۱.
اهمیت تشکیل سرمایه خصوصی در رشد اقتصادی، و از آنجا در شاخصهای مهماقتصادی و اجتماعی، از قبیل متوسط درآمد سرانه و توزیع درآمدها، بر کسی پوشیده نیست،ولیکن اوضاع و احوالی که عوامل اقتصادی را، از یک سو به پسانداز، و از سوی دیگرسرمایهگذاری، تشویق میکند، شایسته تأمل و بررسی است. در سطح خرد، درآمد واقعی، نرخرجحان زمانی و هزینه اجاره سرمایه که خود از هزینه فرصت از دست رفته ناشی از تأخیر درمصرف حال و انتظارات درآمدهای احتمالی سرمایهگذاری نشأت میگیرند، بر سرمایهگذاریخصوصی تأثیر میگذارند. در سطح کلان، سیاستهای مالی و پولی دولت، از طریق تأثیر بر اینمتغیرها سطح سرمایهگذاری خصوصی را متأثر میسازند. در ایران، علاوه بر سیاستهایاقتصادی، حجم مخارج سرمایهگذاری دولت، که در دوره مورد مطالعه، بخش چشمگیری از کلتشکیل سرمایه را در کشور به خود اختصاص میداده است، میتوانسته به طور مستقیم، ازطریق تحدید منابع سرمایهگذاری قابل دسترس از یک سو، و ایجاد تقاضا و حرفههایاقتصادی برای تولید کالاها و خدمات خصوصی از سوی دیگر، و به طور غیرمستقیم، از طریقافزایش درآمدها، بر تشکیل سرمایه خصوصی تأثیر بگذارد. در این مقاله، سرمایهگذاریخصوصی در ایران، طی دوره 1371-1338، از طریق یک مدل اقتصادسنجی مورد بررسی قرارگرفته است.
۲.
هدف ما در این مطالعه، پژوهش در باره عوامل تعیینکننده در واردات ایران است. تأثیرظرفیت وارداتی را به عنوان متغیر جانشین برای سیاست واردات در نظر گرفتهایم و تأثیرمتغیرهای دیگری از قبیل قیمتهای نسبی، سطح درآمد و محصولات صنعتی برروی واردات رابررسی کردهایم. نتیجه مطالعه نشان میدهد در حالی که متغیرهای محصول ناخالص داخلی وتوان وارداتی، بیشترین تأثیر را بر واردات کشور داشته است، تأثیر قیمتهای نسبی، تقریبا ضعیفبوده است، و این یافتهها، فرضیه ما، مبنی براینکه توان وارداتی از طریق تأثیرگذاریبرسیاستهای وارداتی دولت برمحصولات صنعتی تأثیر منفی و بر واردات صنعتی تأثیر مثبتگذاشته است را تأیید مینماید.
۳.
در این مقاله، در پی یافتن پاسخی برای این پرسش هستیم که تأثیر نرخ ارز بر تولید دربلندمدت چگونه بوده است. به سخن دیگر، آیا نرخ ارز و تولید در بلندمدت رابطهای با همدارند؟ همچنین به موضوع ارتباط بلندمدت میان نرخ ارز با سطح قیمتها، حجم پول و نقدینگیپرداختهایم. با یکی از روشهای جدید در اقتصادسنجی، یعنی هم انباشتگی، وجود ارتباط میاناین متغیرها مورد بررسی قرار گرفته است. اگر وجود ارتباط تأیید گردد، به رغم وجود کنترلها، درکوتاهمدت، گرایش در جهت رابطه بلندمدت از میان نرفته و آثار خود را پس از مدتی نمایانخواهد ساخت. در پژوهش ما، میان نرخ ارز با شاخص تعدیلکننده قیمتی و حجم پول ونقدینگی رابطه بلندمدت به دست آمد و بین نرخ ارز با شاخص قیمتی خرده فروشی و تولیدچنین رابطهای ملاحظه نگردید. در هر مورد، کوشیدهایم که نتایج را تحلیل نماییم و علل تفاوتمیان آنها با تئوریهای مربوط به آن را بیابیم.
۴.
برنج، یکی از مهمترین منابع غذایی مورد نیاز افراد جامعه میباشد. در کشور ما حدود75 درصد این محصول در استانهای گیلان و مازندران تولید میشود و تنها 25 درصد از تولید بهسایر استانهای برنجخیز کشور اختصاص دارد. هدف این پژوهش، بررسی عوامل مؤثر بر میزان عرضه برنج در کشور، برآورد الگوی عرضهبه منظور تعیین میزان شدت تأثیر عوامل مختلف بر عرضه برنج و نیز به کارگیری نتایج به دستآمده به منظور اتخاذ سیاستهای مناسب برای افزایش عرضه برنج در کشور میباشد. در این پژوهش، از دادههای سری زمانی (1373-1350) برای برآورد الگوی تعدیل جزئی"نرلاو" استفاده شده است. نتایج حاصل از برآورد الگوی عرضه برنج، نشان میدهد که نسبتقیمت برنج به قیمت کود با یک دوره تأخیر اثر معناداری بر میزان سطح زیرکشت برنج دارد. امادر کوتاهمدت، شالیکاران نسبت به قیمت برنج به قیمت کود واکنش شایان توجهی برای افزایشبازده در واحد سطح نشان نمیدهند. به نظر میرسد که این واکنش، بیشتر به دلیل افزایش قیمتنهادهای مصرفی و نیازهایی از قبیل آموزش بوده است. همچنین میزان بارندگی در افزایش بازدهدر واحد سطح مؤثرتر از افزایش سطح زیرکشت میباشد.
۵.
علم اقتصاد توسعه بر نیروهایی اساسی تمرکز دارد که درآمد سرانه را افزایش میدهند.یک عامل کلیدی در این فرایند، تخصیص مجدد نیروی کار و سرمایه بین بخشهاست، به گونهایکه موجب ارتقای رشد شود; جنبهای که در تمام شکلهای نظریه نئوکلاسیک رشد، مورد غفلتواقع شده است. تشخیص بیشتر نقش نیروهای بازار و تجارت بینالمللی آزادتر در حداکثرسازیرفاه اجتماعی، اهمیت علم اقتصاد توسعه را در سیاست توسعه کاهش نمیدهد. اما به هر حال،نیاز است که این علم به وسیله یک فلسفه اخلاقی نتیجهگرا برای تأکید بر توزیع عادلانهتر منافعپیشرفت اقتصادی در سطح ملی و بینالمللی، و در سطحی عامتر، ارتقای توسعه انسانی، موردهدایت قرار بگیرد.