مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
نشانه معناشناسی
حوزه های تخصصی:
دیدگاه گفتمانی با رویکرد نشانه- معناشناختی معتقد است که تولیدات زبانی تابع فرآیندی پیچیده هستند که عوامل نشانه- معنایی بسیاری در آن دخیل می باشند. در چنین دیدگاهی، بر خلاف روش های مطالعه ساختگرایی که تولیدات زبانی را ابژه هایی بیرونی و مستقل از تولید کننده آن می دانستند، آنچه که دارای اهمیت است نوعی حضور و موضع گفتمانی است که پویا و دینامیک بودن آن همواره ما را با نوعی جهت گیری گفتمانی، بسط روابط، تعامل بین نیروهای هم سو یا هم گرا و نا هم سو یا واگرا سوق می دهد. آنچه که سبب عبور از نظام سیستمیک مبتنی بر رابطه دالی و مدلولی نشانه ها به سوی نظام فرآیندی می گردد چیست ؟ به نظر می رسد که نظامی فرآیندی که متکی بر رابطه بین پلانهای زبانی (پلان صورت و محتوا) است جانشین رابطه دالی و مدلولی می گردد. چه ویژگی هایی سبب می گردند تا پلانهای زبانی بتوانند مرزهای معنایی را جابجا نموده و منجر به تولید جریانی نشانه- معنایی گردند ؟
هدف ما از ارایه این مقاله علاوه بر پاسخ به این پرسش، بررسی شرایطی است که ما را از نشانه شناسی ساختگرا، که معناهای از پیش تعیین شده در آن از اهمیت زیادی برخوردارند، به نشانه- معناشناسی گفتمانی، که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش بین پلانهای زبانی است، سوق می دهد.
تحلیل نظام بودشی گفتمان: بررسی موردی داستان داش آکل صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی بر آن است تا با بهره گیری از رویکرد تحلیلیِ نشانه معنا شناسی ادبیات، به بررسی نحوة حضورکنشگران و نوع بودش آن ها در جریان شکل گیری معنا بپردازیم. در این مطالعه، به بررسی داستان «داش آکل» از صادق هدایت خواهیم پرداخت. این داستان، حول محور شخصیت کانونی داش آکل و کنش های او در محیط پیرامونش شکل می گیرد. درواقع، کنشگر درطول داستان دچار بحران هایی می شود که ناگزیر به ترک وضعیت قبلی یا به عبارت دیگر، نفی آن وضعیت برای رسیدن به موقعیتی جدید می گردد. هدف اصلی از نگارش این مقاله، بررسی روند حضور و حرکت کنشگران اصلی داستان داش آکل براساس نظریة نشانه معنا شناسی بودشی است. در این نظریه، کنشگر به دلیل احساس خلأ در زندگی با خروج از دازاین (این بودگی)، وضعیت موجود را نفی می کند و درنتیجه، این نفی به سوی نوعی وضعیت ایجابی پیش می رود. هدف از انجام این پژوهش، بررسی کارکرد بودشی نفی و ایجاب در گفتمان داش آکل با هدف تبیین شرایط تولید معنا و عبور از بحران حضور است. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که چگونه نفی و ایجاب به عنوان دو عنصر مهم گفتمانی در شکل گیری فرایند بودشی گفتمان اثرگذار
تحلیل نشانه - معناشناسی گفتمان؛ در قصه یوسف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروز، نشانه معناشناسی، حوزه هایی فراتر از نشانه شناسی کلاسیک و ساخت گرا را در بر می گیرد. یکی از این حوزه ها، اشکال روایی گفتمان است که در قالب نظام های گفتمانی آشکار می شود و در آن، نشانه ها، ویژگیِ نشانه پذیری مجدد می یابند و از نشانه های معمول، قاموسی و کلیشه ای با کارکردهای رایج و تکراری به عرصه نشانه های نامعمول و نو وارد می شوند و ابعاد ارزشی و زیبایی شناختی می یابند و ساحتی سرشار از پویایی و سیالیتی را تجربه می کنند که به شکلی طبیعی گفتمان و نتایجِ مترتب بر آن را می سازند. با تأمل در برخی قصص قرآنی می توان دریافت که این متون به صورت پنهان و آشکار دربردارنده اغلب این نظام های گفتمانی است؛ نظام های گفتمانی چون تجویزی، القایی یا تعاملی شناختی، تنشی و رخدادی.
این پژوهش با تحلیل قصه یوسف از این دیدگاه به توصیف و تبیین انواع نظام های گفتمانی در این قصه می پردازد و به نتایج قابل توجهی دست می یازد که بر تعالی ساختار و معنای قصه یوسف تأکید دوباره می کند. در این جستار هرگز در صدد آن نیستیم که ارزش قصه یوسف و یا قصص قرآن را به سبب دارا بودن این نظام های گفتمانی بدانیم، بلکه با قبول تعالی همه جانبه این قصص برآنیم که این بعد از نظام های گفتمانی را در ساختار و محتوای آنان آشکار سازیم و به سخنی دیگر در صدد توصیف این نظام ها در سطح و عمق این قصه هستیم تا از این رهگذر یکی دیگر از ابعاد ارزشمند قصه های قرآنی تبیین و اثبات شود.
روش تحقیق به شیوه تحلیل محتوا و بر اساس نظریه های نشانه معناشناسی است که در آرای افرادی چون گرمس در سال های اخیر مطرح شده است.
ساختار روایت خسرو و شیرین نظامی (برپایه نظریه معناشناسانه گریماس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نشانه- معناشناسی گریماس، در پی شناخت مراحل تولید تا دریافت معنا، ژرف ساخت روایت در قالب فرایندها و الگوهای گفتمانی متنوع مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. از آن جا که بررسی و شناخت سازوکارهای تولید معنا در روایت منظومه های غنایی امری ضروری به نظر می رسد؛ بر همین اساس، در مقاله ی حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی، به بررسی و تجزیه و تحلیل ویژگی های نشانه معناشناسی و راهکارهای تولید معنا در روایت «خسرو و شیرین» نظامی، بر پایه ی نظریه ی معناشناسانه ی گریماس پرداخته ایم. هدف از این مقاله روشن ساختن این مسئله است که تا چه اندازه نظریه ی گریماس که به باور او جهان شمول و قابل انعطاف با سایر متون است، با ساختار منظومه های غنایی هم خوانی دارد و دیگر این که چگونه نیروی حسی عاطفی با تأثیر بر عامل معنایی، باعث تولید معنا می شود؟ پس از تجزیه و تحلیل مشخص شد که در این روایت، معنا در قالب شوش و کنش هر دو تحقق می پذیرد و در مسیر تولید معنا، از نظم حاکم در بعضی از الگوهای مطرح شده ی گریماس پیروی نمی کند و در این مسیر، با چالش هایی مواجه است که عامل زمان در کنار برش زمانی و عامل انتظار، نقش تعیین کننده ای در تحقق و تولید معانی به چالش کشیده شده ی روایت ایفا می کنند.
بررسی کارکردهای نشانه معناشناختی نور بر اساس قصّه ای از مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از اصلی ترین نشانه ها در فهم متون عرفانی عنصر «نور» است. یافتن دلالت های معنایی و مناسبات درونی عنصر نور در متون عرفانی، درک ژرفای معانی آن ها را آسان می کند. نشانه معناشناسی، به مثابة یکی از روش های نقد ادبی نُو، به ما اجازه می دهد تا به مطالعه این کارکردها در درون گفتمان بپردازیم. این مقاله در پی آن است تا با روش توصیفی تحلیلی، کارکردهای نور را در بخشی از قصّه «آمدن جعفر به گرفتن قلعه ای به تنهایی» از دفتر ششم مثنوی، بر اساس رویکرد نشانه معناشناختی بررسی و تبیین کند. پرسش اصلی پژوهش این است که عنصر نور چگونه فضای گفتمانی را تحت تأثیر خود قرار می دهد و سبب آفرینش چه معناهایی می گردد. درواقع هدف از این پژوهش مطالعه شرایط داستانی و گفتمانی نور در این قصّه برای نشان دادن سیالیّت معناست. عنصر نور در این قصّه کارکرد داستانی و گفتمانی پیدا می کند و از این طریق گفتمانی پویا و سیّال آفریده می شود. فرضیّه اساسی این است که نور در این گفتمان دارای کارکردهای جسمانه ای، شناختی، واسطه ای، استحاله ای، و استعلایی است و این کارکردها همواره از ویژگی های تنشی، شَوِشی، عاطفی، نمودی، انفجاری، واسازی، انعکاسی و زیبایی شناختی برخوردارند. بررسی کارکردها و ویژگی های نشانه معناشناختی نور می تواند ظرفیّت های داستانی و گفتمانی قصّه های مثنوی را به خوبی بشناساند و افق جدیدی به روی مطالعات مثنوی بگشاید.
گِرِمس معناهای گریزان؛ بررسی و نقد کتاب نقصان معنا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، نقصان معنا، نوشتة گرمس، که حمیدرضا شعیری آن را به فارسی ترجمه کرده، معرفی و نقد و بررسی شده است. این کتاب با «سخن مترجم» آغاز شده است که هم نقش مهمی در معرفی گرمس و تحولات دیدگاه های او دارد، و هم زمینه ساز فهم بهتر آن چیزی است که او در این کتاب مطرح کرده است. گرمس، در نقصان معنا، بحث ها و دیدگاه های خود را به گونه ای سامان داده است، که در نهایت در هر بخش، «نقصان معنا» بر خواننده هویدا شود. از این نظر، این کتاب در مطالعات نشانه معناشناختی اهمیت بسیاری دارد، زیرا مسئلة معنا همواره مورد مطالعة پژوهش گران رشته های گوناگون دانش بوده است و دیدگاه ها و تبیین های متفاوتی دربارة آن به دست داده شده که علت اصلی آن ماهیت سیال، تعیّن ناپذیر، و ثبات گریز معناست. در واقع، در نقصان معنا، گرمس نشانه شناسی کلاسیک را پشت سر گذاشته و با ارائة نمونه ها و متن ها و قرار دادن خواننده در شرایط و فضاهای خاص، به سویه های تشویشی، احساس مدار، و زیبایی شناختی معنا توجه نشان داده است؛ و بدین ترتیب و البته با زبانی شاعرانه، زمینة روی نمایاندن سویه های گریزان و پنهان معنای نشانه ها و شناخت آن ها را فراهم کرده است.
بررسی نشانه معناشناختی داستان لیلی و مجنون جامی بر پایة تحلیل گفتمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل نشانه معناشناختی، به بررسی نحو ةارتباط نشانه های زبانی در نظام گفتمانی و در سطحی فراتر از جمله می پردازد. این تحلیل نشان می دهد که یک نشانه در ارتباط با سایر نشانه های گفتمانی و در نظام کلی گفتمان چه فرایندی را طی می کند تا دارای معنای خاصی شود. در این میان بررسی عناصری که زمینه ساز شکل گیری معنا هستند، اهمیت اساسی دارد. عناصری مانند شکل های بیرونی و درونی گفتمان، بعد پویای کلام، انواع گفتمان، نقش فعل های مؤثر در گفتمان، فرایند تنشی کلام، کنشگران، انواع کنش ها، ارتباط عناصر در محور جانشینی و همنشینی و مانند آن، ابزارهای مؤثر در تحلیل های نشانه معناشناختی به شمار می آیند. در این پژوهش کوشیده ایم برخی از این عناصر معناساز را در داستان لیلی و مجنون به روایت جامی بیابیم و با بررسی این عناصر، نخست نشان دهیم، نشانه های گفتمانی در این داستان چه فرایندی را طی می کنند تا منجر به شکل گیری ساختار معنایی داستان شوند؛ دوم، انواع گفتمان در این داستان را بکاویم؛ سوم، با بررسی ساختار روایی داستان به ابرساختار یا جان مایة متن دست یابیم. تحلیل نشانه معناشناختی، به بررسی نحو ةارتباط نشانه های زبانی در نظام گفتمانی و در سطحی فراتر از جمله می پردازد. این تحلیل نشان می دهد که یک نشانه در ارتباط با سایر نشانه های گفتمانی و در نظام کلی گفتمان چه فرایندی را طی می کند تا دارای معنای خاصی شود. در این میان بررسی عناصری که زمینه ساز شکل گیری معنا هستند، اهمیت اساسی دارد. عناصری مانند شکل های بیرونی و درونی گفتمان، بعد پویای کلام، انواع گفتمان، نقش فعل های مؤثر در گفتمان، فرایند تنشی کلام، کنشگران، انواع کنش ها، ارتباط عناصر در محور جانشینی و همنشینی و مانند آن، ابزارهای مؤثر در تحلیل های نشانه معناشناختی به شمار می آیند. در این پژوهش کوشیده ایم برخی از این عناصر معناساز را در داستان لیلی و مجنون به روایت جامی بیابیم و با بررسی این عناصر، نخست نشان دهیم، نشانه های گفتمانی در این داستان چه فرایندی را طی می کنند تا منجر به شکل گیری ساختار معنایی داستان شوند؛ دوم، انواع گفتمان در این داستان را بکاویم؛ سوم، با بررسی ساختار روایی داستان به ابرساختار یا جان مایة متن دست یابیم.
تحلیل نشانه معناشناختی تحقق سره و ناسره در گفتمان ادبی: مطالعه موردی داستان عامیانه ""سزای نیکی بدی است(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با بهره گیری از رویکرد نشانه- معناشناسی که گفتمان را فرآیندی جهت مند در راستای ایجاد سازه های معنایی و تاثیر بر نظام تعاملی کنش گران می داند و با تکیه بر نظریات هایدگر، آستین، بودواَن، گرمس و تاراستی به مطالعه و تحلیل سره و نا سره در گفتمان می پردازیم. دراین راستا، جهت تبیین رابطه زبان با سره و یا ناسره بودن آن به بررسی یکی از روایت های عامیانه فارسی به نام ""سزای نیکی بدی است""، می پردازیم تا نشان دهیم چگونه روایت عامیانه می تواند فرآیند بروز و تجلی سره یا ناسره را جابجا نموده و جریان تولید معنا را دستخوش تغییر نماید. منظور از سره در این پژوهش گفته ای است که از لحاظ زبانشناختی و معنا شناختی و با توجه به بافت و موقعیت گفتمان و نگاه هستی شناسانه گفته پرداز مناسب ترین گزینه است و گفتمان را در جهت صحیح پیش می برد. و منظور از ناسره هر آن چیزی است که جریان صحیح تولید و دریافت معنا را دچار تاخیر یا آسیب جدی کند. هدف پژوهش پیش رو کشف شرایط تحقق سره و ناسره در زبان از طریق مطالعه پیکره یک داستان عامیانه و چگونگی شکل گیری و تغییر آن در گفتمان است. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که چه عواملی سبب شکل گیری سره و ناسره در زبان می شود و در طول روایت عامیانه مورد نظر چگونه سره و ناسره سبب استحکام نظام گفتمانی و یا اختلال و تغییر در روند روایی تحقق معنا می گردند.
بررسی و تحلیل کارکرد پادگفتمانی نامه های نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گفتمان عرصه ای برای تولید معناست و پادگفتمان به کارگیری ترفندها و شگردهایی از جانب گفته پرداز درجهت حمایت، ترمیم، تعدیل، تأیید، توجیه و تضمین گفته است. در این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، ضمن تبیین کارکرد پادگفتمان ها در برقراری ارتباط و نقش آن در فرایند تولید و تداوم معنا، مصادیقی از نامه های نیما یوشیج تحت بررسی قرار می گیرد تا با رویکرد نشانه معناشناختی، نشان داده شود که نیما در نامه هایش چگونه ازطریق پادسازی، عناصر معناساز را به کار می گیرد تا بر جنبه ها ی ایجابی گفتمان خود تأکید کند، گفتمانش را توجیه کند، استحکام معنایی آن را بالا برد و از این راه باور مخاطب را افزایش دهد و او را متقاعد سازد. نتایج این پژوهش، مبین آن است که نیما به کمک این هاله سازی های گفتمانی، همواره درپی برجسته سازی زبان خود و ایجاد تحکیم و تداوم معنا در گفته های خویش است.
تحلیل نشانه-معنا شناختی کارکردهای گفتمانی مقاومت و مماشات در اعترافات تاج السلطنه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکرد نشانه معناشناسی گفتمانی است که با دخیل شمردن سوژه تن مدار در خلق معنا و تأکید بر ابعاد عاطفی، حسی ادراکی و زیبایی شناختی گفتمان، محمل مناسبی برای تحلیل و تأویل متون اعترافی به شمار می آید. مطابق آموزه های این نگره، کنشگران می توانند با ایجاد چالش هایی درون گفتمانی و خلق جریان هایی همسو یا ناهمسو به مقاومت یا مماشات با «غیر» برخیزند و به این ترتیب، برای احراز یا بازسازی هویت خویش تلاش کنند. در خاطرات تاج السلطنه به مثابه نوشتاری اعترافی نیز، سوژه در راستای هویت طلبی و تقلایی مدام برای رهایی از بحران معنا به مرکز ثقلی گفتمانی تبدیل می شود تا بتواند نقش خود را در تعامل و تقابل با غیر ایفا کند. هدف از پژوهش حاضر، پاسخ به این پرسش است که موضع گیری سوژه گفته پرداز، چگونه مقاومت یا مماشات او را در مواجهه با قلمروهای رقیب رقم زده و این ویژگی ها با اتکا به کدام یک از مؤلفه های نشانه معناشناختی ممکن شده است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که سوژه از مجراهای مقاومت از طریق نمادین سازی، قافیه اندیشی، روابط فشاره ای و گستره ای و رجوع به وجه پدیدارشناختی حضور، در برابر بحران هویت و معنا به مقابله برخاسته و سرانجام با منقاد شدن در برابر دیگری (بزرگ) راه مماشات پیش گرفته است. در این میان، مقوله مکان با گره خوردن به هویت سوژه، کارکردی گفتمانی پیدا کرده و ضمن نمایندگی کردن وضعیت های گوناگونِ سوژه، به شاخص شدت و ضعف مقاومت و مماشات در این گفتمان بدل شده است.
تحلیل کارکرد گفتمانی طنز در باب اول گلستان سعدی؛ رویکرد نشانه معناشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله پیاده سازی روش نشانه معناشناسی برای دستیابی به الگو یا الگوهای حاکم بر فرایندهای معنایی کنشی و تنشی و نشان دادنِ تأثیر جریان زیبایی شناختی بر فرایندهای مذکور در بستر گفتمان طنز باب اول گلستان سعدی است واز این جهت، نخستین کوشش به شمار می آید. مقصود از طنز، سخن مطایبه آمیزِ انتقادی است که با هدف اصلاح اجتماعی و به کمک جریان زیبایی شناختی در زبان شکل می گیرد و با هزل و هجو فرق دارد. روش نشانه معناشناسی در پی تجزیه و تحلیل گفتمان برای پی بردن به شرایط تولید و دریافت آن است. نشانه معناشناس با مجموعه ای معنادار روبه روست که در مرحله نخست فرضیه های معنایی و نوع ارتباط آن ها با یکدیگر را در نظر می گیرد. سپس، به جست وجوی صورت هایی که با این فرضیه های معنایی مطابقت دارند، می پردازد تا اثبات آن فرضیه ها میسر شود. فرضیه پژوهش حاضر این است که فرایند معنایی در گفتمان طنز نظام کنشی را به تنشی تبدیل می کند و با برقراری تعامل بین ابعاد فشاره ای (عاطفی، درونی) و گستره ای (شناختی، بیرونی) فضایی سیال را می آفریند که خلق معنایی بدیع را ممکن می سازد. در طنز حضور حسی ادراکی کنشگر و در مرحله بالاتر گفته پرداز به تنش بین ابعاد فشاره ای و گستره ای نیرویی می بخشد که برونه های زبان را از درونه های رایج، تهی می کند و به جای آن درونه هایی متفاوت قرار می دهد. دگرگونی در رابطه درونه برونه زبانی از ویژگی های طنز است که به وسیله جریان زیبایی شناختی، سبب تغییر ازرش های همه باور و خلق ارزش های نو در این گفتمان می شود.
نشانه معناشناسی فرآیند «تنش» در ایمان آوردن ملکه سبا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیات هنری قرآن، ظرفیت مطالعه نشانه معناشناسانه را برای قرآن پژوهان فراهم می کند. این رویکرد تولید، دریافت و کارکرد معنا را در نظام های گفتمانی بررسی می کند. در جستار پیش رو، با هدف کاربردی کردن مفاهیم قرآنی با زبان روزآمد و با تکیه بر یافته های نشانه معناشناسی، ماجرای ایمان آوردن ملکه سبا مطالعه می شود. در این مسیر، نگارنده با رویکرد بررسی صورت- محتوا فرآیند تغییر معنا و نظام حاکم بر این داستان را بررسی می کند. با چنین هدفی، به این سؤال پاسخ می دهد که هم تنیدگی فشاره و گستره (دو بعد بنیادین دلالت) چگونه فرآیند گفتمانی را شکل می دهند. یافته ها نشان می دهد که در معناکاوی این ماجرا، فرآیند تنشی به عنوان مهم ترین رکن عمل می کند. ملکه می خواهد نوع حضور خود را که در تجربه جدید و موقعیت حکومت سلیمان نبی قرار گرفته، بازسازی کند. هم آمیختگی این حضور عاطفی و شناختی باعث می شود که جریان معناسازی داستان، به سمت گفتمان تنشی سوق یابد. در این تعامل، طی یک عملیات مرحله ای، گفتمان از معنای نخست (پیروی از نظام شرک) به معنای دوم (ایمان به خدا) می رسد و تغییر معنا رخ می دهد.
بررسی نشانه معناشناختی واژگان «ذکر» و «خیر» در قرآن و معادل های آن ها در هفت ترجمة فرانسوی قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نشانه معناشناسی به بررسی نشانه به منظور دستیابی به معنا می پردازد. بر مبنای این دیدگاه نشانه و معنا دو عامل وابسته به یکدیگرند و یکی بدون حضور دیگری هیچ است. از جمله مسائلی که در زبان شناسی و معناشناسی مطرح است چندمعناییست که مترجمان را با مشکل روبه رو می سازد و می تواند معیار برتری ترجمه در نظرگرفته شود. چندمعنایی در قرآن نیز حائز اهمیت است؛ زیرا به دلیل فراوانی وجوهِ برخی واژگانِ قرآن، مشکل می توان معنای درست را بیان کرد و حضور این پدیده ابعاد گفتمانی متنوع را ایجاد می کند و مسیر گفتمان را تغییر داده و به سوی هدفی خاص به پیش می برد. در ترجمة این واژگان، بافت و واحدهای هم نشین بسیار مهم می باشند. مترجم بافت را با مراجعه به کتب تفسیری معتبر دریافت کرده و به مدد کلمات هم نشین به تحلیل معنایی می پردازد. در این پژوهش، پس از بیان گفتمان غالب قرآن، دو واژه چندمعنایی «ذکر» (آیة ۹ سورة جمعه) و «خیر» (آیة ۳۰ سورة نحل) با توجه به بافت و واحدهای هم نشین و به منظور دریافت معنای صحیح بررسی شده و سپس چگونگی معادل گزینی این واژگان توسط هفت مترجم فرانسوی، یعنی ماسون، ساواری، شورکی، برک، گروس ژان، بلاشر و کازیمیرسکی تحلیل شده است. همچنین ترجمة پیشنهادی ارائه شده و در نهایت به این سؤال پاسخ داده شده که مترجم چگونه می تواند در عین وفاداری نسبی به متن مبدأ، فحوای کلام را به مخاطب انتقال دهد.
مقایسه سطوح معنایی معراج پیامبر(ص) و سفر اسکندر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تابستان ۱۳۹۷ شماره ۷۶
266-241
حوزه های تخصصی:
معراج پیامبر اسلام (ص) تأثیر زیادی بر معراج های صوفیه گذاشته است. علاوه بر این، تأیید و توصیف آن در بسیاری از متون عرفانی، نشانی از ایمان گوینده تلقی می شد، در حالی که معراج متأثر از دخل و تصرف قصه گویان است و ارتباط آن با برخی قصه های عامیانه مورد توجه قرار نگرفته است. این پژوهش به مقایسه روایت ابن عباس از معراج و سفر اسکندر در داراب نامه طرسوسی پرداخته است. اسکندر در داراب نامه ، جهانگشایی شرقی است که وجوه اشراقی یافته است و برای وی نسب نامه ای کیانی ساخته شده است. بافت جامعه اسلامی نمود پیامبرگونه اسکندر را برجسته کرد و تجربه عالی پیامبر اسلام (ص) را در شب معراج، در سطحی پایین تر، اما با همان تکنیک به وی نسبت داد. سفر اسکندر برای دیدن عجایب و جستجوی آب حیات، بن مایه های اصلی معراج را در خود دارد. مقایسه این دو نشان دهنده عناصر مشترکی است که بر اساس ارتباط بینامتنی با قرآن ، مصادیق «آیات الکبری» را نشان می دهد. طبق نظام ارزشی قرآن ، «آیات» یا نشانه ها، خالق نما و ایمان آفرینند. جریانی از معنا در مواجهه با آیات شکل می گیرد که «حضور» کنشگران را دستخوش تغییر می کند. تحلیل هر دو سفر بر اساس رویکرد نشانه معناشناسی نشان می دهد که علاوه بر عناصر مشترک در سه محور «بهشت و دوزخ»، «فرشته شناسی» و «ملاقات با خداوند»، سطوح سازماندهی و چگونگی کارکرد و تولید معنا در هر دو، سازوکار یکسانی دارد.
ساختار روایی داستان عامیانه «کره اسب سیاه» از دیدگاه نشانه معناشناسی گفتمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ و ادبیات عامه سال ششم آذر و دی ۱۳۹۷ شماره ۲۳
131-150
حوزه های تخصصی:
داستان های عامیانه بازتاب هویت فرهنگی هر ملت هستند که ایدئولوژی حاکم و پس زمینه های ذهنی آن جامعه را منعکس می کنند. مطالعه حاضر با استفاده از دیدگاه نشانه معناشناسی گفتمانی به لایه های زیرساختی نظام روایی در داستان عامیانه «کره اسب سیاه» نفوذ کرده و عوامل گفتمانی کنش و شوش را در شش مرحله در فرایند معناسازی تحلیل کرده است. شوش و کنش متقابل بین شاهزاده و کره اسب و تعامل بین این دو نظام حسی ادراکی و هوشمند، مهم ترین عامل شکل گیری و ایجاد تغییر از وضعیتی به وضعیت دیگر و حالت های پس از تغییر در این داستان هستند. در این نظام روایی گاهی احساس و ادراک با تأثیر بر عوامل معنایی، معنا را به وجود می آورد و گاهی نیز کنش، شوش زا می شود. همچنین، در این پژوهش مراحل ارتقای توانش های مادی و معنوی اسب به عنوان موجودی غریزی و مادی به موجودی اسطوره ای و کنشگری آسمانی و به عبارتی سازوکار استعلایافتگی کره اسب تبیین می شود.
تحلیل کارکرد رخدادی زبانی شطح در نظام گفتمانی غزل مولانا در دیوان شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای زبانی دوره نهم آذر و دی ۱۳۹۷ شماره ۵(پیاپی ۴۷)
173-196
حوزه های تخصصی:
شطح عرفانی در بستر نظام رخدادی زبان تحقق می پذیرد و نظام رخدادی با گسترۀ نشانه شناسی پساگِرِماسی در پیوند است. نظام رخدادی زبان نیز به دلیل ویژگی های لحظه ای، آنی، بارقه ای و استحاله ای کارکردی تنشی عاطفی می یابد. این وضعیت، حضوری پدیداری، حسی عاطفی و تنشی را برای سوژه رقم می زند که نتیجۀ آن بی خویشی اوست. بسیاری از غزل های مولانا نیز برآیند همین لحظه های بی خویشی است؛ لحظه هایی که سوژه خویشتن داری خود را از دست می دهد و ناگزیر به افشای راز می شود. حاصل این افشاگری شطح نامیده می شود. بر اساس این، پرسش بنیادین مقالۀ پیش رو این است که شطح در نظام زبا نی غزل های مولانا بر اثر کدام فرایندها و کارکردهای گفتمانی رخ می دهد. درواقع، هدف پژوهش حاضر، تحلیل نشانه معناشناسی شطح عرفانی در نظام زبانی غزل های مولانا برای تبیین نظام رخدادی و چگونگی رُخداد معنا در آن است. این پژوهش نشان می دهد غزل های شطحی مولانا در فضایی رخدادی شکل می گیرند. این فضا نیز به واسطۀ ویژگی های استحاله ای، زیبایی شناختی، جسمانه ای و شَوِشی گفتمان پیوسته دگرگون می شود و بدین سان شاهد توالی رُخدادها و ترمیم آن ها هستیم. این امر، درنهایت سبب آغشتگی حضور سوژه و هم حسی و هم پیوندی او با حقیقت مطلق و ژرفای هستی می شود.
تحلیل روایت موسی(ع) و سامری بر پایه نشانه معناشناسی گفتمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش تحلیل روایت موسی (ع) و سامری در چارچوب نشانه معناشناسی گفتمانی با استفاده از الگوی کنشی گرمس و معناهای محوری ، با توجه به مربع معناشناختی در ژرف ساخت روایت و انواع نظام های گفتمانی به کار رفته در تولید گفتمان روایی بحث و بررسی شد. این تحقیق با رویکرد توصیفی تحلیلی در پی آن است تا با تحلیل روایت موسی (ع) و سامری، بر اساس نظریۀ نشانه معناشناسی گرمس، ضمن کشف انواع نظام های گفتمانی حاکم بر این روایت، الگوی کنشی موجود در آن را مشخص و معانی محوری در ژرف ساخت این روایت را به منظور فهم شیوۀ گفتمان سازی قرآن دریابد. نتایج به دست آمده نشان خواهد داد، هستۀ مرکزیِ این روایت مبتنی بر دو نظام کنشی و شوشی به دنبال اثبات گفتمان هدایت و نفی گفتمان بت پرستی است. به علاوه، تحلیل ها نشان می دهند روند پیوست قوم به ابژۀ ارزشی، ابتدا با گفتمانی تجویزی شکل می گیرد و سپس این گفتمان تجویزی به شکل گیری شوش در وجود کنشگر و نهایتاً توانش و پیوست قوم به گفتمان هدایت منجر می شود؛ اما در گفتمان، ضلالت روند با نظامی شوشی در درون کنشگر آغاز شده است و این شوش تبدیل به کنش و گسست قوم از ابژۀ ارزشی می شود که این امر حاکی از ساز و کار تولید معنا در دو خط متضاد، بر اساس نظام های گفتمانی است.
کارکرد گفتمانی مکان در «شب سهراب کشان» بیژن نجدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال بیست و هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۱ (پیاپی ۸۶)
151-177
حوزه های تخصصی:
یکی از کارکردهای مهم هر نظام نشانه معنایی کارکرد مکانی آن است. مکان ها به شکل های مختلف عینی، کنشی، شَوِشی، روایی و اسطوره ای در گفتمان نقش دارند و از کارکردهای ارجاعی، تنشی، استعاری و استعلایی برخوردارند و در شکل دهی به معنا نقش آفرین هستند. با تقویت جنبه عینی مکان، بعد شناختی آن اوج می گیرد و با تضعیف این جنبه، وجه استعاری آن تقویت می شود و مکان به سوی فضاشدگی سوق می یابد. در داستان «شب سهراب کشان»، مکان با حضور کنشگران گفتمان و تقابل، تعامل و هم کنشی آنها، هربار به گونه ای استحاله می یابد. در نتیجه، سیال می شود و همین عامل به آن ویژگی فرامکانی می دهد. کارکردهای نشانه معناشناختی چنین وضعیتی چیست؟ پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که چگونه و طی چه فرآیندی، استحاله مکان شکل می گیرد و چطور و با کدام کارکردها زمینه استعلای آن فراهم می شود. این پژوهش، بر مبنای این فرضیه مهم شکل می گیرد که مکان با توجه به تقابل، تعامل و هم کنشی کنشگران آن، کارکردی هویتی و شوشی پیدا می کند. سپس، با تأثیرپذیری از این وضعیت، در گستره ای از مکان تا فضا سیال می شود و سرانجام به مکانی هستی محور و استعلایی بدل می شود که مهم ترین نتیجه آن هم کنشی کنشگر و مکان و در مرتبه بالاتر وحدت و این همانی کنشگر با شخصیت اسطوره ای سهراب و شاهنامه در داستان برگزیده این پژوهش است. هدف این پژوهش، بررسی ویژگی های نشانه معناشناختی مکان و فضا در داستان «شب سهراب کشان» و تحلیل شروط استحاله مکانی و استعلای آن به فرامکان است. این پژوهش نشان داد که مکان های مختلف پیوستاری، ناپیوستار، القایی، گردبادی و استعلایی در این گفتمان نقش ایفا می کنند و این مکان ها همواره از کارکردهای کنشی، شوشی، عاطفی، القایی، اسطوره ای و استعلایی برخوردارند.
بررسی نشانه- معناشناختی نظام عاطفی گفتمان در گونه کودکانه رضوی «زائر» عبدالجبار کاکایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ رضوی سال هفتم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۷
171 - 199
حوزه های تخصصی:
نظام عاطفی از گفتمان هایی است که در نشانه معناشناسی، مطالعه و بررسی می شود. در گونه عاطفی، تعامل میان مجموعه های بزرگ نشانه ای که صورت های بیان (دال) و صورت های محتوا (مدلول) نامیده می شود، فرایند نشانه معنایی را تحقق می بخشد. همین تعامل اساس مباحث در این نظام را شکل می دهد. این رابطه تعاملی، زمینه ای فراهم می آورد تا شَوِش گران با حضور ادراکی حسی و عاطفی خود در فرایند معنادهی مشارکت کنند. بر این اساس، در هر گفتمانی با سازوکارهای عاطفی مختلفی مواجه می شویم که قابل مطالعه هستند. در واقع، دنیای عاطفی زبانی است که نظام خاصّ خود را دارد و کار نشانه معناشناسی، مطالعه همین نظام و بررسی شرایط تحقق و طغیان معنا در آن است. مسئله ای که طرح می شود این است که چگونه و مبتنی بر کدام شرایط گفتمانی می توان این نظام زبانی را مطالعه کرد. پرسش اصلی پژوهشِ حاضر این است که فرایند عاطفی در گونه کودکانه رضوی زائر عبدالجبار کاکایی، تابع کدام سازوکار نشانه معناشناختی است. همچنین فرایند تحقق و طغیان معنا مبتنی بر کدام شرایط گفتمانی رُخ می دهد. در واقع، هدف پژوهش پیشِ رو، بررسی نشانه معناشناختی نظام عاطفی در گفتمان حاکم بر گونه کودکانه زائر برای دست یافتن به چگونگی زایش و طغیان معنا در آن است. نتایج و یافته های تحقیق نشان می دهد که نظام عاطفی گفتمان در گونه کودکانه زائر تابع سازوکارهای ادراکی حسی، زیبایی شناختی، استعلایی، تنشی و جسمانه ای است و مبتنی بر گونه رُخدادی شَوِشی تحقق می پذیرد. این پژوهش می تواند الگویی برای تحلیل و بررسی گفتمان های حاکم بر فرهنگ و ادبیات رضوی در گونه کودکانه های رضوی باشد.
سرگشتگیِ نشانه ها (نگاهی به نشانه معناشناسیِ ادبیات: نظریه و روش تحلیلِ گفتمانِ ادبی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال نوزدهم خرداد ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
153-179
نظریه نشانه شناسیِ گریماسی عمدتاً ازطریق نوشته های دکتر حمیدرضا شعیری به فارسی زبانان معرفی شده است. این نظریه پیچیدگی های خاصِ خود را دارد، اما شیوه معرفیِ این نظریه و مفاهیمِ بنیادین و مبانیِ روش شناختیِ آن در حوزه زبان فارسی به گونه ای بوده است که نه تنها به ایضاح این پیچیدگی ها نینجامیده، بلکه خود بر تعقید و ابهام این حوزه افزوده است. در مقاله حاضر، با تأکید بر آخرین کتاب شعیری در این زمینه، یعنی نشانه معناشناسیِ ادبیات: نظریه و روش تحلیل گفتمان ادبی (1395)، نشان داده خواهد شد که مهم ترین عوامل ابهام حاکم بر نوشته های مؤلف درباب نشانه شناسیِ گریماسی، عبارت اند از: 1. فقدان نگاه تاریخیِ مؤلف به نظریه نشانه شناسی، 2. آشفتگی در تعاریف، تقسیم بندی ها و کاربرد اصطلاحات، و 3. کاربرد معادل های فارسیِ نارسا برای اصطلاحات فنیِ نظریه نشانه شناسیِ گریماسی. مقاله با این جمع بندی به پایان خواهد رسید که مؤلف کتاب نتوانسته تصویر دقیقی از چگونگیِ کاربرد این نظریه و روش خاصِ آن در حوزه ادبیات به دست دهد و مقدماتی ترین پرسش هایی که هنگام کاربردِ نظریه و روشی خاص در بررسی و ارزیابیِ متون ادبی سر بر می آورند نه در کتاب موردنقد و نه در هیچ یک از دیگر نوشته های مؤلف پاسخ روشنی نگرفته اند.