تحقیقات و مطالعات تطبیقی امروزه در حوزة پژوهش های علمی ـ فرهنگی توجه پژوهش گران را به خود جلب کرده است. کمترین فایدة این گونه تحقیقات این است که زمینه ای را فراهم می آورند برای این که وام دهی و وام گیری داد و ستدهای آگاهانه، ناخواسته، و ناآگاهانه و تواردهای پنهان و آشکار میان دستگاه های فکری گوناگون و فرهنگ ها و تمدن های متنوع را بیان دارند. در میان آن ها در چند دهة اخیر، تطبیق اندیشه های عارفان نامدار ایرانی، خاصه مولانا جلال الدین محمد، با فلسفه های اگزیستانسیال از رواج بیشتری برخوردار شده و عنایت فزون تری را به خود جلب کرده است. این پژوهش بر آن است تا به بحث و نقد کتاب عرفان و تفکر، از تأملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر هایدگر بپردازد. برایند تحقیق نشان از آن دارد که نویسنده در هفت فصل مطالب بسیار ارزنده ای در باب برخی از تفکرات عرفانی مولانا و اندیشه های فلسفی هایدگر در اختیار خواننده می گذارد. در فصل آخر با خوانش های دلخواهانه شباهت های موجود و یا بهتر است بگویم «شباهت سازی های» موجود را هم با اما و اگر و ... به دست می دهد، اما همین امر که باید حاکی از شباهت فکری این دو متفکر شرق و غرب باشد، از تفاوت های بنیادین آنان حکایت دارد که در این پژوهش بدان اشاره شده است.