آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۸

چکیده

بوف کور هدایت، ملکوت بهرام صادقی، اشعار سهراب سپهری؛ تلاش محمدتقی غیاثی برای دست یافتن به نوشتار شخصی از ره گذر تأویل و تحلیل این آثار از بنیان ناسازمند است. اگر ذاتِ ثانویِ نوشتارِ تأویل با آرمانِ یگانگیِ نویسنده منافات نداشته باشد، پراکندگیِ متنِ تأویل حاکی از غیاب ضمیری (conscience) است که نظم سخن و تدوین دانایی را نوآورانه بر ذمه می گیرد. «منِ» غیاثی بیش از آن با علمِ عاریتیِ خود عجین است که در آن دخل و تصرف کند. انعکاس صورت خام این علم در متن بر ناتوانی «من» از تصاحب (appropriation) و ذهنی سازیِ (subjectivation) خِردی گواهی می دهد که دیگری در تعلیقِ «منِ» خویش بدان دست یافته است. تأویل های محمدتقی غیاثی تکیه گاه خود را در خالیِ میانِ دو تعلیق می جویند. مسئلة بهره گیری غیاثی از نگره های فرانسوی برای تحلیل آثار ایرانی نیست. سخن از حضورِ کمابیش جسمانیِ «منِ» اوست در فرایند وصل. ثقل این حضور نه تنها به متن وحدت نمی بخشد، بل قوام آن را سست می کند. میان آثار و نگره ها پیوند اندامی (organique) وجود ندارد. یگانه عنصرِ رابط همان «من» است که در اوج وابستگی به سخنِ غیر یگانگیِ خود را فریاد می زند. باور به برتریِ «منِ» بی سخن بر «مردمِ» خاموش خاصه زمانی ناسازمند جلوه می کند که خرد اکتسابی «من» به عامیانگی می گراید.

تبلیغات