کتاب نیکسون، کسینجر، و شاه: روابط ایالات متحده و ایران در جنگ سرد از آثار پُرمخاطب در بازار نشر ایران است. در این کتاب، ادعاهای مهمی دربارۀ ماهیت روابط شاه و آمریکا مطرح شده است. مدعای اصلی این است که آیا شاه در دوره ای از حکم رانی خود توانست در عرصۀ سیاست مستقل از غرب عمل کند و با نادیده انگاشتن روابط سلطه گر سلطه پذیر در دورۀ نیکسون، آمریکا را به دنباله رو سیاست های منطقه ای خود تبدیل کند؟ بررسی علل اهمیت این ادعاها و نیز بیان کاستی های آن از مباحث اصلی این مقاله است. این مقاله با نقد مدعای اصلی این کتاب به این نتیجه رسید که طی سال های حاکمیت مطلقة شاه، چند مرحلة متفاوت در مناسبات ایران و آمریکا رخ نمود و هربار به اقتضای شرایط بین المللی دربارة توانایی های شاه در ادارة کشور دیدگاه های مختلفی در محافل سیاسی آمریکا شکل گرفت و شاه با استفاده از این فرصت های کوتاه به ایفای نقش در منطقه و حتی جهان پرداخت. اما این به معنای توانایی مطلق شاه در تغییر ماهیت مناسبات ایران و آمریکا نبود، زیرا پس از تغییر بستر سیاسی و بین المللی روابط شاه و آمریکا دوباره به روابط سلطه گر و سلطه پذیر بازگشت.