۱.
در تاریخ بشری، مقولاتی همچون گرسنگی، بیکاری، فقر، از کارافتادگی، بیسرپرستی، حوادث و سوانح، در راه ماندگی و نیاز به مراقبتهای بهداشتی و درمانی از دغدغههای جوامع بشری بوده و خواهد بود. در قرون گذشته و در آستانه قرن 21 میلادی، این مسائل به کانونهای توجه جدی افراد، جوامع، دولتها، احزاب و گرایشهای مختلف فکری و ارزشی و مانند اینها تبدیل شده است. از این رو در طی قرن گذشته، اگرچه دولتها و حاکمیتهای سیاسی، رسالتهای متفاوتی داشتهاند، لیکن خود را ملزم به برپایی اصول، نهادها، ساختارها و سازوکارهایی تحت عنوان نظام تأمین اجتماعی برای پاسخ گویی به این نیازهای انسانی و اجتماعی نمودهاند. در این گزارش، پس از بررسی مرور کلی بر پیشینة تاریخی نظام تأمین اجتماعی در جهان، وضعیت تأمین اجتماعی در ایران و تنگناهای موجود آن، زمینههای شکلگیری نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی کشور و الزامات اساسی آن مورد بررسی قرار گرفته و در پایان لایحة “ساختار سازمانی نظام تأمین اجتماعی کشور” که توسط سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور پیشنهاد شده است، ارائه میگردد.
۲.
در همه پژوهشهای انجام شده در اقتصاد ایران، پژوهشگران توجه خود را روی محاسبه ضریب جینی، بررسی روند آن و تأثیر متغیرهای کلان اقتصادی بر توزیع درآمد، متمرکز کرده یا به آزمون فرضیه کوزنتس پرداختهاند. نارسایی مطالعات انجام شده، در زمینه شناخت عوامل افزایشدهنده یا کاهشدهنده میزان نابرابری (و نه تنها سهم آنها از کل نابرابری) و توضیح دلایل بهبود آن در طول زمان از طریق شناسایی مؤلفههای تشکیل دهنده آن میباشد. هدف اصلی این پژوهش، جبران این نارسایی است. برای رسیدن به این هدف، از شیوه و فن تجزیه ضریب جینی از طریق عوامل درآمدی پیشنهادی یائو (1997) و اطلاعات مربوط به سالهای 1370 و 1375 از مناطق شهری و روستایی استفاده کرده و نتیجه گرفتهایم که نابرابری توزیع درآمد در سالهای 1370 و 1375 بهبود پیدا کرده ولی دلایل آن در مناطق شهری و روستایی متفاوت بوده است. همچنین عوامل افزایشدهنده و کاهشدهنده در مناطق شهری و روستایی، متفاوت بوده و در طول زمان تفاوت چندانی نکرده است. براساس نتایج به دست آمده در این پژوهش که باید با احتیاط به آن توجه شود، پیشنهاد کردهایم که در سیاستهای فقرزدایی، به عوامل کاهش دهنده میزان نابرابری به تفکیک مناطق شهری و روستایی توجه ویژهای شود.
۳.
مطالعه حاضر به تحلیل عوامل مؤثر بر تقاضای نیروی کار در سطح 14 بخش اقتصادی پرداخته است. الگوی استفاده شده، از نوع پویا بوده که با شرایط رقابت ناقص هماهنگی دارد. براساس نتایج به دست آمده، به ترتیب تولید، هزینههای واقعی استفاده از نیروی کار و سرمایه، بیشترین تأثیر را بر تقاضای نیروی کار دارند. متغیر تولید در همه بخشهای اقتصادی، بجز بخش بازرگانی، رستوران و هتلداری، اثر مثبت و معنیداری بر اشتغال دارد. هزینههای واقعی استفاده از نیروی کار در همه بخشهای اقتصادی، اثر منفی و معنیداری بر اشتغال دارد. هزینههای واقعی استفاده از سرمایه در سه بخش، اثر معنیداری بر تقاضای نیروی کار نداشته و در سه بخش دیگر، این تأثیر مثبت و معنیدار و در هشت بخش باقی مانده، این تأثیر منفی و معنیدار میباشد. بنابراین، کار و سرمایه در سه بخش، جانشین و در هشت بخش، مکمل هستند. ولی میزان این جانشینی و مکمل بودن چندان قابل ملاحظه نیست. در مجموع، سیاست کاهش هزینههای واقعی استفاده از سرمایه در مقایسه با سیاست کاهش هزینههای واقعی استفاده از نیروی کار، تأثیر مثبت بسیار کمتری بر تقاضای نیروی کار دارد. براساس نتایج به دست آمده، اهداف برنامه سوم توسعه در زمینه اشتغال محقق نخواهد شد مگر این که نرخهای رشد تولید و سرمایهگذاری، بیشتر از اهداف تعیین شده در برنامه سوم توسعه تحقق یابد، یا هزینههای واقعی استفاده از نیروی کار، کاهش چشمگیری یابد.
۴.
به علت محدودیتهای نظام حسابداری کلان و بخشی در تحلیلهای همزمان اقتصادی و اجتماعی و همچنین به منظور تأمین نیازهای آماری منسجم و یکپارچة نگرشهای جدید توسعه اقتصادی در سه دهة اخیر، نظام حسابداری میانه، در گسترة وسیعی از الگوهای میانه، از سوی پژوهشگران برای رفع این نارساییها مورد استفاده قرار گرفته است. چگونگی لحاظ کردن مصرف و درآمد خانوارها به تفصیلیترین شکل ممکن و ربط آن به توزیع درآمد، اشتغال و جمعیت، از کاربردهای اساسی این الگوها به شمار میآید. براساس منطق حسابداری، جمع اقلام ورودی (درآمد) هر حساب باید با جمع اقلام خروجی (مصرف) آن در یک دوره حسابداری برابر باشد. برابری اقلام ورودی و خروجی فعالیتهای تولیدی از طریق جدول داده – ستانده، امکانپذیر میشود. حال آن که در عمل، این برابری، بخش خانوار در نظام حسابداری کلان و بخشی قابل تضمین نیست. تراز کردن مصرف و درآمد خانوار، فقط تحت فروض خاصی در موازات فعالیتهای تولیدی میسر میگردد. به کارگیری این نوع فروض و نادیده گرفتن درآمد مختلط لحاظ شده در مازاد عملیاتی، محدودیتهایی را در توزیع درآمد و ربط آن به توان اشتغالزایی بخشها ایجاد میکند. محاسبه درآمد مختلط و ربط آن به توزیع درآمد و سرانجام به توان اشتغالزایی بخشها، در بیشتر الگوهای میانه به عنوان یک معما باقی میماند. چگونگی تراز کردن مصرف و درآمد خانوارها، محاسبه درآمد مختلط، تفکیک جغرافیایی، تعامل خانوارها و ربط آنها به توان اشتغالزایی بالقوه بخشها، در ده سناریو در قالب نظام شبه ماتریس حسابداری اجتماعی و مقایسه آنها با نظام حسابداری جدول داده – ستانده، در مجموع یازده سناریو محورهای اساسی مقاله حاضر را تشکیل میدهد. نتایج به دست آمده نشان میدهد که از 10 نظریه نظام شبه ماتریس حسابداری اجتماعی، تنها نتایج 4 سناریو دارای شروط لازم برای تحلیل کمـّی میباشند ولی به علت نادیده گرفتن اهمیت درآمد مختلط در توان اشتغالزایی بخشها، شرط کافی به شمار نمیآیند. به این ترتیب فقط دو نظریه وجود دارند که دارای شرط لازم و کافی هستند و میتوانند در تحلیلهای کمی توان اشتغالزایی بخشها مورد استفاده قرار گیرند.
۵.
کارایی سیاستهای مالی در گروی تناسب و ترکیب ابزارهای سیاست مالی یعنی درآمدها و مخارج دولتی و نیز انعطاف پذیری و تأثیر آنها بر اهداف اقتصادی است. در اقتصاد ایران، عواملی مانند وابستگی بودجه دولت، به درآمدهای نفتی و انعطافناپذیری مخارج دولت، باعث ناکارآمدی سیاستهای مالی شده که این موضوع به نوبه خود انعطافپذیری بودجه دولت در برابر تکانههای ناشی از تغییر درآمدهای نفتی دولت را کاهش داده است. مدیریت بودجه در چهارچوب صحیح سیاستهای مالی، نقش تسهیل کنندهای را در جذب تکانههای ناشی از تغییر درآمدهای دولت در بودجه و به دنبال آن کل اقتصاد دارد. هدف این مقاله بررسی واکنشهای بودجه نسبت به تکانههای وارده بر درآمدهای دولت، مخارج دولت و تولید میباشد. بدین منظور با استفاده از مبانی نظریه برابری ریکاردو و الگوهای VAR و VECM، تأثیر تکانههای درآمدی دولت (مالیات و غیرمالیات)، مخارج دولت و تولید را بر بودجه، در سالهای 1340 تا 1378 مورد بررسی قرار داده و به دنبال آن با بهکارگیری نتایج مقاله به ارائه برخی پیشنهادها در راستای سیاستگذاری میپردازیم.