مقالات
حوزه های تخصصی:
یکی از راه های علمی بررسی تعاملات ادبی و فرهنگی ملل، بررسی میزان و نحوه حضور بینامتنی عناصر زبانی، فرهنگی و اندیشگانی آن ها در متون ادبی یکدیگر است. مطالعه بینامتنی متون ادبی ایران و یونان باستان می تواند میزان و نحوه دادوستد ادبی، فکری و فرهنگی آن ها را به خوبی نشان دهد. از مهم ترین جلوه های مراودات فرهنگی ایران و یونان، تجلّی آراء تربیتی، اخلاقی و اجتماعی حکمای یونان باستان در قابوس نامه است. این مقاله به روش توصیفی-تطبیقی تعاملات بینامتنی قابوس نامه را با استناد به شواهد متعدد و متنوّع، بر اساس نظریّه ژرار ژنت تحلیل کرده، به این نتایج دست یافته است که کثرتِ موضوعات اخلاقی و اجتماعی مأخوذ از حکمای یونان باستان در قابوس نامه، گویای اهمیّت اخلاق در سعادت فردی و اجتماعی حکمای یونان باستان و توجّه ادبای ایران به این سرزمین به عنوان یکی از خاستگاه های مهم دموکراسی جهان است. توجّه بارز عنصرالمعالی به حکمت افلاطون ناشی از تفکّر آرمان شهری وی در تألیف قابوس نامه تحت تأثیر آموزه های یونان باستان و معارف تمدّن های گوناگون بشر است. بسامد بالای بینامتنیّت ضمنی، به ویژه ترجمه هنری و تلمیح، متناسب با حیثیت ادبی والای قابوس نامه و فراوانی بینامتنیّت صریح، به ویژه نقل قول و ارسال المثل، نشان امانت داری، اندوخته فراوان حکمی و حافظه قوی عنصرالمعالی و استناد آشکار وی به حکمای یونان برای اقناع و ترغیب مخاطب است.
همگرایی حریم خصوصی و شفافیت، محدودیت های طراحی هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش نقد به رویکردی است که راهکار برطرف شدن چالش هایِ اخلاقیِ هوشِ مصنوعیِ را محدود به طراحی و اصلاحات فنی می داند. برخی پژوهش گران چالش های اخلاقی در هوش مصنوعی را همگرا تلقی می کنند و معتقدند این چالش ها همانطور که با ظهور سیستم هوش مصنوعی پدید آمدند، با پیشرفت و اصلاحات فنی آن مرتفع خواهند شد. در مباحثِ اخلاقِ هوش مصنوعی، موضوعاتی همچون حفاظت از حریم خصوصی و شفافیت در بیشتر پژوهش ها مورد توجه قرار گرفته است. در پژوهش حاضر با استفاده از روشِ تحلیلی-انتقادی، همگرایی میان شفافیت و حریم خصوصی در سیستم های یادگیری ماشین بررسی شده و رویکردی که رفع چالش های اخلاقی را به طراحی هوش مصنوعی محدود می داند به نقد گذاشته شده است. نتایج این بررسی نشان می دهد که همگرایی میان چالش های اخلاقی هوش مصنوعی وجود ندارد. همچنین با مطرح کردن سه چالش کمی سازی، محدودیت های تکنیکی و مباحث فرااخلاقی به نقد رویکردهایی که تنها بر طراحی و اصلاحات فنی متکی هستند پرداخته شد. نتایج این بخش نشان می دهد که نمی توان تنها با تکیه بر طراحی، به چالش های اخلاقی در هوش مصنوعی پاسخ داد و نیاز به استفاده از سایر روش ها مانند قانون گذاری و یا پیشرفت در سایر علوم در کنار توجه به طراحی وجود دارد.
تحلیل و بررسی مفهوم «گزاره های لولایی» در نظام معرفتیِ ویتگنشتاین (با تکیه بر کتاب «در بابِ یقین»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین در تاملات خویش در باب یقین و تحلیل های معرفت شناسانه اش، سخن از گزاره هایی به میان می آورد که آنها را «گزاره های لولایی» می نامد. این گزاره ها چه نقشی در نظام معرفتی ویتگنشتاین دارند؟ چه ویژگی هایی دارند و چند گونه اند؟ تفاوت و یا شباهت آنها با دیگر گزاره های قطعی مانند گزاره های ریاضی در چیست؟ موارد یاد شده پاره ای از پرسش هایی است که در این نوشتار بدان ها می پردازیم. به باور ویتگنشتاین زمانی که به این گزاره ها می رسیم، شک معنای خود را از دست می دهد. این گزاره ها همچون لولاهایی هستند که باورهای ما گرد آن می چرخند. گزاره های لولایی معرفت بخش نیستند اما زیربنای معرفت را می سازند. آنها از سنخ گزاره های معمولی نیستند چراکه ویژگی هایی مانند دانستنی بودن، موجه یا ناموجه بودن، درست یا نادرست بودن را بر نمی تابند. این گزاره ها خود معیار صدق و کذب اند. در این مقاله پس از روشن ساختن مفهوم گزاره های لولایی، به برشمردن انواع مختلف آنها و بررسی ادعاهای ویتگنشتاین در باب گزاره ها خواهیم پرداخت. همچنین سعی در نشان دادن منظور ویتگنشتاین از طرح چنین گزاره هایی داشته و در نهایت نیز تلاش می کنیم دیدگاه او را با عیار نقد بسنجیم.
مفهوم در پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هگل در پدیدارشناسی روح می کوشد این دعوی خود را به روشنی تبیین کند که آن چه او آن را نظام علم می خواند تنها می بایست از طریق «زندگی مفهوم» سامان پیدا کند. در این مقاله تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که اولاً هگل در پدیدارشناسی روح چه نقشی برای مفهوم قائل است، ثانیاً کاربست این واژه در این کتاب را بررسی کرده و از این خواهیم گفت که هگل در آن چه معانی ای از این واژه مراد می کند، ثالثاً این مسئله را بررسی خواهیم کرد که مفهوم مورد نظر او چگونه از حدودی که کانت برای مفهوم قائل است برمی گذرد و در پایان با اشاره به تفاسیر پیپین، هولگیت و استرن، تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که بر خلاف تصورات غالب در هگل پژوهی معاصر، آن چه در بخش دانش مطلق پدیدارشناسی روح روی می دهد، نه چنان که هولگیت می پندارد بی بنیان شدن یقین آگاهی به خود است و نه حتی به اطلاق رسیدن آگاهی، بلکه در این بخش، این مفهوم است که به اطلاق می رسد.
منطق واحد برای قضایای حقیقیه و خارجیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفکیک منطق قضایای حقیقیه و خارجیه با تاریخ منطق در جهان اسلام ناسازگار است چرا که منطق دانان سینوی در مبحث احکام قضایا، روابط قضایای حقیقیه با قضایای خارجیه را بررسی کرده اند چنان که در مبحث قیاس، به بحث از اختلاط قضایای حقیقیه و خارجیه پرداخته اند و آشکار است که بیان روابط و اختلاطات تعدادی از قضایا در دو منطق مختلف ممکن نیست و لازم است که در یک منطق واحد انجام گیرد. برای برون رفت از این مشکل، به نظر می رسد که زبان و نظریه برهان منطق های کلاسیک و آزاد محمول ها را باید به گونه ای تقویت کرد که از عهده بیان و اثبات احکام، روابط و اختلاط های قضایای حقیقیه و خارجیه برآید. برای این منظور، دست کم سه راه به نظر می رسد: نخست تلفیق منطق کلاسیک و آزاد محمول ها، دوم: تقویت منطق کلاسیک محمول ها با افزودن محمول «وجود خارجی» و سوم: تقویت منطق آزاد محمول ها با افزودن «منطق موجهات». خواهیم دید که روش نخست موفقیت آمیز است و در روش دوم، با تقویت منطق کلاسیک محمول ها می توان قضایای خارجیه را بر حسب قضایای حقیقیه تعریف کرد ولی در روش سوم، با تقویت منطق آزاد محمول ها نمی توان قضایای حقیقیه را بر حسب قضایای خارجیه تعریف نمود. با توجه به این، نتیجه خواهم گرفت که رویکرد موجهاتی در تحلیل قضایای حقیقیه و خارجیه به شیوه ای که پیش از این به کار گرفته می شده ناقص یا نادقیق بوده و باید بر اساس یکی از دو روش نخست ارائه شده در این مقاله، تدقیق و تکمیل شود.
خانه به مثابه موزه: بازسازی یک متن ترجمه شده بر اساس ساختارگشایی ژاک دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خانه ها و موزه ها راویان مشترکی از جنس خاطره اند. بر خلاف سناریو ی هویّت مدرن که بدن را عاری از هرگونه خاطره ی فضایی می خواهد، فضا سازی در خانه ها به مثابه موزه ها مستعد گشایشی جهانی می باشند. این فضا مندی، حرکتی در"آستانه" است، با این قیاس که کاربران در یک موزه، انرژی ترکیب شده با فضای درونی موزه را امتداد می دهند. موزه بالذّات، آستانه است. امّا ما در خانه ها ساکن می شویم. این چالش، اغلب در موضوعات مهّم علوم انسانی با عنصری از جنس خاطره عجین می شود که در بسیاری از خاطرات، غیاب، عنصری برانگیزاننده است تا هر وقت که بتوان بازیافته و به گونه ای دگر باز-ساخته شوند. این باز-بینی در بناهای ترجمانی، با این فرض که اتمام بخشی از ناتمام های"دیگری"اند، در بستر تجارب متناقضِ فرهنگ و زبان بر ما حادث می شوند. دیگری می تواند همان مکانیّت فرهنگی باشد. واکاویِ تئوری ترجمه می تواند به بنیان نظریه های انتقادی در جامعه معماری، میان رشته با تخصص دقیق فلسفی، وسعت فهم دهد. هدف از انجام این پژوهش، به روش ساختارگشایی دریدایی، قیاس تحلیلی یک متن اصیل و ترجمه شده با محوریت زبانشناسی است. با این نگاه که هر بنای معماری می تواند یک متن نوشته شده باشد. حال با این سوال که آیا فرایند باز-سازی در معماری می تواند ترجمه ای از زبان متنیِ معماری شمرده شود؟ ریشه شناسی خاطره از نقطه نظر پل ریکور، والتر بنیامین و روش نقد ژاک دریدا بر نظریات او ادامه دهنده بحث می باشد.
خدای به مثابه معیار امر اخلاق و نسبت آن با مفهوم بیلدونگ در اندیشه متأخر فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، می خواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر می گیرد، خدا یا واحد را وجود نابی می داند که با نوری که بر هستی می تاباند زندگی را در عالم پدیدار می-کند. درواقع برای فیشته خدا در برون شدگی خود نوری بسیط است که این نور می تواند در عین مطلق بودن زندگی و هارمونی را در هستی آشکار کند. اساساً فیشته متأخر زندگی و وحدت شکل گرفته در عالم را وابسته به خدا یا همان نور ناب می داند. درنتیجه اگر انسان ها در زندگی می خواهند همانند واحد در وحدت قرار گیرند باید به وسیله یک بیلدونگ به اتحاد برسند که محور آن امر اخلاقی است. در اصل ایجاد وحدت فراگیر و فهم خدا در مقام معیار امر اخلاقی و خالق زندگی دو رسالت اصلی انسان در فلسفه متأخر فیشته است.
تأملی بر کتاب هفتم سیاست ارسطو در پرتوی فلسفه سیاسی سقراطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه سیاسی سقراطی معطوف به تربیت نفس های مستعد برای چرخیدن به سوی بهترین شیوه زندگی، یعنی شیوه زندگی فلسفی، است. روایت افلاطونی از این شیوه زندگی، متضمن معنایی مضیّق است، به طوری که تحصیل آن، جز از رهگذر نفی اصولی شیوه زندگی سیاسی به مثابه یک شیوه زندگی با محدودیت های طبیعی، متصوّر نیست. اما فلسفه سیاسی سقراطی، منحصر به روایت افلاطونی نیست. ارسطو در کتا ب هفتم سیاست، طرحی از فلسفه سیاسی سقراطی پی می افکند که به زعم او می تواند نارسایی روایت افلاطونی را برطرف کند. راهی که ارسطو در آنجا پیش می گیرد، توسیع معنای شیوه زندگی فلسفی به نحوی است که بتواند به مجموعه ای از آموزه های تربیتی بهترین رژیم بدل گردد. به عبارت دیگر در روایت ارسطویی یک ارجاع صریح به مطلوبیّت شیوه زندگی سیاسی، در عین تامین غرض سقراطی، وجود دارد. این مقاله کوششی در جهت ایضاح این روایت و تامل در اهمّ دقایق سقراطی در کتاب هفتم سیاست ارسطو است.
بررسی پژوهش سملوایز با رویکرد استنتاج بهترین تبیین لیپتون و استنتاج هولمزی بِرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روش پژوهشی سملوایز در شناسایی علت ابتلا مادران به بیماری تب نفاس، برای چندین دهه مورد توجه فیلسوفان علم قرار گرفته است. برخی از معقولیت روش سملوایز برای مقایسه ی روش شناسی علمی، و برخی از این پژوهش برای توصیف و ارزیابی استنتاج علمی استفاده کرده اند. بااین حال، برغم توجه ویژه به پژوهش سملوایز، هنوز اتفاق نظری برای توصیف روش شناسی وی وجود ندارد. در این مقاله پس از معرفی پژوهش سملوایز به این سوال چالش برانگیز پرداختیم که آیا توصیف استنتاج از طریق بهترین تبیین لیپتون و استنتاج هولمزی بِرد در بازسازی معقول مراحل پژوهش سملوایز از کفایت لازم برخوردار است؟ آیا روش استنتاجی سملوایز در یافتن بهترین تبیین برای علت بیماری تب نفاس، با توصیف لیپتون و بِرد مطابقت دارد؟ نتایج پژوهش حاضر نشان داد، که توصیف لیپتون و بِرد در بازسازی معقول مراحل پژوهش سملوایز از کفایت لازم برخوردار نیست. زیرا توصیف آنها از مراحل پژوهش سملوایز با مستندات تاریخی سازگار نیست. بااین حال، باتوجه به رویکرد شاپباخ، استدلال کردیم که ناکارآمدی یک نمونه موردی، نشان از ناموجه بودن صورت یک استنتاج بطورکلی نخواهد بود. ازاین رو، نتیجه گرفتیم که برغم علاقه ی لیپتون و بِرد، پژوهش سملوایز نمونه ی تاریخی خوبی برای توجیه استنتاج از طریق بهترین تبیین و استنتاج هولمزی نخواهد بود، و در حقیقت مورد سملوایز بدترین نمونه برای بهترین توجیه از آن است.