فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۷٬۲۵۳ مورد.
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
137 - 153
حوزههای تخصصی:
مرگ آگاهی نزد شوپنهاور در شناخت خواست و مرگ خودخواسته و در واقع، در لغو خواست جاودانگی نهفته است. نظر وی هر نوع تفرد در جاودانگی را انکار می کند و از این رو، میل به بقاء در انسان را سیراب نمی کند. جنس مرگ اندیشی وی از نوع شهود نفسانی است. نیچه از مرگ به سمت زندگی نظر می کند و به عبارتی، سرنا را از ته می نوازد، این مرگ است که نیروی زندگی به انسان می بخشد. ایده آل زندگی هر فردی با مشخصه های شخصی او تعریف می شود. نیچه از انسان می خواهد خلاقانه زندگی کند نه منفعلانه. نیچه پیرو اخلاق طبیعی فردی است، اما در تبیین باور خود، زوایایی از اخلاق طبیعی که مبتنی بر اموری غیر از تنازع بقاء هستند را نادیده می گیرد. همچنین، او از نقش عوامل محیطی و آموزش در ساخت ابَرانسان غفلت ورزیده است. آنچه وی به عنوان راه کار برای معناداری زندگی معرفی می کند، مستلزم داشتن خرد ناب است که هم سنگ خردهای عامه مردم نیست و از این رو، کارآمدی همگانی ندارد. مرگ آگاهی نزد وی از جنس فهم است که به وسیله تمام قوای طبیعی انسان تولید می شود.
مطالعل هستی شناسیِ اثر موسیقایی در نظریۀ بداهۀ گفت و شنود موسیقایی نزد بروس الیس بنسن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
1 - 12
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی اثر موسیقایی همواره مورد سؤال بسیاری از متفکران قرار گرفته است. بروس الیس بنسن در نظریه خود با عنوان «بداهه گفت و شنود موسیقایی» به این مهم اشاره می کند که در خلق و اجرای اثر موسیقی، همواره بستری برای بداهه پردازی وجود دارد که آهنگ ساز، اجراگر و شنونده را وارد نوعی گفت و شنود می کند که بر هر گونه تبدیل و تعدیلِ بعدی گشوده است. او به روش پدیدارشناسیِ هرمنوتیکی، نظریه خود را در بستر موسیقی کلاسیک با تکیه بر سنّت ها و کاربست های موسیقایی طرح می کند. هدف از انجام این پژوهش، تبیین مفاهیم هستی شناختیِ پیشنهادشده توسط بنسن در نظریه بداهه گفت و شنود موسیقایی است؛ نظریه ای پساساختارگرا که اساسِ موسیقی را «بداهه» می داند و خود نیز همواره سرشتی تفسیری دارد. سنّت و کاربست موسیقایی به مثابه یک جهان برای یک گفت و شنود در موسیقی دارای اهمیت است. بنسن به جای مفهوم «اثر» و «نقش آهنگ ساز» به عنوان تنها آفریننده آن، «قطعه موسیقی» را معرفی می کند که دارای هویتی سیال است و همواره با اجراها و تفسیرهای اجراگرِ کارآزموده و آشنا به سنّت و کاربست به حیات خود ادامه می دهد. در این پژوهش که در رده پژوهش های کیفی قرار می گیرد، روش پژوهش از منظر هدف، کاربردی و از منظر شیوه انجام، توصیفی - تحلیلی است و کلیه مطالب به روش کتابخانه ای به دست آمده اند.
تلاقی فلسفی آرنت و کوندرا: فردیت شاعرانه در برابر طعنۀ تاریخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
121 - 142
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با رویکرد بینارشته ای بر دغدغه مشترک هانا آرنت و میلان کوندرا متمرکز است: خطرات تاریخ برای فرد. پرسش محوری این است: چرا آرنت و کوندرا در آثار متعدد خویش نسبت به مفاهیمی همچون نیروهای تاریخ یا اراده تاریخ بدبین بوده اند؟ از دید آرنت و کوندرا، فرد به نام فراخوان های غیرشخصی و دست های نامرئی، خود را از یاد می برد و تسلیم نیروهای فراانسانی می شود. توتالیتاریسم همواره به پشتوانه این نیروهای فراانسانیِ تاریخ، فرد را به انقیاد کشیده است. به همین دلیل است که به گفته آرنت، آیشمن را تاریخ تباه کرد؛ زیرا از هر گونه تصمیم و انتخاب شخصی عاری شده بود و فقط به صدای خداگونه تاریخ گوش سپرده بود. بیرون از این راهبردهای تاریخ، هر گونه کنش تحول بخش ناممکن شده است. بازگشت به کنش (به تعبیر آرنت) و نگهبانی از میراث رمان (به تعبیر کوندرا) مقاومت در برابر چنین دست درازی های تاریخ است. به اعتقاد آرنت، هر کنشی آغازگر داستان شخصی خود است و به گفته کوندرا، حافظه رمان تجربه هایی را ثبت می کند که در تاریخ رسمی به فراموشی سپرده شده اند؛ در نتیجه، از دیدگاه آرنت و کوندرا، تاریخ شخصی در برابر تاریخ غیرشخصی، کنش در برابر واکنش و تصمیم در برابر دستور اهمیت می یابد و هر کس نسبت به داستان های خودش مسئولیت شخصی دارد. تأکید آرنت بر اهمیت کنش و توجه کوندرا به استقلال رمان در برابر تاریخ، وفاداری به خلق فردیت شاعرانه ای است که در عصر مدرن رو به فراموشی است.
بررسی انتقادی دیدگاه سازگارگروانه موریتس شلیک دربابِ اراده آزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
123 - 137
حوزههای تخصصی:
مسئله اساسی این پژوهش تحلیل و نقد دیدگاه موریس شلیک دربابِ «نسبت اراده آزاد و تعیّن گروی» و هدف از آن نشان دادن ناکارآمدی راهکار وی دربابِ مسئله مذکور به روش توصیفی تحلیلی است. ازنظر شلیک، پیدایش مسئله نسبت اراده آزاد و تعیّن گروی از سنخ شبه مسئله های فلسفی و ناشی از خلط مفاهیم است. با رجوع به کاربرد واژگان در عُرف مشترک و تفکیک مفاهیم «قانون هنجاری» از «قانون توصیفی»، «علّیت» (تعیّن گروی) از «اجبار» و «عدم علّیت» (ناتعیّن گروی) از «آزادی» این شبه مسئله خودبه خود رفع می شود. ازنظر شلیک، «اجبار» از سنخ مفاهیم هنجاری است؛ درحالی که تعیّن گروی و اصل ضرورت علّی از سنخ مفاهیم توصیفی است؛ ازاین رو، هیچ نسبتی میان «اجبار» و «تعیّن گروی» برقرار نیست. این پژوهش با ارائه سه مثال ابتکاری نشان می دهد: الف) اجبار و آزادی در عرف مشترک دست کم دو معنا دارد و شلیک دچار مغالطه تحویلی نگری شده است؛ ب) اصالت در طرح مسئله اراده آزاد، با معنای دوم این واژگان است؛ ج) تعریف شلیک از آزادی مانع اغیار نیست و شامل حیوانات نیز می شود. با این سه نقد آشکار می شود دیدگاه سازگارگروانه شلیک دفاع پذیر نیست.
نقد و بررسی خوانش نیکلاس وایت از سعادت بر اساس مبانی صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
159 - 179
حوزههای تخصصی:
مفهوم «خوشبختی» همواره مورد توجه بیشتر نظام های فلسفی و اخلاقی بوده است. نیکلاس وایت در کتاب تاریخچه خوشبختی، ضمن ارائه ملاک های متفاوت فلاسفه در تعریف خوشبختی، سیر تاریخی این مفهوم را با نگاهی نقادانه واکاوی کرده است و در نهایت، آن را به عنوان راهنمایی کارآمد در به کارگیری امیال و اهداف گوناگون نمی یابد. وایت در این اثر، مفهوم خوشبختی در آثار فلاسفه اسلامی، مانند ملاصدرا، را بررسی نکرده است و از آنجا که نگرش ملاصدرا به سعادت و زندگی سعادتمندانه بر اساس مبانی فلسفی وی، نگرشی متفاوت از سایر فلاسفه است، هدف نگارندگان در این مقاله آن است تا نقد وایت بر معیارهای متعارف سعادت را بر اساس مبانی وجودمحور صدرایی بررسی کنند تا بتوانند پاسخی شایسته برای این پرسش فراهم آورند که آیا حقیقت سعادت در فلسفه صدرایی به وضوح تبیین شده است؟ یا آنکه اشکال های وارد بر سایر نظریه های سعادت بر اساس خوانش وایت بر این نظریه نیز وارد هستند؟ در این مقاله، با روش توصیفی – تحلیلی، سعادت از نظر ملاصدرا و کارآمدی آن نسبت به معیارهای سعادت از منظر دیگر فلاسفه تبیین شده است و یافته های پژوهش نشان می دهد با توجه به مراتب مختلف وجودی و ظرفیت های متفاوت آدمی، مرتبه ای از سعادت برای همگان قابل دست یابی است.
دغدغه های معناداری در اشعار ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
1 - 25
حوزههای تخصصی:
این مقاله بر این اعتقاد است که اساساً شعر می تواند مقوله ای فلسفی باشد. ادبیات و به طور خاص شعر، نوعی نگرش به هستی است و ادبیاتی که پشتوانه فلسفی دارد، به صورتی هنرمندانه از نگرش شخص به هستی، زندگی، رنج، مرگ و معنای زندگی سخن می گوید. براساس مطالعه اشعار ابن سینا که در این مقاله انجام شده است، می توان گفت که ابن سینا هرگز فارغ از دغدغه ها و دلواپسی های غایی با خاستگاه اگزیستانسیالیستی نبوده است. آزادی اراده، تنهایی، مرگ و پوچی چهار مسئله اساسی این مطالعه هستند. این مقاله به منظور رسیدن به قضاوتی دقیق تر در مواجهه ابن سینا با هستی و همچنین، پاسخ به معناداری یا بی معنایی زندگی، به بررسی اشعار وی پرداخته است.
بررسی چهره و مبنای توجیه آن در فلسفۀ اخلاق لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
59 - 79
حوزههای تخصصی:
ایمانوئل لویناس یکی از مهم ترین فیلسوفان عصر جدید به شمار می آید. اهمیت فلسفه او در اخلاق نمایان می شود. در فلسفه اخلاق لویناس، سوژه محوری از اولویت خارج می شود و «دیگری» و «چهره» او در اولویت قرار می گیرند؛ به نحوی که چهره دیگری بر پیام های اخلاقی دلالت می کند و سوژه با دریافت این پیام های اخلاقی، احساس وظیفه می کند تا خود را در برابر دیگری پاسخ گو و مسئولیت پذیر بداند؛ اما پرسش این است که در فلسفه اخلاق لویناس، مقصود از «چهره» در مواجهه با دیگری چیست؟ و وجه اخلاقی آن با چه مبنایی قابل توجیه است؟ آیا می توان آن را بر مبنای هستی شناسی و معرفت شناسی یا روان شناسی و زبان شناسی توجیه کرد؟ لویناس هنگامی که فلاسفه غربی می کوشیدند به سوژه اولویت ببخشند و همه موضوع ها را به هستی شناسی و معرفت شناسی تقلیل دهند، بازتعریفی از مفهوم دیگری و چهره دیگری را ارائه می دهد. نگارنده باور دارد بنیان اخلاقی چهره دیگری را می توان بر اساس چهار مبنای: 1-هستی شناسی، 2-معرفت شناسی، 3-روان شناسی و 4-زبان شناسی بررسی کرد؛ به گونه ای که در نهایت، بتوان بنیان اخلاقی اندیشه لویناس را در مبنای زبانی او کشف کرد.
شکل زمانی تجربه های ادراکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
81 - 100
حوزههای تخصصی:
این نوشتار ماهیت وجودشناختی تجربه های ادراکی را بررسی می کند و به دنبال دسته بندی آن ها در چارچوب متافیزیکی است. برخلاف مباحث مرسوم در رابطه با محتوا و ویژگی پدیداری تجربه ها، این بحث ماهیت زیربنایی تجربه ها را از نظر تعلق به مقوله های وجودشناختی بررسی می کند. دیدگاه رایج تجربه های ادراکی را رویدادهایی ذهنی می داند که محتوایشان جهان را بازنمایی می کند. با وجود این دیدگاه، این پرسش همچنان باقی است که آیا تجربه ها از نظر وجودشناختی در مقوله رویداد مندرج می شوند. این نوشتار در وهله نخست دیدگاه الکس برن را توضیح می دهد که در دلایل مبتنی بر زبان طبیعی و درون نگری برای طبقه بندی تجربه های ادراکی در مقوله رویداد مناقشه می کند. سپس، برن با مقایسه تجربه های ادراکی با گرایش های گزاره ای مانند باور دیدگاهی جایگزین را مطرح می کند؛ از این رو، تجربه ها اصلاً رویداد نیستند، بلکه همانند باورها، قرار گرفتن در حالت هایی هستند که سوژه را با محتوا مرتبط می کنند. به نظر می رسد برن با طرح این دیدگاه، اولاً، تمایز وجودشناختی بین حالت و رویداد را می پذیرد و ثانیاً، حالت بودن تجربه های ادراکی را ترجیح می دهد. با بررسی ساختارهای زمانی پدیده ها (شکل زمانی)، به این پرسش پاسخ می دهم که آیا تمایز میان رویداد و حالت وجودشناختی است یا اینکه این دو صرفاً شیوه هایی مختلف برای بیان توصیف های ما از پدیده ها در زبان هستند. طی طرح مباحثی در رابطه با موضوع استمرار اشیای فیزیکی، در نهایت به این نتیجه می رسم که تعیّن در لحظه ممکن است ملاکی خوب برای تمایز میان دو مقوله حالت/رویداد باشد. در نهایت، استدلال خواهم کرد که ویژگی های تجربی ویژگی هایی پویا هستند و تمثّل یافتن این ویژگی ها توسط سوژه تجربه های ادراکی را در مقوله واقع شوندگان، مشخصاً رویدادها، قرار می دهد.
رابطه میان وجود و بی علقگی درخلال آثار کانت (با تمرکز بر زیباشناسیِ کانت)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
79 - 92
حوزههای تخصصی:
کانت حکم زیباشناختی را بی علقه[1] و آن را رضایتی می داند که از تصور[2] وجود عین[3] حاصل می شود. وی در پانوشتی معروف (پانوشتِ §3) اعلام می کند که زیبایی نه مبتنی بر علقه است و نه علقه ای را بنیاد می گذارد. رویه کانت در تعریف امر زیبا، سلبی بوده و صرفاً تفاوت آن را با امر مطبوع و خیر بیان می کند. کانت در نقد عقل محض، وجود را محمول واقعی نمی داند؛ لذا ضروری است برای یافتن معنای واضح رابطه علقه با وجودِ عین به آثار دیگر (آثار اخلاقی[i]) او مراجعه شود. با مراجعه به آثار اخلاقی متوجه می شویم که علقه تمایل براساس قاعده ای عقلانی یا ذهنی به چیزی است. در این نوشتار، تلاش شده است با عنایت به کلیت اندیشه زیباشناختیِ کانت، مفهوم روشنی از علقه فراهم شود تا با تکیه بر آن به مسئله ارتباط علقه با وجود پرداخته شود و به این پرسش پاسخ داده شود که علقه مندی چگونه با تصور وجود مرتبط می شود.
نقد و تحلیل نقش مسیحیت و عوامل همسو با آن در واژگونی تاریخیت خواست طبیعی انسان و نخبگان؛ از دیدگاه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
59 - 77
حوزههای تخصصی:
از منظر نیچه؛ یکی از علل شاخص بدبینی در فلسفه ی شوپنهاور؛ ریشه در تاثیر عمیق دین مسیحیت در لایه های زیرین فرهنگ اروپا دارد. بدبینی مقدمه رسیدن به بیزاری است، بیزاری جستن از هرگونه «خواست طبیعی» و «تفاوت» است. «اصل تفاوت» چیزیست که افلاطون پیش از این بدان پرداخته بود. البته؛ نیچه نه تنها تلاش های افلاطون در این باب را ناکافی می داند بلکه؛ پیامدهای حاصل از فلسفه ی او را از بین برنده ی «اصل تفاوت» میداند. با ظهور مسیحیت و شعار برابری ذاتی انسانها؛ اصل «تفاوت طبیعی» انکارگردید. به باور نیچه؛ این امر نه تنها باعث حذف عنصر «خواست طبیعی» و تفاوت انسانها باهم شد بلکه؛ باعث انکار و حذف طبقه ی نخبگان جامعه شده است که «تفاوت» را به مراتب آشکارتری دارند. او دلیل این امر را عدم حس تاریخی و نیز ناتوانی مسیحیت و فلسفه های همسو با آن در تبارشناسی مذاهب و اخلاق (فیزیولوژی نیروها) می داند. دین مسیحیت پولسی و همچنین وجود برخی عوامل روانشناختی باعث گردیده که نوع بی نظیری از انسان ها سرکوب شوند. بررسی تمام علل تباهی نیروی نخبگان؛ بخشی از پروژه اصلی نیچه است که در این مقاله تلاش شده مهم ترین آنها تحلیل گردد
تقابل مابعدالطبیعه ارسطویی و نیوتنی در عصر ناصری: نقد محمدکریم خان کرمانی بر نظریه خورشید مرکزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
155 - 179
حوزههای تخصصی:
محمدکریم خان کرمانی (1225 - 1288ق) در رساله فی تزییف کتاب أفرنجی فی حرکات الأفلاک (1269ق) خلاصه ای عربی از کتابی درباره نظریه خورشیدمرکزی و تبیین آن بر اساس مکانیک دکارت و نیوتن را آورده و آن را نقد کرده است. می دانیم خورشیدمرکزی و مکانیک باوری بر اساس تفسیری جدید از مابعدالطبیعه ریاضی باوری فیثاغورسی ایجاد شده بود. کرمانی، بر اساس اصول مابعدالطبیعیِ ارسطوییِ مکان و حرکت، دلایل قائلان به خورشیدمرکزی و تبیین های مکانیکی جدید آن ها را رد کرد و دلایل تجربی را برای نفی زمین مرکزی و پذیرش خورشیدمرکزی کافی نمی دانست. به عقیده او، تبیین های دکارتی و نیوتنی برای خورشیدمرکزی با اصول مابعدالطبیعی حرکت طبیعی و نفی خلأ سازگار نیستند. کرمانی با تغییر در ویژگی صُلبیت افلاک و پذیرش رقّت آن ها، تغییری در مفهوم سنتی فلک ایجاد کرد تا به دلایل خورشیدمرکزی پاسخ دهد. علاوه بر این، او معتقد بود دلایلی تجربی نیز برای نفی خورشیدمرکزی و حرکت زمین وجود دارند، و اِشکالات آزمایش های مؤید حرکت زمین را نشان داد. او آیات قرآن را نیز مخالف خورشیدمرکزی می دانست. نظام فلسفی - عرفانی مذهب شیخیه انگیزه ای برای رد نجوم جدید بود، اما کرمانی، مانند بسیاری از همتاهای مسیحی ارسطویی او در قرن هفدهم میلادی، برای مخالفت خود با نجوم جدید فقط بر نظام عقیدتی خود تأکید نکرد.
تحلیل عروض و معیت با توجه به تقسیم اضافه به عقلی و وجودی در فلسفۀ ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
13 - 26
حوزههای تخصصی:
اضافه در حکمت سینوی به اضافه وجودی و عقلی تقسیم می شود. اضافه وجودی اضافه ای است که در خارج تحقق دارد. این تحقق خارجی مستلزم این است که عارض شدن اضافه بر موضوع و معیتش با طرف دیگر از اوصاف خارجی باشد و به دلیل لزوم تسلسل، این امر محال است و محال بودنش، محال بودن اضافه وجودی را به دنبال دارد. در این پژوهش، با تجزیه و تحلیل پاسخ های ابن سینا این نتیجه به دست می آید که از طرفی، او عروض را برای اضافه وجودی اضافه ای خارجی می داند که به نفس ذاتش عارض است، نه به واسطه عروضی دیگر، تا تسلسل لازم آید و از طرف دیگر، باور دارد معیت یک ویژگی ذاتی برای وجود اضافه است؛ بنابراین، وجود اضافه امری غیرقائم به ذات معرفی می شود. این نوع وجود که تمامی اشیاء را با یکدیگر مرتبط و متصل می کند، از علاقه ای حکایت دارد که در ماهیتِ اضافه نهفته است و در ذهن و در خارج جعل می شود و بر همین اساس، رابطه بین موجودات در عقل و خارج را نوعی عینیت می بخشد.
منظر زیبایی شناسانه به مناقشۀ ایدئالیسم/واقع گرایی در پدیدارشناسی واقع گرایانل رومن اینگاردن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
27 - 42
حوزههای تخصصی:
رومن اینگاردن، فیلسوف و پدیدارشناس واقع گرا، بنیان پدیدارشناسی خود را بر زیبایی شناسی استوار می کند؛ بااین حال، سعی و اهتمام اصلی اینگاردن نه تبیین یک نظام فلسفی زیبایی شناختی صِرف، بلکه تقابل با رویکرد ایدئالیستی استعلایی هوسرل بود. ایدئالیسم استعلایی هوسرل وجود جهان واقعی را چگونه تبیین می کند؟ آیا رویکرد ایدئالیستی هوسرل می تواند درخصوص وضعیت هستی شناختی که برای ابژه های جهان واقعی در نظر می گیرد، برحق باشد؟ اینگاردن پاسخ هوسرل را قانع کننده نمی یابد و در تقابل با رویکرد ایدئالیستی، تأملات خود را از یک پروژه هستی شناختی کلی، به سوی هستی شناسی های متمرکز بر اشکال مختلف هنری بسط و گسترش می دهد. این مقاله با توصیف این روند هستی شناختی، نشان می دهد نادیده گرفتن ساختار وجودی ابژه ها (اعیان) یعنی تفاوت در شیوه دادگی و سهمِ نحوه وجودی آن ها در رویکرد ایدئالیستی سبب بروز مشکلاتی می شود که با کلیت نظام فلسفی هوسرل ناسازگار است و این مسئله از منظر اینگاردن قابل چشم پوشی نیست. برای اینگاردن دنیای واقعی یک ابژه وجودی در بالاترین سطح است؛ ازاین روی، اینگاردن با تمایز آگاهی محض از دنیای واقعی به عنوان دو میدان وجودی مجزّا و تمرکز بر ابژه زیبایی شناختی قصدی که از تقابل ایدئال یا واقعی بودن سر باز می زند، راه حل متمایزی برای مناقشه ایدئالیسم/واقع گرایی پیش می نهد. اینگاردن نشان می دهد چنان که هوسرل می گوید، اگر نحوه وجود جهانِ تجربه یک سره قصدی هم باشد، هنوز نمی شود گفت که همه آنچه وجود دارد، فرآورده آگاهی است. به تعبیر دیگر، توصیف زیبایی شناسانه از ابژه قصدی محض و تأمل در کیفیات متافیزیکی اثر هنری به واسطه تحقیق در ساختار طرح واره ای اثر و تجربه زیبایی شناختی حاصل از انضمامی سازی اثر هنری مسیری واقع گرایانه است که اینگاردن را در راستای توازن بخشی به مناقشه ایدئالیسم/ واقع گرایی پابرجا نگه می دارد.
«عاطفه» در فلسفل لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
43 - 58
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین جنبه های حیات روانی ما از نظر کیفیت و معنای وجودمان عواطف[1] است؛ زیرا عواطف می توانند ادراکات، افکار و کنش های ما را در مسیری معین هدایت کنند. برای توضیح این مقوله، لازم است تمایز انفعالات[2]، تمایلات عقلانی، غرایز و نقش هر یک در کنش های انسانی بررسی شوند. لایب نیتس[3] در فلسفه ذهن خود، این تمایلات[4] مختلف ذهن را به خوبی برجسته و با تمرکز بر نیروهای پویا، درک ذهن انسان را به شیوه ای ویژه دگرگون می کند. او تلاش می کند چگونگی تأثیر این نوع عواطف بر بدن و ذهن را مبتنی بر رویکرد موازی نگری روان تنی خود و تجربه حالاتی مانند لذت و درد را مبتنی بر زمینه متافیزیکی خود توضیح دهد. اگرچه لایب نیتس هیچ گاه مانند دکارت رساله ای جداگانه در رابطه با انفعالات ننوشت، عمیقاً به بُعد آرزومند و مشتاق ذهن انسان اهمیت می داد و ایده های او در این باب را می توان در اثر جستارهای جدید در فهم بشری[5] دریافت. در این مقاله تلاش می شود با تمرکز بر این اثر، رویکرد او را در رابطه با عواطف و به طور ویژه انفعالات انسانی توضیح داد.
نگاه آیت بین به طبیعت و نقش آن در سلوک و تعالی انسان از منظر ملّاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
143 - 158
حوزههای تخصصی:
ملّاصدرا در آثار خویش نمونه هایی زیاد از نگاه آیت بین را تصویرسازی و ارائه کرده است. پژوهش حاضر، نقش تعامل با طبیعت بر اساس نگاه آیت بین در سلوک و تعالی انسان را، از منظر ملّاصدرا بررسی می کند. با تحلیل آثار ملّاصدرا، می توان از سه گونه تعامل و رویکرد با طبیعت سخن گفت؛ نگاه خنثی، نگاه کوته نگرانه و نگاه آیت بین. از نظر او، مصادیق و پدیده های عالم طبیعت، آیات الله، صنع و فعل خداوند، مظهر اسماء حسنای الهی و همچنین، در نهایت، حسن و زیبایی ممکن هستند و هست شان، هستِ آیتی است. این رویکرد با مؤلفه هایی مانند زیبا و نیکو بودن، انجام پیوسته و ژرف نگری همراه است و به روش های مختلف در تعالی انسان نقش دارد. انسان از گذر نگاه نیکو، پیوسته، مداوم و تدریجی آیت بین به طبیعت، به معرفت اسماء حسنای الهی و لایه های مختلف واقعیت، باطن ایمانی و عشق اکبر دست می یابد و شدیدترین حالت فاعلیت بالمحبه خویش را محقق می کند.
بازنمایی در فیلم برمبنای نظر مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
27 - 42
حوزههای تخصصی:
نسبت میان واقعیت و سینما در نظریه پردازی درباره سینما، جایگاه ویژه ای را ازآنِ خود کرده است. براساس تبیین برخی از نظریه پردازان، واقعیت سینمایی اعتبار خود را از سازوکار ذهن دریافت می کند. در نظر برخی دیگر، این واقعیت بیرون است که بدیلِ سازوکار ذهن می شود. می توان گفت رابطه میان سینما و واقعیت به عنوان رابطه ای در نظر گرفته می شود که در آن، سینما وظیفه ای مهم بر عهده دارد: مشخص کردن جایگاه دلالت های سینمایی، به عنوان سازوکارهای سینمایی که ازسویی می توانند جایگاه مدلول خود را در عالم بیرون کسب کنند و یا می توانند مدلولی داشته باشند که جایگاه خود را این بار، در ذهن، تثبیت می کنند. در این پژوهش تلاش شد با تبیین رابطه میان فیلم و واقعیت در نظریات سینمایی و رابطه آن با بازنمایی، تمایز آثار سینمایی به بحث گذاشته شود و دسته بندی خاصی براساس بازنمایی برمبنای اندیشه هایدگر ارائه شود (هایدگر خود از تمایزی یاد می کند که هنر بزرگ را می سازد)؛ اینکه اثر سینمایی را چگونه می توان براساس بازنمایی و آشکارگی حضور زمین در کار هنری مورد توجه قرار داد. به این منظور و در ادامه پژوهش، برخی آثار سینمایی، متناسب با جایگاه بازنمایی در دیدگاه هایدگر در سه گروه متمایز بازنماگرا ، فرابازنماگرا و نابازنماگرا واکاوی شد. در میان این آثار، فیلم درباره بی کرانگی اثر روی اندرسون، به عنوان اثر نابازنماگرا، حضور زمین در کار هنری را آشکار می کند.
دامنه مقولی شهود ماهیات پدیده شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
43 - 58
حوزههای تخصصی:
ماهیت پدیده شناختی، مابازای اُبژکتیو یک مفهوم است که شهود می شود. پدیده شناسی علم این ابژه ها و درباره آن هاست؛ اما آیا تمامی مفاهیم می توانند واجد ماهیت باشند؟ اهمیت این پرسش در این است که هر مفهومی که نتواند ماهیت داشته باشد، از حوزه پدیده شناسی حذف می شود. معنای پدیده شناختی چنین مفاهیمی مسئله ای چالش برانگیز است. کنارگذاشتن یک موضوع از پدیده شناسی نتیجه اعتقاد به امتناع دست یابی به ذهنیتی متقن درباره آن است؛ زیرا نمی توان شهودی واضح و متمایز از آن داشت؛ درنتیجه، چنین مفهومی فی نفسه مبهم، مغشوش یا درنیافتنی است و هر مفهوم پردازی یا موضعی درباره آن درنهایت، مصادره اوبژه مذکور و موضعی دل بخواهی خواهد بود. دل بخواهی بودن در اینجا می تواند به معنای ابتنا بر موضعی متافیزیکی و البته غیرمتقن، اطلاقی جمعی (فرهنگی) یا ذوقی شخصی یا هنرمندانه باشد. در همان حال، شناسایی مقولاتی خارج از دامنه پدیده شناسی با انتظار ما از آن به عنوان جامع تمام علوم ناهم خوان است؛ اما شهود ماهیت در برخی مقولات مسئله ساز و مناقشه برانگیز است. چنین امکانی برای مفاهیم نظری، انواع طبیعی، مفاهیم فرهنگی و کلیات متعالی هرکدام به نحوی زیر سؤال رفته است. در این متن ابتدا این مسائل به تفصیل بیان می شود و سپس به آنها پاسخ داده می شود. تمام این نقدها در پایبندی به تعلیق پدیده شناختی، ناواقعی بودن ساحت استعلایی و سولیپسیستی بودن پژوهش پدیده شناختی دچار قصور شده اند. قصور آنها ناشی از اتکا به علوم در پژوهش پدیده شناختی است. درنهایت، طبق ملاحظات مطرح شده، شهود ماهیت معنایی جز تشخیص تعلق یا عدم تعلق یک ابژه منفرد به مفهوم کلی متناظر ماهیت مدنظر ندارد؛ درنتیجه، امتناع شهود ماهیت برای یک مقوله به معنای امتناعِ داشتن موضعی درباره تعلق هیچ ابژه ای تحت مقوله مذکور است؛ درحالی که تمام اشکالات فوق به چنین تشخیصی اذعان دارند.
تقلیل گرایی اخلاقی ذات گرایانه آخوند خراسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
111 - 122
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به دنبال تبیین و تدقیق وجودشناسی اخلاق و نحوه وجودی اوصاف اخلاقی از جمله خوبی و بدی بر مبنای آرای اصولی آخوند خراسانی است. در نگاه نخست، از آرای آخوند خراسانی نوعی تقلیل گرایی اخلاقی ذات گرایانه برداشت می شود؛ به این معنا که اوصاف اخلاقی از جمله خوب و بدی به سازگاری فعل با قوه عاقله تقلیل می یابند و البته این سازگاری به خاطر برخورداری فعل از مصلحت و سعه وجودی و آثار خیر است و با حسن و قبح ذاتی مورد اعتنای وی سازگار است. با تأملاتی در مباحث آخوند خراسانی، می توان اصلاحیه ای بر رأی نخست ایشان ارائه کرد و بین حقیقت فعل و انجام فعل تفکیک قائل شد. در این صورت، برای انجام فعل، عنصر قصد و نیت را نیز باید به مصلحت و سعه وجودی و سازگاری با قوه عاقله اضافه کرد. دلالت هایی که تقلیل گرایی اخلاقی آخوند خراسانی دارد، عبارت اند از: 1)معرفت اخلاقی پسینی، 2) مطلق گرایی، 3) عدم استقلال اخلاقی، و 4) استنتاج باید و ارزش از هست. در این پژوهش، ابتدا تقلیل گرایی اخلاقی آخوند خراسانی تبیین و تحلیل می شود و در ادامه، دلالت های آن بررسی می شوند.
پدیدارشناسی ناظر به دیگری از دیدگاه دنیل دنت: نقد دنت بر پدیدارشناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
101 - 119
حوزههای تخصصی:
پدیدارشناسی ناظر به دیگری اصطلاحی است که دنیل دنت در مقابل پدیدارشناسی هوسرل وضع کرد و هدف آن بررسی مسأله آگاهی است از منظر سوم شخص، آن گونه که در علوم طبیعی رواج دارد. دنت پدیدارشناسی هوسرل را به علت اتکای آن بر درون نگری و منظر اول شخص و نیز عدم امکان ایجاد اجماع مورد انتقاد قرار می دهد. نتیجه این امر شکاکیت، خودتنهاگرایی و نسبی گرایی است. به نظر دنت، یگانه روش مناسب و قابل اجماع برای پژوهش درباره آگاهی این است که از منظر سوم شخص بر فرایندهایی که در مغز جریان دارند و از راه درون نگری و از دیدگاه اول شخص در دسترس نیستند، تمرکز کنیم. بر همین اساس، دنت الگوی پیش نویس های چندگانه را در تقابل با تماشاخانه دکارتی برای بررسی مسأله آگاهی پیشنهاد می کند که طبق آن، همه انواع ادراک و تفکر و فعالیت ذهنی در مغز با فرایندهای چندجهتی موازیِ تفسیر و شرح و بسط درون دادهای حسی همراه می شوند. در این مقاله، از این ادعا دفاع شده است که ملاک ذات نگری برای تفکیک روش درون نگری از پدیدارشناسی، با توجه به مخالفت دنت با هر گونه رویکرد ذات گرایانه در بررسی مسأله آگاهی، کارایی ندارد. به علاوه، اولویت رویکرد سوم شخص از نظر دنت مجالی را برای علم پدیدارشناختی مبتنی بر منظر سوم شخص باقی نمی گذارد.
طرح و بررسی برخی از مسائلِ اخلاقیِ هوش مصنوعی در هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
93 - 110
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی مسائل اخلاق هوش مصنوعی در حوزه هنر است. به این منظور، با تکیه بر فلسفه و اخلاق هوش مصنوعی، موضوعات اخلاقی که می تواند در حوزه هنر تأثیرگذار باشد، بررسی شده است. باتوجه به رشد و توسعه استفاده از هوش مصنوعی و ورود آن به حوزه هنر، نیاز است تا مباحث اخلاقی دقیق تر مورد توجه پژوهشگران هنر و فلسفه قرار گیرد. برای دست یابی به هدف پژوهش، با استفاده از روش تحلیلی توصیفی، مفاهیمی همچون هوش مصنوعی، برخی تکنیک های آن و موضوعات اخلاقی هوش مصنوعی در هنر تبیین و بررسی شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد موضوعات اخلاقی همچون حریم خصوصی و نظارت، دستکاری در رفتار، تاری و شفافیت، سوگیری در تصمیمات سیستم، و اتوماسیون و اشتغال حوزه هنر قابل بررسی است. این موضوعات اخلاقی، گاهی درتقابل و گاهی در ارتباط مستقیم و هم سو با یکدیگر قرار دارند. بررسی ها نشان می دهد پاسخ به پرسش های اخلاق هوش مصنوعی در حوزه هنر، نیازمند پاسخ به پرسش های اخلاقی به صورت عام در هوش مصنوعی است.