مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
بازشناسی
حوزه های تخصصی:
اساسی ترین عامل برقرار نمودن نظام آموزش عالی(دانشگاه) تربیت و آماده ساختن نیروی انسانی کارآمد شایسته و دارای مهارت به منظور پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه در زمینه های مختلف می باشد.همچنین تولید و ارائه دانش بومی برای حل مسائل جاریو حیاتی جوامعی که دانشگاه ها در آن قرار دارند از عمده ترین نقش های نظام آموزش عالی به حساب می آید. چنین نظام آموزش عالی دانشجویان را به عنوان نوآوران،متفکران،حرفه شناسان و حتی مخترعان، تربیت و به جامعه عرضه می نماید. این فلسفه، تمام دانشگاهیان را بر آن می دارد که به سهم خود و به اندازه توان و شایستگی خود مشارکت با دانشگاه را جهت دستیابی به استانداردها و روزآمد شدن آن افزایش دهند. به منظور رسیدن دانشگاه به درجه عالی پاسخگویی و رفع نیاز از جامعه خود لازم است دورنمایی جامع که نشانگر تلاش هر عضو هیأت علمی و هر دانشجو و به همراه آنان مساعی کارکنان و مشارکت مردم و سایر نهادها و دستگاه ها جهت رونق روزافزون دانشگاه ها تهیه و به عمل درآید.
تاثیر نشانگان پیش از قاعدگی بر عملکرد حافظه روزمره و رویدادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تاثیر سندرم قبل از قاعدگی بر حافظه روزمره (حافظه در دنیای واقعی) و حافظه رویدادی (در دو مرحله یاد آوری آزاد و بازشناسی)، پرداخته است. این پژوهش به عنوان یک پژوهش آزمایشی و میدانی بر روی 60 خانم مبتلا به این سندرم بامیانگین سنی 33 سال اجرا شد. داده ها با روش تحلیل واریانس درون موردی (تحلیل کوواریانس) و آزمون (t) گروههای همبسته، مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت. سندرم قبل از قاعدگی با تاثیر منفی بر روی عملکرد حافظه، به نوعی موجب کاهش در عملکرد حافظه روزمره و سپس افت در عملکرد حافظه رویدادی خصوصاً در مرحله یاد آوری آزاد همراه بود. نه تنها سندرم قبل از قاعدگی به عنوان نوعی اختلال، در نوسانات خلقی و زوال حافظه مؤثر است، بلکه بیشترین تاثیر آن در افت عملکرد حافظه روزمره و سپس حافظه رویدادی قابل طرح است. بنابراین کنترل و درمان عوارض جسمی و روانی این سندرم به عنوان یکی از شایع ترین اختلالات زنان به منظور بهبود کارکردهای شغلی، تحصیلی و اجتماعی پیشنهاد می گردد.
تاثیر بافت درونی و بیرونی در یادآوری آزاد و بازشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حسین زارع-فهیمه قاسمیان
بررسی تأثیر نوع سؤال و سطح پردازش سؤالات در آزمون های بازشناسی و یادآوری بر عملکرد حافظه دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویژگی های آزمون، در کنار ویژگی های شخصیتی پاسخ گویان می تواند باعث بهبود بازیابی مطالب باشد. هدف تحقیق حاضر بررسی تأثیر سطح پردازش سؤالات در آزمون های بازشناسی و یادآوری بر عملکرد حافظه دانشجویان است. روش تحقیق آزمایشی با دو عامل (نوع سؤال و سطح پردازش سؤال) است. تعداد 128 نفر به صورت تصادفی طبقه ای انتخاب شده و به صورت تصادفی ساده به چهار گروه آزمایشی منتسب شدند. گروه ها از نظر تست حافظه بالینی وکسلر تفاوتی با هم نداشتند. ابزار تحقیق شامل محتوای آموزشی درباره فیزیک کوانتومی بود. هر یک از گروه ها به تناسب یکی از سؤالات (بازشناسی- سطحی، بازشناسی - عمقی، یادآوری - سطحی، یادآوری - عمقی ) را دریافت کردند. روایی و پایایی متن و آزمون ها تأیید شد. نتایج نشان داد که تأثیر عامل پردازش سؤال بر عملکرد حافظه معنادار است (05/0P<& 344/3f=). عملکرد حافظه در سؤالات با پردازش عمیق بهتر از عملکرد در سؤالات با پردازش سطحی بود. پیشنهاد می شود طراحان آزمون از سؤالات با پردازش عمقی تر مخصوصاً در آزمون های بازشناسی استفاده نمایند.
تطور مفهوم بازشناسی نزد فیشته و تأثیر آن بر هگل جوان )دوره الهیاتی و دستنوشته های ینا((مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هگل مفهوم بنیادین بازشناسی را از فیشته اخذ کرده و با تغییراتی که در آن می دهد زمینه تحقق نظریه بازشناسی دو سویه که حیثیتی اجتماعی و بین الاذهانی دارد را فراهم می کند. برای تبیین رویکرد هگل در خصوص مفهوم بازشناسی لازم است ما ابتدا جایگاه این مفهوم نزد فیشته را بررسی کرده و حدود و ثغور آن را معین نماییم. این کار به ما کمک خواهد کرد تا به تفاوت تلقی فیشته و هگل از این مفهوم پی برده و به معنای راستین آن نزد هگل نزدیک تر شویم. این مقاله از سه بخش عمده تشکیل شده است: بخش نخست مقاله به مساله آزادی و خودآیینی سوژه در ایده آلیسم آلمانی و خصوصا نزد کانت اختصاص خواهد یافت. در بخش بعدی دیدگاه فیشته در خصوص مساله آگاهی از آزادی را به بحث خواهیم گذاشت و سرانجام در بخش نهایی به تاثیر اندیشه های فیشته بر هگل در صورتبندی مفهوم بازشناسی خصوصا در دوره ینا اشاره خواهیم کرد.
بررسی و بازشناسی دومین ترجمه مجالس النفایس امیر علی شیر نوایی (ترجمه حکیم شاه محمد قزوینی)
حوزه های تخصصی:
مجالس النفایسیکی از مهمترین تذکره های شاعران است که قزوینی دومین ترجمه آن را ترتیب داده و علی اصغر حکمت آن را در سال 1321 ش. تصحیح و منتشر کرده است. در این مقاله تصحیح حکمت با سه نسخه اقدم و معتبر از متن ترکی، مقابله و مقایسه شده و این نتیجه حاصل شد که متن ترجمه قزوینی و تصحیح حکمت با محتوای مجالس النفایسهمخوانی و تطابق چندانی ندارد؛ زیرا از سویی، گاه مطالبی در نسخ ترکی وجود دارد که قزوینی آنها را از ترجمه خود حذف و مطالبی را به ترجمه خود اضافه کرده که در متن اصلی وجود ندارد و گاهی هم بخشی از ترجمه های او با متن مبدأ اختلاف دارد. از دیگر سو، تصحیح حکمت نیز علاوه بر تفاوت با متن مبدأ، دارای ضبط های اشتباه نیز هست. ترجمه قزوینی نفوذ گسترده ای در منابع تاریخ ادبی و کتاب شناسی بعد از خود داشته است؛ بنابراین، ضروری است بر اساس نسخ اقدم و معتبر مجدداً تصحیح شود.
تحلیل کانونی رابطه خوددلسوزی با خودآگاهی هیجانی در میان دانشجویان علوم پزشکی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه : هدف پژوهش حاضر، تحلیل کانونی رابطه خوددلسوزی با خودآگاهی هیجانی دانشجویان علوم پزشکی است. روش کار: در این مطالعه توصیفی همبستگی، دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تبریز جامعه آماری را تشکیل دادند. تعداد 350 نفر (181 مرد و 169 زن) به روش نمونه گیری چندمرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند و به پرسشنامه های خوددلسوزی نف ( Neff ) و خودآگاهی هیجانی گرنت و همکاران ( Grant et al ) پاسخ دادند. داده ها با روش تحلیل همبستگی بنیادی و با استفاده از افزونه CANCORR نرم افزار SPSS تحلیل شد. یافته ها: یافته های بدست آمده با استفاده از روش تحلیل همبستگی بنیادی نشان داد که ابعاد خوددلسوزی رابطه معناداری با بالا رفتن خودآگاهی هیجانی دارند. تحلیل کانونی مجموعه معناداری بین خودلسوزی و خودآگاهی هیجانی را نشان داد. در این مجموعه مهربانی با خود، قضاوت در مورد خود، مشترکات انسانی، انزوا، به هوشمندی و همانندسازی فزاینده رابطه مثبت و معناداری با بازشناسی، شناسایی، تبدیل سازی، محیط گرایی و حل مسأله داشتند. نتیجه گیری: به طور کلی می توان نتیجه گرفت که هر چه میزان مهربانی با خود، قضاوت در مورد خود، مشترکات انسانی، انزوا، به هوشمندی و همانندسازی فزاینده دانشجویان بالا باشد، به همان نسبت میزان خودآگاهی هیجانی آنان یعنی بازشناسی، شناسایی، تبدیل سازی، محیط گرایی و حل مسأله آنان بالا خواهد بود.
تحلیل بنیادین هگل از کار در بخش خدایگانی و بندگی پدیدارشناسی و نقد مارکس از آن و برنهادن پراکسیس به مثابه بنیانی جدید در افق فکر هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
142-164
حوزه های تخصصی:
مارکس در دست نوشته های اقتصادی-فلسفی 1844 صراحتاً دستاورد بزرگ هگل در پدیدارشناسی روح را کشف ذات کار اعلام می کند. اما در همان جا بیان می کند که فهم هگل از کار یک سویه و انتزاعی است و وی فقط جنبۀ مثبت کار را دریافته است. مدعای ما در این مقاله آن است که مارکس در آثار اولیۀ خود بنیانی فلسفی مبتنی بر مفهوم کار (پراکسیس) در افق فکر هگل برمی نهد و به میانجیِ آن حلّ و رفعِ دیالکتیکیِ (Aufhebung) فلسفۀ نظرورزانۀ هگل را رقم می زند. در این راستا، ابتدا فهمِ بنیادین و متافیزیکیِ هگل از مفهوم کار را با عطفِ نظر به بخش «خدایگانی وبندگی» پدیدارشناسی صورت بندی می کنیم. یعنی نشان خواهیم داد که چگونه کار در هگل مبنایی برای پیوند سوژه و ابژه است. سپس درصدد خواهیم بود تا نشان دهیم مارکس چگونه با اقتضائات منطقِ دیالکتیکیِ هگل، یک سویه گی اندیشۀ هگل را نقد کرده و پراکسیس را به مثابۀ تنیدگیِ سوژه و ابژه تألیف می کند.
تأثیر نویز همهمه بر بازشناسی واکه های زبان فارسی در دو دهه چهارم و پنجم زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارتباطات کلامی روزمره تقریباً هیچ گاه در سکوت رخ نمی دهند. نویز همهمه به منزله عاملی مداخله گر می تواند به ایجاد اختلالات در درک گفتار منجر شود. واکه ها هسته هجا ها و کلمات هستند و خطاهای واکه ای می توانند به ایجاد اختلال در فرایند درک گفتار منجر شوند. بنابراین، مطالعه حاضر به بررسی تأثیرات سن، نسبت سیگنال به نویز، جنسیت و سطح تحصیلات بر بازشناسی واکه های زبان فارسی در دو دهه چهارم و پنجم زندگی پرداخت. پژوهش مشاهده ای مقطعی حاضر بر روی 60 فرد بزرگ سال دارای شنوایی هنجار در محدوده سنی 30 تا 49 سال (با میانگین و انحراف معیار 23/6 ± 88/38 سال) از بین نمونه های در دسترس انجام شد. پس از انجام ارزیابی های شنوایی و گفتاری، بازشناسی واکه های زبان فارسی در حضور نویز همهمه و در نسبت های سیگنال به نویز صفر، 5- و10- بررسی شد. مقایسه امتیاز بازشناسی شش واکه زبان فارسی در هر سه نسبت سیگنال به نویز تفاوت معنی داری را نشان داد (001/0= p ) . همچنین، مقایسه امتیاز بازشناسی واکه ها در سه نسبت سیگنال به نویز در دو محدوده سنی 30 تا 39 سال و 40 تا 49 سال معنی دار بود (001/0= p ) ؛ اما تفاوت معناداری با جنسیت (991/0= p ) و سطح تحصیلات (282/0= p ) افراد یافت نشد. همچنین، در سه نسبت سیگنال به نویز صفر، 5- و 10- امتیاز بازشناسی واکه های پیشین بهتر از واکه های پسین بود. پژوهش حاضر نشان داد که با افزایش سن و کاهش نسبت سیگنال به نویز میانگین امتیاز بازشناسی واکه ها در حضور نویز همهمه به طور قابل توجهی کاهش می یابد.
بازشناسی انتقادی «فلسفه ی جنگ» از دیدگاه موزلی (فلسفه ی جنگ)«A Philosophy of War»(مقاله علمی وزارت علوم)
یکی از مباحث پایدار در فلسفه سیاسی بازشناسی ریشه های پیدایش جنگ و ستیز در جامعه بشری است. تحلیل فلسفه جنگ و برقراری نسبت میان فلسفه و جنگ در وهله نخست تلاشی است دشوار. الکساندر موزلی متولد 1943 فیلسوف سیاسی معاصر و سردبیر دائره المعارف اینترنتی فلسفه که سالها عهده دار تدریس دروس فلسفه و اخلاق جنگ در دانشگاههای انگلستان از جمله مدرسه مطالعات اقتصادی لندن بوده مؤلف کتاب فلسفه ی جنگ (A Philosophy of war) که در سال 2002 منتشر شده می باشد. موزلی در این اثر تلاش می کند نسبت میان جنگ و فلسفه را که در ابتدای امر دو مقوله جدا تصور می شوند تبیین نماید. به باور موزلی جنگ به عنوان یک پدیده مخرب و ویرانگر کراراً اتفاق افتاده و می افتد چون به باور انسانها مربوط می شود. جنگ در همه ابعاد طبیعت، فرهنگ و اندیشه آدمیان ریشه دوانده و به تعبیر موزلی ما می جنگیم چون به جنگ باور داریم و اگر می خواهیم از جنگ فاصله بگیریم باید باورهایمان را تغییر دهیم. روش نگارنده این اثر روشی تحلیلی با رویکردی علّی و فلسفی است. پرسش اصلی نویسنده کتاب «فلسفه جنگ» در این اثر بر این موضوع تمرکز یافته که چرا انسانها با یکدیگر می جنگند؟ و چگونه می توان از طریق تغییر باورها و نگرشها با این پدیده شوم و ویرانگر در میان انسانها و دولتها مقابله کرد؟
بازشناسی و اولویت بندی ارزش های میراث فرهنگی در نقش آفرینی توسعه پایدار روستایی بر اساس مدل ارسته (مورد مطالعه: میراث فرهنگی اورامان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از کلیدی ترین موضوعات در مباحث مربوط به میراث فرهنگی موضوع ارزش است؛ چراکه تمام آنچه ما در رابطه با میراث فرهنگی انجام می دهیم اعم از شناسایی، حفاظت و معرفی همه به خاطر ارزش هایی است که در میراث فرهنگی مستتر است. همچنین مخرنی غیرقابل جایگزین دانش و یک منبع ارزشمند برای رشد اقتصادی، اشتغال و ارتقای انطباق اجتماعی است که می تواند نقش تعیین کننده ای در توسعه ی پایدار داشته باشد. بااهمیت این موضوع، پژوهش حاضر باهدف بازشناسی و اولویت بندی ارزش های میراث فرهنگی در توسعه ی پایدار منطقه ی اورامان تدوین گردیده است. تحقیق حاضر ازنظر هدف کاربردی، ازنظر روش تحقیق آمیخته، ازنظر ماهیت توصیفی- تحلیلی و ازنظر ابزار مبتنی بر مشاهده، مصاحبه و پرسشنامه می باشد. جامعه آماری تحقیق حاضر را متخصصین و کارشناسان حوزه میراث فرهنگی و گردشگری منطقه اورامان، فرمانداری های و بخشداری های منطقه اورامان و مدیران محلی (دهیاران و شوراهای اسلامی) تشکیل می دهند. در بخش اول این پژوهش جهت بازشناسی ارزش های میراث فرهنگی منطقه اورامان، مطالعه اسنادی و مصاحبه با جامعه کارشناسان- متخصصان صورت گرفته است. در بخش دوم به منظور اولویت بندی ارزش های میراث فرهنگی منطقه در تحقق توسعه پایدار، ظرفیت های شناسایی شده در قالب 11 ارزش در پرسشنامه ای تحت عنوان میزان اهمیت هر یک از ارزش ها در تحقق توسعه پایدار به تفکیک سه بعد اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی و زیست محیطی طراحی و توسط جامعه کارشناسان، نخبگان محلی و مدیران روستایی (146 نفر) مورد ارزیابی قرارگرفته است. درنهایت بر اساس تکنیک آنتروپی وزن دهی شاخص ها و بر اساس تکنیک ارسته رتبه بندی ارزش ها صورت می گیرد. نتایج پژوهش بیانگر 46 ظرفیت در قالب 11 ارزش در منطقه می باشد که از میان این ارزش ها به ترتیب ارزش های معنوی با 5/358 نمره در رتبه اول، تاریخی با ۳۶۷.۵ نمره رتبه دوم، معماری با 5/444 نمره رتبه ی سوم، تفریحی با ۴۹۷ نمره رتبه ی چهارم، اجتماعی با 5/520 نمره رتبه ی پنجم، محیط زیست با نمره ۶۳۱ نمره رتبه ی ششم، آموزشی با 5/557 نمره رتبه ی هفتم، تنوع زیستی با ۶۳۱ نمره رتبه ی هشتم، بصری با 5/672 نمره رتبه ی نهم، هنری با ۶۷۵ نمره رتبه ی دهم و ارزش علمی با ۸۳۳ نمره در رتبه ی یازدهم به ترتیب دارای بالاترین و پایین ترین اهمیت در نقش آفرینی میراث فرهنگی بوده اند
آگاهی اینترسوبژکتیو و التفات به دیگری در پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
149 - 164
حوزه های تخصصی:
هگل در فلسفه مدرن، بحرانی را تشخیص می داد که به باور او، ناشی از تناهی و جزئیت رویکرد سوبژکتیو به آگاهی، و شکاکیت و بیگانگی آگاهی با واقعیت به عنوان نتیجه آن بود؛ ازاین رو، یکی از اموری که هگل به خصوص در دوره اقامت در ینا، آن را مسئله ای اساسی برای فلسفه قلمداد می کرد، حل این بحران بود. این مقاله در صدد است تا با تمرکز بر فصل خودآگاهی از کتاب پدیدارشناسی روح ، یکی از مواقف مهم تلاش هگل برای برون رفت از بحران یادشده را که در نظریۀ بازشناسی متقابل و رویکرد اینترسوبژکتیو به آگاهی به میان می آید، بررسی و تحلیل کند. در این نوشتار نشان داده خواهد شد که چگونه اتخاذ دیدگاه فردگرایانه در آگاهی و تصدیق بی واسطگی خودآگاهی استعلایی به منزله شرط امکان آگاهی، همواره شناخت را دچار تعارضاتی اساسی می کند. همچنین، نشان داده خواهد شد برای غلبه بر تعارضات یادشده به وساطتی نیاز است که بازشناسی مفروض در تعاملات اینترسوبژکتیو آن را تأمین می کند. درنهایت، این ادعا که سوبژکتیویته نه در نوعی رابطه درونی با خود، بلکه با پذیرش و بازشناسی دیگریِ خود امکان کلیتی را می یابد که در آن شکاف میان آگاهی و واقعیت از میان می رود، به عنوان بینش مهم هگل در پدیدارشناسی برای حل بحران یادشده معرفی می شود.
معرفی و بازشناسی نقش اسلیمی در تزیینات دوران اسلامی براساس نقد کتاب «اسلیمی و نشان ها»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنر و تمدن شرق سال نهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۴
15 - 28
حوزه های تخصصی:
اسلیمی از نقوش مهم و مطرح د ر تزیینات هنر د وران اسلامی است که براساس شواهد و آثار حد اقل به د وران ساسانی می رسد . گرچه بعضی از پژوهشگران برخی از فرم های پیچان را تعبیر به اسلیمی کرد ه و قد مت آن را بنا به نقوش به جا ماند ه، تا یونان و روم باستان گفته اند . د ر ایران رواج نقش اسلیمی د ر د وره سلجوقی آغاز شد ه و د ر د وره صفویه به اوج خود رسید ه است. هد ف این پژوهش بررسی سیر تحول اسلیمی د ر گذر زمان و معرفی قد یمی ترین نمونه های این نقش د ر تزیینات ایرانی است. همچنین ارائه نمونه هایی از اسلیمی که از ایران به د یگر نقاط جهان اسلام رفته است. د ر این پژوهش روش تحقیق، تاریخی تحلیلی از طریق جمع آوری اطلاعات و اسناد کتابخانه ای از متن و تصویر بود ه است. د ر این راستا مطالعه و نقد کتاب «اسلیمی و نشان ها» مد ّ نظر بود ه است. از آنجا که د ر این کتاب تناقضات و ابهاماتی د ر مورد نقش اسلیمی وجود د ارد ، پژوهش حاضر، با نگاهی تاریخی و مستند نکات جد ید مطرح شد ه و به ابهام زد ایی و اصلاح موارد اشتباه و غیر د قیق پرد اخته است.
بازشناسی و بازخوانی صحه، فضای فراموش شده شهری در شهر تاریخی اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صحه ، فضای شهری اصیل و کانون جذاب فعالیت های اجتماعی درون محله، یکی از عناصر سازمان فضایی و از واژگان شهرسازی کهن اصفهان بوده است که امروز به طور کلی فراموش شده و توسط طراحان و برنامه ریزان شهری نادیده گرفته شده و مدفون در لایه های تاریخی است. این فضای بازِ عمومی، به واسطه مداخلات نسنجیده و فاقد پشتوانه علمی، رفته رفته رو به نابودی گرائیده و درون بافت استحاله گردیده و بدین ترتیب، نقش تاریخی خود را به مثابه کانون تبلور حیات مدنی از دست داده است. هدف از این مقاله، بازشناسی صَحِه های تاریخی به قصد بازتعریف و تقویت نقش آن در ساختار شهر است. روش تحقیق مقاله حاضر مبتنی بر روش های توصیفی-تحلیلی، مقایسه تطبیقی و تاریخی بنا شده است. روش کار این پژوهش بر پایه بررسی های میدانی و جستجوی دگرگونی های آن بر اساس مطالعه اسناد تصویری، تحلیل مورفولوژیک و همچنین مطالعات اسناد و مدارک مستند کتابخانه ای، کتیبه های تاریخی منصوب در بناهای تاریخی و تاریخ شفاهی برگرفته از مصاحبه با ساکنین قدیمی و بومی بافت استوار شده است. نتایج حاصل از این پژوهش ضمن بازشناسی و باز خوانی نقش و اهمیت این فضای شهری، نشان می دهد که صَحِه، فضای باز سرگشاده، انعطاف پذیر و انطباق پذیر در گذر زمان، با گستره ای از نقش ها و عملکردهای متنوع، پدیده ای پویا و زنده در طول تاریخ بوده، هر چند که دگرگونی های نیم قرن اخیر مقدمات نابودی و محو شدن آن ها را فراهم ساخته است.
آسیاب کَهَک تهران؛ بازشناسی با تکیه بر اسناد تاریخی، تصویری و مطالعات میدانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اثر دوره ۴۲ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۹۵)
647-632
حوزه های تخصصی:
آسیاب ها، بناهایی تاریخی با وجه عملکردی بوده که با پیشرفت صنایع، دیگر استفاده و رونق پیشین خود را ندارند. آسیاب کَهَک بنایی کم تر شناخته شده از اوایل دوره قاجار است که در محله مرزداران شهر تهران، به عنوان شاهدی بر نحوه زیست دوره ای از تهران قدیم قرار گرفته و در حال حاضر در میان توسعه های شهر فراموش شده است. هدف این مطالعه، بازشناسی بنای آسیاب کَهَک از نظر تاریخی، عملکردی و معماری است. برای گردآوری اطلاعات لازم از روش کتابخانه ای و بررسی های میدانی بهره گرفته شده است. بر اساس یافته ها، آسیاب کَهَک به عنوان بخشی از مجموعه ای وسیع تر دارای نقش کلیدی در چرخه حیات روستای کَهَک بوده و امروزه با از بین رفتن بخش هایی از آن مجموعه، از جمله باغ و قطع ارتباط اجزاء با هم مثل عدم ارتباط آب قنات با آسیاب، هویت آن مخدوش و برای بازیابی این بنا باید به احیاء کل مجموعه و پیوند مجدد روابط از دست رفته، پرداخت.
بررسی تطبیقی بین بناهای با ارزش قدیمی دوران اسلامی و بناهای مدرن امروز با هدف بازشناسی و احیا سازی( بر اساس مولفه های معماری اسلامی)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث اصلی جنجال برانگیز در فضای معماری و امروز ایران، موضوع حفظ بنا های با ارزش قدیمی دوران اسلامی گذشته و روش های چگونگی حفظ و استفاده از الگوها و مولفه های ارزشمند آن در بنا های جدید و مدرن امروزی است، و بعضا پیش می آید که نگرش های متفاوت به این مقوله فراتر از حیطه مورد بحث رفته و گام در حوزه مسائل سیاسی- اجتماعی میگذارد. در این پژوهش هدف این است که این مولفه ها با توجه به مقوله معماری اسلامی بازشناسی شده و گامی به جهت احیا سازی آن ها برداشته شود و مجددا بکارگیری شده و استفاده بهینه و به روز از آن ها داشته باشیم.روش پژوهش این نوشتار مبتنی بر تحلیل توصیفی و مطالعات کتابخانه ای است. نتایج به دست آمده از این پژوهش، با هدف بازشناسی و احیاسازی مولفه های معماری اسلامی و استفاده بهینه از این اصول برای رسیدن به بناهای مدرن با کیفیت امروز است و در پی پاسخ به این سوال است که چگونه میتوان معماری خانه های مدرن را با معماری خانه های اسلامی ایرانی گذشته پیوند زد؟ و به مقایسه تطبیقی بین دو نمونه موردی،یک بنای قدیمی بر اساس مولفه های اسلامی ایرانی و دیگری یک بنای مدرن بر اساس همین مولفه ها و با الگو برداری از این بناها میپردازد که با دریافت راهکارهایی مفید جهت طراحی بناهای امروزی از طریق الگوبرداری بهینه از معماری بناهای شاخص اسلامی ایرانی به چه نتایج قابل تاملی دست میابیم که صراحتا بیانگر مزیت های احیاسازی مولفه های معماری اسلامی بناهای قدیمی و استفاده از آنها در بناهای امروزی است.
بررسی تطبیقی مسکن عشایر ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۵ پاییز ۱۳۹۵ شماره ۱۵۵
۳۶-۱۹
حوزه های تخصصی:
در دو سده گذشته بررسی های تطبیقی و گونه شناسی در علوم گوناگون از زیست شناسی گرفته تا معماری مطرح شده است. این بحث از لحاظ محتوایی اهمیتی در ردیف مباحث نظری پایه ای معماری مانند فضا، شکل و فرم یافته است. شناخت گونه ها در تمامی فعالیت ها، آثار مجسم، تکرارشونده و ریشه دار بشری می تواند کاربردی بس مؤثر داشته باشد. از این جهت در پژوهش حاضر قصد بر این است که آثار ارزشمند عشایر ایران با سابقه ای به قدمت تاریخ ایران مورد تفحص و جستجو قرار گیرد. سابقه تاریخی این اقوام نیز مسکن آنان را درخور توجه شایسته تر قرار می دهد. نکته دیگری که امروزه بررسی های مسکن عشایر ایران را حائز اهمیت و شایان توجه می نماید این است که امروزه نیاز به مسکن متحرک و غیردائمی برای اسکان موقت و غیر دائم به دلایل گوناگون ازجمله بحران های طبیعی، اجتماعی و مشابه رو به توسعه است. با عنایت به مسائل پیش گفته به نظر می رسد با مطالعه مسکن عشایری می توان تجربیات تاریخی مربوط به مسکن متحرک را ثبت و ضبط کرد. طبیعتاً مطالعه، بررسی و استخراج ویژگی های مسکن عشایر می تواند راهبردی برای معماران باشد. روش جمع آوری اطلاعات این تحقیق مطالعه اسنادی و برداشت های میدانی بوده و روش تحقیق با طبقه بندی و تحلیل محتوایی انجام می گیرد. در ادامه مقایسه تطبیقی بر اساس تفاوت های شکلی و کالبدی با توجه به فرهنگ قوم های متفاوت و جغرافیای زندگی آنان صورت خواهد گرفت. هدف جنبی پژوهش حاضر شناخت و بازخوانی مسکن عشایر با هدف طرح الگوی مناسبی برای مساکن متحرک و مورد استفاده در مواقع بحران است. چنین به نظر می رسد استفاده و تلفیق این اصول با تکنولوژی و فناوری های روز می تواند گامی در جهت غنای طراحی و اجرای مسکن متحرک و قابل حمل باشد. چه بسا که بتوان با تکیه به سنت و تجربیات تاریخی، راهی جدید و مؤثرتر در طراحی و تأمین مسکن متحرک ، پیش ساخته، سبک سازی ، ارزان سازی و سازگاری بیشتر با طبیعت گشود. رعایت اصولی از قبیل سازگاری حداکثری با محیط، سهولت واچینی و باز چینی و جابجایی ، سرعت کار، استفاده از مصالح بومی و غیره از جمله نکات قابل توجه در گونه های مختلف مسکن عشایری است.
بازشناسی سازمان فضایی و ساختار کالبدی باغ تاریخی چشمه علی دامغان براساس اسناد دوره قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۲
81 - 110
حوزه های تخصصی:
باغ چشمه علی دامغان از نمونه باغ های آبی باقی مانده در ایران است که در شمال غربی دامغان، در مجاورت چشمه ای دائمی شکل گرفته است. در چند دهه گذشته، با تخریب حصار پیرامونی و حذف ساختارهای معماری و از بین رفتن نظام اکولوژیک گیاهی آن، ساختار تاریخی باغ دچار آسیب شده و علیرغم استقرار عمارت سردر، کوشک اصلی و استخر میانی، فهم شکل اصیل آن با نارسایی هایی همراه شده است. پژوهش حاضر با اذعان به اهمیت ساختار فضایی باغ چشمه علی و جایگاه آن در تاریخ باغ سازی ایرانی و با هدف بازشناسی ساختار باغ در دوره قاجار به شناسایی ابعاد مختلف آن پرداخته است. پژوهش با بهره گیری از مطالعات تاریخی و راهبرد تاریخی- تحلیلی به بررسی مکتوبات و اسناد تصویری دوره قاجار پرداخته و تلاش نموده تا از طریق مستندسازی کلیه شواهد موجود و تحلیل و تطبیق داده های درجه اول با وضعیت موجود، ساختار تاریخی آنرا تشریح کند. براساس یافته های پژوهش، در سال 1197ق، با توجه ویژه آقامحمدخان به محدوده چشمه به عنوان اتراقگاهی امن در نزدیکی استرآباد، نخستین اقدامات جدی برای شکل گیری باغ با ساخت عمارت آقامحمدخانی (ساختمان سردر آتی باغ) در پیرامون چشمه صورت گرفت. در سال 1217ق، بیست سال پس از اتراق لشگر آقامحمدخان در چشمه علی، فتحعلی شاه قاجار که خود زاده مولودخانه ارگ دامغان (1185ق) و صاحب تیول منطقه بود، در جریان لشگرکشی به خراسان، در بنای آقامحمدخانی اقامت کرده و دستوری مبنی بر تعمیر آن، ساماندهی آبگیر و ساخت کوشک اصلی، حمام و مسجد و احداث برج و باروی باغ را صادر و مجموعه را وقف حضرت ولیعصر(ع) نمود. با حضور ناصرالدین شاه در مجموعه در طی دو سفر خراسان (1283 و 1300ق) با دستور شخص او، تعمیراتی در مجموعه صورت گرفت. بر اساس تصاویر عبداله خان قاجار، باغ در این دوره، دارای حصاری خشتی (با ارتفاع 3متر)، و پنج برج مدور (به ارتفاع 5.5متر) بوده و عرصه اندرونی (شمالی) کوشک اصلی با دیواری قاب بندی شده از استخر جنوبی جدا بوده است. با مرگ ناصرالدین شاه در سال 1313ق/ 1275ش، باغ چشمه علی نیز همچون بسیاری از آثار دوره قاجار، از کانون توجه شاهان این سلسله دور شده و با کاسته شدن از اعتبار آن، در معرض تخریب کالبدی قرار گرفت.
از کلاسیک به فراکلاسیک:جستاری در جایگاهِ مخاطب در رویکردِ دومینیک مَک آیوِر لوپِس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۸ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲
19 - 26
حوزه های تخصصی:
در جستارِ حاضرْ دو بعد از ابعادِ چندگانه ی مخاطب در رویکردِ دومینیک مَک آیوِر لوپِسْ استخراج و معرفی شده اند. این دو بعد که به منزله ی دو نوع مخاطبِ تصویریِ متمایز و هم زمان درهم تنیده معرفی می شوندْ نشان می دهند که سیرِ مواجهه ی کلاسیک به مواجهه ی فراکلاسیک، و درنتیجه مخاطبِ کلاسیک به مخاطبِ فراکلاسیک، یک طیفِ تبدیلیِ ملایم است که از مؤلفه های ادراکی آغاز می شود، به تدریج حاملِ مؤلفه های درکیِ بیشتر می شود، و تا آستانه ی سیستم های تصویری پیش می رود. نگارشِ جستارِ حاضر ازاین رو ضرورت داشت که فلسفه ی آنگلوآمریکایی به شکلِ کلی، و جایگاهِ هنرهای تصویری و تصاویرِ غیرهنری در آن به شکلِ جزئی، در کشورمان تقریباً ناشناخته است. روشِ پژوهشمان یک روشِ مرتبه اولِ مؤلف محور است که پیروِ آنْ تمامیِ آثارِ لوپِس مطالعه شده و بخشی از الگویی که آرای تصویری اش را منسجم می کند در قالبِ بخش بندی های جستارِ حاضر صورت بندی شده است؛ یعنی جستارمان با نگاهی به جایگاهِ تام وتمامِ تصویر در نگاهِ لوپِس نگاشته شده است. نتایجِ حاصل شده نشان می دهد مخاطبِ کلاسیکْ از توانمندی های ادراکی اش استفاده و توانمندی های درکیِ ابتدایی اش را بر آن ها بار می کند، اما مخاطبِ فراکلاسیکْ از توانمندی های ادراکی اش استفاده و توانمندی های درکیِ ابتدایی و نیز پیشرفته اش را بر آن ها بار می کند. لذا بااینکه هردو مخاطبینی منفردند، مخاطبِ فراکلاسیک، مخاطبی است دارای حالاتِ ذهنیِ پیچیده تر.
شرح و ارزیابی رویکرد ضدافلاطونیِ گادامر در رابطه با میمه سیس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
105 - 119
حوزه های تخصصی:
یکی از کهن ترین نظریه ها دربارۀ سرشت هنر، نظریۀ «تقلید» (هنر به منزلۀ تقلید طبیعت) است. نخستین بار افلاطون مبانی نظری این نظریه را ازحیث فلسفی بررسی کرد. آنچه در موضع افلاطونی درخصوص ماهیت میمه سیس محوریت دارد، فاصلۀ وجودی میان اصل و روگرفت است. این رویکرد در تاریخ فلسفه موجب واکنش های متفاوتی شده است. هانس گئورگ گادامر در دورۀ معاصر، به تأسی از مبانی هرمنوتیک فلسفی خودش به ارزیابی مسئلۀ میمه سیس و رویکرد افلاطونی پرداخته است. او برخلاف افلاطون، حیث وجودی و معرفتیِ روگرفت را در نسبت با اصل در مرتبۀ نازلی قرار نمی دهد؛ بلکه به باور او، خودِ روگرفت ازحیث «سرشاری و فزونی در وجود» و بازنمایی «معنا» می تواند نقش اصل را بازی کند. برپایۀ این نگرش، ما به جای اینکه روگرفت را براساس اصل بسنجیم، این خود روگرفت است که می تواند بینش ما را نسبت به اصل (یا واقعیت) و حتی خودمان هم متحول سازد. براین اساس، اثر هنری، حتی اگر روگرفت چیزی هم باشد، باز می تواند موجب «بازشناسی» شود. در نوشتار حاضر ضمن شرح موضع ضدافلاطونیِ گادامر درخصوص رابطۀ اصل و روگرفت در حوزۀ هنر، با تکیه بر برخی از آثار مرتبط او، به ارزیابی نگرش او پرداخته می شود و نشان داده می شود که او باوجود تأکیدش بر نقش مستقلِ روگرفت، گهگاهی ناخواسته به همان موضع افلاطونی بازمی گردد.