این مقاله در مورد نظریه و عمل روششناسی اقتصاد به رشتة نگارش درآمده است و به مسئله مستعمل و نخنمای رایج مقایسة نظریه با عمل نمیپردازد. شناسایی روششناسی که اقتصاددانان واقعاً در عمل به کار میبندند بسیار جالبتر از پرسش در مورد عمل آنها بدان چیزی است که از آن جانبداری مینمایند. به روشنی، این پرسش تا حدودی تجربی است و همچون تمام پرسشهای تجربی، نیازمند چارچوبی نظری برای بررسی جزئیات تجربی است. بدین منظور به ارائة «نظریة روششناسی» میپردازم که در بیش از 30 سال گذشته آن را بهکار بستهام. با توسل به این نظریة روششناسی برخی از شیوههایی را بررسی خواهم کرد که امروزه روششناسی از طریق آنها به عمل در میآید.
در سالهای اخیر غلبه نظریه برنامهریزی فرااثباتگرا بهراستی زمینه اجتماعی و سیاسی نظریهها را برجسته ساخته است. اثرگذاری این نظریه در اشکال گوناگون صورت گرفته است. از جمله در رویکردهای مشارکتی، پسامدرن و نوعملگرا تأثیر قابل توجهی داشته است. اما حوزهای که نسبت به این تحولات و تفاسیر گسترده واکنشی نشان نداده، گونهشناسیهای برنامهریزی است. گونهشناسیها روشهای اکتشافی برای دانشگاهیان و کارشناسان اجرایی فراهم میآورند تا بتوانند به کمک آنها چشمانداز عقایدی را به دقت ترسیم کنند، که بر رشته ویژهای تأثیر میگذارند. به همین جهت گونهشناسیها برای شناخت حوزة نظری متنوعی مانند برنامهریزی، اهمیت اساسی دارند. در این مقاله سعی شده که گونهشناسی فرا اثباتگرا در نظریه برنامهریزی ارائه شود. گونهشناسی من براساس مضامین گستردهای شکل گرفته که در فرااثباتگرایی مطرح است. مضامینی مانند این عقیده که تمام نظریهها به میزانی زیاد یا کم هنجاری هستند، مفهوم غیرخطی از زمان و پیشرفت و معرفی درجة تغییر فضایی و زمانی در هر شناختی که به تدوین، تفسیر و کاربرد نظریه مربوط باشد. نتیجه این کار رویکردی است که مخالف دوگانگی سنتی موجود در نظریه برنامهریزی است، یعنی تمایز رویهای-محتوایی و شکاف نظریه- کاربست. همچنین این مقاله ضمن ارائه تفسیر متنوع و منحصر به فرد مکانی از نظریه برنامهریزی در مقیاس ملی و زیر ملی، به رد این ایده میپردازد که تفسیر محلی از نظریهها و کاربرد آنها میتواند با ایدههای حاکم در مقیاسی بالاتر (اغلب فرا ملی) سازگار باشد .