کتاب «سرچشمه ها و دکترین فاشیسم» یکی از اساسی ترین متون فاشیسم است که از سوی مهم ترین فیلسوف فاشیسم یعنی جیوانی جنتیله نگاشته شده است. اهمیت کتاب در درجه نخست به دلیل ارایه یک توجیه نظری از فاشیسم به مثابه ایدئولوژی است. ما در این مقاله ضمن بررسی ایده های مختلف مطرح شده از سوی جنتیله در کتاب، منطق درونی آن را را در توجیه ایدئولوژی فاشیسم در ایتالیا بازگو خواهیم کرد. سعی ما این خواهد بود که تا حدّ امکان نشان دهیم سامانه نظری جنتیله در ارایه الگویی نظری برای پشتیبانی فاشیسم در ایتالیا موفق بوده است، یا خیر. ایده اصلی مقاله این است که اندیشه سیاسی جنتیله به جهت ماهیت ایدئولوژیک خود، واقعیت را مصادره به مطلوب و وارونه تفسیر می کرد و این عدم تطابق با واقعیت که تجربه فاشیسم نیز سنخی از آن است، حاکی از این نکته بود که تفکر ایدئولوژیک، افراط گرایی و خشونت هرگز نمی تواند به سیاستی با دوام بدل شود. اگرچه خشونت و افراط در کوتاه مدت باعث کسب قدرت است، در بلند مدت به سیاستی علیه خود بدل می شود. چنانکه در نتیجه گیری آورده ایم، کاربست خشونت در سیاست فاشیستی، یکی از اصول اندیشه سیاسیِ جنتیله است که در نهایت در حفظ فاشیسم نافرجام ماند.