نویسنده در این مقاله می کوشد با ارائة تبیین درست و انضمامی تر از واسازی دریدا و الزام های معرفتی و روش شناختی آن، به نارسایی عمده ای در فضای نقد متون ادبی ایران اشاره کند و آن شتاب زدگی در کاربست نظریه ها و روش های جدید نقد ادبی اروپایی در ایران است. کتاب مجتبی گلستانی نیز در ذیل این نارسایی نقد شده است. بدین ترتیب، مقاله نشان می دهد که در فهم، تبیین، و نقد و بررسی آثار نویسندگان معاصر ایران باید پیش از هرچیز با آن ها گفت وگو کرد تا از این راه درک فاصله میان جهان خواننده و متن برای خواننده شکل خاص خود را بگیرد. اما نویسندة کتاب عمداً در مقام پژوهش گر هم چون سوژة مدرن متون آل احمد را به موضوعات برنامة پژوهشی خود تبدیل کرده و نتوانسته است با متن ارتباط برقرار کند. در این مقاله عمدتاً روند ابژه شدن متن ها در کتاب موردنقد باز شده است. نتیجة حاصل از این بررسی نقد آثار کسانی مانند آل احمد، شاملو، شریعتی، و نیما تابعی از شرایط تاریخی و کنش گری آن هاست که باید به صورت انضمامی و متوازن پی گرفته شود.