فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۸۱ تا ۴۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
1 - 30
حوزههای تخصصی:
Will human sexuality survive the passage to Artificial Intelligence? To answer this question properly, we should first analyze the paradoxical inner structure of sexuality itself, which is never simply binary: it always involves a third element that gives body to the deadlock of sexual difference – this is what Lacan meant by “there is no sexual difference.” This is why sexuality is in itself excessive and perverse. For this reason, all attempts to “normalize” sexuality by way of keeping it within the limits of moderation miserably fail: today, we find on the market products deprived of their dangerous element (coffee without caffeine, chocolate without sugar…), and the moderate sexuality is sexuality without sex. The Buddhist attempts to contain the excess sexuality miss the point of sexuality: intense sexuality is in itself the greatest sacrifice (the sacrifice of peaceful moderate life) – in sexuality, we enjoy the pain, the renunciation itself. However, today, in our world pervaded by commodification and technological inventions, real human partners are more and more replaced by what Lacan called lathouses, artificial objects aimed at satisfying our sexual desire without another human being (plastic phalluses, digitalized pornography). The result is that we are thrown into a space of limitless pleasures where, although “everything is permitted,” our intense sexual desire gets anaestheticized.
Analysis of the Basis and Arguments of the Theory of "Active Intellect" in Islamic Philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
199 - 216
حوزههای تخصصی:
One of the influential topics in Islamic philosophy is the issue of "active intellect". This term has entered Islamic philosophy from Aristotle's philosophy and some interpreters of Aristotle's works. Islamic philosophers interpreted this issue in the context of their philosophical system and by expanding its concept from the field of natural and industrial (artistic) phenomena to the field of epistemology; they gave it a significant role. These philosophers have presented two types of arguments to prove the active intellect. Some of these arguments are formulated based on the theory of the nine spheres and according to the principle of causality. These arguments attemt to prove efficient causes for the existence of spheres and introduce ultimate causes for their rotational movements. Arguments of the second category also attempt to prove active intellect by relying on principles such as "every event and contingent needs an efficient cause" and "lacking a thing, it is not given to it". In this article, these arguments have been examined and finally, it has been concluded that the arguments of the first category are vulnerable and invalid due to the invalidity of their basis (planetary theory); and the arguments of the second category can only prove non-material and efficient cause or causes, provided that their premises are true, not the active intellect, i.e., the tenth intellect.
ارزیابی اصل «تقدم وجود بر ماهیت» در انسان شناسی سارتر با تکیه بر فلسفه صدرایی و اندیشه شهید بهشتی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
163 - 182
حوزههای تخصصی:
تطبیق اصالت وجود در فلسفه اگزیستانس و حکمت متعالیه، یکی از موضوعات جذاب برای پژوهشگران بوده است. اما پژوهش حاضر با تمرکز بر اصل تقدم وجود بر ماهیت یا همان اصالت وجود در فلسفه ژان پل سارتر، به بعد انسان شناسانه این دیدگاه می پردازد و به جای تطبیق محض، داوری و ارزیابی این دیدگاه را در پارادایم حکمت صدرایی با نگاهی بر آثار شهید بهشتی، بر عهده دارد. نتایج این پژوهش نشان می دهد «تقدم وجود بر ماهیت» صرفاً مشترک لفظی میان فلسفه سارتر و فلسفه صدرایی است، اما با این حال بخشی از مضامین اثبات شده در انسان شناسی سارتر، که خود حاصل اصل مزبور است، مورد تایید حکمت متعالیه نیز می باشد. مهم ترین شباهت های این دو دستگاه فکری، انعطاف پذیری ماهیت انسان و اختلاف ماهوی افراد بشر نسبت به یکدیگر است. از طرف دیگر مهم ترین تفاوت ها نیز تعریف ناپذیری بشر، نفی فطرت و آزادی انسان از اراده الهی در انسان شناسی سارتر و خلاف همین موارد در انسان شناسی صدرایی و شهید بهشتی است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی، پس از تبیین اصل تقدم وجود بر ماهیت در اندیشه سارتر با تمرکز بر انسان شناسی وی، به نقد آن در چهارچوب فلسفه صدرایی و بررسی نقاط مشترک و متفاوت می پردازد.
واکاوی مرگ دازاین در فلسفه هایدگر از دریچه انسان گرایانه یوهانس تِپلا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۵۸)
15 - 31
حوزههای تخصصی:
هایدگر در هستی و زمان مرگ را پایان بخش احتمالات زندگی دازاین می داند و آن را معیاری در تعریف کلیت دازاین، تعلیق، و استمرار وجودی او از لحظه تولد در نظر می گیرد؛ مسئله ای که به ظاهر پیوندی با سنت مسیحیت ندارد. با این حال، تبیین مرگ به ویژه در بخش 48 این اثر به برداشت انسان گرایانه ای از مرگ در اواخر قرون وسطی اشاره دارد که نخست توسط یوهانس فان تِپلا، شاعر اهل جمهوری چک، در سروده «شخمزن بوهم» در سده پانزدهم میلادی مطرح شد و هایدگر در هستی و زمان به گفتاری از آن سروده درباره هم زمانی تولد و مرگ دازاین در توضیح مرگ دازاین اشاره کرده است. تفسیر انسان گرایانه ای که تپلا در سروده یادشده از ارتباط میان انسان و مرگ عرضه می دارد نه تنها تفسیری نو در تعدیل مسائل فلسفی و مسیحی پیش از او بود، بلکه در رشد اندیشه انسان گرایی در آغاز دوره رنسانس اروپا نقش بسزایی داشت. کاوشی در بهره گیری هایدگر از سروده تپلا در پردازش مفهوم مرگ دازاین نه تنها درک این پدیده را با هدف دریافت بهتر دازاین ممکن می سازد، بلکه چارچوب فلسفی غیرمذهبی هایدگر در تبیین ابعاد دازاین را از گذرگاه انسان گرایی مسیحی اوایل رنسانس عبور می دهد.
دامنه مقولی شهود ماهیات پدیده شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
43 - 58
حوزههای تخصصی:
ماهیت پدیده شناختی، مابازای اُبژکتیو یک مفهوم است که شهود می شود. پدیده شناسی علم این ابژه ها و درباره آن هاست؛ اما آیا تمامی مفاهیم می توانند واجد ماهیت باشند؟ اهمیت این پرسش در این است که هر مفهومی که نتواند ماهیت داشته باشد، از حوزه پدیده شناسی حذف می شود. معنای پدیده شناختی چنین مفاهیمی مسئله ای چالش برانگیز است. کنارگذاشتن یک موضوع از پدیده شناسی نتیجه اعتقاد به امتناع دست یابی به ذهنیتی متقن درباره آن است؛ زیرا نمی توان شهودی واضح و متمایز از آن داشت؛ درنتیجه، چنین مفهومی فی نفسه مبهم، مغشوش یا درنیافتنی است و هر مفهوم پردازی یا موضعی درباره آن درنهایت، مصادره اوبژه مذکور و موضعی دل بخواهی خواهد بود. دل بخواهی بودن در اینجا می تواند به معنای ابتنا بر موضعی متافیزیکی و البته غیرمتقن، اطلاقی جمعی (فرهنگی) یا ذوقی شخصی یا هنرمندانه باشد. در همان حال، شناسایی مقولاتی خارج از دامنه پدیده شناسی با انتظار ما از آن به عنوان جامع تمام علوم ناهم خوان است؛ اما شهود ماهیت در برخی مقولات مسئله ساز و مناقشه برانگیز است. چنین امکانی برای مفاهیم نظری، انواع طبیعی، مفاهیم فرهنگی و کلیات متعالی هرکدام به نحوی زیر سؤال رفته است. در این متن ابتدا این مسائل به تفصیل بیان می شود و سپس به آنها پاسخ داده می شود. تمام این نقدها در پایبندی به تعلیق پدیده شناختی، ناواقعی بودن ساحت استعلایی و سولیپسیستی بودن پژوهش پدیده شناختی دچار قصور شده اند. قصور آنها ناشی از اتکا به علوم در پژوهش پدیده شناختی است. درنهایت، طبق ملاحظات مطرح شده، شهود ماهیت معنایی جز تشخیص تعلق یا عدم تعلق یک ابژه منفرد به مفهوم کلی متناظر ماهیت مدنظر ندارد؛ درنتیجه، امتناع شهود ماهیت برای یک مقوله به معنای امتناعِ داشتن موضعی درباره تعلق هیچ ابژه ای تحت مقوله مذکور است؛ درحالی که تمام اشکالات فوق به چنین تشخیصی اذعان دارند.
فراتحلیل اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان بر مهارت های شناختی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، فرا تحلیل اثربخشی آموزش فلسفه بر مهارت های شناختی دانش آموزان ایرانی بود. جامعه آماری پژوهش های در دسترس مرتبط با اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان بر مهارت های شناختی بود که در بین سال های 1380 تا 1400 در بانک های اطلاعاتی رایانه ای قابل دسترس در پایگاه اطلاعات علمی: پرتال جامع علوم انسانی و پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران (ایرانداک)، بانک اطلاعات نشریات کشور (مگیران)، ، جهاد دانشگاهی (SID)، پایگاه مجلات تخصصی نور (نورمگز) بود. درنهایت 72 پژوهش با 89 اندازه اثر وارد فرا تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد میزان اندازه اثر ترکیبی کل (99/0) که باتوجه به معیار هاتیه مطلوب و بر اساس معیار کوهن بزرگ ارزیابی می شود. همچنین در بررسی نقش متغیرهای تعدیل کننده، نتایج اثربخشی مطلوب بر هرکدام از مهارت های شناختی: تفکر انتقادی، انعطاف پذیری شناختی، قضاوت، حل مسئله و پرسشگری بررسی شد که از آن میان اثربخشی آموزش فلسفه بر انعطاف پذیری شناختی با اندازه اثر خلاصه (07/1) بیشترین مقدار را دارا بود. با توجه به اثربخشی بالای آموزش فلسفه بر مهارت های شناختی در گروه های جنسیتی، پیشنهاد می شود که این برنامه با پیروی از اصول خود به برنامه رسمی آموزش وپرورش در مدارس افزوده شود.
تعریف سه جزئی ابن سینا از معرفت؛ عدول یا پایبندی به تعریف چهارجزئی فارابی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
59 - 77
حوزههای تخصصی:
مسئله تعریف «معرفت»، از مهم ترین و در عین حال پرچالش ترین مسائل در طول تاریخ دانش «معرفت شناسی» است. فارابی با تأثیرپذیری فراوان از نظام شناخت شناسی افلاطون، به ویژه در رساله های «تئتتوس»، «منون»، «جمهور»، «اوتیفرون» و «فایدون» معرفت ممکن و مطلوب در حوزه جهان بینی و گزاره های نظری و غیر بدیهی را «معرفت یقینی» می داند. تعریف وی از «معرفت یقینی» یا همان «یقین منطقی بالمعنی الأخص» مشتمل بر چهار رکن «اعتقاد جازم صادق ثابت» است. تقریباً تمام فیلسوفان، منطق دانان و معرفت شناسان مسلمان، اعم از قدما، متأخران و معاصران تعریف فوق را پذیرفته و در تثبیت و تکمیل آن اهتمام ورزیده اند. اما در این میان، ابن سینا با ذکر نکردن قید «صدق»، ظاهراً به ارائه «تعریفی سه جزئی» از معرفت روی آورده است. درباره وجه فقدان مقوّم «صدق» در تعریف ابن سینا از «معرفت»، به طور کلی دو فرضیه قابل تصور است: انصراف و عدول، یا التزام و پایبندی وی به تعریف مشهور. محققان عرصه فلسفه و معرفت شناسی فرضیه دوم را پذیرفته و به منظور اثبات مدعای خود، دست کم دو تفسیر و توجیه مطرح کرده اند. در تحقیق حاضر با قبول فرضیه دوم، دلایل سایر صاحب نظران طرح، نقد و ابطال گشته و سپس تفسیر بدیع سومی مطرح شده و با استناد به چهار قرینه از آثار خود ابن سینا، مدعای اصلی ( یعنی التزام و باورمندی ابن سینا به همان تعریف چهارجزئی فارابی و مشهور فلاسفه و صوری تلقی شدن تغییر وی به خاطر انتفای مؤلفه «صدق» در تعریف معرفت ) اثبات شده است.
از ذهن تا زبان: تبارشناسی نظریه زبانی جان لاک و چالش های تفسیر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
257 - 276
حوزههای تخصصی:
چنانکه می دانیم، مباحث مربوط به زبان و ارتباط آن با عالم واقع؛ نقش زبان در تفکر (رابطه ذهن و زبان)، و نیز ساختار زبان و نحوه عملکرد آن از گذشته های دور در ساحت فلسفه، و بعدها در روان شناسی و زبان شناسی مورد توجه قرار گرفته و همواره سیر جدالی و تکاملی داشته است. در مقاله حاضر موضوع دیالکتیک زبان و ذهن در اندیشه لاک با تمرکز بر تفسیرهای سنتی و نوین از آن در کانون توجه قرار گرفته است. با بررسی آراء معرفت شناسانه و زبان شناسانه لاک بویژه در کتاب های «جستار در باب فاهمه بشری» و نیز «برخی ملاحظات در باب آموزش» به این نتیجه می رسیم که او با طرح نظریه رمزگشایی زبانی، کلمات را نماد مفاهیم ذهنی و زبان را آئینه فرهنگ و واقعیت می داند. این دیدگاه به دلیل پیچیدگی و ظرافت؛ تنوع پیش فرض های فلسفی و ایدئولوژیکی؛ تحولات تاریخی در فلسفه و زبان شناسی؛ و نهایتاً ابهام در نوشتار لاک با خوانش های چهارگانه سنتی، ساختارگرا، عمل گرا و فمینیستی همراه بوده است. در نوشتار حاضر ضمن تبیین و نقد و بررسی این رویکردهای چهارگانه و بیان نقاط قوت و ضعف هر یک، تلاش شده است به دور از جنجال های سیاسی- اجتماعی، ایدئولوژیکی و فمینیستی، با یک نگاه صرفا فلسفی به آراء و اندیشه این فیلسوف راه یافته و تبیین جدیدی از نظریه زبانی وی ارائه گردد.
آیا علم مدرن قادر به حل مسائل انسان است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از ادعاهای مدرنیته توانایی انسان در پیدا کردن پاسخ برای تمام پرسش ها و حل تمام مسائل بشر ازطریق علوم مدرن است. امّا عملاً آنچه از تحقق مدرنیته در جوامع مدرن ملاحظه می شود، خلاف این ادعا را نشان می دهد. به گونه ای که دو نفر ار فیلسوفان بزرگ غربی (نیچه و هایدگر) انسان مدرن را «سرگشته» و «افسون زده» توصیف می کنند. در این مقاله، با روشی تحلیلی فلسفی می خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا ادعای مذکور نمی تواند صادق باشد. به بیان دیگر، چرا علوم مدرن نمی توانند به جهان معنا دهند؟ در این راستا، واکاوی چیستی علوم مدرن و بررسی نقاط ضعف آنها لازم است. به عبارتی، آیا تاکنون پرسیده ایم باوجود نظریات متعدد «رقیب» و متناقض، آیا اعتماد پذیری و روایی علوم مدرن ممکن است؟ یا آیا علوم انسانی مدرن تمام، منسجم و رهایی بخش هستند؟ ازاین رو، لازم است ابتدا به مطالعه خاستگاه و شکل گیری علم مدرن و مدرنیته پرداخته شود و نسبت آنها با یکدیگر بررسی شود. سپس با استفاده از اصول علم مدرن، به پرسش اصلی مقاله در مورد توانایی علوم مدرن در حل مسائل بشر پاسخ داده می شود.
پدیدارشناسی روح هگل و مسئلۀ شیء فی نفسۀ کانتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
307 - 326
حوزههای تخصصی:
مفهوم شیء فی نفسه در فلسفه کانت همان عاملی است که ما را از شناخت شیء چنان که در خود هست محروم می سازد و به همین خاطر برای هگل که اعتقاد داشت دانش به هیچ حدی محدود نمی شود، پذیرفتنی نبود و او برای رسیدن به آنچه خود آن را دانش مطلق می نامید چاره ای جز این نداشت که سایه این مفهوم را از سر ایدئالیسم مطلق خود کم کند. ما در این مقاله بر خلاف پژوهش های دیگر که به نقد به اصطلاحِ خود هگل بیرونیِ او بر مفهوم شیء فی نفسه پرداخته و تمرکز خود را بر آن قطعاتی گذاشته اند که هگل به صورت پراکنده در نقد این مفهوم مطرح کرده است، اولاً تلاش خواهیم کرد مواجهه درون ماندگار او را با شیء فی نفسه، آن گونه که در فصل نخست پدیدارشناسی روح صورت می گیرد مورد بررسی قرار داده و نشان دهیم که چرا او معتقد بود که اگر فرآیند رفع قالب های آگاهی در یکدیگر به درستی دنبال شود، اساساً چیزی همچون شیء فی نفسه محلی از اعراب نخواهد داشت. سپس با بررسی روایت او از این فرآیند، می کوشیم نشان دهیم که او دست کم در پدیدارشناسی روح قادر نبوده است شیء فی نفسه را از پیش پای اندیشه خود بردارد و در واقع می توان این مفهوم را دقیقاً به همان معنایی که کانت از آن مراد می کرد، از میان سطور پدیدارشناسی روح بیرون کشید.
ابتناء نظام فلسفی چارلز سندرز پیرس بر خطاپذیرانگاری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰۰
135 - 170
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، با معرفی خطاپذیرانگاری، که آموزه اصلی در دیدگاه های تکاملی نظام فلسفی چارلز سندرز پیرس است، استدلال می شود او با آموزه شانس انگاری که ماهیتی تکاملی دارد و تدوین قانون بزرگ تکامل کیهانی که مبتنی بر شانس انگاری، پیوسته انگاری و عشق انگاری است، جهانی را معرفی می کند که هیچ گاه به نظم کامل نمی رسد. در این جهان تکاملی، خودانگیختگی مطلق که همواره به مقدار بسیار کم در هر قانونی باقی می ماند، بخش های نامتعیّن جدیدی را ایجاد می کند که اگرچه در مسیر تکاملی نظم بیشتری می یابد و به حالت متعیّن نزدیک می شود اما باقی ماندن این مقدار خودانگیختگی و نامتعیّن بودن در جهان مبنای آموزه خطاپذیرانگاری پیرس قرار می گیرد. در ادامه مقاله از آنجا که پژوهش درخوری در بحث اختصاصی مقاله دیده نشد، به نحوی دقیق تر معنای خطاپذیرانگاری در پیرس، بیان و تکاملی بودن این آموزه برجسته می شود. مثال هایی نیز از معرفت شناسی، متافیزیک، الهیات و فلسفه علم پیرس عرضه شده است تا دقیق تر مشخص شود که کلیت نظام پیرس بر این آموزه، استوار است. در انتها اشاره می شود که نظریه صدق پیرس نیز با این آموزه همخوان است و ازآنجا که نظریه صدق مختار هر فیلسوف، نقشی اساسی در تمامی نظام فلسفی او خواهد داشت، این هم خوانی را به مثابه شاهدی دیگر بر دعوی خود آورده ایم.
مقایسه میان وجهه نظرهای سهروردی و شلنبرگ در باب اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از براهین جدید و معروف در انکار خداوند برهان اختفای الهی است. بر مبنای این برهان، که نخستین بار جان شلنبرگ، فیلسوف معاصر کانادایی، آن را طرح کرده است، اختفاء و پنهان بودن خداوند با عاشقِ مطلق بودن او در تضاد است. در پرتو توجه به این تضاد، مدافعان برهان اختفای الهی وجود خداوند را انکار کرده اند. شیخ شهاب الدین سهروردی با اتخاذ رویکردی نو به مسائل هستی و معرفت، دیدگاهی متفاوت از نظریه فوق ارائه کرده است. سهروردی خداوند را نورالانوار می نامد. در نظر او، ذات خداوند چیزی جز نوریتش نیست و نور نیز امری ظاهر و آشکار است. بنابراین لازم می آید که ذات خداوند نیز ظاهر و آشکار باشد. البته سهروردی نیز به بحث اختفای الهی و نسبت آن با نفس انسانی توجه کرده است. در نگاه سهروردی، اختفای الهی به دلیل عدم توجه انسان به مبدأ عالم (نورالانوار) و غفلت او از وجه وجودی (نورانی) خودش است. اما در نظر شلنبرگ، عامل پنهان بودن و خفای الهی خودِ خداوند است و مسئولیت کمتری متوجه انسان است. این نوشتار با روشی توصیفی-تحلیلی، ضمن مقایسه آرای سهروردی و شلنبرگ در باب اختفای الهی، درصدد است این امر را تبیین کند که چگونه ذات خداوند در عین ظهور و آشکارگی می تواند مخفی باشد، اما این اختفاء به ذات او برنگردد.
واکاوی پژوهش های کاربرد واقعیت مجازی در آموزش و یادگیری مبتنی بر مفاهیم پساپدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
74 - 99
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر واکاوی پژوهش های کاربرد واقعیت مجازی در آموزش و یادگیری مبتنی بر مفاهیم پساپدیدارشناسی می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است. با ابتناء بر مهمترین مفاهیم پساپدیدارشناسی ، مقالات کابرد واقعیت مجازی در آموزش و یادگیری بین سال های 2017 تا 2022 مورد واکاوی قرار گرفت. یافته های پژوهش در زمینه میانجی گری واقعیت مجازی در رابطه با یادگیرنده و محیط یادگیری نشان داد که از بین روابط توصیف شده در پساپدیدارشناسی ، بیشترین آن به رابطه زمینه ای و غوطه وریاختصاص دارد و رابطه هرمنوتیک ، بدنمندی و غیریت در رتبه های بعدی قرار دارند. در زمینه کابردهای چندگانه فناوری واقعیت مجازی به ترتیب تدریس ، تعامل ، ارزشیابی و ایجاد انگیزه در پژوهش های انجام شده مورد توجه بوده است. در زمینه ساختارهای افزایشی فناوری (آنچه فناوری به ما می دهد) می توان به تعامل و غوطه وری ، ایجاد انگیزه ، یادگیری عمیق و مشارکت ، در پژوهش ها غالب بودند و در زمینه ساختارهای کاهشی فناوری (آنچه فناوری از ما می گیرد) در پژوهش ها مواردی همچون هزینه بالا ، واقعیت ناکافی ، ارتباطات انسانی ، بار شناختی بالا و ضرر و زیان برای سلامتی انسان مورد توجه قرار گرفته است. در نهایت پیشنهاد شد؛ تا نحوه دگرگونی تجربه و ادراک فراگیران در زمان کابرد واقعیت مجازی در آموزش و یادگیری مورد بررسی دقیق تر قرار گیرد تا ابعاد و زوایای پنهان فناوری برای سیاستگذاران و طراحان فناوری آموزشی هویدا شود. از طرف دیگر می توان گفت که نتایج این عمل می تواند به بهبود کیفیت یادگیری مبتنی بر فناوری کمک نماید.
Ontology of Human’s Eschatological Observations from the View of Mulla Sadra(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
115 - 131
حوزههای تخصصی:
The afterlife (also the world to come) has been one of the major humans’ concerns throughout history. Although heavenly religions and Islamic philosophy have recognized the very foundation of the Hereafter, there are questions surrounding the existence and characteristics of that world. In the meantime, there is a myriad of theories about it, and Mulla Sadra’s view is a key theory here. This research analyzes the philosophical basics of Mulla Sadra’s views to distinguish his perspective from those of others and to portray a different aspect of the world-to-come observations. The findings suggested that Mulla Sadra argues that man achieves actualization over time and transfers to the world to come by abandoning the matter. In that world, there are no objects for man to observe; rather, he will create all his observations by himself, with every human creating a more transcendental world made of imaginary perceptions which, unlike imaginary observations in this world, assumes an external reality which is also formed in the existence and life of the human psyche.
Maturity, Freedom of Thought and Emancipation — on Kant’s What Is Enlightenment?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
281 - 302
حوزههای تخصصی:
In this essay, I want to address two main aspects of the arguably central topic of Kant's treatise on Enlightenment, namely maturity: these concern the notion of the freedom of thought (Section I) and the idea of emancipation that is conveyed by maturity, the fact that it involves a process of growing up to become a citizen (Section II). Freedom of thought denotes the idea of self-agency which all human beings possess in principle whereas emancipation points to the fact that maturity is something that is not a matter of course, neither in individual cases nor for society at large. Maturity is not a natural disposition that one either possesses or not but must be developed. This means that not all human beings are de facto mature always, everywhere and all of the time. That this situation is not something that is in principle unalterable can be demonstrated by way of assessing Kant's apparent views on women's presumable minority 'according to sex'.
رهیافت «معنویت همدلانه» بر مبنای خوانش آرمسترانگ از نظریه عصر محوری یاسپرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
163 - 188
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله تحلیل خوانشی است که از توجه آرمسترانگ به نظریه عصر محوری در جهت ارائه رهیافتی معناگرایانه برای برون رفت از چالش های معاصر به دست می آید و اینکه این خوانش تا چه اندازه بر مبنای اندیشه یاسپرس پیرامون عصر محوری و هستیِ خاصِ انسان (Existenz) دارای وثاقت است؟ فرضیه مقاله اینکه می توان خوانش عمیق تری از تقریر آرمسترانگ به دست داد؛ این بازخوانی ما را به مدلی تحت عنوان «معنویت همدلانه» رهنمون می سازد و اینکه این مدل تحت دو مقوله قوام می یابد: نخست، جنبه سوبژکتیو به مثابه خوداندیشی که بر استعلای وجودی به منظور «خودشکوفایی» تأکید دارد. بدین سان، خودشکوفایی قرین تلاش استعلایی و جهش اگزیستانسیال است که با فلسفه ورزی برای قیام حضوری و کوشش وجودی برای حضور در ساحت اگزیستانز به انجام می رسد. دوم، جنبه ابژکتیو به مثابه ارتباط که بر رابطه مشفقانه به منظور «دیگرشکوفایی» تأکید دارد. بدین سان، دیگرشکوفایی قرین تلاش من استعلا یی به منظور تحقق ارتباط مشفقانه با دیگری است که با فلسفه ورزی و تحقق ارتباط خیرخواهانه به انجام می رسد. این جنبه مؤید این نکته است که «من معنوی نخواهم بود مگر در پرتو تلاش مشفقانه برای معنوی شدن دیگری».
خدای به مثابه معیار امر اخلاق و نسبت آن با مفهوم بیلدونگ در اندیشه متأخر فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۷۸)
187 - 210
حوزههای تخصصی:
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، می خواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر می گیرد، خدا یا واحد را وجود نابی می داند که با نوری که بر هستی می تاباند زندگی را در عالم پدیدار می-کند. درواقع برای فیشته خدا در برون شدگی خود نوری بسیط است که این نور می تواند در عین مطلق بودن زندگی و هارمونی را در هستی آشکار کند. اساساً فیشته متأخر زندگی و وحدت شکل گرفته در عالم را وابسته به خدا یا همان نور ناب می داند. درنتیجه اگر انسان ها در زندگی می خواهند همانند واحد در وحدت قرار گیرند باید به وسیله یک بیلدونگ به اتحاد برسند که محور آن امر اخلاقی است. در اصل ایجاد وحدت فراگیر و فهم خدا در مقام معیار امر اخلاقی و خالق زندگی دو رسالت اصلی انسان در فلسفه متأخر فیشته است.
خداباوری و انگاره های ضد شهودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
78-107
حوزههای تخصصی:
علم شناختیِ دین با رویکردی علمی به دنبال یافتنِ تبیین های علّی درباره منشأ، رواج و انتقال باورهای دینی است. یکی از باورهای مرتبط با حوزه دین، باور به مفاهیم ضدشهودی است. مفاهیم ضدشهودی، مفاهیمی هستند که با شهودهای معمول انسانی همخوانی ندارند. این مفاهیم، اگر انسجام شناختی را از بین نبرند، موجب ماندگاری و انتقال باورهای دینی در مقایسه یا سایر باورها می شوند. لذا، ضدشهودی بودن نقش مهمی در فهم دین ایفا می کند. به رغم جایگاه مهم مفاهیم ضدشهودی در علم شناختیِ دین، معتقدیم در کاربست این مفاهیم ابهامات و اِشکالاتی وجود دارد که اگر به درستی تبیین و تصحیح نشوند در پذیرش و تثبیت باورهای خداباورانه خلل ایجاد می کند: ۱. ناتوانیِ فرابازنمایی در حل مشکل تمایز میان باورهای ضدشهودیِ دینی و سایر مفاهیم ضدشهودی، ۲. تأکید صرف بر ساختار شناختی و عدم توجه به نقش تربیت و فرهنگ در شناسایی مفاهیم ضدشهودی، ۳. ابهام در نقش تبیینیِ مفاهیم ضدشهودی، ۴. ناهمخوانیِ تحلیل برخی مفاهیم ضدشهودی مانند خدا با آموزه های رسمی ادیان. در پایان، دو انتقاد بر رویکرد شناختی به دین مطرح می کنیم: ۱. عدم توجه به شهودهای خودآگاه، ۲. به نظر با تبیین صرفاً طبیعیِ باورها در نظام شناختی، عوامل انسانی جای عوامل فراطبیعی را بگیرند، اما آمارها چیز دیگری نشان می دهند. هدف این نوشتار، تحلیل و نقد کاربست مفاهیم ضدشهودی در علم شناختیِ دین است.
چالش ها و کارکردهای علم دینی از منظر استاد جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
11 - 32
حوزههای تخصصی:
دیدگاه های متنوع در مورد علم دینی، نشان دهنده تنوع فکری در این زمینه است.نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی به عنوان یکی از نظریات برجسته در این حوزه، توجه ویژه ای را در میان اندیشمندان به خود جلب کرده است.نهادینه شدن این نظریه می تواند به ایجاد تحولی عظیم در سطح جهانی منجر شود.تحقیق حاضر به بررسی چالش ها و کارکردهای نظریه علم دینی ایشان پرداخته است.یافته های تحقیق نشان می دهد چالش هایی مانند تقابل با علم الحادی،تعارض بین عقل و نقل، نهادینه شدن طبیعت به جای خلقت، تعارض احتمالی نتایج و محصولات دانش تجربی با علم دینی، استقرار علم غربی هویت برانداز، چالش تقابل وحی و عقل و وجود تفکر قارونی در میان دانشمندان از جمله موانع اصلی در مسیر تحقق علم دینی هستند. هرکدام از چالش های مذکور نیازمند تحقیق مستقلی است، لیکن در این تحقیق صرفا به تبیین آنها و ارائه پاسخ اجمالی به آنها بسنده شده است. همچنین کارکردهای این نظریه شامل رویکرد حداکثری به دین، وحدت علم و دین، جامعیت منابع معرفتی، کمال انسانی، نیل به حیات طیبه، وحدت حوزه و دانشگاه، هم افزایی عقل و نقل، تسریع در تمدن سازی، دسترسی به منبعی فراتر از عقل، و رفع تعارض میان علم و دین می باشد. این کارکردها نه تنها زمینه ساز تحول در تمدن اسلامی هستند بلکه بستری برای تعامل میان حوزه های مختلف دانش فراهم می آورند. این تحقیق بر اهمیت این نظریه به عنوان راهکاری برای مواجهه با چالش های معاصر و بهره برداری از فرصت های پیش رو تأکید می ورزد.
Does Kantianism Imply Some Sort of Conceptual Creationism?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
49 - 62
حوزههای تخصصی:
I argue in the essay that the conceptualist understanding of the mind-world relation ultimately leads to the kind of view that Panayot Butchvarov calls conceptual or linguistic creationism. According to this view, “there is nothing we have not conceptualized”. In addition to being an antithesis of metaphysical realism, which maintains that there is a reality independent of us, the term refers to the kind of thinking that sees human cognitive experience (and reality itself) as thoroughly constituted according to our concepts. While it might be easy to attribute this kind of position to Kant as well, especially when read through a conceptualist lens, I argue that such a position is not in accord with Kant’s philosophical intentions. Using the Deduction and Schematism chapters of the Critique of Pure Reason as examples, I also argue that on the conceptualist understanding of the mind-world relation too much is read into Kant’s idea that sensibility and understanding must be cognitively compatible with one another.