مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
سوژه
حوزه های تخصصی:
صنیع الملک و سپس کمال الملک به حق دو تن از بنیان گذاران شیوه جدید نقاشی در ایران خصوصاً در زمینه چهره پردازی هستند. این دو هنرمند پایه گذاران سبکی واقع گرایانه و منطقی در پرتره می باشند که تا قبل از ایشان این چنان بدان پرداخته نشده بود. سوژه ها و ساختارهای به کار رفته در آثار دو هنرمند آن چنان خاص است که قابل تأمل می نمایند. به طوری که با اطمینان خاطر می توان از این سبک و تکنیک های ویژه در پرتره های رئال امروزی شود برده و آن ها را در تکنیک های متفاوتی چون آبرنگ و رنگ و روغن اجرا نمود. نیز سبک و سیاق این اساتید می تواند برای نقاشان چهره پرداز امروزی خود آموزی ارزنده برای تجربه ورزی و مطالعه سیر پیشرفت این شاخه هنر در ایران باشد.
این مقاله به روش کتابخانه ای –توصیفی– تحلیلی سعی برآن دارد با بررسی و مقایسه پرتره های رئال ترسیم شده توسط این دو بزرگوار نشان دهد چه عواملی باعث پیدایش سبک خاص و پیشتازی در این شاخه هنری گشته است.
زن به مثابة سوژة شناسا (تحلیلی از سینمای اصغر فرهادی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این مقاله نوع مواجهة با زن به منزلة سوژة شناسا در سه اثر سینمایی اخیر اصغر فرهادی در چهارچوب گفتمان های غالب اجتماعی حاکم بر جامعة ایران است. بدین منظور با بهره گیری از نظریات میشل فوکو در باب سوژه و قدرت و همچنین نظریات گفتمان لاکلا و موف سعی شده است تحلیلی جامعه شناختی از این سه فیلم ارائه شود. فوکو تأکید دارد که گفتمان با روابط قدرت پیوند خورده است و برای بررسی روابط آدمیان در فضای جامعه، باید به مطالعة گفتمان های اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی مسلط بر آن پرداخت تا بدین وسیله بتوان به شناخت مناسبات قدرت در میان افراد دست یافت. روش تحلیل گفتمان لاکلا و موف چهارچوبی برای تحلیل متون سینمایی این مقاله بوده است.
سه فیلم منتخب برای این پژوهش به زندگی روزمرة اقشار گوناگون جامعة ایرانی نگاهی آسیب شناسانه دارند و بخشی از گفتمان های گوناگون حاکم بر جامعة معاصر ایرانی را منعکس می کنند. همچنین از خلال روابطی که میان پرسوناژ های فیلم ها در جریان است سلطه و استیلای مراجع قدرت بر زندگی فردی و اجتماعی زنان طبقات گوناگون جامعه به تصویر کشیده شده است.
درنهایت، از این تحلیل نتیجه گیری می شود که در فیلم های فر هادی زنان در مناسبات اجتماعی نقش پررنگی دارند. او زنان را در سیطره و انقیاد گفتمانی حاکم بر جامعه می بیند که تصمیمات و کردار های فردی و اجتماعی شان، چه در عرصة عمومی و چه در عرصة خصوصی، تحت تأثیر این شبکة گفتمانی است. فر هادی جامعة ایرانی را تحت تسلط روابط و گفتمان قدرتِ مردانه به تصویر می کشد و جهان تصمیمات و اعمال زنان را از پیش مردانه و منفعلانه می داند؛ به حدی که فردیت و سوژگی شان در سایة این گفتمان حاکم به چالش کشیده می شود.
نقش فانتزی در وقوع طلاق (مطالعه هفت زوج جوان طلاق گرفته در شهر اصفهان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه های آسیب شناسانه به پیروی از فلسفه آگاهی برآنند که کجروی افراد؛ یعنی سوژه های انسانی را متأثر از تعیّنات اجتماعی بیرونی و انگیزه های درونی تبیین و تفسیر کنند. این نظریه ها عموماً سوژه آگاه را به عنوان پیش انگاشت در تحلیل خود قرار می دهند. هدف مقاله حاضر آن است که با پیش فرض قرار دادن بُعد ناآگاهِ هستی وجودی سوژه ها و یکی از مصادیق آن؛ یعنی امرخیالی، وقوع طلاق را تفسیر کند. بدین منظور، مفهوم فانتزی در نظریات ژاک لکان به عنوان ابزار مفهومی استفاده شده است تا وجه ناخودآگاه وقوع طلاق را در بین هفت زوج طلاق گرفته تحلیل کند. داده ها از طریق مصاحبه عمیق گردآوری شده است و پژوهش تفسیری راهبر این مقاله خواهد بود. نتایج نشان می دهد که سه نوع آسیب در وقوع طلاق قابل دسته بندی هستند: 1- آسیب های ناشی از فانتزی تحقق نیافته که در بردارنده این موضوع هستند که سوژه ها فانتزی ای برای خود برساخته اند که در آن فرد مقابل قرار نداشته است؛ یعنی فرد مقابل در چارچوب فانتزی دیگری جایی از پیش موجود نداشته است؛ 2- آسیب های مرتبط با تخریب فانتزی توسط فرد مقابل که مشخص می کند یکی از زوجین عناصری از فانتزی طرف مقابل را نادیده گرفته و آن را ویران کرده است؛ به معنای دیگر، فرد مقابل با نگاه خیره غیرممکن فانتزی همسو نشده است؛ 3- آسیب های متأثر از فانتزی هیستریک که طی آن یکی از زوجین با گرفتن میل دیگری بزرگ یا دیگری کوچکی بیرون از رابطه به صورت ناخودآگاه به تخریب رابطه پرداخته است.
سوژه گفتکویی باختین : گذشته و حال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با وجود این که تعریف سوژه و چگونگی شکلگیری ساختار آن همواره از دغدغههای اصلی باختین بود، او در هیچیک از آثارش، نظریهای مشخص برای سوبژکتیویته ارائه نکرده است. تحقیق حاضر می کوشد تصویر روشنی از سوژهی گفتگویی ارائه دهد که از میان آثار او در خلال بیست و پنج سال تحقیق به دست آمده است.. برای سهولت کار، مراحل پنجگانهای معرفی شدهاند که باختین در هر یک از آنها قدمی به تعریف نهاییاش نزدیکتر شده است. او در هر مرحله، با ایجاد تغییراتی در نظرات پیشین خود یا با تغییر میزان تاکیدش بر یکی از خصوصیتهای سوژه، به تعریف جدیدی دست یافته است. فقط در مرحلهی کارناوالی تصویری که از سوژه ارائه شده یک ویژگی کاملاً متفاوت با تعریف های قبل و بعد از خود دارد که نهایتاً در تعریف نهایی باختین از سوژه حذف کند. مراحل شکلگیری تعریف سوژهی باختینی به ترتیب عبارتند از: سوژهی اخلاقی، سوژهی زیباشناختی، سوژهی رمانی، سوژهی کارناوالی، و سوژهی گفتگویی. سپس به دو نظریهی معاصر خودِگفتگویی اشاره شده است که هر دو مفهوم سوبژکتیویته باختینی را مبنا قرار داده اند. نظریهی اول متعلق به هرمانز است که تحت عنوان جایگاه سوژه/ فضای سوژه در این مقاله به توضیح آن پرداختهایم. نظریهی دیگر که حاصل بسط و تغییر نظریهی هرمانیز است و بعضی از وجوه مغفول در نظریهی جایگاه سوژهی او را در خود لحاظ کرده است، در بخش خودِ گفتگویی و تجسد مورد نظر قرار گرفتهاند. در کل مقاله به خوانشهای نو و معاصر از آثار باختین نیز توجه شده است.
درآمدی بر فضای مجازی فراقلمرویی و سیالیت هویت سوژه در پرتو تحلیل انتقادی بینامتنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به نظر می رسد مشخصه اصلی جهانی شدن معاصر، رسوخ پذیری مرزهای سرزمینی و تزلزل حاکمیت مطلق دولت هاست. این پدیده با انقلاب اطلاعاتی اخیر همذات است. پروژه ارتباطی اطلاعاتی )اینترنت) طی روند تکاملی خود توانسته در فضای وب سازی جهانی اتصال رایانه های شخصی را در هر نقطه ای از جهان با حداقل امکانات فراهم آورد؛ بر این اساس، مقاله حاضر این پرسش را طرح می نماید که تاثیر فضای مجازی بر هویت سوژه ها چگونه است؟ هدف این نوشتار واکاوی تأثیر فضای مجازی بر حوزه های هویتی سوژه هاست. چارچوب نظری مقاله از نظریه ""خودنمایشی"" گافمن اخد شده است. بر اساس این چارچوب، فضای مجازی، محیطی برای بازیگری و نمایش سوژه قلمداد می شود؛ فرضیه مقاله حاضر بدین قرار است: فضای مجازی فراقلمرویی عرصه ای برای نمایش انگاره ها و دال های معنایی فراهم آورده که خود به تقابل و تعامل انگاره های هویتی متفاوت می انجامد. روش مقاله حاضر تحلیل انتقادی است. در پایان راهکارهایی جهت برون رفت سوژه از سرگشتگی هویتی ارائه می نماییم.
بینالاذهانیت؛ راهی میانه خودبنیادی و مرگ سوژه
حوزه های تخصصی:
انسان در مقام سوژه یا فاعل شناسا در طول تاریخ اندیشه فراز و فرودهای زیادی داشته است. عقلانیت دوران کلاسیک به صورت نظام مند، مخصوصاً در فلسفه یونان باستان، به شکلی تکوین یافت که سوژه نقشی محوری در آن ایفا می کرد. سوژه پس از افت و خیزهای فراوان، دوباره در دوران مدرن به جایگاهی برتر و استعلایی دست یافت. با آنکه سوبژکتیویته در دوران مدرن جایگاه و موقعیت ممتازی یافته و مشخصه شاخص این دوران شد، اما برخی برآنند که عقلانیّت خودبنیاد این دوران ریشه در زمانه ای بس کهن تر به ویژه یونان باستان و تأملات آن دوران دارد. این گفته بیش از پیش این دیدگاه را تقویت می کند که مدرنیته بیش از آنکه حاصل تعارض و برخورد با سنّت باشد، بازخوانی و تفسیری مجدد از اندیشه های دوران باستان بوده است. بدین سبب می-توان این پدیده و رخداد مهم بشری را بازگشت به برخی از مبادی آن، با خوانشی انتقادی دانست که طبیعتاً به اخذ برخی بخش ها و کنار نهادن بخش هایی دیگر انجامید. مدرنیته در مسیر خود با چالش های مهمی در زمینه تحقق آرمان ها و منویاتش مواجه شد که بخشی از آنها متوجه سوژه بود، چرا که سوژه مدرنیته اقتدار و نیز توان بالای خویش در برآورده ساختن اهداف تعیین شده را از دست داده بود و اندیشمندان و نحله های مختلف فکری از منتقدان این دوره، صراحتاً مرگ سوژه را اعلام نمودند. از نظر ایشان سوژه وجه خاصی از انسان بودگی تلقی می شد که در مدرنیته سربرآورد و بسیاری از وجوه انسانی بدان فروکاسته شد و در نتیجه روابط سوژه با دیگری اعم از طبیعت، جامعه، الهیات و نیز همنوعانش را تحت تأثیر قرار داد. یورگن هابرماس ضمن نقد وجوهی از مدرنیته، ناکامی آن را ناشی از اجرای ناقص ظرفیت های نهفته در آن دانسته و از این رو برآن است که همچنان می توان از ظرفیت های مغفول مانده و یا سرکوب شده آن برای پروژه رهایی انسانها استفاده نمود. راه حل وی در ارائه بدیل مهمی ذیل عنوان عقلانیّت ارتباطی و مقوله بین-الاذهانیت است که به کمک آن سوژه ، البته با نگاهی منتقدانه که ناشی از تعلّق خاطر وی به اندیشه انتقادی است، احیاء می شود؛ سوژه ای که با تأمل در خویشتن ضمن ارتقاء ظرفیت های ارتباطی اش از طریق زبان، به محدودیت ها و محذوریت هایش هم واقف است و با پایین آمدن از حوزه های استعلایی در متن روابط واقعی به هویت خود شکل و قوام می بخشد.
تأملات صدرایی؛ بالقوگی های هیدگری/اگزیستانسیالیستی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مباحث وجود
نگاه تطبیقی به دو فیلسوف که در دو سنّت متفاوت فلسفیده اند کاری است بس دشوار و نیازمند تأمل و دقت فراوان؛ به خصوص اگر آن دو فیلسوف صدرا و هیدگر باشند که یکی غایت قصوای فلسفه اش متافیزیک است، در حالی که پروای آن دیگری طرد متافیزیک. اما خوش بختانه این دو فیلسوف هر دو بر وجود تأکید می کنند و این تا حدودی کار مقایسه بین آن دو را آسان تر می کند و موجب می شود ما امیدوارانه تر این دشواری را به جان بخریم. به رغم تفاوت های بنیادین در نگاه این دو نابغه فلسفی به مسئلهٔ وجود، می توان شباهت هایی را، که ما آنها را بالقوگی های هیدگری صدرا نامیده ایم، در تفکر این دو فیلسوف جست وجو کرد. در این مقاله، کوشیده ایم این شباهت ها را در ضمن شش تأمل نشان دهیم: 1. نفی شناخت مفهومی در هردو فیلسوف؛ 2. نفی ثنویت سوژه و ابژه؛ 3. تحلیل وجودی از حقیقت و نفی مفهوم سنّتی و مطابقی آن؛ 4. تحلیل اگزیستانسیال انسان؛ 5. مستوری کنه وجود و چگونگی گشودگی آن؛ 6. «هستی روبه مرگ» به مثابه وجهی از وجوه بنیادین انسان در هر دو فیلسوف.
معانی متفاوت سوژه در فلسفه ی آلن بدیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله کوشیده ایم تا وجود نوعی ابهام را در کاربرد مفهوم سوژه در آثار آلن بدیو مشخص سازیم. این ابهام مربوط به وجود یک ناسازگاری و دودستگی میان تعبیرات مختلف بدیو پیرامون آن مفهوم است. این ناسازگاری به برانگیخته شدن تفاسیر مختلفی در این خصوص منجر شده است. ما با بررسی عبارات بدیو و ضمن توجه به رویکردهای مختلفی که نزد شارحان آثار وی وجود دارد نهایتاً پیشنهاد کرده ایم که برای دست یافتن به یک فهم جامع از اندیشه های بدیو در خصوص مفهوم سوژه، بهترین راه پذیرفتن این است که این مفهوم در آثار بدیو دارای دو معنای متمایز (اگرچه مرتبط) است و کوشش در جهت ارائه ی یک معنای واحد از سوژه در فلسفه ی بدیو به ناچار موجب نادیده گرفتن دسته ای از عبارات صریح او در این خصوص خواهد شد.
بدن، سوژه و تکنولوژی های خود: درس هایی از راه حل فوکویی برای جامعه امروز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از پرسش های مطرح در فلسفه سیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجسته ای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را می کاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعه ای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت می کند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه فوکو چگونه تکنولوژی های خود، سوژه مدرن و بدنش را برمی سازد؟ پیامد چنین وضعیتی چیست؟ و فوکو چه راحلی برای آن متصور است؟ به نظر می رسد در اندیشه فوکو، سوژه و بدنش در فرآیند سازوکارهای نظارتی و تنبیهی سراسربین و درونی شده شکل می گیرد. شاید مهمترین پیامد چنین وضعیتی ازخودبیگانگی، اسارات و تکه پاره شدن سوژه و بدنش باشد. به نظر می رسد؛ فوکو دو راه حل متصل به هم برای رهایی سوژه از این وضعیت پیشنهاد می کند: 1- مقاومت و امتناع دائمی؛ 2-پارهسیا (حقیقت گویی). بدین معنا فوکو از یکسو ما را به مقاومت دائمی بر علیه مناسبات دانش/قدرت/حقیقت نه تنها در دنیای بیرون بلکه در درون خود فرا می خواند (وجه سلبی راه حل فوکویی)؛ ازسوی دیگر ما را به رک گویی، خطرکردن و بازساختنِ خود بر مبنای خرده روایت های خلاقانه دعوت می کند (وجه ایجابی راه حل فوکویی).
گِرِمس معناهای گریزان؛ بررسی و نقد کتاب نقصان معنا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، نقصان معنا، نوشتة گرمس، که حمیدرضا شعیری آن را به فارسی ترجمه کرده، معرفی و نقد و بررسی شده است. این کتاب با «سخن مترجم» آغاز شده است که هم نقش مهمی در معرفی گرمس و تحولات دیدگاه های او دارد، و هم زمینه ساز فهم بهتر آن چیزی است که او در این کتاب مطرح کرده است. گرمس، در نقصان معنا، بحث ها و دیدگاه های خود را به گونه ای سامان داده است، که در نهایت در هر بخش، «نقصان معنا» بر خواننده هویدا شود. از این نظر، این کتاب در مطالعات نشانه معناشناختی اهمیت بسیاری دارد، زیرا مسئلة معنا همواره مورد مطالعة پژوهش گران رشته های گوناگون دانش بوده است و دیدگاه ها و تبیین های متفاوتی دربارة آن به دست داده شده که علت اصلی آن ماهیت سیال، تعیّن ناپذیر، و ثبات گریز معناست. در واقع، در نقصان معنا، گرمس نشانه شناسی کلاسیک را پشت سر گذاشته و با ارائة نمونه ها و متن ها و قرار دادن خواننده در شرایط و فضاهای خاص، به سویه های تشویشی، احساس مدار، و زیبایی شناختی معنا توجه نشان داده است؛ و بدین ترتیب و البته با زبانی شاعرانه، زمینة روی نمایاندن سویه های گریزان و پنهان معنای نشانه ها و شناخت آن ها را فراهم کرده است.
تحول«منِ فردی» و جایگاه آن در تاریخ نگاری نوین ایران (با تکیه بر خاطره نگاری عصر قاجار)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فاصله گرفتن از تاریخ و پرسش از آن یا به عبارتی، معرفت سوژه به سوژه را می توان، ویژگی برجسته مورخان عصر جدید دانست و سرچشمه این تحول را آگاهی از فردیت و التفات به شأن تاریخیت انسان قلمداد کرد. انتقال شمه ای از این تحول فکری به ایران، برای نخستین بار در دوره ناصری ذیل نهضت ترجمه صورت گرفت و باعث آشنایی با آثار فلسفی و علمی دانشمندان و فلاسفه اروپایی شد. تحول تفکر و اندیشه و تحول ذهنی و عقلی در میان نخبگان ایرانی و آگاهی از فردیت، زمینه جریان انتقادی نسبت به باورها و اعتقادات سنتی کهن از جمله انتقاد در حوزه انسان گرایی و تاریخ و تاریخ نگاری را به وجود آورد. در این نوشتار، تحول و جایگاه «من فردی»در تاریخ نگاری نوین ایران با شیوه تحلیل متن و با تکیه بر خاطرات عصر قاجار مورد بررسی قرار گرفته است. پژوهش درباره این مسئله با ارجاع به 42 اثر خاطره نگاری در دوره قبل و بعد از مشروطه، نشان از تأثیر مستقیم «منِ فردی» در شکل گیری تاریخ نگاری نوین ایران در پوششِ خاطره نگاری دارد؛ همچنین می توان تحول فردیت رابا تبلورآن در خودآگاهی جمعی و التفات به شأن تاریخیت انسان با وقوع انقلاب مشروطه و نیاز به ثبت آن،در این آثار ردیابی کرد.
تطور مفهوم بازشناسی نزد فیشته و تأثیر آن بر هگل جوان )دوره الهیاتی و دستنوشته های ینا((مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هگل مفهوم بنیادین بازشناسی را از فیشته اخذ کرده و با تغییراتی که در آن می دهد زمینه تحقق نظریه بازشناسی دو سویه که حیثیتی اجتماعی و بین الاذهانی دارد را فراهم می کند. برای تبیین رویکرد هگل در خصوص مفهوم بازشناسی لازم است ما ابتدا جایگاه این مفهوم نزد فیشته را بررسی کرده و حدود و ثغور آن را معین نماییم. این کار به ما کمک خواهد کرد تا به تفاوت تلقی فیشته و هگل از این مفهوم پی برده و به معنای راستین آن نزد هگل نزدیک تر شویم. این مقاله از سه بخش عمده تشکیل شده است: بخش نخست مقاله به مساله آزادی و خودآیینی سوژه در ایده آلیسم آلمانی و خصوصا نزد کانت اختصاص خواهد یافت. در بخش بعدی دیدگاه فیشته در خصوص مساله آگاهی از آزادی را به بحث خواهیم گذاشت و سرانجام در بخش نهایی به تاثیر اندیشه های فیشته بر هگل در صورتبندی مفهوم بازشناسی خصوصا در دوره ینا اشاره خواهیم کرد.
دیالکتیک روشنگری و اسارت انسان
حوزه های تخصصی:
عقلانیت خودبنیاد که اساس عصر روشنگری را پایه نهاد، عقلانیّتی ریاضی وار و ابزاری بود. از این رو، کاملاً در خدمت جنبه های مادی و طبیعی انسان قرار گرفت و از ابعاد الوهی او به بهانة نفی اسطوره های حاکم بر سوژة انسانی احتراز جست. این عقلانیت ابزاری و کمیّت محور، که نخست در فلسفة دکارت و نظریة ثنویت گرایانة او (سوژه ابژه) خودنمایی کرد و سپس در فلسفه کانت به اوج والایی خود رسید، عقل آدمی را دارای ساختاری نظام مند می پنداشت که به شناخت منطقی ابژه ها قادر بود، ولی در فرجام عصر روشنگری بواسطة ریاضی وار نگریستن و اندیشیدن، سوژه و ابژه هر دو در چنبرة کمیّت و ابزاروارگی گرفتار شدند و حتی سوژه ای که باید اعمال نظر و عمل می کرد، خود ناخواسته و ناخودآگاه به ابژة عملِ سوژه های گفتمان حاکم (لیبرال سرمایه داری) بدل شد و حتی آزادی و اختیار خویش را نیز کاملاً از کف نهاد. منتقدان مدرنیته، به ویژه متفکران مکتب فرانکفورت، اغلب از این زاویة دید، عقلانیتِ تکنیک محور روشنگری را به نقد کشیده اند. در این مقاله، با تکیه بر آرای دو تن از برجستگان این مکتب انتقادی، یعنی آدورنو و هورکهایمر، اسارت انسان را در نتیجةِ اعمال عقلانیت ابزاری عصر روشنگری به تصویر کشیده ایم.
هویت، سیاست و زیست جهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هویت از غامض ترین و مهم ترین مباحث در حوزه زندگی انسانی است. هویت به مثابه درک آدمی از خویش، ا از سویه ها و رویکردهای مختلفی مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است. از یکسو هویت به مثابه درک آدمی از خویشتن در رویکردهای ذات گرا، هویت معادل با یک ذات و یک جوهر است، از سوی دیگر برخی با رد رویکرد های ذات گرا، با تأکید بر غیرذاتی و در نتیجه بی بنیانی هویت، آن را یک پدیده برساخته تعبیر کرده و هویت را صرفاً حاصل بازی قدرت و میدان های گفتمانی تعبیر می کنند. در این مقاله از رویکرد دیگری به هویت سخن خواهیم گفت که تحت تأثیر آراء ویتگنشتاین و هوسرل در باره شکل زندگی و زیست جهان، درکی دگرگون از هویت ارائه می کند. درکی که در عین آنکه ذات گرایی را نقد می کند، اما هویت را یک امر بی بنیان و نتیجه قدرت و گفتمان در نظر نمی گیرد و برای آن نوعی از اصالت و بنیان قائل می شود. در ادامه و به صورت کوتاه به تبعات انتقال این بحث از مباحث نظری به کاربست آن در مورد ایران و هویت ایرانی خواهیم پرداخت
بازگشت امر سیاسی از دیدگاه شنتال موف و ارنستو لاکلائو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال شانزدهم مهر و آبان ۱۳۹۵ شماره ۴ (پیاپی ۴۱)
سیاست آوردگاهی به حساب می آید که در آن قطب های متعارض در برابر یکدیگر صف کشیده راه را برای آزادی، هژمونی و شکل گیری رژیم های حقیقت فراهم می سازند. اعتقاد به سیاست به عنوان آوردگاهی که تعارض های هویتی همدیگر را تعیین حدود می نمایند مورد توجه لاکلائو و موف به حساب می آید. این دو در صددهستند تا از دموکراسی های موجود دموکراسی زدایی کرده تا بتوان دموکراسی در فضای پسا دموکراتیک صورت بندی نمایند.بنابر این، بازگشت امر سیاسی نتیجه شالوده شکنی دموکراسی های موجود غربی است بدین گونه که مجموعه های از غیریت ها که دشمن تلقی می شوند به درون گفتمان دموکراتیک راه یافته، رقیب به حساب آیند. فرایند این نقل و انتقال از سیاست و گفتمان به امر سیاسی موضوع این نوشته است. شنتال موف در کتاب بازگشت امر سیاسی تلاش کرده است تا با نقد وضع موجود مردم سالاری های مدرن راه را برای ورود غیریت ها بر سر خوان مردم سالاری رادیکال و متکثر غربی هموار نماید.
نقد فرهنگی بر مبنای نظریه ایدئولوژی آلتوسر: بررسی نسبت ایدئولوژی و فرهنگ
آلتوسر را می توان یکی از مهم ترین اندیشمندانی دانست که با تلقی های نظری خود، تأثیر بسزایی بر نقد فرهنگی و مطالعات فرهنگی نهاد. ایدئولوژی و صورت بندی آن دال مرکزی اندیشه آلتوسر را تشکیل می دهد که با تمرکز بر این مفهوم می توان به تلقی هایی از نقد فرهنگی آلتوسری دست یافت. این مقاله می کوشد با تشریح نظریه ایدئولوژی آلتوسر و بررسی آن با تعاریف موجود از فرهنگ در حوزه های مطالعات فرهنگی و انسان شناسی، مسئله چیستی نقد فرهنگی در اندیشه آلتوسر را پی گیری کند و درنهایت با توجه با این شیوه از نقد فرهنگی به برخی از مسائل روزمرّه بپردازد. هدف اصلی مقاله دستیابی به میانی نقد فرهنگ در اندیشه آلتوسر است. به گونه ای که با توجه به جعبه ابزاری مفهومی آلتوسر و با استفاده از مفاهیمی همچون استیضاح و فرایند سوژه-سازی بتوانیم امر فرهنگی را درک کرده و ذیل لوای این درک به نقد فرهنگی بیندیشیم.
«بررسی دیدگاه سیاسی هانا آرنت بر اساس تئوری استعاره»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هانا آرنت از جرگه فیلسوفان «پسا دکارتی» و «پسا کانتی» است که با نقد و بهره گیری توامان از دکارت و کانت، «سوژه» و «ابژه» را از سکون و سترونی بودن خارج می سازند و آنها را در سیلان و دگرگونی مداوم مهانا آرنت از جرگه فیلسوفان «پسا دکارتی» و «پسا کانتی» است که با نقد و بهره گیری توامان از دکارت و کانت، «سوژه» و «ابژه» را از سکون و سترونی بودن خارج می سازند و آنها را در سیلان و دگرگونی مداوم می یابند. بدین معنا که سوژه و ابژه نه از یک حیثیت و هویت ذاتی و ثابت بلکه از «شانیت» های گوناگونی برخوردارند که خود بواسطه «فهم» های گوناگون آشکار و هویدا می شوند. پیامد این مهم در میان فیلسوفان متاخری همچون فوکو و آرنت ناکارایی مفاهیم کلاسیک فلسفی و سیاسی در توضیح و فهم پدیده ها و دگرگونی های اجتماعی/سیاسی بود. چراکه از نظر این فیلسوفان متاخر، ما دیگر با عینیت ها مواجه نیستیم، بلکه معترفیم که هر عینیت و واقعیتی در قالب یک نظام مقولاتی که خود نیز تابع عوامل دیگری است شکل می گیرد. ما با چیز ها مواجه نیستیم بلکه با فهم و مقوله ای که چیز را تعریف می کند، مواجهیم. این فهم و مقوله را استعاره نامیده اند. استعاره در این رویکرد دیگر یک صناعت ادبی نیست بلکه نشانگر توانایی ما در خلق و آفرینش جهان بیرونی و پدیده های آن بر اساس استعاره و مقوله ای است که به کار می بریم. در این نگاه نظریه پرداز به عنوان کسی که از یک واقعیت گزارشی عرضه می کند تلقی نمی گردد، بلکه نظریه پرداز در ضمن ارائه ی نظریه ی خود نوعی از واقعیت را خلق می نماید. نویسندگان در این مقاله درصدد اند این ادعای اصلی را که استعاره ی سازنده ی فهم آرنت از سیاست و امر سیاسی و به تبع آن دولت ، استعاره ی تئاتر می باشد، را تبیین و تفسیر کنند.ی یابند. بدین معنا که سوژه و ابژه نه از یک حیثیت و هویت ذاتی و ثابت بلکه از «شانیت» های گوناگونی برخوردارند که خود بواسطه «فهم» های گوناگون آشکار و هویدا می شوند. پیامد این مهم در میان فیلسوفان متاخری همچون فوکو و آرنت ناکارایی مفاهیم کلاسیک فلسفی و سیاسی در توضیح و فهم پدیده ها و دگرگونی های اجتماعی/سیاسی بود. چراکه از نظر این فیلسوفان متاخر، ما دیگر با عینیت ها مواجه نیستیم، بلکه معترفیم که هر عینیت و واقعیتی در قالب یک نظام مقولاتی که خود نیز تابع عوامل دیگری است شکل می گیرد. ما با چیز ها مواجه نیستیم بلکه با فهم و مقوله ای که چیز را تعریف می کند، مواجهیم. این فهم و مقوله را استعاره نامیده اند. استعاره در این رویکرد دیگر یک صناعت ادبی نیست بلکه نشانگر توانایی ما در خلق و آفرینش جهان بیرونی و پدیده های آن بر اساس استعاره و مقوله ای است که به کار می بریم. در این نگاه نظریه پرداز به عنوان کسی که از یک واقعیت گزارشی عرضه می کند تلقی نمی گردد، بلکه نظریه پرداز در ضمن ارائه ی نظریه ی خود نوعی از واقعیت را خلق می نماید. نویسندگان در این مقاله درصدد اند این ادعای اصلی را که استعاره ی سازنده ی فهم آرنت از سیاست و امر سیاسی و به تبع آن دولت ، استعاره ی تئاتر می باشد، را تبیین و تفسیر کنند.
سوژه و صورت منطقی در تراکتاتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین متقدم، با گره زدن زبان به ضرورت، معنا را از ایده های ذهنی صرف جدا می کند. به نظر او زبان ساختاری منطقی دارد که روگرفتی از ضرورت های موجود در عالم است. او برای تبیین ضرورت های موجود در عالم، تعریف خاصی از مفهوم شیء ارائه می دهد. به ازای هر شی، نشانه ای را در زبانِ ممکن، واجدِ معنا می داند و روابط بین اشیا را حاصل بالفعل شدن امکان های ترکیبیِ خاص هر شی می انگارد. در نظر او ساختار منطقی زبان، برآمده از چارچوبِ عالمِ متشکل از اشیا است و زبان تنها در صورتی معنادار است که تصویرگر این عالم باشد. ویتگنشتاین بدون آن که از مفاهمه حرفی به میان بیاورد، خودِ چگونگیِ ممکن بودنِ زبان را مورد بررسی قرار می دهد و به عنوان پاسخ، صورت منطقی را مطرح می کند. در طراحی او از زبان، سوژه جایگاه معنابخشی خود را از دست می دهد و اشیای عالم و امکان های ترکیبی آن ها عهده دار معنا می شوند.
تفسیری از نقد هایدگر بر مبدأ و موضوع پدیدارشناسی استعلاییِ هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هایدگر در درس گفتار تمهید برای تاریخ مفهوم زمان، نقدی درونی بر موضوع پدیدارشناسی استعلایی وارد می کند و هوسرل را متهم می سازد که پرسش از نحوة خاص وجود افعال روی آورندة آگاهی و معنای وجودرا به طور کلی فروگذاشته است. هایدگر به واسطة این نقد، با بازگشت به مبدأ پدیدارشناسی؛ یعنی چرخش از رویکرد طبیعی به رویکرد استعلایی پدیدارشناسانه، به فهم خاص خویش از موضوع پدیدارشناسی؛ یعنی دازاین راه می برد. در مسیر تفسیر این نوشتار نشان داده خواهد شد که هایدگر، بر خلاف فهم مشهور، نه تنها منکر چرخش استعلایی هوسرل و مسیر اپوخه و تقلیل ها نیست، بلکه برعکس به معنای خاصی، هم اپوخه و هم تقلیل استعلایی را می پذیرد؛ بدین معنا که اطلاقِ سوژة استعلاییِ مطلق را چنان ریشه ای می کند که مبدأیت رویکرد طبیعی هوسرل حذف می شود و تمایز میان وجود انسان با سوژة مطلق نیز از میان می رود. بدین ترتیب، دازاین، به نحو خاصی در جایگاه سوژة مطلق، به نحو توأمان در اطلاق و تناهیِ انضمامیِ آن قرار می گیرد.
نقد هیدگر بر مفهوم جهان در فلسفه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین فیلسوفان مورد توجه هیدگر در طول کار فکری اش دکارت است. هیدگر در مواضع مختلفی با دکارت مواجه می شود و او را مورد نقد قرار می دهد. یکی از مهم ترین مفاهیم دکارتی که مورد انتقاد هیدگر قرار می گیرد، مفهوم «جهان» است. نزد دکارت جهان به کمیّت و امتداد تقلیل می یابد و بدل به ابژه ای می شود که تنها در نسبت با سوژه معنا و منزلت دارد. هیدگر در هستی و زمان تصور جدیدی از جهان را طراحی می کند و به نقد تصور دکارتی جهان می پردازد. جهان هیدگر درواقع شبکه ی روابطی است که زندگی دازاین را برمی سازند. دازاین در جهان قرار دارد نه جهان در ذهن دازاین. جهان زمینه ای است که در آن برقرارکردن نسبت با امر تودستی ممکن می شود و معنا می یابد. پس از این، در چند اثر از دوران متأخر نیز هیدگر مفهوم دکارتی جهان را نقد می کند. هیدگر در نوشته هایی همچون «عصر تصویر جهان» و «پرسش از تکنولوژی»، از بدل شدن جهان به تصویر و منبع انرژی یاد می کند که درواقع محصول تصور دکارتی از جهان هستند. در این مقاله بر آن ایم مفهوم جهان را در اندیشه ی این دو فیلسوف مطالعه کنیم و در این اثنا انتقادات هیدگر به تلقی دکارتی و نتایج برآمده از آن برای دنیای مدرن را، با ابتناء به سه اثر یادشده از وی، مورد بررسی قرار دهیم.