این مقاله، اولین گزارش در مورد به کارگیری fMRI در مطالعات عصب شناسی در ایران است. اسکن fMRI در یک طراحی قطعه ای (block paradigm)، هنگام تصویرسازی ذهنی (mental imagery) یک فرد طبیعی از اسامی ذات (concrete)، صورت گرفت. شنود غیرفعال اسامی معنی (abstract) و نیز شرایط استراحت، به عنوان شاهد مورد استفاده قرار گرفتند. به هنگام تصویرسازی ذهنی، فعالیت منطقه اولیه بینایی و همچنین فعالیت مناطق دخیل در بازشناخت شی، بازیافت حافظه، حافظه در کار بینایی و درک محرک های پیچیده شنوایی نشان داده شد. همچنین با افزایش زمان تخصیص یافته جهت تصویرسازی ذهنی از اسامی ذات، فعالیت بیشتری در منطقه اولیه بینایی مشاهده گشت. این یافته ها نشانگر سازوکارهای مشترک تصویرسازی ذهنی و ادراک بینایی هستند.
در این مطالعه، درباره اثرات تزریق درون هیپوکامپی عوامل آدرنوسپتوری، روی اختلال حافظه ناشی از ایمی پرامین در موش های صحرایی (rat) تحقیق شده است. ایمی پرامین (2-8 µg/rat)، تاخیرهای به خاطرآوری (memory retention latencies) را در تمرین اجتنابی غیرفعال (passive avoidance) کاهش داد. تزریق فنیل افرین (0.05 µg/rat) که یک آگونیست α1 آدرنوسپتور است و پرازوسین (0.5 µg/rat) که یک آنتاگونیست α1 آدرنوسپتور است. اثرات ایمی پرامین را تغییر نداد. مقادیر پایین فنیل افرین (0.005،0.015 µg/rat)، بر خلاف مقادیر بالاتر دارو (0.025،0.05 µg/rat)، به خاطرآوری را کاهش داد. پیش تیمار با پرازوسین (0.5،1 µg/rat)، اثر فنیل افرین را تغییر نداد، در حالی که پرازوسین به تنهایی، تاخیرهای به خاطرآوری را کاهش داد.
یوهمبین (0.5،1 µg/rat)، یک آنتاگونیست α2 آدرنوسپتور، اختلال حافظه یا پاسخ رفتاری ناشی از ایمی پرامین را کاهش داد، در حالی که آگونیست –α2 آدرنوسپتور، کلونیدین (0.08 µg/rat)، اثر دارو را تغییر نداد. کلونیدین به تنهایی (0.15،0.3 µg/rat) تاخیرهای به خاطرآوری را کاهش، اما یوهمبین (1،2 µg/rat)، آن را افزایش داد. پیش تیمار با یوهمبین، اثر کلونیدین را کاهش داد. نتیجه گرفته می شود که مکانیسم (های) α2 آدرنوسپتوری، احتمالا در اختلال حافظه ناشی از ایمی پرامین، نقش دارند.
در این پژوهش، رابطه بین دانش فراشناختی و حل مساله بررسی شده است. به این منظور 93 دانش آموز پسر پایه سوم راهنمایی، به شیوه تصادفی خوشه ای، انتخاب شدند. برای سنجش دانش فراشناختی با هر یک از دانش آموزان به طور انفرادی مصاحبه و صدای آنان روی نوار کاست ضبط شد. آن گاه به منظور ارزیابی توانایی حل مساله، هر یک از دانش آموزان به طور انفرادی در موقعیت حل مساله آونگ (pendulum problem) قرار گرفتند. یافته ها نشان می دهد که دانش فراشناختی حل مساله با توانایی حل مساله رابطه مثبت معنی داری دارد و طبقه دانش شخص درباره خود در مقایسه با طبقه های دانش درباره تکلیف و دانش رابطه راهبرد، در پیش بینی واریانس حل مساله، سهم بیشتری به خود اختصاص داده است.
در این پژوهش به منظور آماده سازی، اجرای مقدماتی و اعتباریابی پرسشنامه مصاحبه ای دانش فراشناختی حل مساله، ابتدا سوال های مقیاس از متن انگلیسی ترجمه و پس از انجام اصلاحات لازم، برای بررسی قابل اجرا بودن، در مورد دو گروه از دانش آموزان دبیرستانی اجرا و با توجه به پاسخ های آنها، نسخه اولیه نمره گذاری آماده شد. آن گاه به منظور توجه به تغییرات رشدی در تدوین معیار نمره گذاری، در مطالعه ای مقطعی، 90 نفر از دانش آموزان پسر پایه های چهارم ابتدایی، دوم راهنمایی و سوم دبیرستان منطقه 16 آموزش و پرورش شهر تهران، به روش تصادفی خوشه ای، انتخاب شدند و با آنها مصاحبه شد. پس از ضبط پاسخ ها روی نوار کاست و رونویسی مجموعه پاسخ ها در دو فرم، معیار نمره گذاری 6 مقوله ای تدوین گردید. سپس پاسخ های آزمودنی های سه گروه مجددا نمره گذاری و تحلیل شد. نتایج نشان داد که مقیاس دانش فراشناختی حل مساله از روایی صوری، روایی محتوا و روایی سازه (همگرا، تفکیکی) برخوردار است. پایایی مقیاس با توجه به پایایی بین درجه بندی کنندگان بالا (r=0.99) و همسانی درونی مقیاس نیز رضایتبخش است (α = 0.87).
این مطالعه با رویکرد کیفی (qualitative) به بررسی واژگان و اصطلاحات خودساخته نوجوانان در جامعه شهری ایران می پردازد. یافته های تحقیقات کیفی، اطلاعات مکملی برای یافته های کمی مطالعات عمدتا تجربی فراهم می آورد.
ابزار اصلی این تحقیق گروه های متمرکز بودند. یک گروه متمرکز نوجوانان و یک گروه متمرکز از مشاوران شاغل در آموزش و پرورش تشکیل و محتوای بحث پس از ضبط، مقوله بندی و تجزیه و تحلیل گردید. نتایج چهار احتمال را نشان داد: 1) استفاده نوجوانان از واژگان خودساخته به عنوان یک قلمرو حفاظتی؛ 2) استفاده از این گونه واژه ها به عنوان ابزاری برای سرپیچی از نسل پیشین؛ 3) واژه ها و اصطلاحات نوجوانان، نشانه ای از نگرشی جدید؛ 4) و نیز نشانه گسست نسلی. همچنین نتایج حاکی از فرایند سه مرحله ای رفتار مشاوران در واکنش به این پدیده (واژگان جدید) است: 1) مقاومت؛ 2) تلاش برای عادی بینی؛ 3) استفاده بهینه از این واژه ها برای تسهیل ارتباط و پردازش هیجانی در طول مشاوره با نوجوانان. هر کدام از این فرض ها، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
این مقاله با هدف ارزیابی تفاوت های بین دو جنس از نظر شیوع اختلالات روانی، ابتدا به بررسی کلیشه های جنسی می پردازد. این کلیشه ها عقایدی افراطی و نسبتا ثابت در مورد افراد و بر اساس جنسیت آنهاست. تحقیقات نشان می دهد که برخی از این کلیشه های جنسی، واقعی و عده ای غیرواقعی می باشند. از جمله کلیشه های واقعی شیوع بالاتر اختلالات روانی در زنهاست. این مقاله به تفصیل، به علل شیوع بالاتر افسردگی در زنان می پردازد. به نظر می رسد که با مشخص کردن این علل و با استفاده از برنامه های پیشگیری، بتوان احتمال بروز بیماری ها در زنان را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش داد.
اختلالات تصمیم گیری، هسته بسیاری از اختلالات روانپزشکی و شخصیتی است. در فرایند تصمیم گیری که یک پردازش شناختی به حساب می آید. مفاهیمی مانند کنترل تکانه، ریسک پذیری، دوری از گزند، وابستگی به پاداش، کیفیت انتخاب ها، نوجویی و... دخیل می باشند. در سال های اخیر گروه های مختلفی از دانشمندان علوم اعصاب سعی نموده اند آزمون هایی طراحی نمایند که به وسیله آنها بتوان این فرایند عالی شناختی را بررسی نمود. از معتبرترین این آزمون ها می توان به آزمون قمار (gambling task) یا GT اشاره کرد. این آزمون که در سال 1994 معرفی شده است. تاکنون برای ارزیابی اختلالات شناختی ناشی از ضایعات مختلف مغزی و بررسی مشکلات شناختی گروه های مختلف معتادان، قماربازان حرفه ای و مبتلایان به اختلالات وسواسی جبری، اسکیزوفرنیا، اختلالات خلقی، اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS)، اختلالات هذیانی و... به کار رفته و نتایج جالبی نیز حاصل شده است.
مولفان این مقاله، نسخه جدیدی از این آزمون طراحی نموده اند که با امکاناتی فراتر از نسخه های قبلی، ارزیابی بهتر این فرایند را فراهم می آورد. استفاده از این نسخه و نسخه های قدیمی تر آزمون GT و بررسی نتایج آن در میان جامعه ایرانی نشانگر نوعی تفاوت فرهنگی در جامعه ماست (حساسیت به دفعات باخت نه میزان آن) که بررسی این تفاوت حایز اهمیت می باشد.
برای ارزیابی جنبه های دیگر اختلالات تصمیم گیری، آزمونهای دیگری نیز ابداع شده اند که از آن میان می توان به آزمون تصمیم گیری راجرز (Task Rogers'' Decision Making)، آزمون فرایند کاهش اهمیت معوق (Delayed Discounting Procedure، DDP)، آزمون چینش معوق نامتناسب با نمونه (Delayed Nonmatching to Sample، DNMS) و آزمون Gehring اشاره نمود. نتایج بسیاری از این آزمون ها نمایانگر عملکرد نواحی مغزی خاص، به ویژه بخش میانی تحتانی (Ventromedial) قشر پره فرونتال مغز، در فرایند تصمیم گیری می باشد.