مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
هستی
حوزه های تخصصی:
در نظر بسیاری از متفکران، مساله بنیادی مابعدالطبیعه پرسش از «هستی» است. اما شهرزوری به عنوان یک فیلسوف آشنا با سنت فلسفه سینوی و کانت فیلسوف آلمانی از جمله متفکرانی به شمار می روند که ضمن انتقاد از «هستی» به مثابه امر عینی و واقعی، ابتنای مابعدالطبیعه بر «هستی» را انکار می کنند. البته، شهرزوری در مرزهای مابعدالطبیعه سنتی باقی می ماند و کانت- با انتقاد از مابعدالطبیعه سنتی- نوعی مابعدالطبیعه معرفت شناختی را طرح می کنند، اما میان انتقادهای آنان به «هستی»، قرابت و همسویی ویژه ای مشاهده می شود. در این نوشتار، با بررسی، تحلیل، و مقایسه اندیشه های این دو فیلسوف، به اشتراک ایشان در فضای عمومی حاکم بر مابعدالطبیعه شان اشاره خواهیم داشت. به نظر می رسد که چگونگی انتقاد و تحلیل این دو فیلسوف از هستی، بیان کننده نوعی نگاه منطقی به این مقوله است، نگاهی که راه را برای طرح و پذیرش اصالت ماهیت در سنت فلسفی هر یک از آن دو هموار می کند.
مقایسه اغتنام فرصت در اندیشههای حافظ و خیّام
منبع:
ادب پژوهی ۱۳۸۶ شماره ۲
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است که خوشباشی و دم غنیمت شمری حافـظ را در چشماندازی تطبیقی با خوشباشی خیام مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد. فرضیة اصلی این تحقیق آن است که بین جهانبینی حافظ و جهان بینی خیام و نوع دم غنیمت شمری هر یک از آنان رابطة معنیداری وجود دارد. در این نوشتار دم غنیمت شمریِ حافـظ براساس اندیشههایی همچون تجلّی ازلی، نظام احسن و عنایت خداوندی تبیین شدهاست و نتیجه گرفته شدهاست که حافظ خود را با مراد و نامرادی سازگار میکند و دُرد و صاف را خوش در میکشد در حالی که خیام نه از نگاه یک ملحد یا منکر، بلکه از نگاه کسی که حقیقت را قبول دارد، امّا قدرت تحلیل آن را ندارد، و یا تحلیلهای متعارف او را متقاعد نمیکند، با طرح سؤالاتی درباره مرگ و زندگی، در نقطه مرگ به بن بست میرسد و چارهای جز پناه بردن به خوشباشی و دم غنیمت شمری نمیبیند. بنابراین خوشباشی حافظ یک کنش فعّال است و خوشباشی خیام یک واکنش منفعل که ناشی از دو نوع منطق ریاضی (خیام) و منطق شهودی (حافظ) و دو نوع مواجهه با زندگی و مرگ است.
فلسفه انسانشناسی از نگاه حکمت برتر
حوزه های تخصصی:
انسان محور جهان است و بدون تفسیر صحیح و منطقی از او، هرگونه تفسیری نسبت به هستی مبهم و ناکارآمد خواهد بود. از این روی انسان شناسان و جامعه شناسان و فلاسفه اگزیستاسیالیست سعی وافری پیرامون انسان و شناخت ابعاد وجودی وی مبذول نموده اند و علم انسان شناسی را رکن ورود به هستی شناسی جامع قلمداد کرده اند و پیرامون آن قلم زده اند تا جایی که گویی مدخل ورود به علوم بشری و غیربشری همین علم است. البته انسان شناسی برای دیگر شاخه های علوم انسانی همچون مدیریت نیز مبنایی به دست می دهد که در نحوه شناخت ما از ارکان سازمان مؤثر است. بنابراین نوشتار در پیش رو از جهت روشن شدن مباحث انسان شناسی و ابعادش از دیدگاه علوم و ادیان و فلسفه و عرفان مورد توجه قرار گرفته است و تلاش در روشن شدن ابعاد درونی و بیرونی انسان در حد میسور، شده است.
هستی از دیدگاه حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به تمایز سه نوع رویکرد قابل تشخیص در ابیات حافظ نسبت به مسئله وجود می پردازد که عبارتند از: 1- رویکرد معرفت شناختی(اپیستمولوژیک )2- رویکرد وجودشناختی (انتولوژیک)3- رویکرد وجودی بشری(اگزیستنسیل). از آنجا که حافظ، وارث دو نوع عرفان برآمده از فرهنگ اسلامی (عرفان عراق و خراسان)یکی ازمشرق و دیگری از ساحت غرب جهان اسلام(عرفان ابن عربی)می باشد مدعای مقاله برآن است که در عین وحدت زیربنایی دو فرهنگ مذبور، رویکرد او به مسئله وجود، هم واجد عناصر شناخته شده وحدت وجودی و تجلی محور ابن عربی است و هم واجد دغدغه های انسانی و عاطفی عرفان خراسان(به نمایندگی ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خرقانی و ...)این نکته درجریان تفسیر بیتی مشهور از حافظ تبیین می گردد.
مفهوم هستی در قلمرو مابعدالطبیعه
حوزه های تخصصی:
چکیده
نوشتار حاضر برگرفته از کتاب مبانی مابعدالطبیعه، نوشته بروس اونی، فیلسوف معاصر آمریکایی است. نویسنده در این کتاب میکوشد تا مبانی مابعدالطبیعه را تجزیه و تحلیل کند و آنگاه با طرح مسائلی دقیق و جدید به نتایجی شایسته و قابل تأمل نائل آید. در فصل دوم کتاب، مفهوم هستی را با عنایت خاص به آرای برتراند راسل به موشکافیهای منطقی میسپارد و از آنجا به نتایج و مباحثی نو دست مییازد.
در این مقاله، در زیر چهار عنوان فرعی به مسائلی پیرامون هستی پرداخته میشود: الف) هستی و توصیفهای معین؛ ب) مجعولات منطقی و ساختارهای منطقی؛ ج) تسویر وجودی؛ د) وجود و جهان.
ادبیات و فلسفة وجودی (اگزیستانسیالیسم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارتباط میان فلسفه و ادبیات به روزگاران بسیار دور و حداقل به زمان افلاتون فیلسوفی که همپای شهرت فلسفی اش ادیب توانایی نیز بود، باز می گردد؛ شوپنهاور، راسل، برگسون و ... از دیگر فیلسوفانی بودند که آثارشان، به گواهی منتقدان، با بهترین آثار ادبی پهلو می زد. چنین به نظر می رسد که این اندیشمندان برای بیان عقاید فلسفی خود ناگزیر از به کارگیری زبانی روشن بوده اند اما درباره فیلسوفان وجودی و ارتباط آنان با ادبیات و ژانرهای ادبی، باید به گونه ای دیگر اندیشید. در این مقاله ابتدا کوشیده شده است تا با برجسته ساختن مواردی چون رویکرد پدیدار شناسانه این فیلسوفان، تغزلی و عاطفی بودن اندیشه آنان و تلقی شان از انسان چون «هستی ـ در ـ جهان» به علل درهم تنیدگی این اندیشه فلسفی با ادبیات اشاره شود و در ادامه نیز نشان داده شود که چگونه اعتقاد به تقدم وجود بر ماهیت انسانی و نقش تعیین کننده وضعیت های انسانی در شکل گیری ماهیت انسان سبب پیوند این اندیشه با ژانرهایی چون رمان، داستان کوتاه و نمایش نامه گردیده است و باور به توانایی شعر در آشکار ساختن هستی، عامل آشتی دهنده شعر با فلسفه وجودی است.
آفاق فکری سپهری
حوزه های تخصصی:
غم و شادی در مثنوی مولوی
حوزه های تخصصی:
“باغِ هستی”الگویی ایرانی برای طراحی یک فضای شهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
وجود در نظر نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفاهیم کلیدی فلسفه نیچه عبارت است از: صیرورت، بازگشت جاویدان همان، اراده به قدرت و نیست انگاری (نیهلیسم). نیچه برای ایجاد ارتباط منطقی بین این مفاهیم، مفهوم «هستی» را با نگرش خاص به مفهوم «صیرورت» تحویل کرده است. این تحویل از نظر انسان شکل میگیرد و در نظر او این دیدگاه انسان است که به هستی معنی میدهد. در این مقاله چگونگی تحویل هستی به صیرورت و ربط آن به اراده به قدرت و بازگشت جاویدان همان مورد بررسی واقع شده است.
خیام ؛ اندیشه و عصرش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خیام؛ شاعر، فیلسوف، ریاضی دان، و متفکریست که در زمانه خاصی از سختگیری و تعصب می زیست. بررسی اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر او به لحاظ تاثیری که بر منش و شخصیت او داشته بسیار اهمیت دارد. رباعیاتی که از او بازمانده از یک سو چهره فیلسوفی شکاک را ترسیم می کند که برای رهایی از رنج زیستن، توصیه ای جز اغتنام فرصت و بهره گیری از لذات حیات ندارد و از سوی دیگر سیمای مردی را که برای رویارویی با زمانه و التیام دردهای درونی خود نوعی مقابله منفی را فقط در گفتار خویش انعکاس می دهد در حالی که زندگی عملی او کاملاً متفاوت با این گونه نگرش است. رویکرد به این مساله موضوع بحث این مقاله خواهد بود.
نظریه شعور و جاودانگی هستی در اندیشه عرفانی مولوی
حوزه های تخصصی:
مولوی بر اساس دریافت های شهودی خود و با تاسی از آیات قرآنی و دانش دینی خود، کلیه ذر ات عالم را با شعور، زنده و فع ال می شمارد که در یک هماهنگی کامل و ذاتی، با شعور حاکم بر هستی در ارتباط است. این ارتباط زمانی کامل می شود که اجزاء هستی؛ از جمله انسان، از بعد ماد ی خود دور شده، بر بعد معنوی و روحی خود بیفزاید. این همان قانون آنتروپی (کهولت ماد ی) و نگانتروپی (افزایش حیات معنوی) در فیزیک است. مولوی مانند انیشتین به دو نوع نور حسی و تقدیری معتقد است و مرگ انسان را نیز تبد ل بعد مادی به نور تقدیری و جاودانگی برمی شمارد. در نظر مولوی بهره مندی انسان از نور تقدیری و ازلی و ارتباط با کلیت حاکم بر جهان هستی و دست یابی به جاودانگی نورانی، در سایه کسب قابلیت حسی یا شعور باطنی و شهود میسر است.
مقایسه نگاه ملاصدرا و هایدگر در باب نسبت نظر و عمل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آن جا که آدمی از دو قوه نظری و عملی، سرشته شده است و هریک از این دو قوا نقش اساسی در نحوه زندگی انسان، ایفا می کنند جا دارد که پرسش شود نظر و عمل چه نسبتی با یکدیگر دارند و کدامیک بر آن دیگری تقدم دارد؟ درپاسخ به این پرسش ها فیلسوفان اسلامی و غربی پاسخ های مختلف و متعددی بیان کرده اند. در این مقاله هیدگر و ملاصدرا به عنوان دو نماینده ازتفکر فلسفی غرب و اسلامی برای پاسخگویی به پرسش های مطروحه انتخاب شده اند زیرا علی رغم برخی از مشابهت های فکری در مبانی فلسفی و انسان شناسانه، دو پاسخ متفاوت به پرسش های مذکور داده اند.
هیدگر با تعریف و تبیین خاصی که از عمل و نظر دارد قایل به تقدم وجودی عمل و پراکسیس برنظر، در مقام شکل گیری معرفت آدمی است و ملاصدرا با تعریف و تبیین متفاوتی از آنچه هیدگر در باب نظر و عمل دارد قایل به تقدم وجودی و ارزشی علم و آگاهی بر عمل در مقام شکل گیری معرفت آدمی و رجحان آدمی بر دیگر موجودات است.
ساحت دینی در اندیشه مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش از «ساحت دینی» در اندیشه هایدگر از ماندگارترین پرسش هایی است که به رابطه میان دین، الاهیات و فلسفه در زندگی و اندیشه وی می پردازد. بحث های هایدگر راجع به ایده ها و شخصیت های دینی و همچنین اشارات خود او راجع به اهمیت این ایده ها و شخصیت ها در شکل گیری پروژه فلسفی وی، بیانگر نقش دین به طور کلی، و الاهیات مسیحی، به نحو خاص، در اندیشه و زندگی اوست. هرچند تفکر هایدگر سرچشمه های متعددی دارد، اما الاهیات مسیحی و عرفان تاثیری پایدار بر آن داشته است. مبنای هایدگر در تحلیل وجود، با مبنای متفکران مسیحی مانند آوگوستین، اکهارت، لوتر، و کیرکگور مشترک است. هایدگر با استفاده از روش پدیدار شناسی به بررسی زندگی اصیل پرداخته و معتقد است این زندگی در یک روش دینی قابل تجربه است و چنین تجربه ای را می توان در مسیحیت اولیه یافت. اگرچه تجربه دینی تنها تجربه مورد علاقه او نیست؛ با این حال، او دین را یک امکانِ اساسیِ زندگی انسانی و کاملاً متفاوت با فلسفه می داند.
هر چند هایدگر از اظهار نظر صریح در باره حقیقت خداوند سکوت کرده و هستی را با تلقی دینی و مابعدالطبیعی ازخدا یکی نمی شمارد، اما اوصافی از هستی ارائه می دهد که معمولاً برای خدا به کار رفته است. بسیاری از سخنانی که هایدگر در باره هستی می گوید یادآور الاهیات سلبی است. دیدگاه او را می توان کوششی برای پروردن ایمان در دنیای معاصر، خارج از اشکال سنتی اعتقاد، به شمار آورد.
ریشه یابی مفهوم حرکت جوهری در حکمت عزیزالدین نسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عزیزالدین محمدنسفی را به جرات می توان از بزرگ ترین حکمای الهی ایران در قرن هفتم دانست که متاسفانه چندان شناخته شده نیست. ویژگی مهم این عارف- فیلسوفِ مکتب کبراویه تعادل فکری وی در زمانه ای (سخت ترین دوران هجوم مغولان) بود که خشونت و افراط از مشخصات بارز آن بود. نسفی مفاهیم فلسفی بسیاری را در کتب خود تشریح کرده است که یکی از مهم ترین آن ها مفهوم سیر استکمالی انسان و اساساً حرکت جوهری است که بعدها توسط صدرالدین شیرازی دنبال شد. به نظر می رسد فهم فلسفه اسلامی زمانی ممکن است که بتوان حلقه های مفقوده این زنجیر را بازیافت. نسفی را می توان یکی از آن حلقه ها دانست که پیوند دهنده عرفان به فلسفه بود و بعد ها بر مکتب اصفهان بسیار تاثیر گذارد. این مقاله به بررسی وجوهِ تاثیرپذیری صدرالدین شیرازی از عزیز نسفی در مفاهیم حرکت جوهری و سیر استکمالی این اندیشه می پردازیم.
معرفت به مثابهٴ وجود: نظریهٴ معرفت ملاصدرا Knowledge as a Mode of Being: Mulla Sadra’s Theory of Knowledge
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا (2-1571ق، 1640 م.) صاحب نظریهٴ معرفت منحصر به فردی است، چرا که برخلاف معرفت شناسی مدرن که از هستیشناسی جدا شده، نظریهٴ ملاصدرا بخشی از نظام هستیشناسی او است و نمیتوان آن را به تنهایی مورد بحث قرار داد. به جای معرفت شناسی یا هستیشناسی محض، صدرا به نظریه ای در باب «هستی- معرفت شناسی» پرداخته است که در آن «حقیقت، صدق» و «وجود» دو روی یک سکه اند. به همین دلیل، این مقاله با توضیح دو آموزهٴ هستیشناختی وی آغاز میشود: «اصالت وجود» و «تشکیک وجود»، دو آموزه ای که هر دو به «وجود»، که سنگ بنای نظام فکری صدرا است، میپردازند. پس از آن، تعریف هستیشناسانه صدرا از معرفت مورد بررسی قرار میگیرد. بنا بر این تعریف ، دانش حالتی از وجود (غیر مادی) است و با «حضور» دارای این همانی است. سپس گزارش صدرا از متعلَّق واقعی معرفت توضیح داده خواهد شد. به گفته وی «وجود ذهنی»، که توسط نفس در مواجهه با اشیاء خارجی ایجاد میشود، متعلَّق حقیقی معرفت است. در گام بعد، رابطهٴ میان متعلَّق شناخت و فاعل شناسنده مورد بحث قرار میگیرد، رابطه ای که از نظر صدرا «این همانی» است. نقش معرفت به عنوان عامل تغییر و تکامل جوهر نفس، نکته ای است که در ادامه به آن میپردازیم. این نقش با استفاده از «حرکت جوهری»، از دیگر آموزه های هستیشناختی در نظام صدرا، توضیح داده خواهد شد. در نهایت دو نکتهٴ انتقادی در باب معرفت شناسی صدرا مورد بررسی قرار خواهند گرفت: مسألهٴ تناظر و نظریهٴ صدق. استدلال خواهد شد که نظر صدرا دربارهٴ مسألهٴ تناظر خالی از ابهام نیست و در نتیجه، نظریهٴ معرفت او نمیتواند معرفت تجربی را به عنوان نمونه ای از معرفت واقعی به حساب آورد.
زبان، جستجو و آپوریا در نامهی هفتم افلاطون (Language, Search and Aporia in Plato’s Seventh Letter)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله رابطهی میان زبان و وجود را آن گونه که در به اصطلاح انحراف فلسفی نامهی هفتمِ منسوب به افلاطون فهمیده شده است، بررسی میکند. در اینجا نویسندهی نامه، برخلاف گواهی بسیاری از رسالات افلاطون، مدعی است که هیچ کلمه ای دربارهی فلسفهی افلاطون نوشته نشده است و نخواهد شد؛ وبه علاوه، گویا نگارنده به این دلیل که مطلب چندان سردرگم کننده نبوده است، در ادامه توضیح میدهد که در واقع مسائل فلسفی به هیچ وجه بیان شفاهی را نمیپذیرند.این مقاله، برای طرح استدلالات این ادعاها و بیان نتایج آنها، آنچه را میجوید که به گفتهی نامه تنها راه خروج از کمبودهای معرفت شناسانه و وجود شناسانهی ذاتی زبان است. این مقاله در کوشش برای کشف اینکه چگونه نویسندهی نامه برای نابسندگی فهم عقلانی، نظری و زبانی واقعیت نهایی استدلال میکند، در مفاهیم سونوسیا (sunousia) و تریبو (tribô) (که شاید در این بافت به ""گفتگوی زنده"" و ""صرف زمان"" ترجمه شدنی باشد)، به عنوان تنها اعمال به قدر کافی نیرومند برای چیرگی بر موانع زبان و دست یابی به فهمی حقیقی از وجود، کنکاش میکند. این مقاله به منظور استدلال علیه تفسیری اسطوره ای از مفاهیم سونوسیا و تریبو- بر اساس وحدت مسلم سوژه و ابژه- مدعی است که بر طبق نامه، رابطهی فلسفی حقیقی با وجود، به عنوان نتیجهی نوع خاصی از جستجو فهمیده نمیشود، بلکه باید به عنوان خود جستجو فهمیده شود. مقاله میگوید نه سونوسیا و نه تریبو، هیچ کدام نوع خاصی از موقعیت تأملی را تسخیر نمیکنند، بلکه یک گفتگوی مفصل منعکس کنندهی شرایط خاصی از یک رهیافت فلسفی است.
انسان، آزادی و تربیت در فلسفه هستی
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی وضعیت انسان در فلسفه هستی از یک سو، و ویژگیهای تربیت هستی آسا از سوی دیگر، اختصاص دارد. فلسفه هستی نامی است برای آن دسته از اندیشه هایی که به روشنگری ویژگیهای انسان می پردازد. نزد فیلسوفان هستی انسان باشنده ای بی مانند، یکه، آزاد و تاریخی است. انسان نتیجه انتخابهای خویش است و این نشانه برخورداری او از آزادی است. واژه ”هستی“ بر این معنا دلالت دارد که انسان از برترین امکانها برخوردار است. شکوفاشدن این امکانها نیازمند تربیت ویژه ای است، تربیتی که به آزادی انتخاب دانش آموزان احترام بگذارد. زیرا بدون تحقق چنین شرطی نه می توان از بی مانندی انسان سخن گفت و نه از شکفتن امکانهای گوناگون او.
جایگاه انسان در هستی از نگاه آقانجفی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آقانجفی از جمله صاحب نظرانی است که در مورد یکی از مهم ترین مسائل فلسفی و عرفانی یعنی مساله جایگاه انسان در هستی و ارتباط او با خدا سخن گفته است و از آنجا که به پیروی از افلاطون و ملاصدرا، معتقد به اصالت وحدت و تشکیک وجود است، انسان را موصوف به صفات الهی می شناسد (الا در مورد صفات عزت و تکبر که خاص خداوند است) و وصول حق را کمال مطلوب انسان و سعادت و کمال را غیرقابل انفکاک می داند.
انسان در نزد او برتر از همه موجودات و ملائکه، (حتی در عبادت) و خلیفه و جانشین خدا در زمین است. از نظر آقانجفی دل شکسته مومنان جایگاه خداوند است.
آقانجفی در حقیقت خداوند را از آن جهت که جامع کمال صفات انسانی است انسان کامل دانسته و با وجود اینکه تاثیر محیط و وارثت را نادیده نگرفته است، نقش اساسی را به فطرت و اختیار می دهد و اراده انسان را در راستای اراده الهی می داند. از نظر او علم الهاماتی غیبی و فیوضاتی باطنی است که از مقام شامخ عقل فعال بر قلوب معموره ریزش کرده و انسان توانایی آن را دارد که از طریق کشف و مشاهده باطنی اندیشه اش را ارتقا بخشد.
او به عنوان یک فیلسوف مصلح، در صحنه های اجتماعی،عقاید مذهبی را برای حل و فصل مسائل اجتماعی در یک حوزه فعال فرهنگی به کار بسته و حسن استفاده را می کند.