مقالات
حوزه های تخصصی:
مسئله نحوه تحقق و وجود خارجیِ حرکت با توصیف دو معنا از حرکت ازسویِ ابن سینا به یکی از مسائل مهم در فلسفه اسلامی تبدیل شد. دسته ای از فیلسوفان به پیروی از ابن سینا مدافع وجود خارجی حرکت توسطیه شدند. تحقیقات میرداماد باعث شد که گروه زیادی از فلاسفه وجود خارجی حرکت قطعیه را بپذیرند. ملاصدرا با بهره گیری از مبانی حکمت متعالیه بر وجود حرکت قطعیه تأکید ورزید اما استدلالی بر وجود خارجی حرکت ارائه نداد. علامه طباطبایی از فیلسوفانی است که قائل به وجود هر دو معنای حرکت است. آنچه مهم است این است که علامه طباطبایی با استفاده از مبانی حکمت متعالیه همچون اصالت وجود و تشکیک در حقیقت عینیه وجود، ازطریقِ بررسیِ نسبت واقعی و پیوستگیِ تکوینی میان قوه و فعل، ابتدا تحقق عینی امری که مصداق خروج تدریجی از قوه به فعل باشد را به اثبات رسانده است و در مرحله بعد، با تبیین دقیق مفهوم حرکت، نشان داده است که حرکت، برپایه دو وجه ثابت و سیلانی، به هر دو اعتبار خود در متن واقعیت موجود است و هر دو معنا مندرج و منطبق بر تعریف حرکت است.
جنبه های صوفیانه سازمان نو افلاطونی اندیشه ابن سینا در اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اخلاق صوفیانه از مراتب سه گانه سازمان فکر نوافلاطونی ابن سینا در اخلاق است. ابن سینا، همچون دیگر بخش های کار خود درباره تصوف، اخلاق صوفیانه را در قالب فکری ای طرح کرده است که در خودِ اندیشه صوفیانه می یابیم. به عبارتِ دیگر، بحث ابن سینا در اخلاق تصوف را بدون رجوع به فرهنگ فکری خود صوفیه نمی شود درک کرد. بااین حال، حجم مطالب ابن سینا درباره اخلاق صوفیانه، به دلیلِ جایگاه خاص اخلاق علمی در کار او، بسیار ناچیز است. به همین دلیل در این مقاله، برای بیان برخی جنبه های صوفیانه اخلاق او، از دیگر متون ارائه شده در این قالب فکری نیز استفاده می کنیم و ضمن ارائه توضیحاتی بیشتر از خلال چنین متونی، می کوشیم عبارات مختصر ابن سینا را تفصیل دهیم. از طرف دیگر، اخلاق مطرح در متون صوفیانه گستره ای وسیع از مفاهیم را در بر می گیرد که اخلاق صوفیانه ابن سینا نیز به طورِ مختصر به کثیری از آنها اشاره دارد. در این مقاله، تلاش بر این است که از این گستره وسیع صرفاً به مفاهیمی بپردازیم که بین اخلاق نوافلاطونی و اخلاق صوفیانه مشترک است. این تحقیق نشان خواهد داد که منبع این گونه مفاهیم تفکر اخلاقی صوفیه است، هرچند ابن سینا در بررسیِ آنها، تعارضی نیز با سازمان نوافلاطونی اندیشه خود در اخلاق ندیده است.
جرقه هیوم در رؤیاهای کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تعبیر رؤیاهای یک روح بین ازطریقِ رؤیاهای متافیزیک یکی از آثار مهم دوره، به اصطلاح، «پیشاانتقادی» ایمانوئل کانت است که در سال 1766، یعنی پانزده سال قبل از انتشار نقد عقل محض، منتشر شد. کانت در این جستار دعاوی امانوئل سوئدنبورگ، عالم و عارف سوئدی، را درباره دسترسی به یک جهان فرامحسوس متعالی بررسی و نقد می کند. مسئله مقاله حاضر این است که آیا کانت در نقد دعاوی سوئدنبورگ تأثیری از هیوم پذیرفته است؟ اگر چنین است، این تأثیر در کدام یک از مفاهیم اساسی رؤیاها به بیان درآمده است؟ در مقاله حاضر، برای بررسی اثرپذیری کانت از هیوم و چگونگی این اثرپذیری، رؤیاها را در پرتو کاوشی درخصوصِ فهم بشری هیوم خوانش می کنیم، اثری که گمان می رود کانت پیش از نگارش رؤیاها مطالعه کرده باشد. ازطریقِ تحلیل این دو اثر، درنهایت، نتیجه می گیریم که برخی از مهم ترین مواضع کانت در رؤیاها، ازجمله نقد متافیزیک، برداشت تجربی از علیت و نیز فهم متافیزیک به منزله «علم حدود عقل انسان»، تحتِ تأثیر مستقیم هیوم شکل گرفته اند.
زیست-سیاستِ مدرن: فوکو به کافکا (مطالعه موردی: رمان محاکمه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، با مطالعه ای بینارشته ای و تطبیقی، به دنبالِ کشف پیوندی میان رویکرد فوکو به مفهوم قدرت و نگاه کافکا در رمان محاکمه است. نقطه اتصال فوکو و کافکا را می توان در مفهوم زیست-سیاست یافت، جایی که زندگی به موضوع سیاست تبدیل می شود. ظهور زیست-سیاست نقطه افتراق جهان مدرن از جهان سنتی است. در جهانِ پیشامدرن، قدرت در شمایل جلاد و در لحظه مرگ پدیدار می شد. اما قدرت مدرن با مدیریتِ سوژه زنده و آزاد درگیر است. مطالعه موردیِ پژوهش حاضر رمان محاکمه اثر کافکا است. کا. (شخصیت داستان) درگیر همان قدرتِ سراسربینی است که فوکو در آثار خویش ترسیم می کند، قدرتی که نه یک فعل مجرمانه خاص بلکه تمامیتِ زندگیِ مجرم را تعقیب می کند. به همین دلیل است که کا. هیچ گاه به ارتکاب جرم مشخصی متهم نمی شود. درعوض، او ناگزیر است که کل زندگی اش -از کودکی تاکنون- را شرح دهد و به زیرِ نور آورد. به اعتقاد فوکو، هرچه قدرت مدرن بیشتر خود را پنهان می کند، زندگیِ توده ها را بیشتر به روشنا می آورد. در رمان کافکا نیز کا. هیچ گاه به دادگاه دسترسی ندارد و تا پایان هم از چشم او دور می ماند. دادگاه همچون قدرت منتشرِ فوکویی در همه جا پراکنده است و هیچ نقطه ثابتی ندارد. در مقاله حاضر نشان داده شده است که این قدرتِ همه جا حاضر نه یک نیروی الهیاتی بلکه همان زیست-سیاستی است که فوکو از آن سخن می گوید.
«بررسی تبارشناسانه و مسئله مندانه سوژه» در نسبت با «تاریخِ سوژه مندی و تکنیک های خود» در اندیشه فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فوکو در متن «سوژه و قدرت» (1982)، 2 سال پیش از مرگش، گفت که درون مایه کلی پژوهش هایش نه «قدرت» بلکه «سوژه» است. درسنامه های «سوبژکتیویته و حقیقت» (1981-1980) و «هرمنوتیک سوژه» (1982-1981) نیز موید این تاکید بودند بالاخص که او پروبلماتیک کلی این درس ها را «سوژه مندی و حقیقت» می دانست تا نشان دهد سوژه باید در نسبت با حقیقت، مسئله مند شود. او سرانجام در پیشگفتار «تاریخ سکسوالیته» (1984) و 8 سال پس از جلد اول آن، صورت بندی کلی فرآیند اندیشه اش و چرایی معطوف شدن به «تبارشناسی» را ارائه داد؛ برمبنای این مقدمه، این مقاله پس از تبیین چگونگی نسبت سوژه با شبکه قدرت و حقیقت به این نتیجه رسیده است که روش و رویکرد بررسی سوژه «تبارشناسی و مسئله مندی» است و عرصه مرجع و حوزه تحقیقِ بازشناسی و برساختنِ خود به منزله سوژه، تاریخ انسان میل گر و متعاقب آن سکسوالیته است. درواقع «تکنیک های خودِ» مرتبط با سامانه سکسوالیته، ارتباط دائمی فرد با خودش را سبب می شوند و این چیزی نیست جز تولید دائمی سوژه مندی؛ پس با مطالعه تاریخ این تکنیک ها می شود به تاریخ سوژه مندی دست یافت اما این تاریخ زمانی منجر به دست یابی به تبارشناسی سوژه می شود که تقاطع تکنیک های خود و استیلا با همدیگر را تحلیل کنیم و تقاطع تکنیک خود و استیلا نیز چیزی نیست جز معنای «حکومت مندی» و «حکم رانی»، آن هم حکم رانی به معنای هدایت رفتارها و مدیریت امکان ها به واسطه انواع بازی های حقیقت، براین اساس نتیجه می شود که سکسوالیته نه تنها حوزه ای مناسب برای مطالعه تبارشناسانه تاریخ سوژه مندی و تکنیک های خود بلکه حوزه ای غنی است برای فهم حکم رانی و روش های پیچیده تر کارکرد رویه های قدرت.
تصورات شناختی در فلسفه رواقی متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی بر این بوده است تا جایگاه خاص تصورات عقلانی به طورکلی و نوع خاصی از آن ها یعنی تصورات شناختی، در معرفت شناسی رواقیون اولیه، برای دستیابی به شناخت ضروری مورد بررسی قرار گیرد. برای این منظور، ابتدا طریقه تشکیل تصورات در جزء فائقه، ازحیثِ طبیعی، روشن می گردد. سپس به این موضوع پرداخته می شود که تصورات انسان به عنوانِ موجودی عاقل، به دلیلِ همراه بودن با محتوایی جدایی ناپذیر و البته غیرمادی، دارای تفاوتی رفع ناشدنی با تصورات موجودات غیرعاقل ازجمله کودکان است و بنابراین سخن برخی از مفسران مبنی بر شباهت این تصورات در مرحله اول پیدایش آن ها در نفس صادق نیست. برای این منظور، جایگاه مفاهیم نزد رواقیون و تفاوت رویکرد آن ها با دیگر متفکران باستان، ازجمله اپیکوروس، بررسی می شود. درنهایت، با تکیه بر رویکرد علّی و نقش فنون و ناکافی دانستن توجه به ویژگی های ظاهری، چگونگی تمییز تصورات شناختی از غیرشناختی مورد تحلیل قرار می گیرد.
درنگی در رهیافت پارالوژیستی (مغالطی) لیوتار به دانش و عقلانیت در «وضعیت پسامدرن»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لیوتار بحرانِ مشروعیتِ روایت هایِ کلان را از خصائص «وضعیت پست مدرن» می داند. «فراروایت» ها نظام هایی از اندیشه اند که خود را به مثابه معیار نهایی حقیقت، مشروعیت، توجیه، تبیین و داوری عرضه می کنند. «روایت نظرورزانه» و «روایت رهایی» از جمله این فراروایت ها است، که هر دوی آنها مبتنی بر «نظریه بازنمودی معرفت» بوده و دانش و عقلانیت دوره مدرن بر اساس چنین رهیافتی پا گرفته است. کوشش این بوده که در این جستار نشان دهیم چگونه لیوتار با «نقد نظریه بازنمودی معرفت» زمینه را برای نقد هر گونه «فراروایت» و نیز «علم و عقلانیت» مدرن فراهم می کند و با تأکید بر نسبت میان علم و قدرت از سویی و تکثر بازی های زبانی از سوی دیگر از وجه پارالوژیک (مغالطی) مشروعیت و توجیه در ساحت «دانش و عقل» پرده برمی دارد. همچنین در این مقاله بیان شده که چگونه نقد لیوتار مبنی بر بی اعتقادی به فراروایت ها به نحوی دامن ادعای او را (به مثابه یک فراروایت جدیدی که از دل وضعیت پست مدرن برآمده) در برمی گیرد. افزون بر این، لیوتار هم از تنوع بازی های زبانی سخن گفته و هم کلان روایت هایی را که به نحو ناموجهی در پی اثبات برتری خود هستند کنار گذاشته است، بی آنکه تفکیک و تمایزی میان آنها ایجاد کرده باشد، این مواضعِ انتقادیِ تجویزیِ او در کنار تنوع ادعایی او در قلمرو بازی های زبانی از جمله نقدهای دیگری است که در این جستار بر اندیشه لیوتار در نقد علم و عقلانیت در وضعیت پسامدرن مطرح شده است.
تحلیل و بررسی رازوارگی خودشناسی در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله خودشناسی یا شناختِ خود اگرچه مسئله ای است کهن اما همواره چالش برانگیز و ناسازوار بوده است. ازآنجاکه «خود» محور اصلی اندیشه کانت در هر سه نقد بوده است، در نوشتار حاضر تلاش خواهیم کرد که رازوارگی شناختِ خود را در کانت بررسی کنیم. به همین منظور، می کوشیم به اجمال بررسی کنیم که (1)خودآگاهی چه تفاوتی با شناخت «خود» دارد. (2) آگاهی از چیزی که شناختی از آن نداریم یکی از تنگناهای فلسفه کانت است و درموردِ «خود» این تنگنا اندکی بیشتر نمود دارد. اما این رازوارگی را ایراد کانت دانست، زیرا خود در بحث خودشناسی همواره یک قدم منطقی از خودش عقب است. (3) و نهایت اینکه به رغمِ ادعای کانت مبنی بر اینکه شیء فی نفسه با زمان نسبتی ندارد، سعی خواهیم نمود که ارتباط «خود» به عنوانِ شیء فی نفسه را با زمان، که به رازوارگی «خود» می انجامد، بررسی کنیم..
شرحی بر ایده های لکان درباره کانت و ساد با تمرکز بر رابطه قانون و میل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لکان در مقاله کانت با ساد و سمینار اخلاق روان کاوی این ایده را مطرح کرده است که اندیشه های ساد به ویژه در کتاب فلسفه در اتاق خواب نه تنها بسط دهنده و گسترش دهنده اندیشه های اخلاقی کانت در نقد عقل عملی است ، بلکه درواقع مکمل آن است. کانت در پی بنیان گذاری قانون اخلاقی نابی است که بر امیال پاتولوژیک یا بیمارگونه سوژه مهار بزند و، در نقطه مقابل او، ساد سر در پی میلی ناب دارد که از هر قانونی تخطی کند و آزاد باشد. لذا می توان ادعا کرد که ازنظرِ لکان کانت نماینده قانون و ساد نماینده میل است. اما نکته یا تز اصلی لکان این است که قانون برای وجودش به میل وابسته است و میل برای وجودش به قانون نیاز دارد. به عبارتِ دیگر، قانون و میل نوعی رابطه هم زیستانه و دوسویه دارند. رابطه ای که برسازنده یا قوام بخش حیات ذهنی سوژه انسانی است. این نوشتار با روشی توصیفی–تحلیلی در پی شرح و تبیین مواجهه یا «اتصالی» است که لکان میان این دو متفکر از چشم انداز رابطه قانون و میل برقرار کرده است.
گسست حقیقت و معرفت در تمام مراتب آن از منظر عین القضات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به گسست و عدم انطباق حقیقت و مراتب معرفت انسانی می پردازد. منظور از مراتب شناخت در اینجا انواع ادراکاتی است که عین القضات درباره آن ها سخن گفته است که به ترتیب عبارتند از: ادراکات حسی، وهمی، عقلی و معرفت عرفانی. هدف از چنین پرداختی یافتن میزان انطباق هر یک از انواع ادراکات انسان با امر واقع و حقیقت عالم است. برای نیل به این هدف از روش توصیفی تحلیلی بهره برده ایم. عین القضات عموماً دو شناخت عقلی و معرفت عرفانی را به عنوان ادراکات اصلی انسان مدنظر دارد و دو ادراک حسی و وهمی را بیشتر به عنوان مقدمه ای برای ادراک عقلی مورد توجه قرار می دهد. از منظر انطباق با واقع، شناخت عقلی تنها امکان شناخت مطابق با واقع از محسوسات را داراست و به عالم ماورای محسوس و حالات انسانی تنها به طریقی تمثیلی آگاهی دارد که نمی توان آن را مطابق با واقع دانست. در مورد معرفت عرفانی هر چند امکان یافتِ حقایق ماورای عالم محسوس وجود دارد، اما این انطباق از یک زاویه دید انسانی حاصل می شود که با حقیقت عالم مطابقت تام ندارد. می توان این عدم انطباق را در تبیینی که قاضی در نسبت صفات با ذات الهی، ارزش گذاری بین صفات، جایگاه ابلیس و ادراک محبت خداوند نسبت به بنده ارائه می دهد، مشاهده کرد. خروج از این زاویه دید و رسیدن به مرتبه فنا امکان ادراک حقیقت عالم را حاصل می کند که البته در این حالت نسبت دادن ادراک به انسان بسیار دشوار خواهد بود.