فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۸۱ تا ۳۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
9 - 28
حوزههای تخصصی:
This article clears a path for employing the affirmative way of interpreting Kant's general theory of religion as a guidepost for twenty-first century religious practitioners. Before attempting such an employment, I correct several misconceptions regarding the affirmative way of interpreting Kant's theory that, if adopted as mainstream, would risk weakening its universal applicability. With this purpose in mind, I consider and respond to a misplaced criticism of my interpretation of Kant's theory of grace, advanced by Douglas McGaughey in 2013. I then assess the current state of a debate that has arisen between several key affirmative interpreters, concerning Kant's reference to the two "experiments" that guide the argument in his Religion. I give special attention to Lawrence Pasternack's 2017 attempt to "dismantle" this whole line of interpretation as one that "may very well not be worth our time." After identifying several serious flaws in Pasternack's argument, I conclude by backing a better alternative developed by Brandon Love. By clearing away two very different sorts of potential roadblocks that could stand in the way of a reader of Kant gaining a fair understanding of the affirmative approach to interpreting his theory of religion, these arguments prepare the way for a concluding attempt to catch a glimpse of how Kant's theory of religious judgment (especially his four guidelines for designing the constitution of a church), if adopted widely by practitioners of various historical religions, could benefit the fractured world we find ourselves in, a quarter of the way through the twenty-first century.
چالش های «دموکراسی» در کاوش های «هگل»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هگل، با بررسیِ «انقلاب فرانسه» و پیامدهای ناگوار آن، دموکراسی را گونه ای از زمام داری توده ای می دانست که نه تنها حقوق اساسی افراد و خصوصا «اقلیت ها» پاس داشته نمی شود، بلکه آزادی نیز از طریق آن محقق نمی شود و به همین دلیل نیز فاقد عقلانیت است. ازهمین رو، او حق رأی همگانی را نیز مردود می شمارد. چراکه دموکراسی نقش نمایندگی در حیات سیاسی را تا حد امکان فرو می کاهد و حتی تمایل به لغو آن دارد، لذا در چنین وضعیتی فرد نمی تواند نماینده ای داشته باشد و با استیلای رأی همگانی، رأی فرد آن قدر بی اهمیت و ناچیز می شود که بی میلی و بی علاقگی گسترش می یابد و پیامد آن چیزی جز «جباریت اکثریت» نخواهد بود. درنتیجه، مردم نیز به تبع آن برای کسب منافع مادی و پی جویی امیال و انگیزه های آنی خویش رأی خواهند داد. در این مقاله، دیدگاه نقادانه هگل به دموکراسی و چالش های آن و راهکار وی برای شیوه زمام داری مطلوب مورد واکاوی قرار می گیرد.
Hegel, the Greeks and Subjectivity: the origins of modern liberty and the historical justification of liberalism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
381 - 417
حوزههای تخصصی:
Commentators oft cite the rather grand claim that for Hegel there was no concept of individual personality, subjectivity nor personal autonomy in Ancient Greece. Hegel’s claim is either taken as orthodox and making sense in the Hegelian historical system as a whole and so little discussed; or is flatly ignored as the worst kind of metaphysical obfuscation; a response a little too comfortable for liberal thinkers. Neither reaction is entirely satisfying. Not enough attention has been paid to it, especially for the vast majority of social and political thinkers who would find it at least contentious, so the present paper aims to assert its significance both for Hegelian politics as a whole and to pay enough attention to it in order to make it very difficult for those who find it a contentious statement to continue to ignore it. One wants to ask what it might mean for one’s self-understanding to be so radically different that, as a human being, I understand myself as first and foremost (and perhaps completely) not as a subjective individual. It is conceptually very difficult to be a self-conscious individual -- in even a minimal sense -- without some idea of being an atomic, individual unit. It is the claim of the following argument that a full understanding of this distinction, between ancient and modern self-understandings, would lead to a revision of Hegel’s liberal credentials, though not entirely for liberal reasons.
اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر رشد عاطفی-اجتماعی، افکار خودکشی و حافظۀ هیجانی دانش آموزان خشونت دیده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر رشد عاطفی-اجتماعی، افکار خودکشی و حافظه هیجانی دانش آموزان خشونت دیده بود. روش پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش، تمامی دانش آموزان مقطع متوسطه دوم شهر اردبیل بودند که از میان آنان، دانش آموزانی که یکی از رفتارهای قربانی شدن را در حداقل فراوانی دو تا سه بار در ماه تجربه کرده بودند به عنوان دانش آموزان قربانی خشونت به شیوه هدفمند و به تعداد 60 نفر انتخاب شدند و بصورت تصادفی ساده در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. هر دو گروه قبل از اجرای مداخله و پس از آن به پرسشنامه های رشد دانش آموزان (AISS) سینها و سینگ (1993)، افکار خودکشی بک (1961) و حافظه هیجانی کیگ و امونز (1990) پاسخ دادند. گروه آزمایش در 10 جلسه بسته مهارت های زندگی را دریافت نمود. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری تحلیل شدند. یافته ها نشان داد آموزش برنامه مهارتهای زندگی افکارخودکشی و حافظه هیجانی منفی را در آزمودنی های گروه آزمایش به گونه معناداری کاهش داده و رشد عاطفی-اجتماعی آنان را بهبود بخشیده است. بنابراین آموزش مهارت های زندگی بر رشد عاطفی– اجتماعی، افکار خودکشی و حافظه هیجانی دانش آموزان خشونت دیده تاثیر معناداری داشته است.
The Mathematical Basis of the Phenomenal World(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
161 - 188
حوزههای تخصصی:
In the Critique of Pure Reason Immanuel Kant said that cognition (objective perception) is acquired in the unity of sensibility (the receptivity of the mind to receive empirical representations of things, which yields intuitions) and the understanding (in which concepts – general representations of things – arise), and is mediated by the imagination. Here, it is shown that numbers, either pure or denominate, are cognized in the synthesis of intuition and mathematical concept, and that the phenomenal world of the cognizer is shaped accordingly. Any number can be related to any other number through a general mathematical formula conceived by the cognizer for the purpose. The judgment of the cognizer is manifest in the specifics of the mathematical relationship established between the two numbers in cognition. If the cognized number is the numerical value of a physical constant then in the (consistent) phenomenal world it will always have been of the value found in cognition, which explains why the universe seems to be fine-tuned for life. If the cognized number is the numerical value of a physical variable, then the number will be subject to change in accordance with physical laws. Symmetry is a recurrent feature of the phenomenology. A mathematical formula conceived by the cognizer may also relate, one to one, the numerical values of quantities in one set with the numerical values of quantities of different dimensionality in another set, which suggests that physical laws are human inventions and that causality is a pure concept of the understanding.
شکل زمانی تجربه های ادراکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
81 - 100
حوزههای تخصصی:
این نوشتار ماهیت وجودشناختی تجربه های ادراکی را بررسی می کند و به دنبال دسته بندی آن ها در چارچوب متافیزیکی است. برخلاف مباحث مرسوم در رابطه با محتوا و ویژگی پدیداری تجربه ها، این بحث ماهیت زیربنایی تجربه ها را از نظر تعلق به مقوله های وجودشناختی بررسی می کند. دیدگاه رایج تجربه های ادراکی را رویدادهایی ذهنی می داند که محتوایشان جهان را بازنمایی می کند. با وجود این دیدگاه، این پرسش همچنان باقی است که آیا تجربه ها از نظر وجودشناختی در مقوله رویداد مندرج می شوند. این نوشتار در وهله نخست دیدگاه الکس برن را توضیح می دهد که در دلایل مبتنی بر زبان طبیعی و درون نگری برای طبقه بندی تجربه های ادراکی در مقوله رویداد مناقشه می کند. سپس، برن با مقایسه تجربه های ادراکی با گرایش های گزاره ای مانند باور دیدگاهی جایگزین را مطرح می کند؛ از این رو، تجربه ها اصلاً رویداد نیستند، بلکه همانند باورها، قرار گرفتن در حالت هایی هستند که سوژه را با محتوا مرتبط می کنند. به نظر می رسد برن با طرح این دیدگاه، اولاً، تمایز وجودشناختی بین حالت و رویداد را می پذیرد و ثانیاً، حالت بودن تجربه های ادراکی را ترجیح می دهد. با بررسی ساختارهای زمانی پدیده ها (شکل زمانی)، به این پرسش پاسخ می دهم که آیا تمایز میان رویداد و حالت وجودشناختی است یا اینکه این دو صرفاً شیوه هایی مختلف برای بیان توصیف های ما از پدیده ها در زبان هستند. طی طرح مباحثی در رابطه با موضوع استمرار اشیای فیزیکی، در نهایت به این نتیجه می رسم که تعیّن در لحظه ممکن است ملاکی خوب برای تمایز میان دو مقوله حالت/رویداد باشد. در نهایت، استدلال خواهم کرد که ویژگی های تجربی ویژگی هایی پویا هستند و تمثّل یافتن این ویژگی ها توسط سوژه تجربه های ادراکی را در مقوله واقع شوندگان، مشخصاً رویدادها، قرار می دهد.
نگاهی توصیفی انتقادی به مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشی ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
61 - 96
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسش های اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشایی هایی در تفسیر به همراه داشته است؟روشِ پژوهش توصیفی-تحلیلی و انتقادی است که عمدتا از طریق توصیف، مقایسه، یافتن گزاره های بدون مبنا در دیگر مراجع تحقیق، نداشتن نمونه در آثارِ نگارگری و گزاره های غیرقابلِ اثبات و پرتکرار و هچنین طرح پرسشِ انتقادی پیش رفته است. در رویکرد سنت گرایی آرایِ تیتوس بورکهارت و سید حسین نصر و در رویکرد پدیدارشناختی آرای داریوش شایگان و مجید اخگر را کاویده ایم. یافته ها را می توان چنین خلاصه کرد: بورکهارت و نصر با کاربرد مفهومِ عالمِ مثال در ارجاع به نقاشی ایرانی، نه به دنبال شناختِ زوایای پنهان و آشکار این هنر بلکه در پی یافتنِ مثالی برای هنر سنتی و هنر اسلامی بوده اند. ارجاعات آن ها اغلب بی مصداق است و این اندیشمندان با چند نمونه محدود نتیجه گیری های فراگیر می کنند. ارجاع اخگر نیز از مفهومِ عالمِ مثال عمدتا برمبنای متون شایگان است. وجه تمایز اندیشه اخگر از دیگران تأکید بر هم کناری دو وجه بقا و فنا و عالمِ مثال است که به نوعی در نقاشی ایرانی خود را بازنماینده است. با این حال اندیشه او نیز در امتدادِ نگاهِ اندیشمندان مذکور نگاشته شده و اگرچه رجوعش به نگاره ها محدود است اما نسبت به پیش متن هایِ پژوهش خود رجوعی بیشتری به خودِ آثار داشته است.
معنا و مناسبات علم ودین در اندیشه امام خمینی«ره»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۵۹)
145 - 158
حوزههای تخصصی:
نسبت علم ودین، یکی از مسائل فلسفه دین بوده که تحلیل های پرشمار و برخاسته از نظرگاه های مختلف، ازجمله نگاه علمی و فرهنگی ارزشی را نیز به خود دیده است. پژوهش حاضر درصدد است دیدگاه امام خمینی«ره» را درباره چیستی علم ودین و نسبت این دو به دست آورد. این پژوهش، به روش تحلیلی و تطبیقی و با تتبع در منابع مکتوب و در کانون بحث، متمرکز بر آثار امام خمینی«ره» شکل گرفته است. یکی از تقسیمات مشهور که امام خمینی«ره» دیدگاه خود را از آن نقطه سازمان می بخشد، تقسیم علم به «حقیقی» و «اعتباری» است. در دیدگاه ایشان، علوم طبیعی به عنوان علوم اعتباری و علوم انسانی به عنوان علوم حقیقی شناخته شده اند. در دیگرسو، دین در نظر امام خمینی«ره» حقیقتی متنزّل از عالَم غیب برای اداره همه امور و شئون حیات دنیوی انسان است که در این زمینه هیچ امر لازمی را فروگذار نکرده است. بر این اساس هدف این تحقیق، یافتن مناسبات علم ودین، با ملاحظه تقسیمات و ویژگی های بیان شده در آراء امام خمینی«ره» می باشد. آنچه این نوشتار بدان دست یافته، نفی تعارض علم ودین، تداخل علم ودین در علوم انسانی و تعامل، تعدیل و تکمیل متقابل در علوم طبیعی از نظرگاه امام خمینی«ره» است.
اصلاحیه دی بلو بر راه حل اسمیت برای پارادوکس های اثبات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پارادوکس های اثبات وضعیت هایی هستند که شواهد آماری به سود محکومیت خوانده یا متهم اند، اما محکومیت او صرفاً براساس این شواهد، خلاف شهود به نظر می رسد. رویکرد غالب در مواجهه با پارادوکس های اثبات، تلاش برای بازشناسایی شواهد آماری صرف از سایر ادله اثبات محکومیت است. اسمیت حمایت عرفی را به عنوان ملاکی برای تمایز یادشده معرفی می کند. در سوی دیگر، دی بلو پس از اصلاح این ملاک، استدلال می کند عدم دسترسی به فاسخ های جرح کننده در شواهد آماری صرف، وجه تمایز میان آنها و سایر ادله اثباتی است. در این پژوهش با بهره گیری از آموزه های پولاک استدلال می کنیم در شواهد آماری صرف همچنان می توان به فاسخ های جرح کننده دسترسی داشت. همچنین، با تمرکز بر یکی از نمونه های پارادوکس های اثبات و بر پایه استدلال های پولاک که در بازشناسایی مغالطه نرخ پایه نمود کمی می یابند، نشان می دهیم فاسخ جرح کننده چگونه می تواند اثرگذار باشد. بدین ترتیب به نظر می رسد استدلال دی بلو محل تردید باشد.
واقعیتِ کلیات از منظر ژاک دریدا
منبع:
الهیات سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰
117 - 135
حوزههای تخصصی:
ژاک دریدا (1930-2004)، فیلسوفِ آنتی رئالیستِ[ضد واقع گرای] تاثیرگذار، زیربنای مفروضات فلسفه غرب از یونان باستان را آشکار می کند و استدلال می کند مبنی بر این که بنیان های آن قابل دفاع نیست. او بر این باور بود که فلسفه غرب امری «غیرممکن» است؛ زیرا واقعیتی کلی که هدف نهایی تمامی بنیادها یا فرآیندهاست، مانند ایده (افلاطون)، خدا (آگوستین)، کوگیتو (دکارت) و روح مطلق (هگل) را پیش فرض می گیرد. این مقاله ی کوتاه، به روشی که دریدا موضع خود را در مقابل واقعیت کلیات اتخاذ کرد، پرداخته و پیامدهای آن در جامعه را بررسی می کند. دریدا معتقدست که تقابل میان گفتار و نوشتار تجلی «خردمحوری» فرهنگ غربی است – یعنی این فرض کلی که قلمرویی از «حقیقت» کلی، پیش از بازنمایی آن با نشانه های زبانی و مستقل از آن وجود دارد. خردمحوری، ما را تشویق می کند که نشانه های زبانی را به عنوان جزء جدا نشدنی آن ها تلقی کنیم. تصور خردمحورانه از حقیقت و واقعیت به عنوان موجودیتی خارج از زبان، از تعصبی عمیق در فلسفه غرب ناشی می شود که دریدا آن را نقد می کند. بخش دوم، نظریه ی «واسازی» او را در ارتباط با واقعیت کلیات معرفی می کند. بخش سوم به تأثیر «واسازیِ» دریدا بر جامعه معاصر می پردازد. بخش چهارم، اهمیت فلسفه دریدا را در متون مکتوب و آموزه های مسیحی به اختصار مورد بحث قرار می دهد. بخش پنجم این مقاله را به پایان می رساند.
نقد اثبات حرکت جوهری از راه تبعیت، تشأن و علیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
53 - 78
حوزههای تخصصی:
معروف ترین برهان صدرا در اثبات حرکت جوهری برهانی است که به وجود نسبت خاصّی بین عرض و جوهر پای می فشرد و با تعبیرهایی همچون تابعیت عرض از جوهر، معلول بودن، لازم بودن و شأن بودن عرض برای جوهر تبیین می شود: چون اعراض تابع جوهرند، پس در حرکت خود نیز باید تابع جوهر باشند؛ بنابراین جوهر به طریق اولی متحرک است. در این مقاله این برهان ها به صورتی جامع نقد و بررسی می شوند. بر پایه اشکال سکون جوهری سکون عرضی نیز شاهدی بر ثبات جوهر است و جوهر باید به گونه ای متناقض هم ساکن باشد و هم متحرک. افزون بر این، چون حرکت های عرضیِ بالفعل در همه اجسام اثبات نشده است، فراگیر بودن حرکت جوهری به مشکل برمی خورد. در اشکال عدم رابطه علّی میان جوهر و عرض معلول بودن، مرتبه بودن و نحوه وجود بودن عرض و حرکت های عرضی برای جوهر با ادله و مثال نقض های گوناگون نقد می شود. همچنین، با نقد وحدت وجود در ذات و عرض های آن اثبات تغییر در وجود جوهر زیر سؤال می رود. در نقد اثبات حرکت جوهری از راه تبعیت و نسبی بودن حرکت نیز نشان داده می شود که صدرا قاعده تکافؤ متضایفان را به نادرستی تعمیم داده است. به همین سبب مشکل اجتماع جوهر و اضافه و مشکل حضور یک چیز واحد در ذات دو امر متغایر پدید می آید و افزون بر حرکت جوهری اموری چون سرخی جوهری نیز اثبات می شود!
مراتب دین و دین ورزی بر اساس آرای سیدحیدر آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
151 - 170
حوزههای تخصصی:
سیدحیدر آملی به عنوان یکی از پیشگامان عرفان شیعی، از دین حنیف یا اسلام سخن می گوید که حقیقت واحد تمام ادیان است. وی برای این دین واحد الهی، در وهله اول و برای اهل آن، در مرتبه ثانی مراتبی قایل است؛ لذا به اعتباری دین را به دو بخش «ظاهر» و «باطن» و به اعتباری دیگر به سه بخش «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» تقسیم می کند. این مقاله در نقد و بررسی اِعمال این تقسیم بندی در تمامی حوزه های مرتبط با دین مانند مراتب دین ورزی، مراتب دین ورزان، مقامات علمای دینی و منابع معرفت دینی برآمده است. دغدغه سید حیدر این است که با ذومراتب نشان دادن دین و دین ورزی، میان اندیشه های شرعی یا فقهی و عرفانی و همچنین میان شیعیان دوازده امامی و عرفای راستین، هماهنگی و آشتی برقرار کند. بر این اساس در این مقاله به این نکته می رسیم که حقیقت دین، حقیقتی واحد است با مراتب تشکیکی و طولی که غیر قابل انفکاک از یکدیگرند و هر مرتبه، مکمل مرتبه دیگر است. روش تحقیق در این مقاله از این جهت که به موضوعی اندیشه ای و معرفتی می پردازد و به روش استدلال و تحلیل عقلانی مبادرت می ورزد، بنیادین و نظری است.واژگان کلیدی: سیدحیدر آملی، دین، دین ورزی، شریعت، طریقت، حقیقت.
خبر از معدومات در فلسفه ملاصدرا با نظر به چیستی قضایای غیربتیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
33 - 56
حوزههای تخصصی:
شناخت معدومات و خبر از آنها در عموم نظام های هستی شناسانه و به طور خاص در فلسفه اصالت وجودی ملاصدرا با نظر به اصل مطابقت چالش آفرین است . علاوه بر اینکه خبر ایجابی از معدومات بر اساس قاعده فرعیه مناقشه برانگیز است. به عبارت دیگر خبر از معدومات هم به لحاظ معرفت شناسی، هم از جهت منطقی یعنی عقدالوضع و عقدالحمل و هم به لحاظ هستی شناسی یعنی وجود موضوع یا صفت پذیری، نیازمند تبیین فلسفی است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد ملاصدرا بر اساس اصالت وجود و مساوقت وجود با شیئیت، چگونه می تواند با حفظ قاعده فرعیه و بر اساس اصل مطابقت از معدومات خبر دهد؟ ملاصدرا با ابتنا بر قدرت خلاقه ذهن و مفهوم سازی آن، به دو طریق درباره خبر از معدومات نظریه پردازی کرده است: الف)اختلاف حملین و ب) قضایای لابتیه. طریق دوم در بیان ملاصدرا با سوالاتی مواجه است از قبیل: 1)چیستی قضایای لابتیه؛ 2)چگونگی عقدالوضع قضایایِ لابتیه؛ 3)ملاک توسع دامنه قضایای لابتیه تا قضایای مربوط به واجب، که در اینجا مورد بحث قرار می گیرند. در این نوشتار به روشی تحلیلی و تفسیری نشان می دهیم اگرچه ملاصدرا در حلّ مشکل اخبار از معدومات به راهکار نفس الامر توجهی نداشته است اما غنای دستگاه صدرایی به واسطه باور به اصالت وجود و علم حضوری نفس در شهود عقلانی و خلاقیّت ذهن در مفهوم سازی می تواند قاعده فرعیه و اصل مطابقت را حفظ کرده و خبر از معدومات را با موفقیت تبیین کند.
Reason(s) have Weight with the Evidence of Practical Reason(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
233 - 250
حوزههای تخصصی:
Practical reason is the use of reason to decide how to act and perform in a social reality. When someone deliberates about what to do, one puts all the reasons for the action, and then all the reasons against the action will determine the outcome of the action. In that situation, we can describe that practical action with reason because we will determine reason with the weight of different reasons not on the weighing reasons. In this paper, we analyze that reasons have weight against the theory that weights of reasons have no role in a theory of reasoning, and defend that reasons have weight with the evidence of practical reasons. The aim of this paper is to argue that weight of reasons has a role in the process of reasoning. In every situation of life, we can use have reason and weight of reason according to the practical situation of life.
Comparing Martin Heidegger’s and Jalal Āl-e-Ahmad’s Views on Technology(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
249 - 260
حوزههای تخصصی:
The present study aimed to compare Heidegger’s and Āl-e-Ahmad’s views on technology; first, the close relationship between subjectivism and modern technology was analyzed based on Heidegger, and subsequently, it was pointed out that Heidegger’s approach towards technology is a critical confrontation based on engagement/disengagement dialectics. Then Jalal Āl-e-Ahmad’s view on technology was analyzed, emphasizing that, unlike Heidegger, with a philosophical, ontological, and anticipatory approach to modern technology, Āl-e-Ahmad took a selective and voluntarist approach towards modern technology by adopting a political and social stance. Āl-e-Ahmad, like Promethean and leading intellectuals and reformers, believed that a Westoxificated society is a society that has not yet achieved technology and is technologically dependent on the West. Therefore, to deal with Westoxification, it should become a technological power by adopting a will-based approach-- a machine must be built and owned; however, at the same time, one should not be got caught by the machine because it is a means and not a goal. Unlike Āl-e-Ahmad, Heidegger considered technology not a mere tool but a kind of ontology and way of thinking that affects all humans’ areas and affairs, so it is not easy to escape modern technology’s grip.
مفهوم در پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۷۸)
103 - 128
حوزههای تخصصی:
هگل در پدیدارشناسی روح می کوشد این دعوی خود را به روشنی تبیین کند که آن چه او آن را نظام علم می خواند تنها می بایست از طریق «زندگی مفهوم» سامان پیدا کند. در این مقاله تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که اولاً هگل در پدیدارشناسی روح چه نقشی برای مفهوم قائل است، ثانیاً کاربست این واژه در این کتاب را بررسی کرده و از این خواهیم گفت که هگل در آن چه معانی ای از این واژه مراد می کند، ثالثاً این مسئله را بررسی خواهیم کرد که مفهوم مورد نظر او چگونه از حدودی که کانت برای مفهوم قائل است برمی گذرد و در پایان با اشاره به تفاسیر پیپین، هولگیت و استرن، تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که بر خلاف تصورات غالب در هگل پژوهی معاصر، آن چه در بخش دانش مطلق پدیدارشناسی روح روی می دهد، نه چنان که هولگیت می پندارد بی بنیان شدن یقین آگاهی به خود است و نه حتی به اطلاق رسیدن آگاهی، بلکه در این بخش، این مفهوم است که به اطلاق می رسد.
تاثیرات هوش مصنوعی بر ساختارهای اتماعی و ارزش های دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کاربردهای هوش مصنوعی و فناوری های رباتیک یکپارچه شده با هوش مصنوعی شروع به خدمت به بشریت کرده اند. داشتن الگوریتمی که می تواند یاد بگیرد، هوش مصنوعی را از سایر تحولات فناورانه متمایز می کند. توسعه هوش مصنوعی یکی از مهمترین آستانه های پیشرفت از زمان آفرینش بشریت در نظر گرفته شده است. در واقع، پیش بینی نمی شود که در چه مسیری پیشرفت خواهد کرد و چگونه بشریت را تغییر خواهد داد. این تحقیق بر تغییرات اجتماعی و مذهبی که ممکن است از پیشرفت هوش مصنوعی ناشی شود، متمرکز است. تحقیق با آشکار کردن پس زمینه مذهبی و تاریخی توسعه هوش مصنوعی آغاز می شود. توسعه های فناورانه که پایه هوش مصنوعی را تشکیل می دهند و دیدگاه های فلسفی درباره زندگی اجتماعی به اختصار ذکر شده و دیدگاه هایی درباره این موضوع از گذشته تا امروز ارائه می شود. بحث در مورد اینکه آیا هوش مصنوعی همراه است یا دشمن، به طور خلاصه بیان می شود. راه های جدیدی که جامعه می تواند در چارچوب توسعه هوش مصنوعی به خود بگیرد و تغییرات ممکن در ساختار اجتماعی در بخش دوم مورد بحث قرار می گیرند. تلاش شده است برخی اصول که برای تضمین ساختار و نظم اجتماعی باید در نظر گرفته شوند، کاوش شوند. در حین انجام این ارزیابی ها، تلاش شده سهم دین که جزء لاینفک زندگی اجتماعی است، آشکار شود. در بخش آخر تحقیق، برخی پیشنهادها برای جایگاه دین به عنوان میراث بومی و ارزش، در بهره گیری از کاربردهای جدید هوش مصنوعی ارائه شده است.
سه مرتبه تقدم و تاخر بر مبنای سه سیر فلسفی بالماهیه، بالحقیقه وبالحق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۳
179-202
حوزههای تخصصی:
بعد از پذیرش تحقق سه سیر فلسفی (یعنی اصالت ماهیت، اصالت وجود وحدت تشکیکی و اصالت وجود وحدت شخصی) در حکمتِ صدرایی، به دلایل و قراینِ مختلفی می توان نشان داد که مبحثِ «تقدم و تاخر» از لازمه های سه سیرِ یاد شده تبعیت کرده است؛ تقدم و تاخر بالتجوهر یا همان بالماهیه متناسب با سیر اول، تقدم و تاخرِ بالحقیقه متناسب با سیر دوم و تقدم و تاخر بالحق متناسب با سیر سوم است. به ویژه اگر مبحثِ علیت را شاخصِ اصلیِ تحول در سیرهای یاد شده بدانیم، به دلیلِ تفاوتِ تفسیر علیت بر اساسِ سه سیر، تقدم و تاخرهای مبتنی بر رابطه ی علیت (نظیرِ بالطبع، بالعلیه، بالماهیه)، در نهایت بر مبنای اصالتِ ماهیت مطرح شده اند و در نتیجه در اصالتِ وجودِ تشکیکی جایی برای طرح نیافته اند و به نوعی با تقدم بالحقیقه جایگزین شده اند. برای تقدمِ بالحقیقه والمجاز غالبا تقدم وجود بر ماهیت را مثال می زنند؛ ما برای تقدم و تاخر امورِ مشکک که بر سیر دوم و بر اصالتِ وجود و مشکک بودنِ آن مبتنی هستند تقدم و تاخر بالحقیقه و الرقیقه را پیشنهاد می دهیم؛ در مورد تقدم و تاخر بالحق، هم از تعبیرِ مراتب یعنی ناظر به مرتبه ی دوم و هم از تعبیر شئون و ظهورات یعنی ناظر به مرتبه ی سوم سخن گفته شده است؛ در حالی که بنا به دلایلِ مختلف، تعبیرِ دوم صحیح تر و با اصولِ مرتبه ی سوم یعنی اصالت وجود وحدت شخصی مناسب تر است.
رویکرد هایدگر به اثبات جهان خارج بر مبنای تفسیر وی از کتاب فوسیس ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
1 - 23
حوزههای تخصصی:
اثبات جهان خارج جزء نخستین مسائلی است که از ابتدا دغدغه هایدگر جوان بوده است. وی در سراسر مسیر تفکر فلسفی خود، تلاش مکرری را برای بازیابی تجربه اولیه یونانی پیش از سقراطی از هستی به عنوان φύσις (فوسیس) انجام می دهد. وی با ریشه یابی کلمات φύσις و nature ترجمه فوسیس به طبیعت را رد و بیان می کند که این ترجمه دلیل انحراف فلسفه و سپس علم شد که در نتیجه آن و در فلسفه کانت نیاز به اثبات جهان پیدا شد. بنابراین تلاش کرد تا از علم گرایی و نگاه علمی فاصله بگیرد و در رجوع به تفکر یونانی به این مسئله را نشان دهد که عدم اثبات جهان خارج، نه به دلیل غفلت فیلسوفان یونانی، بلکه در نوع نگاه آنان به رابطه انسان و جهان نهفته است. وی برای حل این معضلات با رجوع به فلسفه ارسطو، اصطلاحاتی همچون فوسیس، اپاگوگه، اتیا، آرخه و... را تفسیر می کند. در نظر وی فوسیس برای ارسطو همان هستی به ما هو هستی است و اصطلاحات دیگر همچون آیتیا، آرخه و به ویژه اوسیا را باید در این رابطه بازتعریف و تفسیر کرد. وی با ارائه این تفسیر نشان می دهد که رابطه انسان با هستی عمیق تر از آن است که نیاز به اثبات هستی احساس شود. هستی پیشاپیش موجودات و قبل از آن ها برای انسان رخ عیان می کند و انسان با واسطه آن قادر به اگزیستانس می شود.
ملاصدرا و مسئله مقامات انسان در قوس نزول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
191 - 211
حوزههای تخصصی:
هرچند دست یابی به نظر قطعی ملاصدرا در حوزه انسان شناسی دشوار است و گاه باید از میان متشابهات گفتاری به محکمات دیدگاه وی دست یافت، اما تردیدی نیست که وی برای انسان چه در قوس نزول و چه در قوس صعود، مقامات و شئون متناظری را قائل شده است. با این تفاوت که قوس نزول آن، جنبه هستی شناختی دارد و قوس صعود آن، جنبه معرفت شناختی. لکن هدف این مقاله تنها کشف دیدگاه قطعی وی در خصوص «مقامات انسان در قوس نزول» است. از این رو در گام نخست تلاش شده است تا ضمن یک بحث مبنایی، توضیحی پیرامون تفاوت «تجلّی» با «تجافی» بیان شده و سپس درک درستی از مراتب تجلّی حضرت حق از منظر ملاصدرا حاصل شود. یافته های این نوشتار گواه بر این واقعیت است که ملاصدرا با توجه به مبانی ای همچون «وحدت وجود»، «بساطت وجود» و «حضور و ظهور المجمل مفصلا»، نه تنها ساحت های چهارگانه ای برای هستی واحد صمدی در قوس نزول قائل شده است، بلکه متناظر با آن، برای نوع انسان (یا انسان کبیر) به عنوان نمودی از نمودها و تجلّیّات حضرت حق، به چهار شأن «انسان لاهوتی»، «انسان جبروتی»، «انسان ملکوتی» و «انسان ملکی» دست یافته است و نفس جزئی هر شخص و بدن جزئی او را به ترتیب مربوط به دو ساحت «انسان ملکوتی» و «انسان ملکی» انسان کبیر دانسته است.