هدف پژوهش تعیین میزان تاثیر آموزش مهارت های مقابله با هیجان ها در کاهش استرس، اضطراب امتحان و افزایش عملکرد تحصیلی دانش آموزان بود. روش پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و ابزار پژوهش، آزمون اضطراب امتحان فیلیپس (1979)، مقیاس احساس فشار روانی مارکهام (1992) و آزمون عملکرد تحصیلی درتاج (1383) بود. با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای 30 نفر از دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دارای اضطراب امتحان شهرستان فریدون شهر انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. داده ها با استفاده از روش آماری کوواریانس تحلیل شد. یافته ها نشان دادند آموزش مهارت های مقابله با هیجان ها در کاهش اضطراب امتحان و افزایش خودکارآمدی و عملکرد تحصیلی مؤثر است.
نتیجه گیری: می توان در مدارس مهارت های مقابله با هیجان ها را در قالب درس مهارت های زندگی برای پیشگیری از اضطراب امتحان و افزایش پیشرفت تحصیلی به دانش آموزان آموزش داد.\
هدف پژوهش شناسایی علائم شاخص در اختلال-های روان پریشی یعنی اسکیزوفرنی، افسردگی اساسی و دو قطبی بود. روش پژوهش از نوع پس رویدادی بود که به شیوه در دسترس 204 بیمار دچار اختلال های روان پریشی بستری در بیمارستان های فاطمی و ایثار شهرستان اردبیل انتخاب و با مصاحبه نیمه ساختار یافته- مقیاس درجه بندی روان پریشی چواینارد و میلر (b و a1999) بررسی شدند. از این تعداد 84 نفر دچار اسکیزوفرنی، 52 نفر دچار اختلال افسردگی اساسی و 68 نفر نیز دچار اختلال خُلقی دو قطبی بودند. تحلیل اطلاعات با دو آزمون تحلیل عامل و تحلیل تشخیصی انجام شد. یافته ها نشان دادند در کل در سه گروه بیمار بستری، چهار عامل توهم جسمی، هذیان قدرت مافوق حسی، اختلال عمل در نتیجه افکار و توهم شنوایی به ترتیب با 8/11%، 7/8%، 5/5%، 3/5% وجود دارد. در گروه اختلال اسکیزوفرنی پنج عامل اختلال در ادراک محیط، توهم جسمی، هذیان مذهبی فراحسی، اختلال عمل در نتیجه افکار، توهم شنوایی به ترتیب 47/10%، 72/7%، 29/6%، 28/6% و 26/6% است. در گروه اختلال خُلقی دو قطبی پنج عامل هذیان همه کار توانی، توهم شنوایی، خطای ادراکی، توهم دهلیزی ـ حرکتی و حواسپرتی به ترتیب 25%، 38/11%، 2/8%، 5/6% و 4/5% است و در گروه افسردگی اساسی هفت عامل هذیان نامتجانس با خلق شامل هذیان حسادت و فراحسی، انواع توهم شنودی غیرکلامی، تحریف ادراکی، توهم جسمی، حواس-پرتی، تفکر جادویی، هذیان جنسی به ترتیب 27%، 9/11%، 9/8%، 5/6%، 8/5%، 6/5% و 2/5% وجود دارد. نتیجه گیری: در 2/63% از موارد اختلال های مورد مطالعه با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته- مقیاس درجه بندی روان پریشی درست طبقه بندی شده است.
هدف پژوهش حاضر تعیین رابطه تیپ های شخصیت با سبک های حل مسئله در کارکنان دانشگاه تهران بود. روش پژوهش از نوع همبستگی و علی- مقایسه-ای بود. 191 نفر از کارکنان جهاد دانشگاهی تهران به فرم Mتیپ نمای مایرز بریگز (بریگز و بریگز،1990)، پرسشنامه سبک های حل مسئله کسیدی و لانگ (1996) و یک پرسشنامه جمعیت-شناختی محقق ساخته پاسخ دادند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t برای گروه های مستقل، تحلیل واریانس یک راهه به همراه آزمون تعقیبی شفه استفاده شد. یافته ها نشان دادند که تیپ کلی نمونه حاضر برونگرای حسی با قضاوت تفکری است. رابطه بین ترجیحات برونگرایی، تفکری و قضاوتی با سبک-های حل مسئله سازنده مثبت و با سبک-های حل مسئله غیرسازنده منفی بود و رابطه بین ترجیحات درونگرایی، احساسی و ادراکی با سبک های حل مسئله سازنده منفی و با سبک های حل مسئله غیرسازنده مثبت بود. مردان نسبت به زنان کمتر از سبک حل مسئله غیرسازنده استفاده می کردند. افراد 44-33 ساله نسبت به افراد 33-21 ساله کمتر از سبک حل مسئله غیرسازنده استفاده می نمودند. افراد متاهل نسبت به افراد مجرد بیشتر از ترجیحات حسی، تفکری و قضاوتی و به تبع آن بیشتر از سبک حل مسئله سازنده استفاده می کردند. هم چنین با افزایش سطح تحصیلات استفاده از سبک حل مسئله غیرسازنده کاهش می یافت. نتیجه گیری: به طور کلی افراد هر چه برونگراتر، تفکری-تر و قضاوتی تر باشند، احتمال بیشتری دارد که از سبک حل مسئله سازنده استفاده کنند.
دف این پژوهش تعیین درجه تاثیر آموزش مهارت های کنترل خشم بر پرخاشگری و سازگاری اجتماعی دانشآموزان پسر 15- 12 ساله در سال تحصیلی 88- 87 است. روش مطالعه نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون بود. 34 نفر از دانشآموزان در دسترس که نمره آنها در آزمون پرخاشگری (آیزنگ، 1975) بیشتر از دیگران و هم چنین پرخاشگری آنها مورد تایید مشاور و مدیر مدرسه بود، انتخاب و بهطور تصادفی به دو گروه گواه و آزمایش تقسیم شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه پرخاشگری آیزنگ و آزمون شخصیتی کالیفرنیا (1939) بود. مهارتهای کنترل خشم در هشت جلسه یک و نیم ساعته هفتهای دو بار به گروه آزمایش آموزش داده شد، ولی گروه گواه مداخله ای دریافت نکرد. یافتهها نشان دادند پرخاشگری گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه کاهش و سازگاری اجتماعی آن ها افزایش یافته است. نتیجهگیری: میتوان آموزش مهارت های کنترل خشم را بهعنوان روش مؤثری برای کاهش پرخاشگری و بالا رفتن سازگاری اجتماعی در نظر گرفت.
هدف پژوهش حاضر تعیین رابطه رضایت جنسی با سلامت عمومی و رضایت زناشویی زوجین بود. روش پژوهش از نوع همبستگی چند متغیری بود که 50 زوج به روش نمونه گیری در دسترس از میان تمام زوجین ساکن شهرستان یزد در سال 1387 انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ (اولسون، 1989) و پرسشنامه 28 سؤالی سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر (سال1979) بود. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t مستقل، تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی شفه تحلیل شد. یافته ها نشان دادند همبستگی بین رضایت جنسی و رضایت زناشویی مثبت است، اما این دو متغیر با سلامت عمومی رابطه ندارند. همچنین تفاوت زنان و مردان (زن و شوهرها) از لحاظ این متغیرها معنادار نبود. رابطه میزان تحصیلات با رضایت جنسی معنادار بود، ولی با رضایت زناشویی و سلامت عمومی معنادار نبود. رابطه مدت زمان ازدواج با رضایت زناشویی و سلامت عمومی زوجین معنادار نبود، اما با رضایت جنسی رابطه معنادار و معکوس داشت، به طوری که افراد با مدت زمان ازدواج کمتر، رضایت جنسی بالاتری را گزارش کردند.
نتیجه گیری: چون همبستگی بین مدت زمان ازدواج و رضایت از روابط جنسی منفی است، ممکن است بالارفتن سن آزمودنی ها باعث کاهش توانایی و میل آن ها به روابط جنسی شود. علاوه بر آن از بین رفتن تازگی طرفین برای یکدیگر نیز می تواند یک عامل مهم و تاثیرگذار در این زمینه باشد.
هدف پژوهش تعیین رابطه هوش هیجانی با میزان کمرویی در دانشجویان بود. روش پژوهش از نوع همبستگی بود. با استفاده از روش نمونه گیری چندمرحله ای 300 نفر از دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه صنعتی شریف در سال تحصیلی 1388 انتخاب شدند و به پرسشنامه هوش هیجانی بار- ان (1997 ) و کمرویی زیمباردو (1990) پاسخ دادند. یافته ها نشان داد 3/14 درصد از دانشجویان در سطح پایین تر از متوسط و 70 درصد از آنان در سطح متوسط، 7/15 درصد از دانشجویان در سطح بالاتر از متوسط دچار کمرویی هستند. رابطه بین ویژگی-های هوش هیجانی دانشجویان با میزان کمرویی آنان منفی و میزان کمرویی با نمرات هوش هیجانی آنان قابل پیش بینی بود. قدرت پیش بینی کمرویی بر اساس متغیرهای روابط بین فردی، استقلال و عزت نفس؛ بیش از حل مسئله، خوشبختی، تحمل فشار روانی، خودشکوفایی، خودآگاهی هیجانی، واقع گرایی، خوش بینی، کنترل تکانشی، انعطاف-پذیری، مسئولیت پذیری اجتماعی، همدلی، و خودابرازی است. نتیجه گیری هوش هیجانی به عنوان یک تعدیل گر کمرویی عمل می کند و دانشجویان با هوش هیجانی در سطح بالا، کمرویی کمتری را تجربه می کنند.
هدف پژوهش تعیین نقش حالت فراشناختی و مؤلفه های آن در عملکرد تحصیلی دانش آموزان بود. روش پژوهش از نوع همبستگی بود و بر اساس روش نمونه گیری خوشه ای 150 دانش آموز دبیرستانی (64 پسر، 75 دختر) از مناطق آموزشی 2 و 6 شهر تهران انتخاب شدند و به پرسشنامه حالت فراشناختی اونیل و عابدی (1996) پاسخ دادند. میانگین ترم اول به عنوان شاخص عملکرد تحصیلی آنان در نظـر گرفـته شد. داده ها با استفاده از رگرسیون چند متغیری و آزمون t مستقل تحلیل شد. یافته ها نشان داد رابطه حالت فراشناختی و عملکرد تحصیلی مثبت است و سه مؤلفه حالت فراشناختی (آگاهی فراشناختی، خود بازبینی و راهبرد شناختی)، 69 درصد از واریانس عملکرد تحصیلی را پیش-بینی می کنند. نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش، چون حالت فراشناختی با عملکرد تحصیلی رابطه مثبت دارد، بنابراین آموزش مؤلفه های حالت فراشناختی می تواند در عملکرد تحصیلی دانش-آموزان مؤثر باشد.