هدف: این بررسی با هدف مقایسه کارکردهای اجرایی (EF) در کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه - بیش فعالی (ADHD) با کودکان طبیعی انجام شده است.
روش: بیست کودک مبتلا بهADHD (بر اساس ملاک های DSM-IV-TR) با 19 کودک سالم، به وسیله آزمون های برج لندن (نگاشت کامپیوتری)، عملکرد مداوم و استروپ مقایسه شدند.
یافته ها: در آزمون برج لندن، عملکرد کودکان مبتلا به ADHD ضعیف تر از کودکان طبیعی بود. از نظر آماری، این اختلاف به ویژه در سطوح 2 و 3 آزمون برج لندن معنی دار بود. در آزمون عملکرد مداوم، از لحاظ آماری، خطای ارتکاب در کودکان مبتلا به ADHD به طور معنی داری بیشتر از گروه کودکان طبیعی بود. خطای حذف در کودکان ADHD بیشتر از گروه طبیعی بود، ولی از نظر آماری معنی دار نبود. در آزمون استروپ، از نظر شاخص تمایز، یعنی اختلاف زمان نقاط و زمان رنگ ها، بین دو گروه اختلاف قابل ملاحظه ای مشاهده نشد، ولی زمانی که برای نام بردن رنگ ها لازم بود در کودکان ADHD در هر سه کارت به طور معنی داری بیشتر از گروه کنترل بود.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد که کارکردهای اجرایی کودکان مبتلا به ADHD در مقایسه با کودکان طبیعی، دارای درجاتی از اختلال است که این نقص به ویژه در مهار پاسخ ها بیشتر نمایان می شود.
هدف: این تحقیق با هدف تعیین روایی، پایایی و هنجاریابی آزمون های جور کردن ابزار و جور کردن شکل، از مجموعه آزمون استعداد عمومی (GATB) انجام شده است.
روش: جامعه تحقیق را کلیه دانش آموزان پایه اول دبیرستان شهر اصفهان تشکیل می دهند که از میان 32771 دانش آموز، 1200 دانش آموز به صورت خوشه ای تصادفی انتخاب و از 1200 دانش آموز انتخابی، 600 دانش آموز دختر پایه اول دبیرستان و 600 دانش آموز پسر پایه اول دبیرستان به طور تصادفی گزینش شدند. آزمون های جور کردن ابزار و شکل به وسیله دانش آموزان منتخب اجرا شد. نتایج به وسیله روش های آماری آلفای کرونباخ، ضریب همبستگی دو رشته ای، روش تحلیل عاملی و محاسبه نمرات استاندارد Z و IQ انحرافی با میانگین 100 و انحراف معیار 15، نمرهt و نمره های نه بخشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: همه سوال های آزمون جور کردن شکل از قوه تمیز کافی برخوردار بودند و فقط این ضریب در سوال های 1، 3 و 34 تا 60 کم به نظر آمد که دلیل آن در سوال های 34 تا 60 کم بودن زمان پاسخگویی بود. سوال های 15، 21 و 28 تا 49 آزمون جور کردن ابزار، از قوه تمیز کافی برخوردار بودند و این تمیز در سایر سوال ها کم و یا حتی صفر بود. به منظور برآورد پایایی آزمون های جور کردن ابزار و شکل از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. ضرایب آلفای به دست آمده به ترتیب برابر با 90/0 و 87/0 بودند. جهت بررسی روایی سازه آزمون های جور کردن ابزار و شکل و پاسخ به این پرسش که هر کدام از آزمون ها چند عاملی است، از تحلیل عامل استفاده شد. نتایج نشان داد که آزمون های دو گانه استعداد عمومی (آزمون جور کردن ابزار و جور کردن شکل) از روایی سازه کافی و قابل قبول برخوردار است.
نتیجه گیری: با انجام این مطالعه، از دو مجموعه 31 و 28 سوالی این ابزار با هنجارهای به دست آمده می توان برای مشاوره تحصیلی در آموزش و پرورش مورد استفاده کرد.
هدف: هدف این مطالعه، بررسی و مقایسه اثر بخشی و عوارض جانبی نورتریپتیلین و ترازودون در درمان افراد میانسال مبتلا به اختلال افسردگی اساسی غیر پسیکوتیک بود که با استفاده از روش کارآزمایی بالینی تصادفی دوسو کور انجام شد.
روش: 30 بیمار 40 تا 60 ساله که بر اساس ملاک های تشخیصی DSM-IV و مقیاس سنجش افسردگی همیلتون (HDRS) با (حداقل نمره 20) به اختلال افسردگی اساسی و غیر پسیکوتیک مبتلا بودند، انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه 15 نفره تقسیم شدند و طی هشت هفته با مصرف روزانه 100-25 میلی گرم نورتریپتیلین یا 300-75 میلی گرم ترازودون تحت درمان قرار گرفتند.
یافته ها: یافته ها نشان داد که هر دو دارو در درمان اختلال افسردگی اساسی موثرند. عوارض جانبی ترازودون و نورتریپتیلین یکسان می باشد، اما ترازودون با سرگیجه وضعیتی موقت همراه است، در حالی که نورتریپتیلین منجر به کاهش میل جنسی، خشکی واژن و افزایش وزن می گردد.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج این پژوهش، به نظر می رسد که مصرف ترازودون در بیمارانی که قادر به تحمل عوارض آنتی کولینرژیک و یا افزایش وزن نیستند، ارجحیت دارد. با این حال به عقیده پژوهشگران این مطالعه، توصیه به مصرف ترازودون و یا نورتریپتیلین در بیماران میانسال مبتلا به افسردگی اساسی غیر پسیکوتیک، به سایر شرایط بیمار نیز وابسته است.
هدف: هدف پژوهش، بررسی رابطه باورهای انگیزشی (خودکارآمدی، ارزشگذاری درونی، اضطراب امتحان) و راهبردهای یادگیری خودتنظیمی (راهبردهای شناختی، خودتنظیمی) با عملکرد تحصیلی دانش آموزان مقطع متوسطه شهر اصفهان بود.
روش: در این پژوهش 120 دانش آموز پایه سوم دبیرستان به صورت تصادفی انتخاب شدند. برای بررسی متغیرهای پژوهش از پرسشنامه راهبردهای انگیزشی یادگیری (MSLQ) و برای اندازه گیری عملکرد تحصیلی از معدل نمرات سال دوم دانش آموزان استفاده شد.
یافته ها: تحلیل چند متغیری (رگرسیون) نشان داد که خودتنظیمی، خودکارآمدی و اضطراب امتحان، بهترین پیش بینی کنندگان عملکرد تحصیلی می باشند (p>0.05). نتایج تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) نشان داد که بین دانش آموزان دختر و پسر در زمینه اضطراب امتحان تفاوت معنی داری وجود دارد (P<0.003). نتایج همچنین حاکی از آن بود که در سایر متغیرهای پژوهش تفاوت معناداری بین دانش آموزان دختر و پسر وجود ندارد.
نتیجه گیری: به نظر محققان شایسته است معلمان و مربیان با فراهم آوردن شرایط مناسب برای رشد خودکارآمدی و کاهش اضطراب امتحان و با آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، به دانش آموزان فرصت بیشتری برای یادگیری بدهند.
هدف:هدف این مطالعه، بررسی کتاب سنجی وضعیت پژوهش ها در حوزه خواب در ایران و مقایسه آن با چند کشور دیگر است.
روش: این ارزیابی براساس جست و جو در بانک های اطلاعاتی داخلی و بین المللی، شامل بانک اطلاعات پژوهش بهداشت روان کشور(IranPsych) و بانک راهنمای مقالات علوم پزشکی ایران(IranMedex) و دو بانک Medline وPsychInfo انجام شد. دوره زمانی مورد نظر در بانک های داخلی، از اولین سال پوشش اطلاعاتی تا پایان سال 1382 و در بانک های بین المللی، از ابتدای سال 1983 تا پایان سال 2002 بود. راهبرد اصلی برای پیدا کردن مقالات، جست وجوی کلمات کلیدی مرتبط با موضوع خواب به دو زبان فارسی و انگلیسی در عناوین مقالات و نام ایران و شهر های دانشگاهی اصلی کشور در آدرس مقالات بود. شاخص های ارزیابی شامل تعداد کل مقالات، تعداد مقالات برحسب سال، نوع مقاله و طبقه بندی موضوعی و نسبت مقالات خواب به کل مقالات بود. برخی شاخص ها با موارد مشابه در کشورهای مصر، ترکیه و ایالات متحده مقایسه شدند.
یافته ها: در دوره زمانی این بررسی، در بانک های اطلاعاتی Medline وPsychInfo از کشور ایران هیچ پژوهشی با موضوع خواب وجود نداشت و در این زمینه ما از کشورهای مصر و ترکیه عقب تر بودیم. در بررسی بانک های اطلاعاتی داخلی، تعداد کل مقالات در هر دو بانک، فقط 22 مقاله بود. درصد مقالات خواب به کل مقالات در بانکIranPsych ، 31/0 درصد و در بانک IranMedex ،13/0 درصد است.
نتیجه گیری: پژوهش در حیطه خواب، به دلایل مختلف مورد کم توجهی واقع شده است. دستیابی به وضعیت مطلوب تر در این زمینه، نیازمند توجه بیشتر پژوهشگران به موضوع خواب و فراهم آوردن امکانات و تجهیزات اختصاصی است.
هدف:این پژوهش به بررسی رابطه احساس تنهایی (تجربه ذهنی ناخوشایندی که در صورت بروز نقص جدی در شبکه ارتباطی اجتماعی شخص اتفاق می افتد) با چت کردن (گفتگو از راه پیوستن به شبکه اینترنت) و استفاده آموزشی از اینترنت پرداخته است.
روش: برای این منظور، در سال تحصیلی 82-1381 به روش نمونه گیری تصادفی از دو دبیرستان منطقه 8 تهران 42 دانش آموز دختر و 31 دانش آموز پسر انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش، نسخه سوم مقیاس احساس تنهایی UCLA، پرسشنامه ای جهت تعیین نوع استفاده آزمودنی ها از اینترنت بود.
یافته ها: بین احساس تنهایی در دانش آموزان دختر دبیرستانی و چت کردن با اینترنت رابطه معنی داری وجود داشت. این نوع رابطه در مورد دانش آموزان پسر دبیرستانی تایید نشد. بین احساس تنهایی و استفاده آموزشی از اینترنت، رابطه معنی داری دیده نشد.
نتیجه گیری: نتایج مطالعه ارتباط بین احساس تنهایی و چت کردن را نشان می دهد. البته برای اینکه مشخص شود که آیا این دو می توانند رابطه علت و معلولی داشته باشند، باید مطالعات بیشتری بشود.
هدف: در این مقاله سیر تحول مطالعات مربوط به رابطه زبان و مغز و راه های دست یافتن به شیوه سازمان بندی زبان در مغز مورد ارزیابی قرار می گیرد.
روش: روش این مقاله از نوع مروری است. امروزه، مطالعات مربوط به رابطه مغز و زبان، در متون، به عصب شناسی زبان و زبان شناسی بالینی معروف اند. در این مقاله، ابتدا از دیدگاه های نخستین عصب شناسان درباره رابطه بین زبان و مغز و برداشت آنها از این مقوله که بیشتر متکی بر شواهد بیرونی است، بحث می شود. سپس برداشت های دوره های بعدی که منجر به پیدایش عصب شناسی زبان با برداشت های امروزی شد، بررسی می شود.
یافته ها: در این سیر تحول، چهار نوع برداشت عمده معرفی می شود. در برداشت های باستانی، زبان یک پدیده روحی - روانی تلقی می شد، بعدها از ""زبان"" عمدتا به عنوان یک فعالیت ""عضوی"" که گاه مسوولیت آن بر عهده عضو زبان در دهان بوده است، نام برده شد. برداشت های جدیدتر، ""زبان"" را یک فعالیت حسی - حرکتی می دانستند که مسوولیت آن به مناطق حسی و حرکتی مغز محدود بود؛ ولی در برداشت های نوین ""زبان"" یک فعالیت شناختی پیچیده و چند بعدی است که نه تنها با سطوح مختلف فعالیت های مغزی ارتباط دارد، بلکه در ساختار و عملکرد مغز نیز تاثیر گذار است. این برداشت ها بیشتر بر شواهد بالینی و آسیب شناختی متکی هستند. در دیدگاه های جدیدتر عصب شناسی زبان، علاوه بر شواهد بالینی و آسیب شناختی، برای شناسایی رابطه زبان و مغز از شواهد علمی و تجربی جدید از قبیل ثبت امواج مغزی زبان و شیوه های تصویربرداری مغزی نوین استفاده می شود.
نتیجه گیری: با وجود همه این یافته ها و پیشرفت، ناشناخته ها در مورد ماهیت سازمان بندی و پردازش زبان در مغز بسیار زیاد هستند.
هدف: نگارنده در این مقاله در صدد است رابطه تفکر و زبان را در قالب آموزه ها و رویکردهای علوم شناختی از قبیل رویکرد حوزه ای به زبان، زبان شناسی شناختی، روان شناسی زبان و معناشناسی توصیف نماید.
روش: روش این مقاله از نوع مروری است. یافته ها و نتیجه گیری: این رویکردها علیرغم برخی اختلافات نظری و روش شناختی، در بازنمایی زبان به صورت تعامل عملکردهای ذهنی و محیطی اشتراک نظر دارند. در این تعامل، انگیزه های روانی نقطه آغاز تفکر محسوب می شوند و در واقع پیکره ذهنی کلام (سخن) را شکل می بخشند و سپس مرحله تولید کلام آغاز می شود. در فرآیند پیچیده انتقال از تفکر به کلام، نقش کلام تنها صورت خارجی بخشیدن به تفکر نیست، بلکه تفکر در کلام کامل می شود. از لحاظ وجوه افتراق این رویکردها نیز به استقلال و تعاملِ حوزه های زبان و ذهن با یکدیگر در رویکرد حوزه ای زبان، تعامل عوامل محیطی و کارکردهای شناختی در بازنمایی زبان و پیوندهای پیچیده و چند وجهی تکوینی بین زبان و مغز در رویکرد نوروساینس می توان اشاره نمود.