مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
عصب شناسی
حوزه های تخصصی:
الهیات عصب نقطه تلاقی علم جدید و الهیات است که در آن الهیدانان و عصب شناسان به کمک ابزارهای علمی روز فرایندی را بررسی می کنند که مغز انسان در یک تجربه دینی از سر می گذراند. برخی از ایشان بر پایه همین تحقیقات تجربه های دینی را رد یا درباره صحت و سقم آن سکوت اختیار می کنند و برخی دیگر با شواهد و مدارکی صحت آن را اثبات می کنند. با ظهور این رشته جدید، برخی با استناد به آزمایش هایی که در محیط آزمایشگاهی بر روی بیماران انجام شده است، در صحت تجربه دینی تردید کرده اند و این تجربه ها را حاکی از نوعی اختلال روانی می دانند. با توجه به چنین انتقاداتی، پرسشی که پیش روی مدافعان تجربه دینی قرار می گیرد، امکان راستی و صحت تجربه دینی است. بنابراین نقد و ابطال این ایرادها و اثبات صحت تجربه دینی به طور کلی، در دستور کار ایشان قرار می گیرد. در این پژوهش پس از معرفی اجمالی الهیات عصب و تجربه دینی، به برخورد عصب شناسان با تجربه دینی می پردازیم و ابطال پذیری تجربه دینی را از منظر عصب شناسی بررسی می کنیم. در همین مسیر خواهیم دید که برخی از این پژوهشگران که جهان بینی مادی دارند، ذهن را همان مغز دانسته اند و مفاهیم موجود در آن را نیز مادی تلقی می کنند، در نتیجه مفاهیمی مانند خدا را محصول مغز و ذهن می پندارند. در طرف مقابل پژوهشگرانی مانند نیوبرگ در صدد ایجاد نوعی سازگاری میان علم و دین برآمده اند و تجربه دینی را به شکل عام صحیح و حاصل کارکرد صحیح مغز و ارتباط با ماورا دانسته اند و با تمایز قائل شدن میان تجربه فرد بیمار و تجربه مؤمنانه، از اساس به ابطال فرضیات نوروتئولوژیست های ملحد می پردازند.
تحلیل فلسفی دیدگاه نیوبرگ در الهیات اعصاب(الگویی برای رابطه علم و دین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الهیات اعصاب به عنوان برنامه ای تحقیقاتی، امکان جدیدی برای پیوند علم و دین مطرح می سازد، به گونه ای که با حفظ اصالت و استقلال نسبی علم و دین، هیچ یک به دیگری تقلیل نیابد. نیوبرگ که از شاخص ترین چهره های این حوزه است، درصدد تعیین تأثیرات مثبت باورها و مناسک دینی بر سلامت جسم و روان است. او تجربه عرفانی را منشاء تمان ادیان می داند و با تلفیق پدیدارشناسی تجربه عرفانی و عصب شناسی، می خواهد رابطه هر مؤلفه از تجربه عرفانی را با مکانیسم های مغز تعیین کند. نیوبرگ ادعا می کند که الهیات اعصاب می تواند از طریق عصب شناسی نشان دهد که چگونه مفاهیم الهیاتی و متافیزیکی شکل گرفته اند. با تحلیل فلسفی دیدگاه نیوبرگ متوجه می شویم که او برخلاف ادعای خود، دین را به علم تقلیل می دهد و این امر موجب نقض غرض در الهیات اعصاب می شود. از سوی دیگر مشخص می شود که وی با مفروض گرفتن تقابل سوژه- ابژه در گفتمان متافیزیکی قرار دارد.
درآمدی برکاربستِ علوم شناختی در مطالعات قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علوم شناختی ابزارهایی را از روان شناسی، علوم کامپیوتر، زبان شناسی، انسان شناسی، فلسفه و عصب شناسی با هم ترکیب می سازد تا عملکردهای هوش انسان را توضیح دهد. پیچیدگی "هوش" و "ذهن" موجب شده است برای بررسی زیرساخت ها و روساخت ها در این ارتباط، به مشارکت و هم افزاییِ این شِش رشته نیاز باشد. تمام این شش رشته باید دائما با یکدیگر در تعامل باشند و داده های تازه خود را در اختیار یکدیگر قرار دهند و از این طریق از آسیب تحویل انگاری نسبت به شناخت مصون بمانند. همین امر موجب می شود علوم شناختی به عنوان یک فرارشته مورد نظر قرار بگیرد. علومِ شناختی از دو جهت برای مطالعات میان رشته ای قرآن کریم می توانند مفید باشند: اول از این جهت که می توانیم ارتباطِ یک فرارشته با مطالعات قرآنی را تبیین و ارزیابی کنیم؛ ثانیاً اینکه علوم انسانی، و به شکل خاص، مطالعاتِ قرآنی به جهتِ ارتباطِ ناگسسستنی شان با متن(Text ) ، ترجمانی از دو مقوله ذهن و فرهنگ خواهند بود. از طرف دیگر، علوم شناختی نیز ارائه تفاسیرِ مناسب از ذهن و فرهنگ را در محوریتِ مباحث خود دارند. لذا کاربردِ علومِ شناختی در مطالعاتِ قرآنی گریزناپذیر خواهد بود. در این ارتباط علوم شناختی میتوانند دست آوردهای اساسیِ ذیل را برای مطالعات قرآنی در بر داشته باشند: 1- می توانند ذهن و فرآیندهای ذهنی را ترسیم نمایند. به شکل خاص در مطالعاتِ قرآنی، بوسیله علوم شناختی می توان فهمید که ادراکِ مفسِّر به چه شکلی صورت می پذیرد. همچنین می توان زبان طبیعی و نحوه شکل گیری و عملکردِ آنرا تبیین کرد؛ 2- علوم شناختی می توانند به تبیین و توضیحِ دست آوردهایِ ذهنی و فرهنگی و به شکل ویژه، ادراکاتِ تفسیری از آیاتِ قرآن بپردازند. زبان شناسی شناختی، روان شناسی شناختی، عصب شناسی و هوش مصنوعی از اساسی ترین علوم هستند که می توانند پژوهشگر را در دست یابی به چنین چیزی یاری نمایند. هر یک از این علوم نیز روش ها و ویژگی های خاص خود را برای یاری رساندن به مطالعات قرآنی در بر خواهند داشت.
اعتیاد در نوجوانان: مروری بر مباحث عصب شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با وجود پیشرفت های زیادی که در فهم عوامل زیستی و عصب شناختی دخیل در اعتیاد صورت گرفته، این اختلال همچنان یک مشکل سلامت عمومی عمده است که با رنج فردی و اجتماعی همراه است و بار زیادی برای فرد، خانواده و جامعه در پی دارد. احتمال شروع رفتارهای اعتیادی در طول دوره نوجوانی بیشتر از هر دوره سنی دیگر است. مسیرهای تحولی متفاوت مغزی در دوره نوجوانی که شامل مناطق قشری و زیر قشری است از جمله عواملی است که می تواند نوجوانان را نسبت به سایر گروه های سنی مستعد رفتارهای پر خطر از جمله رفتار های اعتیادی کند. بنابراین مطالعات بیشتر در زمینه فهم و شناسایی عوامل زیستی و عصب شناختی دخیل در اعتیاد نوجوانان که منجر به ایجاد راهبردهای پیشگیری و درمانی می شود، ضروری است. در مقاله حاضر، مروری بر مدل های زیستی اعتیاد، تحولات مغزی مربوط به دوره نوجوانی و تاثیرات مصرف مواد بر مغز با هدف یکپارچه سازی فهم و درک اعتیاد در نوجوانان صورت گرفته است. مرور ادبیات پژوهش نشان دهنده آن است که عدم توازن بین سرعت تحول مناطق مغزی قشری پیش پیشانی و مناطق زیر قشری مربوط به پاداش از عوامل دخیل در افزایش آمادگی نوجوانان برای ابتلا به رفتارهای اعتیادی است و مصرف مواد در نوجوانی، خود می تواند منجر به تغییرات مغزی شود که احتمال بروز اعتیاد و سوء مصرف مواد در سال های بعدی زندگی را افزایش می دهد.
بررسی مفهوم «من» و آگاهی از دیدگاه حکمت متعالیه و عصب شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث آگاهی و «من» از مهم ترین مباحث تاریخ فلسفه است. ملاصدرا مانند سایر فلاسفه اسلامی، مفهوم «من» و آگاهی را به نفس نسبت می دهد. لکن وی بر خلاف فلاسفه پیشین سعی کرد تبیینی یگانه انگارانه از رابطه نفس و بدن ارائه دهد تا مشکلی را که پیشینیان بر اساس تبیین دوگانه انگار از نفس و بدن داشتند، حل کند. از نظر وی، انسان را جوهری در حال حرکت است که از نحوه وجود ضعیف تری به نام بدن به نحوه قوی تری از وجود به نام نفس مجرد تبدیل می شود. این در حالی است که در علوم اعصاب، آگاهی را به مغز نسبت می دهند و معتقدند که «من» نیز از آگاهی به دست می آید. اما عصب شناسان هنوز توضیح کاملی درباره چگونگی آگاهی ارائه نکرده اند. از این رو با استفاده از آسیب های مغزی که باعث تغییر و از دست دادن آگاهی می شود، نظریه خود را توجیه می کنند. لکن از آنجا که در حکمت متعالیه، نقش مغز در فرایند آگاهی انکار نشده است، این دلیل برای توجیه مادیت آگاهی کفایت نمی کند. طبق دیدگاه حکمت متعالیه، آگاهی را نمی توان صرفاً به ماده (مغز) نسبت داد، هرچند که فعل و انفعالات مغز، زمینه ساز آگاهی هستند. اما طبق این دیدگاه، آگاهی و «من» امر مجردی است که عامل وحدت دهنده ادراکات مختلف است و توانایی تجزیه و تحلیل و مقایسه این ادراکات را دارد، در حالی که در علوم اعصاب، در مورد چنین عاملی، تبیینی ارائه نشده است.
بررسی و تحلیل لامسه و قوای آن از دیدگاه ملاصدرا و عصب شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین و پیچیده ترین حواس انسان، حس لامسه است. لامسه سردی، گرمی، زبری و نرمی، درد و امثال آن در اشیا را به وسیله ی پوست درمی یابد. تعریف این حس در فلسفه اسلامی و عصب شناسی تعریف مشترکی است. لکن عصب شناسی با تفصیل بیشتری فرایند لامسه را ذکر کرده است. طبق فلسفه ملاصدرا این تفصیل در مورد فرایند لامسه قابل پذیرش است، اما به اعتقاد ملاصدرا علوم اعصاب صرفا علل اعدادی ادراک را مورد بررسی قرار می دهند. این تبیین در مورد علل اعدادی در آثار ملاصدرا با توجه به طبیعیات زمان ملاصدرا نیز ذکر شده است. بنابراین پیشرفت های علوم طبیعی مراحل اعدادی را با تفصیل بیشتر و دقیق تری مطرح می کند، اما پس از این مراحل است که ادراک توسط نفس اتفاق می افتد. قوای لامسه نیز از جمله مباحث مشترک فلسفه ملاصدرا و علوم اعصاب است. علوم اعصاب براساس گیرنده های حسی و فلسفه ی ملاصدرا براساس ملموسات قوای لامسه را تقسیم بندی می کنند. به نظر می رسد در این زمینه بهتر است مباحث مربوط به قوای لامسه با توجه به یافته های علوم اعصاب تغییر یابد.
عصب شناسی در رفتارسازمانی
منبع:
پیشرفت های نوین در روانشناسی، علوم تربیتی و آموزش و پرورش سال پنجم فروردین ۱۴۰۱ شماره ۴۶
116 - 100
حوزه های تخصصی:
در عصر حاضر ، علاقه به استفاده از ابزارها و تکنیک های عصب علمی برای مطالعه رفتار انسان در سازمان ها افزایش یافته است. بسیاری از محقیقین سازمانی با استفاده از اصطلاحاتی مانند علوم اعصاب شناختی سازمانی تلاش کرده اند بر نقش تاثیرگذار فرایندهای مغزی در تصمیمات مدیریتی و عملکرد افراد در سازمان تاکید کنند. رفتار عصبی-سازمان ، و علوم اعصاب سازمانی از شاخه های جدید علم مدیریت هستند که برای تأکید بر کاربرد علوم اعصاب در رفتار سازمانی بوجود آمده اند. استفاده از ابزارها و تکنیک های عصب علمی برای مطالعه پدیده های سازمانی دلگرم کننده است زیرا درک چگونگی عملکرد مغز انسان می تواند به رفع بهتر برخی از سوالاتی کمک کند که روشهای فعلی علوم سازمانی قادر به حل آنها نیستند. در این راستا ، علوم اعصاب سازمانی می تواند مکمل تحقیقات سازمانی باشد. با این وجود ، برای بهره مندی از یافته های علوم اعصاب، دانشمندان سازمانی باید درک کاملی از علوم اعصاب و علوم سازمانی داشته باشند. به عنوان یک زمینه تحقیقات علمی و ارتباط عملی، علوم اعصاب سازمانی هنوز در مراحل ابتدایی است. دراین مقاله برآنیم تا به بررسی مفاهیم مرتبط با علوم اعصاب و کاربرد آن در مدیریت و رفتار سازمانی بپردازیم.
تحلیل و مقایسه دیدگاه «پارسونز» و «لدوکس» در کاربرد عصب شناختیِ طراحی معماری با تاکید بر «روان شناسی تکاملی اولریخ»
منبع:
بوطیقای معماری سال اول زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳
49-63
حوزه های تخصصی:
از دیدگاه اولریخ مبانی درک محیط مبانی عصب شناختی دارد که ناشی از تکامل ساختار فیزیولوژیک روانی انسان در مواجهه با محیط مصنوعی است که معماران و طراحان شهر در ارائه آن نقش داشته اند. سوال اصلی این پزوهش بنیادین این است که جایگاه عصب شناسی مبتنی بر نظریه تکاملی اولریخ در حوزه شناخت معماری چیست؟ در این مقاله این موضوع تشریح می شود که از روش توصیفی- تحلیلی و آزمون پارسونز که شرح آن در بیان یافته ها داده شده به موضوع پرداخته است. یافته های تحقیق نشان می دهد که معماران بایستی توجه انسان کاربر فضا مانند نظریه تکمل تدریجی داروین در حوزه روانی نیز مصداق داشته و درواقع معماری و فضاهای شهری می توانند سطوح تکامی پیشرانی یا پسآمدی را ایجاد کنند لذا معماران باید هرجا که امکان دارد از سطوحی با بافت طبیعی و دارای سطحی منقوش استفاده کنند که به راحتی با روح و روان آدمی قابلیت سازگاری و درک داشته باشد.
نقش اراده آزاد در مقابل تقدیراز دیدگاه قرآن، روان شناسی و عصب شناسی
حوزه های تخصصی:
جبر و اختیار همواره از قدیم پردامنه ترین مبانی فلسفه و مورد بحث فلاسفه و حکما بوده است. گروهی به جبر مطلق و جمعی مانند معتزلیان به اختیار مطلق معتقدند؛ اما قول میانه «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن » که از ائمه هادین(ع) به ما رسیده امروز در آزمایشگاه تخصصی علم اعصاب به اثبات رسیده است. در این مقاله، مطالعات نوروفیزیولوژی در زمینه اراده آزاد، آیات قرآنی مرتبط و سایر دیدگاه های روان شناسی و عصب شناسی مربوط به صورت مروری، مورد توجه قرار گرفته است. «بنجامین لیبت» نوروفیزیولوژیستی است که طی مطالعات علمی روی مغز درک جدیدی از هوشیاری اثبات کرده است.این دانشمند می گوید: مغز پاسخ به یک تحریک خارجی را قبل از تصمیم آگاهانه شروع می کند (پاسخ قبلاً وجود دارد، آنچه تقدیر می نامیم ). مقاله شواهدی از جبر متعالی و دایره سرنوشت از آیات قرآن کریم، دیدگاه یونگ، تفاسیر مولانا و حافظ پیش رو می گذارد و سپس عصب شناسی تعالی در علم اعصاب را مورد بررسی قرار می دهد. با تأمل در آگاهی های دینی و ارتباط آن با علوم جدید می توان گستره ی افق های دید انسان نسبت به آگاهی های دینی را افزایش داد.
شنوایی از دیدگاه ملاصدرا و عصب شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
شنوایی یکی از مفاهیمی است که همواره مورد توجه فیلسوفان اسلامی مانند ملاصدرا و دانشمندان علوم اعصاب بوده است. در فلسفه و علوم اعصاب، شنوایی به عنوان قوه ای معرفی می شود که صوت را درک می-کند. درک صوت شامل مراتب حسی، خیالی و عقلی است، که یافته های علوم اعصاب و فلسفه در این زمینه مکمل یکدیگر هستند. از دیدگاه علوم اعصاب اصوات در مراتب حس و خیال (حافظه) فرآیند پیچیده ای را در سیستم شنوایی محیطی و مرکزی پشت سر می گذارند که منجر به ادراک شنوایی می شود. اما ملاصدرا تبیین علمای طبیعی از شنوایی را مخدوش می داند و معتقد است که در این تعاریف علل اعدادی با علل فاعلی خلط گردیده است. صدرا معتقد است وقتی نفس از طریق بدن و تعلق به بدن با عالم طبیعت و خارج ارتباط برقرار کرد، صورتی مماثل با شی خارجی را در حیطه خود (نفس) انشاء می کند. در واقع این روح است که حقیقت صوت را خلق می کند. این ماهیت تجردی شنوایی، خود را در مراحل بالاتر آن، یعنی شنود مثالی و عقلی، آشکارتر می سازد.
تجربۀ دینی از منظر الهیات اعصاب؛ پیامدها و نقدها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۱ آبان ۱۴۰۱ شماره ۲۹۹
21-32
امروزه همبستگی تجربه دینی با فعالیت بخش هایی از مغز در حوزه ای از دانش با عنوان الهیات اعصاب بررسی می شود. به باور برخی از طرفداران تجربه دینی هدف الهیات اعصاب، فهم بهتر دین، دین داری بهتر و برقراری تعامل بین علم و دین است. اما مبانی فلسفی و روشی حاکم بر عصب شناسی تا حدودی نتایج تحقیقات عصب شناختی پیرامون تجربه دینی را به سمت تحویل گرایی سوق داده و با ایجاد چالش هایی برای دین و اعتبار باورهای دینی، الهیات عصب را از هدف خود دور ساخته است. همچنین برخی ملحدان از این یافته های علمی علیه اعتبار ادیان و تجارب دینی انبیاء استفاده کرده اند ازاین رو، این تحقیقات پیامدهایی را برای باورهای دینی و دین داری ایجاد کرده است و در برخی موارد نتیجه گیری های مادی انگارانه درباره تجربه دینی و انکار حقانیت دین را به دنبال داشته است. بنابراین نخست در این پژوهش این رویکرد را تبیین کرده، و در ادامه اشکالات مبنایی و روشی ای را بررسی می کنیم. ازجمله مهم ترین اشکالات تحقیقات عصب شناسی بی توجهی به واقعیت ورای مغز و برقراری رابطه استلزامی بین تحویل گرایی روش شناختی و تحویل گرایی هستی شناختی است.
مطالعات میان رشته ای: روش های نوپدید در مطالعات حوزه روانشناسی زبان
یکی از دلایل اهمیت مطالعه زبان ،کاربرد همیشگی آن است و اینکه فرهنگ و فناوری بدون آن غیرممکن است. در زیست شناسی تحولی زبان جالب ترین اختراع بشر در 600 میلیون سال گذشته بوده است. زبان پیچیده تر از آن چیزی است که به نظر می رسد و سهولت زیاد کاربرد زبان با وجود پیچیدگی آن، بررسی آن را جالب تر نموده است. مطالعات میان رشته ای متفاوتی برای بررسی زبان ایجاد شده است که از مهمترین آنها می توان به روانشناسی زبان اشاره کرد. در این مقاله قصد داریم روش های پژوهش، به ویژه روش های پژوهش نوپدید، در این میان رشته ای و کاربرد آنها را ارائه دهیم. روش های مورد استفاده در روان شناسی زبان را به شکل های مختلفی می توان دسته بندی کرد. گاهی این روش ها را به دو دسته کلی روش های برخط و برون خط تقسیم می کنند و گاه به روش بررسی رخدادهای طبیعی و آزمایش های تجربی تقسیم می کنند. از روش های برون خط می توان پرسش نامه، تکلیف قضاوت دستوری، مقابله تصویر و جمله را نام برد و از روش های برخط می توان به آماده سازی[1]، خواندن با سرعت خود[2]، ردگیری حرکات چشم[3]، پتانسیل مغزی رویداد محور (ای آر پی[4].)، تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (اِف اِم آر آی[5]،) و انسفالوگرافی (ای ای جی[6]) اشاره کرد. بیشتر روش های برخط از روش های نوپدید در روانشناسی زبان هستند که با پیشرفت فناوری و کاربرد آن در علوم اعصاب به وجود آمده اند.
کاربست مفهوم طب سوزنی در هم سنجی تطبیقی- تحلیلی شبکه سبز شهری، نمونه موردی: بافت تاریخی شیراز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جغرافیا و برنامه ریزی سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۸۸
234 - 212
حوزه های تخصصی:
در این مقاله «طب سوزنی شهری» به عنوان مفهومی نوظهور در ادبیات شهرسازی ایران مطرح و کوشش شده است تا به تبیین این موضوع و آموزه های برگرفته از آن در تحلیل فضایی شهر پرداخته شود. طب سوزنی شهری به مثابه ابزاری که نگاهی کُل نگر و شبکه ای به شهر دارد، با شناسایی نقاط مداخله رها شده و وارد کردن آنها به چرخه حیات فضاهای سبز شهری، در جهت دست یابی به ساختار مطلوب شهری است. این پژوهش با استفاده از رویکرد «طب سوزنی شهری» و با روش شناسی تطبیقی-تحلیلی از نگاه شبکه ای در منطقه هشت شهر شیراز در تلاش برای معرفی الگوی بالقوگی های موجود شهر در راستای حرکت به سمت پایداری اکولوژیک شهری است تا بدان جا که بتواند وحدت رویه ای را در شکل دادن به توسعه بر پایه پتانسیل های موجود محیط شهری ایجاد کند. به این ترتیب در تلاش است از طریق کاربست مفهوم طب سوزنی شهری به مقایسه ای تطبیقی از شبکه سبز شهری و تبیین لزوم این رویکرد در شهر بپردازد و از این طریق با جهت دهی بازتوسعه های شهری و همچنین بازکشف بسیاری از منابع پنهان در شهرها به عنوان تمثیلی از نقاط مداخله در شبکه عصب شناسی طب سوزنی، فرصت هایی را به منظور الگوسازی شبکه اکولوژیک و توسعه ساختاری فضاهای سبز در راستای بهبود محیط های شهری در اختیار طراحان قرار دهد.