فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۱۵۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
بی معنایی جهان مدرن، واقعیتی هولناک را پیش روی انسان قرار داده که اضطراب و ترس از پوچی به سبب سرشتگی وجودی و هستی شناختی از تبعات آن است. در چنین فضایی هانا آرنت به دنبال برساختن سوژه ای آفرینشگر است تا فرآیند معنابخشی را در مناسبات بیناذهنی به خوبی انجام دهد. او به سوژه ای موقعیت مند می اندیشد که عملکرد وی در تعامل متقابل با دیگران در ساحت سیاسی رخ می دهد. لذا وی اگر معنایی هم برای انسان متصور باشد، جز از مجرای باهم بودگی در قلمرو عمومی ممکن نیست. در این نوشتار برای توضیح پس زمینه تفکر آرنت از روش نیهیلیسم هرمنوتیکی «جانی واتیمو» استفاده شده و از این طریق تلاش شده نشان داده شود که تکوین سوژه در دیدگاه آرنت چگونه از سویی به امکانات بالقوه ای در ظرفیت های نهفته آدمی وابسته است که در عین عطف آنها به اندیشیدن، با ملاحظات اخلاقی و هنجاری به ویژه در پیوند با دیگری مرتبط است و در عین حال، از چارچوب های خاص و محدودکننده اثبات گرا و محاسبه پذیر نیز فراتر می رود؛ اوج این امر در شرایطی است که وی روند پیش روی سوژه را به سبب ظرفیت های تفسیری ذهن آدمی درکناکنش با دیگری، موضوعی پیوسته آزاد و گشوده می یابد که نباید ابزاری برای اهداف دیگر شود.
واکاوی مفهوم شهر هوشمند؛ بر اساس ایده «حقِ داشتن شهر» هانری لوفور و دیوید هاروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معمولاً از بعد فناورانه، سیستمی، و مدیریتی هیجان و خوش بینی خاصی در مورد پتانسیل های شهر هوشمند برای داشتن یک شهر کاراتر و پایدارتر وجود دارد ولی از جوانب اجتماعی و شهروندی ملاحظات و نگرانی های اخلاقی-اجتماعی متعددی در مورد پیامدهای پیاده سازی شهر هوشمند مطرح می شوند. این نوع نحوه ورود به بحث و فکر درمورد شهر هوشمند گرچه یکسره نادرست نیست به نظر ما فهم چندان دقیقی از چیستی شهر هوشمند بدست نمی دهد. چراکه شهر هوشمند را گسیخته و جدا از تحولات و جریان های نظری/تاریخی شهرگرایی درنظر می گیرد. برای پاسخ به این سوال که شهر هوشمند چیست (یا چگونه باید باشد) و چه نسبتی با شهروندان دارد (یا باید داشته باشد) لازم است مفهوم شهر و هوشمندی را در درون شهرگرایی معاصر مورد واکاوی قرار دهیم. در این مقاله می کوشیم تا چارچوبی مفهومی برای شهر هوشمند را در چهارچوب های شهرگرایی معاصر و به طور خاص مبتنی بر مفهوم حقِ داشتن شهر هانری لوفور و دیوید هاروی ارائه دهیم. هدف مقاله این است که دریابد حق داشتن شهر هوشمند چه جوانب و مولفه هایی دارد.
خودآیینی در بازی باوری رورتی: از آزادی انسان تا رهایی متن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بازی باوری رورتی در بستر رومانتیک گرایی او با تلاش برای تحقق آزادی انسانی طرح می شود. رورتی تلاش می کند تا با کنار زدن بندهای متافیزیک، رؤیای آزادی را محقق سازد. هرچند وی، آزادی را به نحو عام مطرح می کند، اما این ایده به طور خاص به وادی ادبیات نیز کشانده می شود. پرسش مقاله حاضر این است که: چگونه می توان از تحقق آزادی که به عنوان آرمانی رومانتیک مطرح می شود، به رهایی متن از قیود کلاسیک رسید؟ خودآیینی یکی از مؤلفه های بازی باوری است که «سراییدن هر داستانی که می خواهیم» معنا می شود و با شکل دهی متون بدیع به ساخت واقعیت های تازه می پردازد. در این تحقیق نشان خواهیم داد که به کار بردن کیفیت های کمپوزیسیونی تازه، چگونه می تواند بازی باوری را در عمل محقق ساخته، آن را به عرصه ی ادبیات نیز بکشاند. توجه به آثاری با چنین کیفیت های کمپوزیسیونی، بیش از دیگر آثاری که رورتی به تحلیل آن ها می پردازد می تواند به رها شدن از دام متافیزیک منجر گردد.
نقش آلفونس دهم در انتقال دستاوردهای تمدن اسلامی به غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آلفونس دهم (682-618 ق./1284-1221 م.) با نگرشی جهان وطنی، با پذیرش مهاجران شرقی و ایجاد گفتگوی فرهنگی میان مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، دربار خود را به مرکزی برای توسعه دانش تبدیل کرد. این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی به بررسی نقش آلفونس دهم در انتقال علوم اسلامی به غرب پرداخته است. یافته ها نشان می دهد که اندلس در دوران او از تمدن اسلامی در زمینه های سیاسی و اجتماعی تأثیرات قابل توجهی پذیرفت. این تأثیرات ناشی از همکاری مسلمانان در مدیریت نهادهایی همچون مدارس و رصدخانه ها و همچنین ترجمه کتب عربی به لاتین و کاستیلی بود. همکاری های علمی با فتح مرسیه و منابع به دست آمده از تصرف قرطبه و سِویا و نظارت ابوبکر محمد بن رقوطی به اوج خود رسید. این اقدامات نقطه عطفی در تحول اندیشه های آلفونس دهم بود و او با الگوگیری از تمدن اسلامی، ابنیه هایی مانند رصدخانه ها، مدارس و آسایشگاه های روانی را در آندلس ساخت. این اقدامات زمینه ساز پیشرفت و انتقال دستاوردهای شرق به غرب و پیش زمینه ای برای خروج غرب از قرون وسطی و ورود به عصر رنسانس شد.
خوانشی جماعت گرایانه از فمینیسم لیبرال در اندیشه جان استوارت میل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جماعت گرایی یکی از فلسفه های سیاسی مطرح در فرهنگ کنونی غرب است و یک واکنش فکری در برابر لیبرالیسم محسوب می شود. اگرچه اکثر جماعت گرایان در نظریه پردازی های خود تلاش می کنند با زبان خنثای جنسیتی سخن بگویند، اما می توان نتیجه گرفت که نقد آن ها از لیبرالیسم شامل فمینیسم لیبرال نیز می شود. در این مقاله، با خوانش جماعت گرایان منتخب و از طریق روش هرمنوتیکی اسکینر، دیدگاه جان استوارت میل، فیلسوف لیبرال- فایده گرای قرن نوزدهم و فمینیست پیشرو بررسی می شود تا با یافتن حلقه ای ارتباطی، چالش های حاصله از رویکرد لیبرالی در جوامع سنتی تعدیل شود. استوارت میل از لیبرال های میانه رو و تحت تأثیر مکاتب دیگر نیز بوده است. لذا، پرسش مقاله حاضر این است که میل در برداشت خود از عدالت جنسیتی، به کدامیک از مؤلفه های جماعت گرایان نزدیک و از کدام مؤلفه ها دور می شود؟ فرض این است که دیدگاه اکثر جماعت گرایان منتخب در این پژوهش، متفاوت از دیدگاه میل در خصوص مقولاتی همچون ﻓﺮدﮔﺮاﯾﯽ، بی طرفی دولت، جانب داری از سنت ها و ویژگی های فرهنگی و جهان شمولی است، اما میل به دلیل پلورالیسم اخلاقی اش استثنائاتی در این موارد قائل می شود.
در باب اجرا و اجراگری با تاکید بر نظریه اجراگری باتلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این موضوع که جنسیت به عنوان امری اجراگرانه یا اجرایی قابل درک است در مباحث کنونی جامعه شناسی و برخی از دیگر رشته ها امری معمول است. به رغم تکثر بکارگیری اجراگری و اجرا در مقام استعاره برای بررسی جنسیت، این دو اصطلاح اغلب با هم اشتباه گرفته می شوند و به اصول نظری اولیه آن ها توجه کافی مبذول نمی گردد. این امر تا اندازه ای به این دلیل است که اجرا و اجراگری، پیشینه های نظری متفاوتی دارند اگرچه این اصطلاحات اغلب به عنوان مترادف در نظر گرفته می شوند. در این پژوهش کوشش گردیده است تا گرایش های نظری موجود در پس استفاده از این استعاره ها مورد بررسی قرار گیرد. عام ترین گرایش نظری در آثار جودیت باتلر در باب اجراگری است. گرایش کمتر شناخته شده، حاصل روش شناسی مردم نگار است که جنسیت را به عنوان اجرا یا انجامی تحقق یافته در زندگی روزمره قلمداد می کند. خوانش بینامتنی آثار این نظریه پردازان تفاوت های بین باتلر و این اتنومتدولوژیست ها را آشکار می سازد و حاکی از آن است که اجرا و اجراگری به شیوه ای که نظریه پردازان مزبور، کنش اجتماعی و خودهای جنسیتی شده را توضیح می دهند به وضوح متفاوتند.
تأثیرپذیری افلاطون از آموزه های اورفئوسی و فیثاغوری در اسطوره ارابه بالدار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی است. افلاطون در دیالوگ فایدروس تلاش می کند تا با درهم آمیختنِ فلسفه و اسطوره درکِ رویکرد خود در باب روح، و تلاش آن برای دستیابی به صور، معرفت و عشق را برای مخاطب خود هموار سازد. با توجه به اسطوره ارابه بالدار در فایدروس و مقایسه جزئیات آن با تفکر اورفئوسی و فیثاغوری پاسخ به این پرسش ها اهمیت دارد که تا چه حد افلاطون در بیان برخی از عناصر چون دوگانگی وجود انسان، هبوط و تناسخ در قالب های مختلف، و نیز علت فراموشی و چگونگی یادآوری صور تحت تأثیر آموزه های این سنن بوده است؟ چگونه روح جایگاه الهی خود را از دست می دهد و گرفتار چرخه تناسخ می شود؟ چه تشابه و تفاوتی میان روح انسانی و الهی وجود دارد؟ و نقش حافظه و یادآوری صور در رهایی روح چیست؟ از این رو، در ضمن توضیح اسطوره ارابه بالدار، به هدف افلاطون از بیان آن و وجه تشابه و تفاوت عناصر معرفت شناختی و فرجام شناختی اسطوره مزبور با آموزه های اورفئوسی و فیثاغوری پرداخته می شود.
جنسیت، بدنمندی و امکان های پدیدارشناسی فمینیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حدود پنج دهه است که پدیدارشناسی فمینیستی به عنوان یکی از حوزه های جدید و متاخر در سنت پدیدارشناسی، به بازاندیشی در مبانی این مکتب پرداخته و اکنون به عنوان یک حوزه مستقل و مهم شناخته می شود. این جریان که آغازش به سیمون دوبووار نسبت داده می شود، بر پایه خوانش پدیدارشناسی ادراک موریس مرلوپونتی و پتانسیل های موجود در آن شکل گرفته است. با انحراف از سنت هوسرلی، این رویکرد به طور خاص بر سوژه بدنمند متمرکز شده و موضوعاتی مانند جنسیت و تفاوت جنسی را در کانون توجه خود قرار می دهد. مقاله حاضر تلاشی است برای بررسی شکل گیری و روندهای برجسته در این حوزه، با تمرکز دقیق بر نکات نظری و روش شناختی آن. نتایج مطالعه نشان می دهد که رویکرد غالب در این زمینه متعلق به نظریه پردازان فمینیست در سنت ساختارگرایی و پساساختاری است. همچنین، نقدهای درونی در این حوزه به دنبال بازیابی جایگاه تجربه در تولید دانش و همچنین پرداختن به جنبه های غیرگفتمانی آن بوده اند.
گادامر – افلاطون از دیالکتیک ایده تا دیالکتیک کلمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک فلسفی گادامر صراحتا لوگوس محور است. لوگوس در تلقی گادامر به لحاظ محتوا متفاوت با تلقی افلاطون از آن است. تعبیر لوگوس در اندیشه افلاطون، ایده است و دیالکتیک ایده، روند تعین ایدوس ها در قالب کلمات است. در دیالکتیک ایده لوگوس در یک روند تکاملی به ارگون تبدیل می شود. به همین خاطر در نظر گادامر دیالکتیک افلاطون از یک جنبه ثابت است چون در چرخه ای ثابت آن چه عیان می کند بازنمودی حسی از جهان ایده است. از جهاتی دیگر پویاست زیرا دیالکتیک فرایندی صعودی و پیوسته رو به زمان حال است که مدام از ایده به امر واقع تغییر ماهیت می دهد. اما در تلقی گادامر، لوگوس کلمه است و دیالکتیک کلمه همان پویایی کلمه است که در قالب گفتگو تعیین می یابد. فرض گادامر بر این است که دیالکتیک در یک بازی زبانی زنده ای که در حال حرکت در آن هستیم به طرزی مخاطره آمیز به واسطه کلمات ما را وارد رخداد فهم می کند. در پژوهش حاضر ذیل تفسیر تازه ای از دیالکتیک افلاطون و تاثیزپذیری گادامر از وی تصریح خواهیم کرد گادامر پویایی کلمه را بر ثبات ایده اولویت داده و دیالکتیک کلمه را بر دیالکتیک ایده ترجیح می دهد.
بررسی تحلیلی وصف «سیاسی» در نظریه «لیبرالیسم سیاسی» جان رالز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در پی چرخش پست مدرن فلسفی و طرح پرسش هایی درباره نحوه تعامل حکومت های لیبرال با تعددهای فرهنگی و فلسفی در فضای دهکده ایِ حاصل از جهانی سازی، رالز کوشید با طرح یک نظریه ی خردمندانه و فارغ از بنیادهای متافیزیکی و کلی با عنوان لیبرالیسم سیاسی، برای ایجاد جامعه ای باثبات و برخوردار از عقاید جامع و متنوع راهی ارائه نماید. با توجه به اضافه شدن وصف «سیاسی» به لیبرالیسم و نیز فراگیر و همه پسندبودن این برداشت، در این نوشتار می کوشیم با پرسش از معنای «سیاسی بودن» در نظریه مزبور، درستی ادعای رالز را از منظری تحلیلی بسنجیم. معتقدیم نظریه رالز نتوانسته در ایجاد روایتی حداقلی و همه پسند از لیبرالیسم موفق باشد. استفاده از ایده هایی همچون ساختار اساسی، دلیل عمومی، اجماع همپوشان و نیز تاریخمند ساختن لیبرالیسم نتوانسته تئوری ارائه شده در نظریه ای درباب عدالت را از «جامع بودن»، حتی بر اساس معیارهای رالزی، رها سازد. لیبرالیسم سیاسی رالز بیش از «سیاسی بودن» به دنبال آشتی میان افراد دارای عقاید جامع با سیاست های جاری در جامعه ای است که پیرامون نظریه لیبرالیسم شکل گرفته است. در جامعه مورد نظر رالز، عقاید جامع به جای آنکه محترم دانسته شوند، مجبور به جرح و تعدیل می شوند و این آغازِ اِعمال اندیشه ای جامع از لیبرالیسم به بهانه ایجاد ثبات در جامعه است.
تأملی در نسبت سنت و تجددگرایی در اندیشه شریعتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
متعاقب ورود مدرنیته یکی از اصلی ترین سوالاتی که طرح می شد توانِ سنت در پاسخگویی به این بحرانها بود که در این راستا بحث مواجهه سنت و تجدد طرح شد که متفکرین مختلف هر یک به فراخور حال پاسخهایی مطرح کردند. در همین راستا، پرسش اصلی این مقاله آن بوده که سنت و تجددگرایی در اندیشه شریعتی چه نسبتی با یکدیگر دارند. فرضیه تحقیق بر آن بوده که شریعتی نیز همچون اکثر روشنفکران جهان اسلامی و ایرانی در درون گفتمان مواجهه سنت و تجدد بوده و به دلیل رویارویی با مسائل اجتماعی برآمده از این مواجهه قطعاً در نسبت به این دو اندیشه هایی را طرح کرده است. یافته های تحقیق نشان داده که شریعتی نه تنها در این مواجهه تأملاتی داشته بلکه رویکردی هنجاری و تجویزی اتخاذ کرده و کوشیده تا سنت را در نسبت با تجدد و با توجه به مقتضیات آن و امکاناتی که در ذخایر دینی و سنتی وجود دارد بازسازی کند و نسخه بازسازی شده را به مخاطبان خود تجویز نماید. مقاله از این جهت که به ابعاد معرفت شناختی مسئله پرداخته و همچنین کوشیده تا نتایج تحقیق را مفهوم پردازی کند، نسبت به پیشینه پژوهشی موجود وجهی نوآورانه دارد. رویکرد مقاله تفسیری و شیوه جمع آوری داده ها کتابخانه ای و اسنادی بوده است.
اندیشه علمی- فلسفی تالس؛ خوانشی زمینه گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سرآغاز اندیشیدن فلسفی، گسست از تأمل اسطوره ای و به طور خاص در یونان و شهر ملط با اندیشیدن تالس درباره آرخه یا ماده المواد عالم بوده است. تأملات تالس به لحاظ ریشه های بین فرهنگی و بیناتمدنی و تأثیرپذیری از آگاهی ها و دانش تمدن های همجوار بسی حائز اهمیت است. سوال و دغدغه نوشتار حاضر با مفروض داشتن اینکه ملط به سبب موقعیت خاص جغرافیایی و اقلیمی خود از سویی محل گذر بازرگانان و انتقال کالاهای تجاری مختلف بوده و سبب شده امثال تالس با سفرهای خویش به مناطق دیگر و یا آگاهی یافتن از دستاوردهای آنها اعم از مصر و بابل، مسیری نوینی در اندیشه ورزی علمی و عقلانی بگشاید، آن است که تأملات وی در توضیح وضعیت انضمامی عالم چه مسیری را طی نموده و به طور خاص هستی آدمی را چگونه صورتبندی نموده است؟ در پاسخ بدین سوال، فرضیه و مدعای مطرح شده آن است که تالس با طرح ایده آب به عنوان ماده تشکیل دهنده عالم، درصدد توضیح ساز و کارهای تطور امور هستی نه با علل و عواملی بیرون از پدیده ها بلکه از درون خود آنها برآمده و با آنکه هنوز رگه هایی اسطوره ای در اندیشه وی وجود دارد، مسیری را برای طرح تطور امور با فعل و انفعالات آنها گشوده است.
بدن، سوژه و تکنولوژی های خود: درس هایی از راه حل فوکویی برای جامعه امروز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از پرسش های مطرح در فلسفه سیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجسته ای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را می کاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعه ای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت می کند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه فوکو چگونه تکنولوژی های خود، سوژه مدرن و بدنش را برمی سازد؟ پیامد چنین وضعیتی چیست؟ و فوکو چه راحلی برای آن متصور است؟ به نظر می رسد در اندیشه فوکو، سوژه و بدنش در فرآیند سازوکارهای نظارتی و تنبیهی سراسربین و درونی شده شکل می گیرد. شاید مهمترین پیامد چنین وضعیتی ازخودبیگانگی، اسارات و تکه پاره شدن سوژه و بدنش باشد. به نظر می رسد؛ فوکو دو راه حل متصل به هم برای رهایی سوژه از این وضعیت پیشنهاد می کند: 1- مقاومت و امتناع دائمی؛ 2-پارهسیا (حقیقت گویی). بدین معنا فوکو از یکسو ما را به مقاومت دائمی بر علیه مناسبات دانش/قدرت/حقیقت نه تنها در دنیای بیرون بلکه در درون خود فرا می خواند (وجه سلبی راه حل فوکویی)؛ ازسوی دیگر ما را به رک گویی، خطرکردن و بازساختنِ خود بر مبنای خرده روایت های خلاقانه دعوت می کند (وجه ایجابی راه حل فوکویی).
معیارهائی برای نگارش علمی براساس (فهم، ترجمه و آنالیز) یک مقاله ی تأثیرگذار جهانی: «مدرنیته، پروژه ی نا تمام»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«مدرنیته، پروژه ی ناتمام» یکی از مقاله های بسیار تأثیرگذار جهانی در سه دهه ی گذشته بوده؛چنان که منشاء مجادلات فراوانی در حوزه های مختلف فکری شده است. اما پرسش اساسی این است که چرا این مقاله، تا این حدّ مهم است؟ و این که چه درس هایی برای نگارش مقالات علمی می توان از آن آموخت؟
مقاله اگر چه حاوی نکات تأمل برانگیز و آموزنده ی بسیاری است، امّا نثر آن، در برخی از قسمت ها موجز، پُر تکلف و دشوار است. شاید به همین خاطر است که برگردان فارسی آن که حدود یک دهه ی پیش (و ظاهراً به تعجیل و با دقتِ اندک) انجام گرفته، با آشکار شدن بسیاری از پس زمینه های جامعه شناختی و فلسفی هابرماس، نیازمند بازنگری جدی است.
هدف نگارنده از ارائه این مقاله، نخست آن است که با استفاده از دو ترجمه ی انگلیسی و (در مواقع ضروری) رجوع به اصل آلمانی مقاله، خلاصه ای مفهوم و در حد توان، دقیق و امین از مقاله ارائه دهد و سپس با تجزیه و تحلیل و انتزاع «سؤالات»، «ایده ها»، «تزها» و «مفروضه ها» نشان دهد که چرا این مقاله، به لحاظ روشی مهم است و چگونه می تواند معیار هایی برای نگارش مقالات تأثیرگذار علمی و فلسفی در اختیار ما قرار دهد.
ما و جادوی میداس؛ جهان اسلام و غرب شناسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله ارزیابی موضوع «غرب شناسی» با تأکید بر بسترهای فرهنگی و تاریخی در جوامع اسلامی است. یافته ها نشان می دهد که غرب شناسی برساختی گفتمانی و عموماً انتقادی در مقابل «شرق شناسی» است. شکل انتقادی این گفتمان، خاص کشورهای مسلمان است که به منظور شناسایی و حفظ هویت خود، غیریت سازی می کنند. مهم ترین تمایز این گفتمان از شرق شناسی این است که غرب شناسی برساخته ای دفاعی است تا هژمونیک. غرب شناسی انتقادی در جهان اسلام، موضوعی فراتر از مباحثی چون هویت و دفاع ملی در مقابل امپریالیسم و استعمار است، و نوعی دفاع از بنیادهای ارزشی اسلام در مقابل غرب می باشد. با توجه به دائرمداری غرب در دانش و به طور خاص دانش شرق شناسی، سؤال این است که آیا در درون بستر موجود، می توان شاهد ظهور گفتمانی متفاوت و متضاد بود؟ پاسخ منفی است. چراکه غرب شناسی در جهان اسلام، گفتمانی است بر مسیری صعب و دشوار که نیازمند توسعة راهبردهای نظری و معرفت شناختی درون زاست. این گفتمان که نتیجة شرایط تاریخی عصر حاضر و تحولات متعاقب آن در ناخودآگاه امت است، لازم است ضمن حفظ اخلاق مقاومت، از ابزارهای علمیِ مبتنی بر بستر، به منظور توسعة نظری بهره گیری نماید
درآمدی بر فکر شرق و غرب در تفکر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر پس از وجود و زمان مهم ترین مباحث فلسفه خود را با به کاربردن مداوم تعابیری چون اروپایی، مغرب زمینی و غربی به بحث در باره غرب بر می گرداند. همچنین او در اولین سال های فعالیت دانشگاهی اش در آغاز دهه بیست قرن گذشته اغلب به اشپنگلر و کتاب افول مغرب زمین او می پردازد. همین ها حاکی است از موضوعیت «مسئله غرب» در فلسفه او. از سوی دیگر هایدگر بخصوص بعد از جنگ دوم جهانی به گفتگو با شرق پرداخته است، گفتگویی که مهم ترین اصطلاحات فلسفی اش مثل وجود، عدم، دازاین، مابعدالطبیعه و… را در آن به میان می آورد. درعین حال رابطه او با شرق آسیا هم دیرینه بوده و به همان اوایل دهه بیست قرن قبل برمی گردد. این ها نیز حکایت از موضوعیت «مسئله شرق» در فلسفه او می نماید. نکته سوم آنکه این دو مسئله درهم تنیده اند، یعنی می باید آن دو را در مسئله واحد «شرق و غرب» با هم فهمید. نوشته حاضر می کوشد با اشاره اجمالی به گستردگی ارتباط مسئله واحد شرق و غرب با اهم مسائل فلسفه هایدگری این نظریه را پیش بنهد که این مسئله نشان دهنده راه فکری این متفکر بزرگ است و از این رو می باید آن را مبنای فهم و تفسیر راه فکری هایدگر قرار داد. محوریت مسئله شرق وغرب اما تعارضی با مسئله وجود ندارد که خود او آن را به عنوان ام المسائل فلسفه اش معرفی می کند، چرا که با خود پرسش وجود هایدگر نیز عجین است. به همین دلیل با این مسئله حتی می توان خود پرسش وجود او را مورد پرسش قرار داد.
سکولاریسم اجتماعی در عصر جدید؛ مقایسة مبادی فلسفی لاک و میل، و تأثیر آن مبادی بر فایده گرایی میل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقالة حاضر با تمرکز بر تمایز میان دو مسئله، یعنی سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی، نشان می دهد که چرا و چگونه موضوع اصلی سکولاریسم غربی نه سکولاریسم سیاسی، بلکه سکولاریسم اجتماعی، مثلاً سکولاریسم میان ملل، است. این مقاله با تمرکز بر آرای جان استوارت میل، ضمن مراجعه به مبادی معرفت شناختی و فلسفة سیاسی لاک، نشان می دهد که مبنای الگوی قرن بیستمی که تحت عنوان عصر سکولار بر مبنای نظریات تساهل و شیوه های جهان شمول در لیبرالیسم اولیه طرح شد، در واقع مبنای واحدی است که جان استوارت میل با کمک آن و تکمیل طرح خود، یعنی اصالت فایده، آن را از سطح سیاسی به سطح اجتماعی تعمیم داده است. به عبارت دیگر این مقاله با شکستن منطق باز سازی شده در فلسفة سیاسی و لیبرالی لاک و میل و توجه به منطق درونی آن، نشان می دهد که گرچه تمرکز اصلی لاک بر سکولاریسم سیاسی بود ولی مبادی معرفت شناختی در لایه های نظری وی، به روشنی ارتباط مبادی فکری وی را با سکولاریسم اجتماعی، آن چنان که در قرن نوزدهم در احیا گری های میل پدیدار شد، تأیید می کند
ژاک دریدا و سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله پیش رو در تلاش است تا با بررسی سه دوره گفتمانی مدرنیته در مغرب زمین روند رو به انحطاط نظریه پردازی را روشن نماید. در این ارتباط، به موج گفتمانی عقلانیت خواهی غرب اشاره خواهد شد، عقلانیتی که ادعا داشت که چراغی از روشنایی فروزان خواهد ساخت که دایره هستی برای همیشه از تاریکی و تاریک اندیشی رهایی یابد. سر برکشیدن گفتمان ارزش گرای مارکسیستی در موج دوم مدرنیته از یک سو ظرفیتی فکری در برابر یکه تازی های عقلانیت شناختی بود و از سوی دیگر با گستره گفتمانی خود حاشیه سازی موج اول را در سر می پروراند. حقیقتاً گفتمان موج دوم ارزش گرا به حساب می آمد، گفتمانی که موجب شد تا با ارائه دستگاه های فکری و متنوع خود سطح نظریه پردازی های لیبرال نیز نسبت به گذشته کلاسیک خود ارتقاء یابد. تقابل های دو موج مدرنیته بخصوص آبشخور واحد آن دو از روش شناسی اثباتی مورد توجه جدی است.
تا آنجا که بحث به روش شناسی واحد دو موج لیبرال و ارزش گرایی مارکسیستی مربوط می شود،روش شناسی پسا تجدد بر نقد بنیادین روش اثباتی برکشیده شده است. ورود به موج سوم مدرنیته آن هم از گذر فلسفه دریدایی روشنگر این حقیقت است که علی رغم اینکه دریدا کلان روایت متافیزیک حضور غرب را شالوده شکنی کرده است لیکن پیامدهای نظری فلسفة او راه را برای روایت های متنوع می گشاید که به شکل خاصی امکان فعل اخلاقی را در روزگار پسامدرن منتفی می نماید. او با گره زدن فلسفه، زبان شناسی و تا حدودی روان شناسی فضای فکری جهان را برای مطالعات بین رشته ای همانند تجزیه و تحلیل گفتمان و تجزیه و تحلیل روانی گشوده است. فهم این دستاوردهای بشری از دو جهت اهمیت دارند: اول اینکه این مطالعات یک دوره کامل اندیشه و فلسفه سیاسی غرب است و دوم اینکه افول اندیشة سیاسی غرب به وضوح خود را در پردازش های نظری متفکران موج سوم نشان می دهد. در جمع، پرداختن به سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب باید بتواند بسترها را برای پیگیری روندهای بومی فلسفه اسلامی باز نماید. از یک نقطه نظر عمده این مهم می تواند از دریچة فهم بحران در ساحت اخلاقی تمدن غرب انجام شود.