تازه های علوم شناختی
تازه های علوم شناختی سال بیستم پاییز 1397 شماره 3 (پیاپی 79) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مقدمه: بازشناسی هیجان چهره نقش مهمی در تعاملات اجتماعی دارد و هرگونه اختلال در این مورد سبب ضعف در عملکرد اجتماعی افراد می شود. در این مطالعه دقت و سرعت بازشناسی هیجان چهره در سطوح مختلف وضوح تصویر در افراد سالم مورد بررسی قرار گرفت. روش: یک تکلیف بازشناسی هیجان چهره استفاده شد تا دقت و سرعت بازشناسی هنگام نمایش تصاویر هیجان های مختلف چهره (شادی، غم و خشم ) و چهره خنثی در وضوح مختلف تصویر به دست آید. یافته ها : نتایج نشان دادند که دقت بازشناسی هیجان ها با یکدیگر متفاوت است به نحوی که هیجان شادی به طور معناداری دارای دقت بازشناسی بالاتری نسبت به هیجان های منفی خشم و غم بود. همچنین حالت خنثی چهره پس از شادی از لحاظ دقت و سرعت در رتبه بعدی قرار گرفت. هیجان غم نیز با سرعت کمتر و با دقت بیشتر نسبت به هیجان خشم بازشناسی شد. دقت و سرعت بازشناسی همه هیجان ها به همراه حالت خنثی چهره با کاهش وضوح تصاویر به صورت معناداری کاهش یافتند. نتیجه گیری : دقت و سرعت در بازشناسی هیجان های مختلف متفاوت است به نحوی که در اثر کاهش وضوح تصاویر هیجان چهره هم دقت و هم سرعت بازشناسی کاهش می یابد. در ضمن هیجان شادی حتی در تصاویر با مات شده همواره با دقت و سرعت بیشتری نسبت به هیجان های منفی غم و خشم و حالت خنثی بازشناسی می شود.
اختلالات شناختی ناشی از سکته ی مغزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه : سکته ی مغزی یکی از علل اصلی مرگ و ناتوانی است که بار سنگین و قابل توجهی به نظام بهداشت جهانی تحمیل می کند. تظاهرات بالینی سکته ی مغزی می تواند به سرعت سبب آسیب عصبی خفیف تا شدید شود که به طور عمده ناشی از کمبود جریان خون مغزی است. اما تأثیر سکته ی مغزی فراتر از آسیب اولیه ی مغز است و انواع بیماری های پیچیده و ویرانگر ازجمله آلزایمر، افسردگی و اختلالات شناختی به همراه دارد. در زمینه ی اختلالات شناختی مرتبط با سکته ی مغزی مطالعات زیادی شده است. پیشرفت زوال شناختی ممکن است حتی بااهمیت تر از خود سکته ی مغزی باشد، به طوری که اختلال شناختی پس از سکته بر بیش از یک سوم بازماندگان سکته ی مغزی تأثیر می گذارد. هدف از مطالعه ی حاضر، معرفی برخی از عوامل خطر و مناطق حساس مغزی درگیر در اختلالات شناختی پس از سکته ی مغزی؛ و ارائه ی راه کارهایی جهت پیشگیری از این اختلالات است. روش : این پژوهش از نوع مروری است و برای رسیدن به اهداف آن از شیوه ی تحلیلی و مطالعات اسنادی استفاده شده است. یافته ها : به نظر می رسد نتیجه گیری در مورد عوامل اصلی درگیر کاملاً قطعی نباشد، بااین حال، تنگی عروق و به هم خوردن جریان خون ، کاهش اکسیژن بافتی، فشارخون بالا و خونریزی، کهن سالی، سابقه ی خانوادگی، تنوع ژنتیکی و عود سکته به عنوان عوامل کلیدی اختلالات عملکردی و شناختی مطرح هستند. تغییرات عروق خونی کوچک مغزی پس از شکسته شدن سد خونی-مغزی، عدم دریافت موضعی خون توسط بافت ها و آتروفی عصبی، عوامل اصلی نوروپاتولوژی زوال عقل اند. نتیجه گیری: برای کاهش بار اختلالات شناختی ناشی از سکته ی مغزی، کنترل عوامل خطر ضروری است. همچنین، پس از آسیب مغزی، روشن سازی مکانیسم های درگیر در اختلالات شناختی می تواند استراتژی های مؤثر بر تسکین علایم بیماری و پیشگیری را فعال کند.
باستان شناسی شناختی؛ در جست وجوی مادّه ی ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف این مقاله، ارائه ی تعریفی از باستان شناسی شناختی، مرور خاستگاه ها و تحولات آن در طول زمان، موضوعات و چارچوب های نظری وابسته به هر یک از منظرهایی است که در طول زمان به نسبت باستان شناسی با علوم شناختی مبذول شده است. روش: ادبیات اصلی باستان شناسی شناختی، به شیوه ی کتابخانه ای، مرور و به نحوی دیالکتیکی درون جریانات معرفت شناختی اصلی این رشته جای گرفته و براساس چارچوب های فکری خاص خود طبقه بندی شده است. چارچوب های نظری موضوعات و مسایل گوناگون مطرح در باستان شناسی شناختی در قالب دو گروه مادّه گرا و ذهن گرا تحلیل و نظریه ی گیرایش مادی به عنوان شالوده ی اصلی باستان شناسی شناختی، همراه با مطالعه ی یکی از مصنوعات فرهنگی متعلق به فرهنگ و تمدن آشور نوی باستان تشریح شد. یافته ها: مطالعه ی «مخروط گِلی» آشوری در چارچوب نظریه ی گیرایش مادی نشان داد که بخش قابل توجهی از جایگاه و شخصیت پادشاه آشوری درون کیهان شناسی آن تمدن باستانی را نمی توان به مفاهیم و کدهای ذهنی ناب تقلیل داد، بلکه به شکلی فعال، از طریق، همراه با و مبتنی بر وضعیت های مادی شکل می گیرد و تقویت و بازتولید می شود و از مخروط گِلی می توان به عنوان ماده ی ذهنیت پادشاهی نام برد. نتیجه گیری: باستان شناسی شناختی با توجه به دل مشغولی دائمی و اصلی خویش با مواد و مصنوعات، می تواند سهم عمده و جایگاهی ویژه در پژوهش های علوم شناختی داشته و جنبه های مادّیت پذیر شناخت و ادراک انسانی و مادیّت ذهن را آشکار سازد.
اثربخشی توان بخشی شناختی بر وضعیت ذهنی و عملکرد حافظه در سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: نقایص شناختی و بدعملکردی حافظه موجب کاهش اعتماد به نفس و احساس عدم کفایت سالمندان در زندگی فردی و اجتماعی می شود. متأسفانه در ایران، اساس مراقبت های عمده از سالمندان مراقبت های فیزیکی است. هدف: هدف پژوهش حاضر، مطالعه ی اثر توان بخشی شناختی بر عملکرد حافظه و وضیت ذهنی به عنوان یک مداخله ی غیردارویی برای کاهش نقایص شناختی سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف است. روش: روش تحقیق این مطالعه، آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه و جامعه ی آماری آن شامل کل سالمندان مبتلا به آلزایمر خفیف ساکن آسایشگاه های سالمندان منطقه ی شمیرانات استان تهران است. در این پژوهش ، 40 سالمند مبتلا به آلزایمر خفیف، با داشتن معیارهای ورود به این مطالعه، به روش دردسترس انتخاب شدند و سپس به روش گمارش تصادفی در دو گروه گواه(20 نفر) و آزمایش(20 نفر) ،که از نظر میزان تحصیلات همسان شده بودند، قرار گرفتند. برای جمع آوری اطلاعات از ابزارهای پرسش نامه ی معاینه ی مختصر وضعیت ذهنی (MMSE) و مقیاس حافظه ی وکسلر (WMSQ) و برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل کواریانس استفاده شد. یافته ها: نتایج این مطالعه نشان داد که نمرات آزمون های وضعیت ذهنی و حافظه ی وکسلر دو گروه تفاوت معنا داری داشته و نمرات گروه دریافت کننده ی مداخله نسبت به گروه گواه افزایش یافته است. نتیجه گیری: از یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که روش توان بخشی شناختی در بهبود نقایص شناختی سالمندان مبتلا به بیماری آلزایمر مؤثر است و انتظار می رود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی آنان را ارتقا دهد.
تأثیر آرایش تمرین آشکار و ضمنی (پنهان) بر یادگیری مهارت حرکتی در کودکان مبتلا به فلج مغزی همی پلاژی اسپاستیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه : هدف مطالعه ی حاضر با هدف تعیین تأثیر آرایش های تمرین آشکار و ضمنی بر اکتساب و یادگیری مهارت حرکتی در کودکان دارای فلج مغزی همی پلاژی اسپاستیک انجام شد. روش: جامعه ی آماری این پژوهش را دانش آموزان مدارس استثنایی شهر تهران تشکیل می دادند. از این جامعه 40 کودک هفت تا 13ساله ی راست دست مبتلا به عارضه ی فلج مغزی همی پلاژی به صورت دردسترس انتخاب شده و به طور تصادفی در چهار گروه تمرینی مسدود، تصادفی، تعدیل سازی مقیاس و کم خطا تقسیم شدند. مراحل تحقیق شامل اکتساب، یادداری، آزمون تکلیف ثانویه و انتقال بود، و تحت نظر متخصص کاردرمانگر انجام شد. یافته ها: نتایج آزمون تحلیل واریانس یک راهه با اندازه گیری های مکرر نشان داد که اثر اصلی گروه در تمام مراحل معنا دار است (05/0 P < ). در واقع، آرایش های تمرین ضمنی (کم خطا، تعدیل سازی مقیاس) در مراحل اکتساب، یادداری، تکلیف ثانویه و انتقال به طور معناداری عملکرد بهتری نسبت به آرایش تمرین آشکار (مسدود و تصادفی) داشتند. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش حاضر این است که استفاده از آرایش تمرین ضمنی، نقش حافظه ی کاری را در مراحل اولیه یادگیری حرکتی در کودکان مبتلا به فلج مغزی همی پلاژی کاهش می دهد. به طور کلی، پژوهش حاضر درک تأثیر شیوه های ضمنی بر اکتساب و یادگیری مهارت های حرکتی را افزایش داده و نظریه ی بازپردازش آگاهانه را تأیید می کند.
پیش بینی حافظه کاذب دانش آموزان دختر بر اساس راهبردهای پردازش اطلاعات و مهارت های فراشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه : هدف پژوهش حاضر پیش بینی حافظه کاذب بر اساس راهبرد های پردازش اطلاعات (سطحی و عمقی) و مهارت های فراشناختی در دانش آموزان دختر پایه هشتم و نهم شهر اصفهان بود. روش : طرح پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی می باشد. حجم جامعه این پژوهش عبارت بود از 25465 نفر از دانش آموزان دختر پایه هشتم و نهم مدارس عادی دولتی شهر اصفهان در سال تحصیلی 95-96 که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی و با استفاده از جدول مورگان، 378 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. در این پژوهش برای سنجش حافظه کاذب از آزمون حافظه کاذب دیس رودیگر مک درموت ( DRM ) استفاده شد. از پرسشنامه راهبردهای یادگیری خودتنظیمی پینتریچ و دی گروت( MSLQ ) برای سنجش راهبردهای پردازش اطلاعات و از پرسشنامه حالت فراشناختی اونیل و عابدی (1996) برای سنجش مهارت های فراشناختی استفاده شد. داده های پژوهش با روش آماری تحلیل رگرسیون چند متغیره گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها : تحلیل رگرسیون خطی چند متغیره نشان داد خلاصه نویسی با حافظه کاذب رابطه مثبت و معنادار و درک مطلب با حافظه کاذب رابطه منفی و معنادار دارد. نتایج تحلیل رگرسیون انحنایی نشان داد رابطه آگاهی فراشناختی و خود بازبینی با بازشناسی کاذب به شکل انحنایی معنی دار شده است. نتیجه گیری :این نتایج نشان می دهد خلاصه نویسی حافظه کاذب را افزایش می دهد اما درک مطلب حافظه کاذب را کاهش می دهد. همچنین با افزایش آگاهی فراشناختی و هم چنین خود بازبینی، بازشناسی کاذب ابتدا زیاد می شود اما پس از ادامه یافتن این دو راهبرد از میزان بازشناسی کاذب کم می شود.
بررسی همدلی با موقعیت های مثبت در نوجوانان مهاجر مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: نمرات بیماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه در پرسش نامه های خودسنجی همدلی، بدون در نظر گرفتن نوع هیجان کاهش می یابد. واکنش بهنجار این بیماران به هیجانات و موقعیت های مثبت، ضرورت بررسی همدلی با موقعیت های مثبت در این افراد را نشان می دهد . هدف پژوهش حاضر، بررسی همدلی نوجوانان مهاجر مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه با موقعیت های مثبت بود. روش : تعداد شرکت کنندگان هر یک از گروه های این پژوهش(مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه، بدون علایم اختلال استرس پس از سانحه و گروه کنترل) که با شیوه ی نمونه گیری دردسترس انتخاب شده بودند، 15 نفر بود. آزمودنی ها با استفاده از مصاحبه ی بالینی ساختاریافته برای اختلالات محور یک، مقیاس تجدیدنظر شده ی رویداد، پرسش نامه های اضطراب بک و افسردگی ک واکس و تکلیف چندوجهی همدلی ارزیابی و داده ها با روش های تحلیل واریانس یک متغیری و چندمتغیری و آزمون های تعقیبی تحلیل شدند. یافته ها: در مطالعه ی حاضر، گروه های مورد مطالعه در همدلی با تصاویر مثبت تفاوت معناداری نشان ندادند. نمرات اضطراب و افسردگی گروه مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه نسبت به دو گروه دیگر و نمرات اضطراب گروه بدون اختلال با گروه کنترل نیز معنادار بود. نتیجه گیری : با توجه به نتایج می توان گفت که نقص گزارش شده توسط محققان در میزان همدلی افراد مبتلا به اختلال استرس پس سانحه، شامل تمام موقعیت ها نمی شود و این افراد در هنگام همدلی با افراد دارای بار هیجانی مثبت نقصی نشان نمی دهند که این نکته می تواند در فرایند درمان این افراد مورد توجه قرار گیرد.
مقایسه ی همدلی شناختی و عاطفی، در دو گروه دارای سبک شخصیت جرأت ورز و ضدّاجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: همدلی یکی از مولّفه هایی است که در بهداشت روانی و روابط بین فردی تأثیر مهمّی دارد. در برخی اختلال های روانی از جمله اختلال شخصیت ضدّاجتماعی، برخی انواع همدلی به علل مختلف کاهش می یابد.هدف: پژوهش حاضر به منظور مقایسه ی همدلی شناختی وعاطفی دو گروهدارای سبک شخصیت جرأت ورز و افراد با سبک شخصیت ضدّاجتماعی انجام شد. روش : نوع پژوهش، نظری یا بنیادی و روش پژوهش پس رویدادی بود. جامعه ی آماری پژوهش را کلیّه ی دانشجویان مشغول به تحصیل سال تحصیلی95-96 دانشگاه بین المللی امام خمینی تشکیل می دادند.به عنوان نمونه ی آماری، از این تعداد، با شیوه ی نمونه گیری قضاوتی،30نفر با سبک شخصیت جرأت ورز و 30 نفر با سبک شخصیت ضد اجتماعی انتخاب شدند.برای جمع آوری داده ها،از پرسش نامه های ادراک خود تونند، پرسش نامه ی چندمحوری بالینی میلون ، بهره ی همدلی و همدلی عاطفی استفاده شد.برای تجزیه و تحلیل داده ها،علاوه برآمار توصیفی مانند میانگین، آمار استنباطی (آزمون t ، تحلیل واریانس چندمتغیّره) هم به کار رفت. یافته ها :نتایج حاکی از آن بود که همدلی عاطفی در افراد دارای سبک شخصیت ضدّاجتماعی،کمتر از افراد جرأت ورز است و همدلی شناختی در دو گروه تفاوتی ندارد. نتیجه گیری : علّت کم بودن همدلی عاطفی در افراد دارای سبک شخصیت ضدّاجتماعی را می توان در نابهجاری های مغزی و دلیل درک نادرست هیجان ها از چهره وجرأت ورزی و همدلی عاطفی کم در افراد دارای سبک شخصیت ضدّاجتماعی را در سبک دلبستگی ناایمن آنها جست وجو کرد.