایان دوره مداخله، تمام حیطه های مهارت های ادراکی- حرکتی (مجموع حرکات درشت، جمع حرکات ظریف، هماهنگی اندام فوقانی و نمره کلی آزمون) بهبود و در حیطه مشکلات رفتاری (اضطراب، مشکلات اجتماعی، مشکلات توجه، رفتارهای پرخاشگری، مشکلات دیگر) میانگین گروه آزمایش کاهش قابل ملاحظه ای نشان داد. در حیطه حرکات ظریف و نمره کلی آزمون کفایت حرکتی بروینینکس- اوزرتسکی در گروه شاهد نیز بین پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معناداری دیده شد. در اختلالات رفتاری هم نتایج نشان دهنده کاهش رفتارهای پرخاشگرانه و اضطراب بود.
نتیجه گیری: به نظر می رسد که بهبود مهارت های حرکتی کودکان این مطالعه باعث شده است که این کودکان در موقعیت های بازی، تحصیلی و فعالیت های روزانه احساس کفایت و شایستگی بیشتری کنند. میزان کسب موفقیت های بیشتر، شکست های کمتر و در نتیجه ارزیابی های مثبت تر، به کاهش پرخاشگری، اضطراب، مشکلات دیگر و به طور کلی مشکلات رفتاری کودکان این مطالعه منجر شد